ناحله🌺
#قسمت_صد_و_ده
حاج اقای کاروان حرف میزد
به ورودی یادمان که رسیدیم کلی کفش دم در دیدم
یه خورده دقت کردم دیدم همه دارن کفش هاشون رو در میارن.
منم کفشامو در اوردمو تو دستم گرفتمشون
تا وارد شدیم یه مداحی پخش شد
اولین بار بود که میشندیم.
بعد چند ثانیه اهنگ شروع کرد به خوندن..
(دل میزنم به دریا
پا میزارم تو جاده
راهی میشم دوباره
با پاهای پیاده....
به پاهای برهنم نگاه که کردم دوباره گریم گرفت.
ولی این دفعه دلیلشو میدونستم...
من به حال خودم گریه میکردم
به حال خودم که انقدر دور بودم از شهدا...
از خدا ...
از این همه آدمِ خوب
من ۱۹ سال از زندگیمو تباه کرده بودم....
اگه این زندگیه پس کاری که من میکردم چی بود ...!
حالم خیلی خوب بود .خیلی بهتر از خیلی.
یخورده جلوتر که رفتیم
حاج آقا گفت پیش بقیه بشینین رو خاک.
اکثرا قرآن دستشون بود
انگار منتظر چیزی بودن.
مفاتیح گوشیم رو باز کردم و مشغول خوندن دعای توسل بودم که باصدای صلوات سرم رو اوردم بالا و دیدم همه پاشدن.
منم از جام بلند شدم و ایستادم.
یه چند ثانیه بعد یه اقایی با لباس خاکی اومد و ایستاد رو به رومون.
یه لبخند قشنگی رو لبش بود.
دقت که کردم دیدم جانبازه.
یکی از چشماش درست و حسابی نبود.
با بقیه دوباره نشستیم رو خاک .
کنجکاو بودم بدونم کیه ک انقد براش احترام قائل بودن.
به جوونایی که دورش حلقه زده بودن نگاه میکردم که چشم افتاد به محمد دستش تو موهاش بود و با لبخند به اون اقا نگاه میکرد.
تسبیحی که براش خریده بودم تو دستش بود.
چقد خوب که نرفت ننداختش سطل اشغال.
چشمم رو از روش برداشتم و دوباره مشغول دعا شدم .
که یکی شروع کرد به حرف زدن...
سرمو اوردم بالا که دیدم همون اقا داره حرف میزنه.
همه روبه روش دو زانو نشسته بودن و گوش میدادن
منم گوشیم رو خاموش کردم و با دقت به حرفاش گوش میدادم.
اول از موقعیت جغرافیایی و موقعیت طبیعی منطقه گفت!!
مشغول گوشیم شدم که دوباره با شنیدن صداش سرمو بالا اوردم.
"چندتا ادم اینجا خوابیده بچه ها؟
یکی؟
دوتا؟
هزارتا؟
ده هزارتا؟
بیست هزارتا؟
سی هزارتا؟
من حرف از جوونا میزنما
حرف از عزیز دردونه ی مامانا میزنما...
من حرف از بچه ها و جوونای رعناو بلند قدو قامت میزنما...
بچه ها امروز چرا ما رو اوردن اینجا؟
گف میرم مادر...
(امشب کربلا میخوانَدَم...)
امروز کی تو رو خونده؟
کسی تو رو خونده؟
کسی تو رو دعوت کرده؟
ادبیات اینجا چه ادبیاتیه؟
اینجا نه رزقه نه قسمته!
بچه هااا فقط دعوته!!!
بهت بگم کارته دعوت هم به دلته..."
واقعا به دل بود؟
واقعا دعوتم کرده بودن؟
منه بی لیاقت؟
یه آه از ته دل کشیدم و دوباره با دقت گوش دادم به حرفاش.
قشنگ میگفت...انگار از جونش حرف میزد....
