فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی ها از یاد #مرگ بدشان می آید..
این درمان است، علاج است..
علاج خودخواهی ها، غفلت ها، هوس رانی ها ..
🎙 بخشی از دعای #ابوحمزه ثمالی از زبان #رهبر_انقلاب
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جزءخوانی
تحدیر(تندخوانی)جزء13
حدود30دقیقه
دورهفدهم
برای ظهور
وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی
ورفع مشکلات مسلمین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
📽 کریمی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد ....
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید:
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه مرتبه)🌼
🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار میدهی _ قرار بده!🌜🍃
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸
🔰بهجتالدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعملهای عبادی مورد توصیه حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره)
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💠نماهنگ عظم البلا با استفاده از تکنیک دیپ فیک
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#هرچی_توبخوای
#قسمت101
خنده ای کرد و گفت:
_آره.مخصوصا اگه مثل محمد باشه.😜
مثلا اخم کردم:
_درمورد داداش من درست صحبت کن.😌😠
هلش دادم سمت در و گفتم:
_برو.مهمونتو تنها گذاشتی اومدی اینجا بدگویی داداش خوب منو میکنی.😬😄
-آها!! داداش خوب!!😁
قبل از اینکه درو باز کنه گفت:
_زهرا مطمئنی؟ دو ماهه...وقتی برگردم دیگه دخترهامون به دنیا اومدن ها😥😒
-بله آقا،مطمئنم.برو تا من از دستت راحت بشم.هی بشین،نکن،بخور،نرو...یه نفسی میکشم وقتی بری.😌😉
-باشه.خودت خواستی.😎
رفت تو هال....
من همونجا رو تخت نشستم.غم دلمو گرفت ولی راضی بودم.
چادرمو مرتب کردم و رفتم تو هال.
حاجی ایستاده بود و میخواست بره. گفتم:
_تشریف داشته باشید.شام میل کردید؟
-بله.ممنون دخترم.برم که وحید خوب استراحت کنه.صبح باید بره.😊
وحید خواب بود...
کنار تخت ایستاده بودم و نگاهش میکردم.وقتی وحید کنارم باشه سخت ترین مشکلات رو هم میتونم تحمل کنم.وقتی وحید باشه نبودن همه رو میتونم تحمل کنم.وقتی #وحید لبخند بزنه اخم #هیچکس برام مهم نیست.
داشتم خیره نگاهش میکردم و تو دلم قربون صدقه ش میرفتم.
تکان نمیخوردم.حتی سعی میکردم آروم نفس بکشم که بیدارش نکنم. چشمهاش بسته بود ولی لبخند میزد.فکر کردم خواب خوبی داره میبینه.با صدای خواب آلودی گفت:
_بگیر بخواب خانم جان.😴
فکر کردم داره تو خواب حرف میزنه. گفت:
_زهرا جان،بذار بخوابم.فردا کلی کار دارم.😴
میخواستم یه مشت بهش بزنم 😬👊دستمو گرفت که نزنم.چشمهاشو باز کرد.گفت:
_چرا میزنی؟!!😁
-بیداری؟!!😳
بالبخند گفت:
_نخیر خواب بودم.بیدارم کردی.
-داشتی میخندیدی!☹️
-اینجا ایستادی،اینجوری نگاهم میکنی انتظار داری بیدار نشم؟😍
-شما که چشمهات بسته بود.از کجا فهمیدی نگاهت میکنم؟😳
-إ خانم جان.منو دست کم گرفتی؟ من با چشمهای بسته هم میتونم ببینم.بیخود نیست که حاجی با اون درجه و مقام میاد اینجا که منو راضی کنه برم مأموریت.😁
لبخند زدم.گفتم:
_جدا خواب بودی با نگاه من بیدار شدی؟!!☺️
-آره واقعا.باور کن.
