eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ از شاهکار نیروی دریایی ایران تا بچه تربیت کردن مرحوم هاشمی! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴کشتی جومونگ ۷میلیارد دلار مزایده شد!!! فروش نفت ایران به کره جنوبی در دولت روحانی بدون برگشت پول و منابع ارزی آن به بهانه تحریم آمریکا، مشکلات فراوانی را برای کشور به همراه داشت. کره جنوبی ۷میلیارد دلار پول ایران را بیش از ۶سال بلوکه کرد، وقتی وزیر خارجه و بانک مرکزی تقاضای آزادسازی کردند، کره جنوبی امتناع کرد. نماینده کره در جواب مطالبات ایران می گوید: شما تحریم هستید، ما نمی توانیم پولتان را آزاد کنیم، بابت نگهداری پولهای شما سالانه درصدی به عنوان هزینه دریافت می کنیم. وقتی سیاست وادادگی دولت و ضعف بی نهایت وزارت خارجه در بین دوست و دشمن عیان شد، کره جنوبی به خود اجازه می دهد نسبت به اموال ایران طمع کند و کشور بدهکار با ما مانند یک مستعمره برخورد کند. موضوع توسط شورای عالی امنیت ملی پیگیری می شود، دکترین هزینه سازی برای هم پیمانان آمریکا که عامل دوام تحریم هستند در دستور کار قرار می گیرد. سپاه پاسداران موظف به اجرای دکترین هزینه سازی می شود. در دکترین هزینه سازی ، با افزایش خسارت و هزینه برای آنها در مناسبات جهانی مجبور خواهند شد به راحتی در ابتدایی ترین حقوق کشور سنگ اندازی و طمع نکنند. سپاه پاسداران با قایق های تندرو خود به کشتی کره ای که از بندر جبل علی بارگیری کرده بود نزدیک می شود، نفتکش بلافاصله از چند پایگاه دریایی در امارات، علی السالم کویت، شناورهای آمریکا تقاضای کمک می کند. سپاه پاسداران با آماده باش به تمام سایت های موشکی پیام واضحی برای عدم دخالت می فرستد.هیچ نیرویی به کمک کشتی کره ای نمی آید. دولت سئول در بیانیه ای شدید لحن آن را محکوم می کند و دستور اعزام یک واحد گشتی ضد دزدان دریایی صادر می کند. کره جنوبی رسما با تهدید ایران به حمله نظامی فکر باج گیری بیشتر است.به سئول پالس های ضعف صادر شده است، پیامی سری به کره صادر می شود. هر نیرویی وارد خلیج فارس شود بازداشت خواهند شد و در صورت عدم توجه به اخطارها برخورد نظامی فاجعه باری در دستور کار است. تیمی از کره جنوبی عازم ایران می شوند و مورد قبول وزارت خارجه قرار نمی گیرد، طرف مذاکره باید از دولت سئول اختیار تام داشته باشد. معاون وزیر خارجه به ایران اعزام و در خصوص بدهی های کره به ایران مذاکره می شود. پیام واضح است اگر پولهای بلوکه شده را پس ندهید هر خطای کوچکی در خلیج فارس، دریای عمان منجر به توقیف و برخورد خواهد شد. تعهد نامه را نماینده سئول امضا می کند. علاوه بر دریافت سود پول تخلفات نفتکش کره ای به صورت نقدی پرداخت و سپس آزاد می شود. کره جنوبی متوجه شد که ایران در میدان عمل تفاوت های زیادی با سیاست دولت در عرصه جهانی و بین الملل دارد. سپاه پاسداران این بار شاهکار کرد. پس از شکار رابین هود انگلیسی، عمو سام آمریکایی این بار جومونگ افسانه ای را شکار کرد. تا امپراطوربادها مجبور به تعهد کتبی شود. ✍️ صادق چگینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ علت خاموشی ها، ننگ نامه پاریس! 