از وجودش...حرفاش قلقلکم میداد.به نحو عجیبی حالمو خوب میکردراس میگفت.به دعوته!وگرنه کی فکرشو میکرد بابای من راضی بشه!!؟"یدالله فوق ایدیهم...یه دستی امروز تو شلمچه میاد میخوره پسِ کَلَت!بین اون همه دخترا و بین اون همه پسرا تو بیا بریم!!!تو بیا بریم!!!حالا نمیدونم چرا از تو خوششون اومده...تو کی ازشون خوشت اومد؟اصلا الکی هم خوشت اومد....الکی یا با دلت ...الکی الکی شدی مثل شب عملیات!
چقدر مث غواصا شدی!
چقدر این خانوما مث غواصان با اون چادرِ مشکیشون ...!"
کلمه به کلمه ی حرفاش مث یه جوونه بود که کاشته میشد تو مغز و روحم...!یه خورده حرف زد.به ساعتم نگاه کردم تقریبا دوی بعدظهر بود. چند دقیقه دیگه مونده بود به سال تحویل .همه پاشدیم و ایستادیم رو به قبله!
"امروز مهمونیه اینجا...
مهمونیه!! اینجا شلمچس...بچه ها چرا اوردنتون این گوشه نشوندنتون؟اینجا کوچه ی تنگ آشتی کنون دلا با خداستا...
کوچه تنگه اینجاست
امشب شهدا با چوب پر خوشگلشون اومدن اتاق تکونی دلت رو کنن.دیدی سال تحویلِ دلتو جلو انداختن؟دیدی؟امروز میخای بگی یا مقلب القلوب
امروز میخای بگی حول حالنا الی احسن الحال اره؟
احسن الحال وقتی میشه امام زمان بیاداا!!
آقا نگات کنه ها!!
همه بخاین که اول سالی اقا نگامون کنه"
یه چند دیقه سکوت پابرجا شد.
حالم عوض شده بود. برای چندمین بار خدا رو شکر کردم از اینکه الان اینجام.
ازینکه شهیدا با دستای خودشون دعوت نامه ی منو امضا کرده بودن واقعا من کجا ازشون خوشم اومده بود! یه آهی کشیدم و با پشت دستم اشکامو کنار زدم همه دستاشونو برده بودن بالا و دعا میکردن دستایِ خالیمو بردم سمت اسمون و گفتم:
_خدایا امسالمو بآ نگاه آقا امام زمانم شروع کن
خدایا سالِ نگاهِ آقا باشه امسال.
خدایا من همه چیو سپردم دست خودت . من ب خاطر تو از بنده هات دل میکنم توعم حواست به من باشه،یا مقلب القلوب والابصار،یا محول الحول والاحوال ،یا مدبر الیل و النهار،حول حالنا الی احسنِ الحال
چند ثانیه گذشت و سال تحویل شد. از پشت میکروفون سال نو رو تبریک گفت چند ثانیه هم نگذشت که دوباره همه حلقه زدن دورشو بغلش کردن.
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
حاج حسین یکتا:
چند تا قلب برای
#امام_زمانت شکار کردی؟!
چَندتامون غصه خورِ امام زمانیم؟!
رفقا
تو جنگ، چیزی که بین #شهدا جا افتاده بود این بود که میگفتن
امام زمان! درد و بلات به جون من!!
پای کار امام زمانت باش
عهد امسال من با امام زمانم:
پای کار دین خدا و انقلاب بودن با تمام توان✊
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
🏳️ میخواستی پرچم امام زمان(عج) بالا باشد
💌 «طوری تلاش کنید که اگر روزی
امام زمان(عج) فرمودند:
" یک سرباز متخصص میخواهم
بفرمایند ؛ فلانی بیاید "
سربازی که هیچ کارایـی
نداشته باشه بدردِ آقا نمیخورد..
بروید آمادگیِ جسمانیِ
خودتون رو ببرید بالا،
مؤمن باشید.. همراه با آمادگیِ جسمانی..»
#مولانامهدی(عج)
#شهید_مدافع_حرم
#حسین_معزغلامی♡
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#با_شهدا🌹🌿
وقتی راهی جبهه شد، خیلی دلتنگش میشدم. شبها به حیاط میآمدم و با #ستارهها حرف میزدم.