بالبخند نگاهم میکرد.گفتم:
_وحید خیلی دوست دارم...خیلی
خندید و گفت:
_اینو که دو دقیقه پیش هم گفتی.یه چیز جدید بگو.😌
-کی گفتم؟!!😳
-با همون نگاهات که بیدارم کردی.با همون مشتت.😉
باهم خندیدیم... 😂😁
صبح داشت میرفت بهم گفت:
_به همه بگو خودت مجبورم کردی برم. من مقاومت کردم ولی تو اصرار کردی. یادت نره ها.😁☝️
-چشم.به همه میگم من چه زن خوبی هستم.😃
لبخند زد و گفت:
_آره،خیلی خوبی.از همین الان که دارم نگاهت میکنم دلم برات تنگ شده.آه کشید....بیچاره من.😫😁
داشت گریه م میگرفت.قرآن رو آوردم بالا و گفتم:
_برو دیگه.اشک ما رو در آوردی.😢😅
جدی گفت:
_یه وقت گریه نکنی ها.باشه؟😁
-باشه.
ساعت شش🕕 بود وحید رفت...
ساعت شش و پنج دقیقه مامانم زنگ زد.تعجب کردم.😳گفت:
_سریع آماده شو.الان بابات میاد دنبالت بیای اینجا.
-چرا؟
-چون نباید تنها بمونی.
-کی گفته تنهام؟😳
-آقا وحید زنگ زد.گفت به زور فرستادیش مأموریت. گفت نذاریم تنها بمونی.😐
خنده م گرفت... 😁سر صبحی زنگ زده گفته به زور فرستادمش.باخنده گفتم:
_چشم..... 😁
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
#هرچی_توبخوای
#قسمت102
با خنده گفتم:
_چشم الان وسایلمو جمع میکنم.😁
گوشی رو قطع کردم.بلافاصله مامان وحید زنگ زد.گفت:
_وحید گفته به زور فرستادیش مأموریت.اگه میخوای دیرتر بری خونه مامانت من الان میام پیشت.😐
اونقدر خنده م گرفته بود که حتی نمیتونستم صحبت کنم.به سختی گفتم:
_الان بابام میاد دنبالم.حتما بهتون سر میزنم.😂
تا گوشی رو قطع کردم،محمد زنگ زد.ای بابا.😧😂وحید به همه گفته.خوبه سفارش کرد خودم بگم.
از خنده نمیتونستم صحبت کنم.ولی اگه جواب نمیدادم نگران میشد.گفتم:
_سلام داداش😂
-سلام.چرا دیر جواب دادی؟ نگران شدم.😐
با خنده گفتم:
_باور کن نمیخواست بره.به زور فرستادمش.😅
محمد هم از حرفم خندید.😁
به وحید زنگ زدم.با خنده گفت:
_چرا اینقدر گوشیت اشغاله.با کی حرف میزدی سر صبحی؟😐
-با کسانی که شما بسیجشون کردی برای مراقبت از من.😁
-خب خداروشکر.پس خداحافظ.😍😃
نسبت به مأموریت های دیگه ش بیشتر تماس میگرفت...
دلم واقعا براش تنگ شده بود.همه دور و برم بودن ولی هیچکس نمیتونست جای وحید رو برام بگیره.دخترهام فاطمه سادات👶🏻 و زینب سادات👶🏻 خواب بودن. داشتم با عشق بهشون نگاه میکردم و تو دلم #ازخدا بخاطر هدیه هایی که به من و وحید داده، #تشکر میکردم.☺️✨
مامان اومد تو اتاق.گوشی تلفن رو گرفت سمت من و گفت:
_بیا به آقا وحید زنگ بزن.تماس گرفته بود.😊
خودش از اتاق رفت بیرون.شماره وحید گرفتم.سریع جواب داد.
-جانم😍
-سلام آقای پدر☺️
-سلام عزیز دلم.خوبی؟
-خوبم.مگه میشه وقتی خدا دو تا هدیه ی ناز و خوشگل به آدم میده،آدم خوب نباشه؟😌
-هدیه هات خوبن؟سالمن؟😊
-آره خداروشکر.