🔴 ابزاری برای عقب نگه داشتن کشورهای جهان سوم سیدیاسر جبرائیلی 🔹 خاموشی‌های شبانه تنها بخش کوچکی از ثمرات پیوستن به توافقنامه پاریس است! 🔸 توافقنامه‌ای که صنایع فولاد، آلومینیوم، سیمان، شیشه و ... را با مشکلات جدی مواجه می‌کند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روحانی: در پایان سال ۹۹ شاهد یک حرکت با ثبات در اقتصاد کشور هستیم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی چندی قبل: علت اعتماد مردم این است که برقشان قطع نمیشود! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
سخنرانی- حجت الاسلام بخشی.mp3
5.68M
🔲 سخنرانی- حجت الاسلام بخشی 🔳 شب پنجم- دهه فاطمیه ۲۳دی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
صدا ۰۰۱_sd.m4a
8.97M
💠کارشناس سیاسی ؛ استادرجبعلی بازیاد ⭐️اهمیت مشارکت حداکثری در انتخابات ۱- عوامل اقتدار در عرف سیاسی ۲ - عامل اصلی اقتدار جمهوری اسلامی ایران ۳_ موضوعیت داشتن مشارکت در نظام جمهوری اسلامی ۴- اولویت مشارکت کمی ۵-انتخابات یک حرکت شفاف و قابل محاسبه برای دشمنان ودوستان انقلاب https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی_عظم_البلا نماهنگ جدید ویژه دعای فرج ‎الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی #أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جزءخوانی تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء 16 قاری معتز آقایی 🍃حدود30 دقیقه باخدا 🍃💐🍃دور#یازدهم قرآن کریم هدیه به #امام_حسین_علیه_السلام و۷۲تن یارصدیق ایشان ومادرمان #حضرت_زهراسلام_الله_علیها ، حضرت #فاطمه_معصومه_سلام_الله مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت #نرجس_خاتون_سلام_الله_علیها ✅جهت سرنگونی استکبارجهانی ✅ازبین رفتن صهیونیسم ✅ نجات قدس ازبحرتانهر ✅وظهورمنجی عالم بشریت #محرم #ماه_حسین #ماه_پیروزی_حق_بر_باطل #ظهور https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه 📽 علی فانی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت #آیت_‌الله_بهجت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استادعالی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
.......... به نام خدا............ خوشا به حال انان که زیبا اما مظلومانه در این دنیا زیستند وخیلی زیباتر ومظلومانه تر از,این سرای,فانی پرکشیدند ودر جوار رحمت حق مأوا گزیدند.... تقدیم به تمامی,شهدای حرم,علی الخصوص شهیدان لشکر فاطمییون,که در پاسداری از حریم اهل بیت ع گوی سبقت را از دیگران ربودند وعاشقانه رفتند,رفتند تا ما با ارامش بمانیم . 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 رمان مذهبی و بسیار زیبای با موضوع شهدای مدافع حرم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 هرگونه نظر ، انتقاد و پیشنهادی رو می تونین به آیدی من و یا آیدی خانم فنودی انتقال بدین آیدی من : @bashohadatakarbala آیدی خانم فنودی : @fanoodi