هر بار که به منطقه میرفت، نمیگذاشت بدرقهاش کنم. میگفت: مادر!
همین دم در بایست. من میروم، تو از همینجا به من نگاه کن. من هم از همان دم در نگاهش میکردم و با گریه، پشتسرش آب میریختم.*
#سردار_شهیدمنصور_کلبادی_نژاد 🌹🌿
گلوگاه
دلتنگی های مادرانه❣🌿
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
••🌱••
•
.
یہبنده خدآیےنقلمیکرد؛
یکےازمدافعینحرمــ
وقتی توےمأموریٺ بود
یهنامـہازهمسرش بهشرسید:📩
سلآم نورچشمٰمـ :)🦋
منو حلآل کن...
یہچند وقتیہ بهیہ بیمارے(سرطآنریہ) دچآرمــ و خودم برای درمآنتلآشکردمامابینتیجـہبود!!
امآ نمیخواستمـ وآسهیکار تومشکلےپیش بیآد و مدافعآےحرم بیبے(س) کم بشن و بیبےتنہآشـہ💔
الآنکہدارماینوبرآے تومینویسم،چندروزبیشتر ازعمرمـ بآقےنمونده...
حلآلمکن و پیشبیبےشفاعتمکن...(:🕊
و چندروزبعد فوٺکردنـ!!..
.
.
مثلآ اینجورے
پآیاعتقادآتت وایسے(:♥️✨
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
.
بــرای #جهاد ؛ بــرای #یاری
امـام نه تنها برایمـان #دعوتنامه نمیفرستنـد!
بلکـه بـدون #التماس
راهمـان نمیدهـند...
ما باشیـم و نباشیـم
این راه #ادامه دارد...
.
یٰااَیُهَاالَذینَ آمَنوا مَنْ
یَرتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِه فَسَوفَ
یَاتِ اللّٰهُ بِقَومٍ یُحِبونَهُ وَ یُحِبونَهُمْ...
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
💠 حرف زدن با امام زمان ( عج )
🌹 آیت الله میلانی ( ره ) می فرمودند :
هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید . خوب نیست شیعه روزش شب شود و شب اش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد . بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد ، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند ، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند . با حضرت درد و دلی کند.
🌹 آیت الله بهجت ( ره ) می فرمودند :
بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است . قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد ، به گوش حضرت رسیده است . او نزدیک است، درد و دلها را میشنود . با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید
🌹 در زمان حضرت امام هادی ( ع ) :
شخصی نامهای نوشت از یکی از شهر های دور نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم ، گاهی حاجاتی دارم ، مشکلاتی دارم ، به هر حال چه کنم ؟
🌹 حضرت در جواب ایشان نوشتند :
لبت را حرکت بده ، حرف بزن ، بگو :
ما از شما دور نیستیم
📚 : بحار الانوار ، جلد ۵۳ ، صفحه ۳۰۶
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
توجه میکنید دیگر خبری از برجام در دنیا نیست
دیگر از حمله و درگیری در سوریه خبری نیست!
کودکان سوری چند روزی با آرامش می خوابند.
توجه کردید گروه متحدین ۲۰ دیگر در دنیا جلسه ندارن؟
دیگر عربستان به یمن حمله نمیکند؟
کودکان یمنی کمتر می ترسند و کمتر می میرند.
توجه میکنید خبری از کشورهای ابرقدرت نیست و معلوم نیست کی الان ابرقدرت است وکی کدخدا وکی نوکر
می بینید دیبالای فوتبالیست هم زمینگیر شده است .
میبینید پائلو مالدینی و پسرش هم زمینگیر شدند
و اما قسمت مهمش:
توجه کردید فقیر و غنی در یک شرایط مساوی قرار گرفته اند
توجه کردید بدون اینکه به اروپا مهد پیشرفت سفر کنیم از حال متزلزل این کشورها با خبر شدیم
و توجه کردید حرف کل دنیا در ثانیه ثانیه زمان فقط بحث کروناشده است .