با ذوق گفتم:
_وحید دو تاشون شبیه شما هستن.☺️😍
خنده ش گرفت.😁
-نمیدونی چقدر ذوق کردم.از این به بعد وقتی نیستی دو تا کپی برابر اصل دارم.😌
بلند خندید.😂دلم آروم شد.
-وحید..دلم برای خنده هات تنگ شده بود.☺️
-هدیه هات مثل من نمیخندن؟😜😁
-نه.ولی مثل شما گریه میکنن.😫😃
دوباره بلند خندید.😂گفتم:
_حتی چشمهاشون هم مشکیه.
جدی گفت:
_زهرا.یه کم از خودمون بگو.همش از دخترات میگی.😕😅
-چه زود حسادت ها شروع شد.☺️😍
-چیزی لازم داری بگم برات تهیه کنن؟😊
-نه عزیزم.اینجا همه چی خوبه.خیالت راحت.☺️
-زهرا جان،من حدود دو هفته دیگه میام. خیلی مراقب خودت باش.حواست به خودت باشه ها.فقط به فکر هدیه هات نباش،باشه؟😍
-چشم قربان☺️✋
-من دیگه باید برم.خداحافظ
-خداحافظ
-زهرا
-جانم
-خیلی دوست دارم.خداحافظ😍
بعد قطع کرد... گوشی هنوز تو دستم بود.گفتم:
_منم خیلی دوست دارم..خیلی☺️❤️
چند روز بود مدام تو فکر وحید بودم. هرکاری میکردم حواسم پرت بشه بازهم یادش میفتادم.😟😥دلم شور میزد.
تو اتاقم خونه بابا بودم.بابا گفت:
_زهرا،وحید میخواد باهات صحبت کنه.
گوشی رو گرفت سمت من.
-سلام خانومم😊
-سلام وحیدجان.خوبی؟😥
-خوبم.خداروشکر.☺️
صدای پیج کردن دکترها تو بیمارستان اومدگفتم:
_کجایی؟😨
-تهران هستم.😊
-بیمارستانی؟!!!😨😳
با شوخی گفت:
_اون خانومه که گفت.😅
-خوبی؟😥
-چند بار میپرسی عزیزم.آره.خوبم.😊
-زخمی شدی؟!!😨
با خنده گفت:
_یه کم.☺️
هیچی نگفتم.گفت:
_زهرا جان خوبم.باور کن.فردا میام پیشت.خب؟😊
هیچی نگفتم.نمیدونم به چی فکر میکردم ولی هر چی بود نمیتونستم جواب بدم.
گفت:
_زهرا..جواب بده..الو..😒
-میخوام ببینمت،الان.😥
چند لحظه سکوت کرد.بعد گفت:
_باشه.گوشی رو بده بابا.😊
گوشی رو گرفتم سمت بابا.یه چیزایی گفت،بعد قطع کرد.بابا گفت:
_آماده شو بریم.
سریع آماده شدم.بچه ها رو هم آماده کردم.مامان هم اومد.مامان با بچه ها تو ماشین بودن.
دنبال بابا میرفتم تا رسیدیم به اتاقی.بابا داخل رو نگاه کرد و به من گفت:
_چند لحظه همینجا باش.
خودش رفت داخل اتاق.سرم پایین بود و ذکر✨ میگفتم.یکی گفت:
_سلام دخترم😔
سرمو آوردم بالا.حاجی بود.به دیوار نگاه کردم و گفتم:
_سلام.حال شما؟خوبین؟😒
-ممنونم.قدم نو رسیده هاتون مبارک باشه.😊
-متشکرم.سلامت باشید.
-شرمنده دخترم.اگه مجبور نبودم وحید رو نمیفرستادم.😔
-درک میکنم.شما هم وظایفی دارید.😔
چند نفر دیگه پشت سرش اومدن بیرون. بابا اومد و گفت:
_بیا تو.
به حاجی گفتم:
_اجازه میدید.
حاجی رفت کنار و گفت:
بفرمایید.😔
وحید روی تخت نشسته بود.بدون هیچ حرفی فقط نگاهش میکردم.همه جاشو. پاهاشو، سرشو،دستهاشو.همه جاش سالم بود.بابا هم رفت بیرون.وحید بالبخند گفت:
_سلام😍
تازه یادم افتاد سلام نکردم.
