eitaa logo
«آیه‌جان»
454 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«رشد وارونه» نویسنده: @haftaneh عکاس: گوینده: تنظیم صدا: 🌺آیه‌جان: آیاتی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«رشد وارونه» دخترهای عموجان ترجیح می‌دادند کسی به عیادت پدرشان نیاید. مامان می‌گفت هنوز هشتاد سال ندارد، اما دیگر زمین‌گیر شده. زوال عقل، آلزایمر، لرزش دست و چانه و بدتر از همه: بی‌اختیاری ادرار و مدفوع. گفت این روزها برایش از پوشک بزرگسالان استفاده می‌کنند. دخترها خجالت می‌کشیدند کسی برود دیدنش. گاهی حتی آن‌ها را هم نمی‌شناخت، چه رسد به عیادت‌کنندگان. مامان می‌گفت: «پیری همینه دیگه! منم چند ساله قدم داره کوتاه می‌شه!» ماندم از این حرفش: «قد؟! مگه می‌شه؟!» گفت: «بله که می‌شه. هر کی زیاد عمر کنه، خلقتش برعکس می‌شه. یعنی دیگه از یه سنی به جای رشد جسمی یا عقلی، برمی‌گرده به دوره کودکی و حتی نوزادی. قد آدم هم آب می‌ره کم‌کم، گاهی هم خم می‌شه.» خنده‌ام گرفت: «مگه بنجامین باتن هستیم؟!» مامان گفت: «اون که پیر دنیا اومد و نوزاد از دنیا رفت. ما برعکسیم. ولی خب... هر دو مدلش به رفتن ختم می‌شه. این دنیا موندنی نیست.» یادم آمد مادربزرگ هر وقت برایش یک لیوان آب می‌بردم یا کار خوبی انجام می‌دادم، می‌گفت: «الهی پیر شی مادر!» و من نگاه می‌کردم به چروک صورت و رگ‌های برآمده‌ی دستش: «مادر! این چه دعاییه؟! من دوست ندارم پیر بشم.» مادربزرگ ‌خندید: «منظورم اینه که عمر طولانی کنی. ازدواج کنی، بچه دار بشی، ازدواج بچه‌هات و نوه‌دار شدنت رو ببینی.» ولی من دوست نداشتم. فکر ‌کردم: «خب که چی؟! همه‌ی این چیزها رو تجربه کنم، ولی دست و پام درد بکنه و هزار جور مریضی بیاد سراغم و دیگه نتونم از خونه بیرون برم غیر از مطب دکتر، چه فایده داره؟!» مادربزرگ گفت انگار فکرم را خواند: «عمر طولانی کنی برای عبادت خدا.» خب اگر عمر طولانی مانع عبادت بود چی؟! آدم خوب است در اوج رشد و کمال عقل و قلب و روح و جسمش، برود آن دنیا. عمر طولانی مرا می‌ترساند. دوست ندارم تصویر صورت چروکیده و چشم‌های بی‌فروغم را در آینه ببینم. مرگ همیشه دغدغه‌ام بوده، اما نه مرگ طبیعی، در رختخواب و مریضی یا با تصادف و حادثه ناگهانی. دلم می‌خواهد طرز رفتنم دست خودم باشد، هرچند آمدنم به این دنیا دست خودم نبوده. شاید هم بوده؟! نمی‌دانم. ولی به هر حال، پیری را دوست ندارم. هیچ وقت عمر طولانی از خدا نخواسته‌ام. به گمانم قبل از 50 سالگی باید از زندگی دل بکنم. البته عمر دست خداست، اما همیشه به شهدا غبطه خورده‌ام که خودشان، نوع مرگ‌شان را انتخاب کرده‌اند. آن هم نه همه شهدا که طی حادثه‌ای ناخواسته شهید شده‌اند، نه! آن‌هایی که یک عمر گشته‌اند ببینند از چه راهی و برای چه فداکاری و ایثاری می‌توانند بروند آن طرف، آن هم در اوج جوانی! یا حتی پیری! ولی قبل از این که زمین‌گیر بشوند و سربار اطرافیان. از طرفی، اگر کسی به نهایت رشد معنوی و جسمی که در این دنیا می‌توانست برسد، رسید، برای چه باید عمرش طولانی شود؟! مگر همین قرآن نظریه تکامل را رد نمی‌کند؟ که اگر همه چیز در عالم رو به رشد و تکامل است، پس چرا انسان یا هر موجود دیگری پس از مدتی رشد، پیر و پژمرده و نابود می‌شود؟! مگر در تفسیر اهل بیت نیامده که اگر عمر به دست طبیعت و گردش شب و روز و غذا و نور خورشید بود، تا وقتی انسان هست، نباید رو به نابودی برود، بلکه برعکس، تا لحظه آخر عمر جسمش در حال رشد باشد، در حالی که نه تنها این طور نیست، بلکه در نهایت مسیر رشد را برعکس هم طی می‌کند و نابود هم می‌شود! ای کاش تکامل جسم، همزمان با تکامل روح باشد و بتوان این بدن مزاحم را زودتر از روح جدا کرد. و من نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ أَفَلا یَعقِلون و ما هر کس را عمر دراز دهیم، او را در خلقت جسمانی واژگونه می‌کنیم. آیا (در این کار) تعقل نمی‌کنند؟! (که اگر عمر به دست طبیعت بود، پس از کمال به نقصان باز نمی‌گشت). یس،68 منبع: تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۵۴۸. ✍️نویسنده: @haftaneh گرافیک: @photo_by_alef 🌺 آیه‌جان: آیاتی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan