eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
25.9هزار ویدیو
730 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
سهم روز ۱۴۸ از خطبه ۱۲۰ تا خطبه ۱۱۷ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز (22).mp3
زمان: حجم: 7.03M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و چهل و هشتم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۲۰ تا خطبه ۱۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"🔰توصیه می شود حتما ببینید https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: موسی سلیمانی 🌀| موضوع: ➖ بازخوانی حماسه‌یِ 9 دی چه ضرورتی دارد!؟ 🖇 9⃣2⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 🛑 قهرمان من 🍃🌀🍃 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: موسی سلیمانی 🌀| موضوع: ➖ بازخوانی حماسه‌یِ 9 دی چه ضرورتی دارد!؟ 🖇 9⃣2⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: سیدجلال امینی 🌀| موضوع: ➖ دستاوردهای خارجیِ 9 دی را بیان نمایید!؟ 🖇 0⃣3⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: سیدجلال امینی 🌀| موضوع: ➖ دستاوردهای خارجیِ 9 دی را بیان نمایید!؟ 🖇 0⃣3⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 54 : بوی برنج و کباب سراسر خیابان که یک طرف منزل آقای کمندی زنانه و طرف دیگر خانه ی علی مردانه بود پیچید از هر دو خانه صدای صلوات و تکبیر می آمد. و او آمد با صلابت و متین آمد تا عقدش را با نسرین ببندد. سرش پایین بود و شرم از صورتش می ریخت. کنار عروسش نشست و خطبه خوانده شد قلب مادر در سینه طور دیگری می تپید. ناهید هم خودش را رسانده بود او می گفت: وقتی خبر ازدواج حمید را شنیدم مثل اینکه دنیا مال من شد. روزها و شبها در غربت به حرم می رفتم و برای سلامتی اش دعا می خواندم. شبهای جمعه بدون وقفه به دعای کمیل که در حرم امام رضا برگزار می شد می رفتم برای اینکه خدا او را به ما ببخشد. ولی همیشه قلبم برایش می لرزید و ترس از دست دادنش وجودم را به آتش می کشید و حالا با این خبر روی پابند نبودم.” و قتی او را در لباس دامادی دیدم، همان لباس ساده و بی آلایش، هزاران بار خدا را شکر کردم و برای انتخاب عروس خوبش به او تبریک گفتم.” حمید آنقدر خاص بود که بعد از عروسی همسرش را سوار ماشین کرد و بدون بدرقه کننده از آنجا دور شد و این از ویژه گی های خاص خودش بود. احساسش، حساس بودنش، محبتش، همه خاص خودش بود. به کسی نمی گفت دوستت دارم ولی نگاه و رفتارش گویای همه چیز بود. در زندگی زناشویی هم همین طور بو.د دقیق و نکته سنج. او برای یک غذای خوشمزه کلی از همسرش تعریف می کرد و از آن غذا برای همه می گفت و آنرا با لذت می خورد. وقتی نسرین خانم یک کوبلن دوخت ساعتها آنرا به همه نشان می داد و تعریف می کرد. خودش فورا را قاب گرفت و به دیوار زد. بارها دیده بودند که وقتی از حیاط رد می شود یک شاخه گل می چیند و به اتاقش می برد و کنار تخت همسرش می گذارد. اگر در خانه بود و نسرین آشپزی می کرد به یاریش می رفت. نسرین خانم تعریف میکرد “یک روز خورش قیمه درست کرده بودم. نزدیک ظهر بود کهحمید آمد. من سیب زمینی ها را در ماهی تابه ریختم تا سرخ شود. حمید به آشپزخانه آمد و پرسید کمک نمیخوای گفتم چرا شما اینها رو سرخ کن تا من سفره را پهن کنم” وقتی برگشتم او سیب زمینی های سرخ شده را در بشقاب کشیده بود و گفت: ” ببین چقدر خوب سرخ کردم” چشمم به یکی از آنها افتاد که زیاد سرخ شده بود به شوخی گفتم “این یکی سوخته” حمید خیلی جدی گفت “آخ اونو ندیدم بخورم بقیه ی سوخته هاشو خوردم” به قدری من از این حرف او خنده ام گرفت که همه با من خندیدند و آن ناهار را با شادی خوردیم. از این نوع خاطرات زیاد با حمید داشتم که برایم فراموش نشدنی است. دهم خرداد۶۱ بعد از ازدواج شان با هم به مشهد می روند و هشت روز آنجا نزد ناهید می ماند روزگار خوشی برای همه ی آنها. زیارت امام رضا برای آنها که تازه پیوندشان را شروع کرده بودند لذت بخش بود. علاوه بر این چند روزی هم به یکی از روستا های اطراف مشهد رفتند و از باغهای میوه و فضای آرام آن لذت بردند. وقتی دوتایی در باغ قدم می زدند و آلبالو می چیدند، خواهر از دور نظاره گر بود و باز هم برای دیدن چنین روزی شکر خدا را بجا می آورد. او می دید که حمید چقدر با همسرش مهربان است و رفتار سنجیده و محبت آمیزی دارد و باز هم به او افتخار می کرد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─