یوزارسیف قسمت۷۶: درحالیکه قاشق غذا بین زمین وهوا مانده بود گفتم:عه عه بلانگرفته ,چقد منو حرص میدی ,زود بگو ببینم چی چی شده؟خبر اصلی چیه؟ یوسف لقمه اش را فرو داد وگفت:سروقتش زری خانم الان گفتم که درجریان باشی یه خبرایی در راهه وبعدشم اعلیحضرت باید زیر زبون رفیق عزیزتان را برید ببینید مزه دهنش چیه,بعدش داماد جان, از طریق خانواده وارد بشن وبرن خواستگاری و... گفتم:حالا چرا من؟مرضیه خانمشان که با طرف دوست شش دانگه.... یوسف :نه جانم...اینجوری بهتره....اخه رفیق شما با زری بانو شش دانگ تره ,بعدشم علیرضا از من خواسته تا بهت بگم واین کار را توانجام بدی ,نظرش این بود که اگر دختره جوابش منفی بود ,دیگه علیرضا جلوی خانواده اش ضایع نشه.... سرم را تکان دادم وگفتم:بااینکه از جوابش خبر دارم اما باش,عصر یه کم زودتر از اذان مغرب بریم اونجا ,من باسمیه صحبتی میکنم وبعدش با هم میام مسجد در خدمتتان هستیم وبااین حرف وترسیم چهره ی سمیه بعداز شنیدن این خواستگاری لبخندی روی لبم اومد... همانطور که با یوسف ,ظرفهای غذا را جمع میکردیم ومیبردم طرف ظرفشویی گفتم:خوب اون خبر خوشت چی چی بود؟ یوسف چشمکی زد ودرحالیکه خیره به اجاق گاز شده بود گفت:حالا بعدا میگم ,اول بگو ببینم این اجاق گاز فرداره که شما که یه فر جدا هم داری,پس این الکی اینجاست هااا ,به نظرت اون اجاق سه شعله مجردیهای من را جاش بذاریم بهتر نیست؟تازه من کلی خاطره بااون اجاق گاز دارم... تا این حرف از دهان یوزارسیف درامد,قصه ی قالی جهاز که چند ساعتی از بذل وبخشش بیشتر نمیگذشت به ذهنم اومد وتا ته حرف یوزارسیف را خواندم...سریع خودم را سپر بلای اجاق گاز کردم ,انگاری که همین الان میخوان ببرنش وگفتم:اولا اون ماکروفر هست وکاراییش کمتره,بعدشم من اجاق گاز خودم را دوست دارم وان شاالله بااین هم خاطره ها میسازیم...ویوزارسیف که انگار به هدفش رسیده بود وذهن من را از قضیه ی خبر خوب دوم منحرف کرده بود,زد زیر خنده وگفت:گریه نکن بانوی سرای یوزازسیف افغان.....شوخی کردم وهمچنین تشکر خاص خاص بابت اون انفاق صبحتان ان شاالله فردای قیامت ثوابش ,دستگیریتان کند ودست بدبخت بیچاره هایی مثل ما را هم بگیرید.... از اینهمه کوته بینی خودم شرمنده شدم واز انهمه بزرگواری یوزارسیفم سرشار از شوقی اسمانی درپوست خود نمیگنجیدم... ادامه دارد نویسنده....حسینی این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
یوزارسیف قسمت۷۷: یک ساعت به اذان مغرب مانده که یوزارسیف طبق قولی که به من داده بود به خانه امد ومن هم اماده ی اماده برای رفتن به خانه ی سمیه بودم,میدانستم یوزارسیف از سر کاری سخت میاید اما یوزارسیف مرد کارهای سخت بود,البته شرکتشان عصرها کار نمیکرد اما طبق توافقی که یوسف قبل از ازدواج با من کرده بود بعضی عصرها که کاری برایش جور میشد سرکار میرفت,یوسفم همان روز اول گفت که درامد کاردر شرکت کفاف زندگی مارا خواهد داد ودر معذوریت نخواهیم بود ویوسف تعهد کرد ,ریالی از پول شرکت را بیرون خانه خرج نمیکند اما درعوض عصرها کارهای برقی خارج از شرکت برمیدارد که درامدش را دوست دارد تمام وکمال انفاق کند وصدقه دهد ,بااینکه نوعروس بودم وتاب دوری همسرم را نداشتم اما به خاطر دل پاک وعقیده ی پاکتر وایمان راسخ یوزازسیفم ,پذیرفتم وخداییش اوهم رعایت حال مرا میکرد وسعیش براین بود اوقاتی را که خارج از,خانه میگذراند زمانی باشد که من استراحت میکنم یا به مادرم سر میزنم و... یوزارسیف با لبخندی ملیح دست در دستم انداخت وگفت:دیگر اسب سواری بس است,امروز به خاطر کاری که برای,علیرضا میخواهی انجام دهی ,مرکبش را دودستی تقدیمم کرده تا زودتر دل بی قرارش قرار گیرد.... لبخندی زدم وگفتم اما سوار اسب خودمان مزه اش بیشتر است...