دوستان عزیز این است قدرت خداوند در بهم زدن همه معادلات دنیا
*کرونا بلانیست،زنگ هشدار است!*
*کرونا* اومد که بفهمیم با همه غرور و تکبرمون *هیچی* نیستیم!
*کرونا* اومد که به *پولدارا* بفهمونه اگه خدا نخواد *مال و اموالت* به دردت نمیخوره!
*کرونا* چند تا از *مسئولین* را *کشت* تا به چسبیدگان میز وصندلی ریاست بفهمونه *پست و مقام دنیوی* افتخار نداره و به *ویروسی* بنده!
*کرونا* بازارها و خیابونا رو خلوت کرد تا به اونایی که برای نامحرم *تیپ میزدن* بفهمونه تیپ و قیافه و زیبایی ظاهریتون *دوام* نداره.
کرونا *ماشین های مدل بالا و شاسی بلند* رو کرد تو پارکینگ تا بفهمیم ماشین *پزدادن* نداره!
*کرونا* خونه نشینمون کرد تا بدونیم *امنیت و سلامتی جسم و روح* یعنی چی!
با اومدن کرونا
نه کسی بهمون *دست* میده
نه *روبوسی* میکنه
و نه در *آغوشمون* میگیره
*تا*
بفهمیم غیر از *خدا* به هیچکس نباید *دل* ببندیم.
و خلاصه *کرونا* اومد تا همه ما رو که *غرق دنیا* شدیم و از *آخرت غافل* ، بیدار کنه. ؟
* آیا بیدار خواهیم شد...؟
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
Samavati-Salavat-shabaniyah.mp3
13.69M
🌺🤲
🤲
♦️صلوات شعبانیه با صدای حاج مهدی سماواتی
🔶این صلوات در وقت زوال ظهر ماه شعبان وارد شده است.
🤲
به دنبال تداوم برگزار نشدن نمازجمعه در سراسر کشور به جهت شیوع ویروس کرونا، آیتالله علمالهدی در چهارمین خطبه مکتوب جمعه، نکاتی را بیان کرد.
متن خطبه مکتوب به شرح زیر است:
با توجه به تعطیلی نماز جمعه این هفته همچون هفتههای گذشته، در مقام انجام وظیفه در فضای مجازی، توجه نمازگزاران نمازجمعه و سایر علاقهمندان را به خطبه مکتوب جلب میکنم.
اعیاد مقدسه موالید مولی الکونین، ابیعبدالله الحسین، مهین پرچمدارش قمر بنیهاشم و فرزند برومندش، نهادینهساز انقلاب کربلا، امام سجاد (علیهمالسلام) را تبریک عرض میکنم.
در مثل امشب هنگامیکه قنداقه سیدالشهدا (علیهالسلام) را برای زیارت سماواتیان به آسمان میبردند، فطرس ملک، فرشته پروبال ریخته بیچاره و دردمند به این قنداقه متوسل شد و کاملاً التیام یافت.
خدایا! فطرس ملک، حسین (علیهالسلام) را از قبل نمیشناخت اما مردم این کشور و سایر بلاد اسلامی حسین شناس هستند، برای مصائب ابیعبدالله (علیهالسلام) و عزیزانش در دوران سال، عزاداری میکنند، آن عشق و دلدادگی پرهیجان را در عاشورا و اربعین حسینی از خود بروز میدهند و امروز دچار این ویروس منحوس شدهاند، ای خدای فطرس ملک، به برکت ولادت سیدالشهدا (علیهالسلام)، این مردم را از این گرفتاری نجات و شفا عنایت فرما.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
مانور مجاهدانه مبارزه با کرونا
خدمات شایان و ایثارگرانه جامعه پزشکی اعم از پزشکان و پرستاران و سایر مراکز خدماتی و مدیریتی در این مورد مخصوصاً از مجموعه اساتید و دانشجویان مجاهد دانشگاه علوم پزشکی مشهد و سایر دانشگاههای علوم پزشکی این استان که ناظر خدمات شایان آنان هستند، متشکرم.