-سلام عزیزم.😥
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
مثللزومِنوربرایدرختها •••
هرروزلازماستکہحتماببینمت🍃
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
هیچوَقتفک نڪُن
ڪهامامزَمان(عج)ڪِنارتنیست
هَمهحرفاوشِڪایتهارو
بهامامزَمانبِگو..
واینروبِدونڪهتاحَرڪتنڪُنی
بَرڪتےنِمیادسَمتت..(:
#شهیدعلیاصغرشیردل
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
📒از طرف بنیاد شهید دفترچه بیمه درمانی داده بودند. تاریخ دفترچه ام تمام شده بود که بردم عوضش کنم. دفترچه دست نخورده بود.
🧔🏻مسئول تعویض با تعجب نگاه کرد و گفت : در اینجا که هیچ چیز ننوشته ای؟
گفتم : سواد ندارم
گفت : تو سواد نداری، دکتر چطور؟
گفتم : دکتر من در قبرستان است خط هم نمی نویسد.
‼️بنده خدا فکر کرد از مردن حرف می زنم. فکر کرد دوست دارم بمیرم.
گفت : خدا نکند پدرجان اِن شاءالله صد سال عمر کنی، این چه حرفهایی است که می زنی؟
😊گفتم : من که از مردن حرف نمی زنم، گفتم دکترم در قبرستان است، وقتی مریض می شوم می روم آنجا و پسرم علی شفایم می دهد...
✨علی واقعاً چنین قدرتی داشت...
#شهید_علی_محمدی_پور🌷
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی
یا علی
یا علی
اسامی و فضائل #امیرالمومنین
بشنوید و نشر دهید
#عید_غدیر
#خطبه_غدیر
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
4_6044324243213126171.mp3
5.18M
🎧 #سرود بسیار زیبا و شنیدنی❣
🎼 سر سفره تو مهمونم علی (ع) ...
🎤 #سیدمجید_بنی_فاطمه
#عید_غدیر
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از سوریه تا توکیو
▪️طلایی ایران مدالش را به چه کسی تقدیم کرد؟
🔹 توفیقی برای من پیش آمد که از سال ۹۲ تا ۹۴ سوریه باشم.
🔹من کارهای اورژانسی انجام دادهام و این موضوع در آرامشم به من کمک کرده است.
🔹وقتی در مقدماتی خودم را تحت فشار دیدم و فکر میکردم به فینال نمیرسم، ولی در یک لحظه خداوند دست من را گرفت.
🔹من مدالی بالاتر از مدال #المپیک نمیتوانم به دست بیاورم و بالاتر از آن هم وجود ندارد.
🔹این مدالم را به امام زمان (عج) و رهبرم تقدیم میکنم.
🇮🇷کارگروه طراحی و تولید بازی🇮🇷
ایدهپردازی، طراحی و تولید بازی
📌 کارگروه طراحی و تولید بازی واحد ریحانه لبیک، به مناسبت دهه ولایت برگزار میکند؛
🔹"کارگاه بهترین ایده بازی کارتی غدیر"
🔸موضوعات:
- معرفی غدیر به بچهها
- ولایتپذیری و اطاعت از ولی
- همراهی با ولی
- تربیت ولایی
- و ...
📌بازیهای با موضوع #آزاد نیز در حاشیه کارگاه تولید بازی مورد ارزیابی قرار خواهند گرفت.
⏳ آخرین مهلت ارسال خلاصه اثر: ۶ مرداد ۱۴۰۰
👈 لینک ثبت نام و ارائه ی توضیح اجمالی بازی:
https://survey.porsline.ir/s/rwN5lCY
✅ بهترین آثار ارسالی جهت معرفی بازی، به کارگاه حضوری دعوت خواهند شد.