وبااین خوش وبش سوار سمند علیرضا شدیم وپیش به سوی خانه بابای سمیه حرکت کردیم,میدانستم که الان سمیه بی صبرانه منتظر است ,چون اینقدر شیطنت به خرج داده بودم وحسابی کنجکاوش کرده بودم به طوریکه سمیه اصلا به مخیله اش نمیگنجید قاصد ازدواجش هستم ,بلکه فکر میکرد اتفاق خارق العاده ای در زندگی خودم افتاده که باید سنگ صبورم باشد... یوسف راهش را کج کرد ومیخواست از میانبر کوچه ی قدیمی ما به خانه سمیه برسد. به اول کوچه رسیدیم واز در نیمه باز خانه ی حاج محمد مشخص بود کسی پشت در, انتظار چیزی را میکشد که حتی یوزارسیف هم متوجه شد وباریتم بوق ماشین عروس ,جلوی خانه ی حاج محمد چند بوق زد ,باورم نمیشد علیرضا تا این حد خاطرخواه سمیه باشد,اما خداییش دروتخته باهم جور جور بود. به چهارکوچه رسیدیم وباید میپیچیدیم داخل چهارکوچه که نگاهم به در خانه مان که روزگاری درانجا زندگی میکردم افتاد وناخوداگاه اهی کوتاه کشیدم که ناگاه دست یوزارسیف روی دستم قرار گرفت وگفت:ناراحت نباش زری بانو ,دنیاست ,بی وفاست میگذرد وخاطره ها میماند...من که حتی در کشورخودم نیستم چه کنم؟؟ چقدر این مرد حواسش به من بود وتک تک حرکاتم را میدید وعمق افکارم را میخواند ..بغض گلویم را گرفت...بمیرم برای یوزارسیفم که اواره ی کشوری دیگر شد...کشوری که داعیه ی عدالت دارد اما بی عدالتی را در برخورد وحتی در نگاه به یک افغانی کاملا ,احساس میشود.... اخر کی میفهمند که ارزش انسانها نه به ملیتشان بلکه به ایمان واعتقادشان به خداست... جلوی خانه ی سمیه پیاده شدم,هنوز ماشین حرکت نکرده بود ومن در نزده بودم که سمیه پشت درخانه شان داخل کوچه ظاهرشد... ادامه دارد... نویسنده......حسینی این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
یوزارسیف قسمت۷۸: سمیه با سلامی انرژی بخش دستم را گرفت وداخل حیاط خانه شان کشاند ومثل همیشه خودش را انداخت توبغلم ,از همون بدو ورود فیلمم را شروع کردم وبا حالی نزار گفتم:سلام دختر,ولم کنم,حال ندارم ,وحالت عق زدن به خودم گرفتم وبه سرعت خودم را رسوندم لب باغچه که مثلا حالم خوش نیست و... سمیه سریع اومد بالا سرم در حالیکه شانه هام را ماساژ میداد گفت:وای خدا مرگم بده,چت شده؟ظهر که زنگ زدی همچی دلخوش بودی ,نکنه مسموم شدی؟ دستم را گرفت وبلندم کرد همانطور که دستم تو دستش بود چادرم را مرتب کردم ,آخه خوبیت نداشت جلو بابا ومامان سمیه فیلم بیام ,باید حالت عادی داشته باشم وبا گفتن یاالله کوتاهی وارد هال شدیم... سمیه چادرم را از سرم کشید وگفت:راحت باش زر زری جان, حاکم مطلق این مملکت الان خودمم وخودتی , بابا ومامانم رفتن ددر... پس دوباره خودم را به بی حالی زدم ورومبل هال ولو شدم وگفتم:سمیه جان ,دل وروده ام داره بالا میاد ... سمیه با دستپاچگی گفت:شربت,شربت ابلیمو برات درست کنم وبیارم؟؟ گفتم:اره ,اره ترشمزه خوبه…… سمیه با تعجب برگشت طرفم کنارم نشست وخودش را چسپوند بهم ودرحالیکه دستم را محکم گرفته بود گفت:شیطون بلا...نکنه دارم خاله میشم؟؟.. با شیطنت وخیلی قبراق زدمش عقب وگفتم:اه برو کنار بابا....خیار پلو نپز برا خودت ,برو شربت ابلیمو را بیار که دلم شربت میخواد... بااین حرکتم سمیه فهمید که فیلمش کردم ,همانطور که دستم را میکشید وبلندم میکرد گفت:بلا گرفته حالا منو سرکار میزاری؟!!پاشو خودت قدم رنجه کن درمعییت هم شربتی بسازیم وباهم وارد اشپزخانه شدیم,من رو صندلی نهارخوری نشستم وسمیه مشغول تدارک شربت شد,دل تو دلم نبود,میخواستم یهو همه چی رابگم وسمیه را سورپرایز کنم,اما ته دلم میگفت به جبران شیطنتهای,قبل سمیه ,یه کم اذیتش کنم,برا همین درحالیکه تمام حرکات سمیه را زیر نظر گرفته بودم گفتم:هنوز چند ماه نیست که یوزارسیف ازدواج کرده ,انگار زندگی یوسف از دید دوستاش خیلی ایده ال بوده که اونها هم هوس زن گرفتن کردن,یکی از دوستاش میخواد زن بگیره…… سمیه همانطور که لیوان شربت را بهم میزد گفت:این که خوبه,خواستگاری رفتن هم شادی داره وهم هیجان,من عاشق این هیجانها هستم.وبا لحن شوخی ادامه داد اگه راه داره منم ببر با خودت,حالا این داماد خوشبخت کیه؟؟از افاغنه بزرگواره؟عروس کیه؟؟ یه لبخند زدم وگفتم:نه بابا,افغانی نیست,یوزارسیف بهش میگه داداش... سمیه یکدفعه نگاهش را از شربت گرفت ومتعجبانه به من دوخت وگفت:برادر؟؟نکنه...نکنه...علیرضاست؟ با بی خیالی گفتم کدوم علیرضا؟ سمیه با حرصی زیاد شربت رابهم زد وگفت:حالا دیگه دوست جون جونی وبرادر ایمانی همسرت را نمیشناسی هاااا.... خنده ریزی زدم وگفتم:اره سمیه,,خودشه...ماهم دعوتیم...به نظرت چی بپوشم؟؟ لرزش دستهای سمیه کاملا مشهود بود,رنگش هم یه جورایی پرید وناگهانی ساکت شد و... ادامه دارد.... نویسنده ....حسینی این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
یوزارسیف ۷۹؛ با لحنی که خالی از شیطنت هم نبود گفتم:چیه ماتت برده؟اگه دختر خوبی باشی قول میدم که تو هم تومراسم خواستگاری حضور داشته باشی,تازه خودتم که میگی هیجان انگیزه وسرشار از هیجان میشی,هااا البته با وجود من وصدالبته رفیقت مرضیه خوش میگذره... با صدایی عصبانی لیوان شربت را محکم کوبید روی میز جلوم ,خودش را انداخت روصندلی کنارم وگفت:هیجان بخوره تو سر من واون داماد یالغوز..... خندم گرفت وگفتم:از کی تا حالا علیرضا شده یالغوز وماخبر نداشتیم,من که میدونم توهمچی بگی نگی ازش خوشت میامد,من توچشات اون عشقه را میدیدم هااا... با دستای لرزون لیوان شربتی را که برا من درست کرده بود برداشت ویک نفس بالاکشید وگفت:حرف تو دهن من نزار من کی از این پسره ی سبک سر خوشم اومده وزد زیر گریه... دلم براش سوخت وگفتم:پس حیف ,من فکر میکردم دوسش داری,اخه به من سپرده بودن زیر زبونت را برم اگه مزه دهنت خوب بود ,بیان خواستگاریت... سمیه با دهان باز ,خیره نگاهم میکرد وباورش نمیشد من مامور بودم ازش خواستگاری کنم....