هماهنگی بین نهادهای نظامی و دولت در عرصه مبارزه با این ویروس مهلک، یک مانور مجاهدانه در برابر بینشهای جهانی است، در هنگامیکه کشورهای پیشرفته جهان در مقابله با این بیماری مستأصل شدهاند، حرکت جهادی ارتش غیور در عملیات سریع ایجاد یک بیمارستان دو هزار تخت خوابی با وسایل و امکانات پزشکی به مدت 48 ساعت و ایجاد دهها پایگاه عظیم درمانی در سراسر کشور به همت دلاورمردان سپاه پاسداران، برکات انقلاب اسلامی و نظام ولایی ایران را به دنیا نمایش میدهد.
اهمیت توزیع صحیح خدمات درمانی
آنچه لازم است مسؤولان محترم اجرایی کشور به آن توجه کنند، مدیریت این خدمات درمانی و توزیع صحیح این امکانات است تا جایی که بیماری درمانده در اقصی نقاط کشور به زمین نماند.
نکته دوم، عوارض سوء اجتماعی و اقتصادی این بیماری نسبت به اقشار آسیبپذیر در حد استیصال رسیده است، سزاوار است عزیزان ما در دولت، آنچه بهعنوان امداد از این اقشار تثبیت و اعلام میکنند، بین اعلان مصوبات و اجرای آن، فاصله نیندازند؛ کارگران و زحمت کشان تهیدست وقتی تصویب کمکی را از مسؤولان دولتی میشنوند ولی اثری از آن نمیبینند، بیشتر ناامید و رنجیدهخاطر میگردند.
در شهر مشهد به خاطر پیک زیارتی نوروزی همهساله در هتلها و رستورانها و مراکز گردشگری، تعداد زیادی از کارگران روزمزد و کارمزد به خدمت مشغول بودهاند که همه بیکار شدهاند و الان در تأمین اولیات زندگی خود مستأصل هستند.
بخشی از حقوق کارگران روزمزد پرداخت شود
بنده با تشکر از عزیزان خیر و نهادهای دستاندرکار نذر سلامت (آستان قدس، کمیته امداد و ستاد حاشیه شهر)، به عموم مدیران، مالکان هتلها و رستورانها عرض میکنم بهعنوان نذر سلامت خود و خانواده و عزیزانشان که دچار این بیماری نشوند، حداقل بخشی از مزد این کارگران را بپردازند تا اولیات زندگی آنان تا اندازهای تأمین شود.
در خاتمه از فعالیتهای گروههای جهادی که بهطور خودجوش در حوزه مبارزه با کرونا خدمت کردهاند، خصوصاً از فضلا و علمای حوزه علمیه که مجاهدانه در تغسیل و تجهیز درگذشتگان این بیماری اقدام نمودهاند، تشکر میکنم و امیدوارم خداوند عموم این درگذشتگان را غریق رحمت نماید و ضمن تسلیت به بازماندگان آن عزیزان، برای آنان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت مینمایم.
از: تسنیم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
کانال_نوای_ملکوتی_استادسلیم_موذن.mp3
762.6K
☘سرودی زیبا درآهنگ امام علی
☘درمدح امام حسین (ع)
🎤بانوای دلنشین خاتم الذاکرین
استادسلیم موذن زاده
027.mp3
3.07M
#دور_سوم_قرآن الحمدلله
برای شکرگذاری سیلی
وانشاالله خروج کلی استکبارازمنطقه بخوانیم
🙏👂کمتر از10دقیقه با کلام خدا9
🎁🍃هدیه به پیامبرص ائمه اطهارعلیهم السلام ودخت گرامیشان، امام وشهید#سلیمانی ویاران وشهدای این روزها وشهدای صدراسلام تاکنون وشفای شیمیایی های جنگ تحمیلی،سلامتی امام زمان عج،تعجیل درفرج وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی وانشاالله مجلسی انقلابی
🍃🌼🍃حزب 3جزء7