⬅️ اطلاعات بیشتر :
@bazi_ghadir
🌐کانال واحد ریحانه لبیک
sapp.ir/reyhaneyelabbayk
▼گزارش روز
آمار کارآمدی «دولت تدبیر و امید»
مشرق نیوز (۲ مرداد ۱۴۰۰) در گزارشی اقتصادی نوشت: «بر اساس گزارش مرکز آمار، شاخصهای توزیع درآمد در دولت روحانی به بدترین وضعیت خود رسیده و فقرا فقیرتر و مرفهان پولدارتر شدند. شاخص ضریب جینی که در پایان دولت دهم به ۳۶۶/۰ واحد کاهش یافته بود، هماکنون به ۴۰۱/۰ واحد افزایش یافته است. بدین ترتیب در ۸ سال عملکرد دولت روحانی نابرابری توزیع درآمد بهشدت زیاد شده و متأسفانه در دولت روحانی با شدیدترین افزایش شکاف طبقاتی مواجه شدیم». در واکاوی چرایی این افزایش نابرابری که نتیجه آن نارضایتی مردم را به همراه داشته است، باید به نوع نگاه دولتمردان و سیاستهای اعمالشده پرداخت.
گزارههای تحلیلی: عوامل اصلی این اوج نارضایتی در بعد داخلی، در 4 نگاه کلان دولتمردان قابل تحلیل است: 1- توقف یا کند شدن اجرای کامل سیاستها و طرحهای حمایتی دولت قبل: مهمترین مصادیق طرحهای حمایتی، مسکن مهر و هدفمندی یارانههاست. 2- اجرای سیاستهای غلط تشدید کننده نابرابری: شاخصترین نمونه آن سیاست ارز ۴۲۰۰ تومانی بود. دولت به بهانه کنترل قیمت ارز و مهار تورم، اقدام به تعیین دستوری نرخ ارز و توزیع آن میان افراد خاص برای تأمین نیاز وارداتی کشور کرد. نتیجه این سیاست، سوءاستفادههای کلان عدهای خاص و هدر رفت بخش زیادی از منابع ارزی کشور بود. 3- اجرایی نشدن اصلاحات لازم در حوزههای مختلف اقتصاد: از مهمترین مصادیق بیعملی دولت در اجرای اصلاحات اقتصادی، تعلل در اصلاح ساختار مالیاتی کشور است. فرار مالیاتی گسترده، نظام سنتی مالیاتستانی و نبود پایههای مالیاتی، بهویژه در حوزه مالیاتهای تنظیمی، مهمترین معضلات نظام مالیاتی است که دهکهای بالای جامعه، ذینفعان اصلی چنین شرایطی هستند. 4- از همه مهمتر، وابستگی و دلبستگی تا روزهای پایانی دولت به برجام نافرجام بود که قفل بیتحرکی بر تولید کشور زد، بهطوریکه بعد از گذشت هشت سال، هنوز این قفل باز نشده است و اقتصاد و معیشت جامعه با برجام و مذاکره شرطی شده است.
ناگوارتر آنجاست که متولیان و بانیان این مشکلات بهجای عذرخواهی و مرهم و دوای زخم، نمک روی زخم مردم باشند؛ اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهوری در جریان سفر دیروز خود به خوزستان مطرح کرد که: «سابقه ما نشاندهنده این است که کارآمد هستیم یا نه؟! کارآمدی در این است که در یک دوره باوجود محدودیتها بهگونهای عمل کنیم که کمترین خسارت و بیشترین بازدهی را داشته باشیم!». ﺣﮑﺎﻳﺖ ﺑﻌﻀﻲ از مواضع دولتمردان امروز ما در مقابل مشکلات و نارضایتیهای مردم، حکایت بریدن انگشت با تیزی کاغذ است. این بریدگی اذیت و سوزش و مشغولیت ذهن و فکر را دوچندان میکند. درواقع ﻛﺎﻏﺬ ﺍﺯ ﭼﺎﻗﻮ برندهتر ﻧﯿﺴﺖ، اما ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﻏﺬ غیرقابلانتظار است. (نویسنده: حسین عباسیان)