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استادقرائتی
آیه 39سوره انعام:
پیام ها
۱- کفر و عناد، تاریکى و ظلمتى است که سبب محروم شدن انسان از بهره گیرى از ابزار شناخت مى شود. «کذّبوا... صمّ و بکمٌ فى الظلمات»
۲- تکذیب و کتمانِ حقّ، «گنگى» و نشنیدن حقّ، «کرى» است. «و الّذین کذّبوا...صمٌ و بکمٌ»
۳- نتیجه تکذیب آیات الهى، اضلال و قهر الهى است. «کذّبوا... یضلله»
۴- حرکت در راه مستقیم، گوش شنوا و زبان حقگو و روشنایى درون مى خواهد. «یجعله على صراط مستقیم»
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قرار هروز "فدائیان رهبر"
هرروز یک صلوات نذر سلامتی امام خامنه ای مدظله العالی(روحی فداه)🌹
🍃👌فقط 5 ثانیه
(💠)اللّهُمَّ
✨(♥️)صَلِّ
✨✨(💠)عَلَی
✨✨✨(♥️)مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨(💠)وَ آلِ
✨✨✨✨✨(♥️) مُحَمَّدٍ
✨✨✨✨(💠)وَ عَجِّلْ
✨✨✨(♥️)فَرَجَهُمْ
✨✨(💠)وَ اَهْلِکْ
✨(♥️)اَعْدَائَهُمْ
(💠)اَجْمَعِین
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت عاشورا
کمتراز10دقیقه
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
ناحله🌺
#قسمت_صد_و_یازده
یه نفس عمیق کشیدم .کفشم و تو دستام گرفتم و راه افتادم تو صحرایِ شلمچه ...
_
بعدِ صحبت با مامان و بابا و تبریک سال نو بهشون،تلفن و قطع کردم.
ساعت ۶غروب بود.
تازه نماز خونده بودیم و سمت اردوگاه حرکت کردیم.
ریحانه به خاطر اینکه ازش جدا شده بودم دلخور بود.
از اتوبوس پیاده شدیم.
فردا اخرین روزی بودی که اینجا بودیم
دلم برا حال و هوای عجیبش تنگ میشد.
شاید به قول اون اقا که ریحانه گف اسمش اقایِ یکتاست دیگه بهم دعوتنامه ندن.
دلم خیلی گرفته بود.
دلکندن ازینجا سخت بود.
به هر سختی که بود واسه برگشتن آماده شدیم .وسایل وتو اتوبوس گذاشتیم و به سمت شمال حرکت کردیم .تقریبا دوساعت از حرکتمون گذشته بود .هندزفری تو گوشم و نگام به بیرون پنجره بود.
ریحانه ازم دلخور بود و سعی میکرد کمتر باهام حرف بزنه .
اینکه نتونی چیزی بگی و از خودت دفاع کنی تا درکت کنن جز بدترین حسای ممکن بود
گوشیم زنگ خورد .اسم مامان رو صفحه گوشی نقش بست .جواب دادم
_سلام .خوبی مامان ؟
+سلام عزیزدلم خوبم تو چطوری ؟کجایین؟
_خداروشکر بد نیستم.سه چهارساعته حرکت کردیم .فک کنم فردا غروب ساری باشیم .
+اها به سلامتی بیاین ایشالله.راسی فاطمه برات خبر دارم
_چیشده ؟
+برات خاستگار اومده.چون فرداشب نبودی .گذاشتیم پس فردا
_چیی؟؟؟خاستگار چیه؟؟
+باید بگی خاستگار کیه خوشگلم ،نه چیه .پسر بزرگه آقای توسلی همون که قبلا راجبش بهت گفته بودم
_مامان شوخی میکنی دیگه ؟
+برو بچه من با تو چه شوخی دارم
دستم و روچشمام گرفتم و تو دلم گفتم فقط همینو کم داشتم
_مگه من باشما حرف نزدم چند روز پیش؟مامان جان مگه من به شما نگفتم دردم چیه ؟مگه...
+فاطمه انقدر مگه مگه نکن .کاریه که شده .نمیشد راشون ندیم که.حالا بزار بیان
_مامان توروخدا زنگ بزن کنسلش کن
+خب من برم بابات کارم داره.خداحافظ عزیزم
نگاه با تعجبم و به تماسی که قطع شده بود دوختم.
بی اراده اشکی از گوشه چشام رو گونه ام ریخت .
یعنی قرار بود ته قصه ام به اینجا برسه ؟
چه سرانجام غمناکی.ولی از خدا گلایه ای ندارم،خودم همچی و بهش سپردم .باید تا آخرش پای عهدم وایستم .
ریحانه متوجه اشکام شد دستش و گذاشت تو دستم و نگران گفت :چیشده ؟
بهش لبخند زدم و گفتم :حتی وقتی دلخوری ،چیزی از مهربونیت کم نمیشه
اونم لبخند زد و :باز چیشده آبغوره گرفتی؟
بهش گفتم.تعجب واز چشماش میخوندم . حس میکردم میخواد چیزی بگه ولی نمیتونه
سکوتش و شکست و گفت :فاطمه تو از ازدواج کردن بدت میاد ؟
_نه چرا بدم بیاد؟
+اگه بدت نمیاد چرا تا واست خاستگار پیدا میشه واکنشت اینطوریه ؟
سوال سختی پرسیده بود .در جوابش چی باید میگفتم؟
فقط تونستم بگم :
خب به طور کلی از ازدواج بدم نمیاد .ولی به خیلی چیزا بستگی داره .یجورایی دوست دارم قلب و مغزم باهم یکی و بپذیرن.
جواب سوالش و نگرفته بود و منتظر بود ادامه بدم که بحث و عوض کردم و گفتم :دعا کن این اتفاق نیافته.بتونم یه ایرادی ازش بگیرم .
ریحانه یه سوال سخت تر پرسید:فاطمه توچجوری مصطفی و راضی کردی بیخیالت شه؟مگه نگفتی عاشقت بود؟چجوری ساده گذشت ؟ اصلا تو چرا ردش کردی؟
نمیدونستم چی بهش بگم .داشتم نگاهش میکردم از سکوتم کلافه شد سرش و چرخوند و گفت :ببخش که پرسیدم اگه به من ربط داشت خیلی وقت پیش میگفتی .
دستم و گذاشتم رو دستش و لپش و بوسیدم :ریحانه جون جواب سوالات خیلی سخته .حس میکنم به فرصت بیشتری نیاز دارم
ریحانه بدون اینکه تغییری تو حالت چهره اش بده گفت :باشه!
کاش میتونستم همچیز و بگم .از هرچی که تو قلب بی قرارم بود بگم و خودم و خلاص کنم .حیف که نمیشد.
غرق فکر و خیال بودم که پلکام سنگین شد
__
محمد
مدت زیادی و پیش راننده ایستاده بودم .
پاهام درد گرفته بودن .
آروم دستم و به صندلیا گرفتم وسرجام نشستم.
پالتوم و زیر سرم گذاشتم و چشمام و بستم .
یه چیزی یادم اومد!
برگشتم سمت ریحانه که سرش تو گوشیش بود.
_ریحانه
برگشت سمتم :بله ؟
یه نگاه به فاطمه انداختم وقتی مطمئن شدم خوابه دوباره به ریحانه نگاه کردم و گفتم : چیشد؟ازش پرسیدی ؟
ریحانه با یه لحن بی حوصله گفت:
محمد جان.من خیلی فکر کردم راجب چیزی که گفتی. ببین داداش من
(صداشو پایین تر آورد)
فاطمه دختر خوبیه ولی با تو خیلی فرق داره.درسته الان تغییر کرده ولی این تغییر ممکنه سطحی باشه و بعد مدتی دلش و بزنه .تو نباید تصمیم به این مهمی و انقدر با عجله بگیری .دخترهای دیگه ایم هستن که بیشتر به تو شبیه باشن .رو آدمای دیگه فکر کن!
_ریحانه چی میگی؟
+محمد گوش کن به من .برای فاطمه خاستگار اومده .خیلی هم از نظر خانواده هاو فرهنگشون شبیه ان .بزار با اون ازدواج کنه و خوشبخت شه.تو فوق العاده ای.دختر خوب برای تو زیاده.
#فاء_دآل #غین_میم
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2