اولش پلک نمیزد اما یکباره مثل ادمهایی که برق میگرتشان از جاش بلند شد وبه طرفم حمله کرد ومنم ناخوداگاه مثل دزدی که از دست پلیس فرار میکنه ,پا به فرار گذاشتم سمیه همینطور به دنبالم میومد گفت:دختره ی ور پریده من را سرکار میزاری؟! اره من علیرضا را دوست دارم همون طور که تو یوزارسیف را دوست داشتی,آی خدا بنازم به تقدیرت.... زدم زیر خنده وسرجام ایستادم وهمونطور که نفس نفس میزدم گفتم:دختر یه کم سنگین باش,یه کم پخته تر رفتار کن,یه کم نازی افاده ای بیا ,واخ واخ دختر واینهمه سبببک..... سمیه امد طرفم دست انداخت گردنم وسروصورتم را غرق بوسه کرد وهمینطور که تواغوش هم از,خنده ریسه میرفتیم با صدای مرجان خانم ,مادر سمیه که میگفت:عه چه خبرتونه شما همین دیروز پیش هم بودین ,چه خبرتونه که مثل کسایی که صدساله همدیگه را ندیدن رفتار میکنید...به خود امدیم... ادامه دارد ... این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
یوزارسیف قسمت۸۰: زندگیم روی چرخ خوشبیاری ,حداقل برای من بود,بهرام خبرهایی از ساسان گیر اورده بود وبه قول خودش عنقریب به دامش میانداخت وبا وصول پولش از فلاکت درمیامد,گرچه دعا میکردم زودتر به پولش برسد اما بازهم دعا میکردم خدا ظرفیت دارندگی را بهش بدهد اخه ترسم از این بود با دارا شدن دوباره بهرام,نیش وزخم وکنایه هایی که الان کمتر شده بود وگاهی به فراموشی سپرده بود ,دوباره جان بگیرد وبرای من ویوزارسیف دغدغه ذهنی ایجاد کند,هرچند یوزارسیف گوشش به این حرفها بدهکار نبود واگر هم میشنید انگار نمیشنید ,اخر یک عمر در مملکتی غریب هزاران تبعیض دیده بود وبارها طعنه هایی نیشدار نوش جان کرده بود ودربرابر این ناملایمات خواه ناخواه مقاوم شده بود... سمیه وعلیرضا در مراسمی ساده وخیلی زود به عقد هم درامدند وقرار است هفته ی اینده عروسیشان را برپا کنند ودرضمن ,زیر زبان یوزارسیف هم رفتم و بالاخره خبر خوش را ازش بیرون کشیدم وچه خبری خوش تر از جورشدن سفر ماه عسلمان ,انهم نه به تنهایی,بلکه دوتا برادر ایمانی که سالها پیش عقد اخوت خوانده بودند,سفر ماه عسلشان را باهم قرار داده بودند,اری من وسمیه ,باهم سفر عشق میرفتیم,انهم به کجا؟؟ به جایی که روزگاری دور اسارت ال طه را به خود دیده بود واینک فرزندان شیعه برای پاسداری حریم عمه جانشان ,انجا راست قامت ایستاده بودند,اری سفر ماه عسل ما جور شده بود برای سوریه..... امروز نتایج کنکور اعلام میشد ,به توصیه ی یوزارسیف ,خودم برای دانستن نتیجه هیچ اقدامی نکردم,قرارشده بود یوزارسیف وعلیرضا,نتایج تلاش همسرانشان را ببیند وقاصد این میدان نفس گیر باشند....ذهنم از سوریه به سمت تسبیح دستم وختم صلواتی که نذر کرده بودم کشید ودرانتظار خبری از جانب یوزارسیفم.... ادامه دارد ... این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
حاج حسین یکتا: تو مکتب حاج قاسم معنویت معنایی میده. که میگه همه چی خیره! الخیر فی ما وقع. اگه میخواین مکتب حاج قاسم مطالعه کنید، برید معنویتش رو مطالعه کنید. نگاه توحیدیش به خدا رو مطالعه کنید. توکل‌ش به خدا رو مطالعه کنید... این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
YEKNET.IR - zamine - fatemie 99.10.12 - narimani.mp3
8.28M
🔳 🌴بعد روزی که به در خونت همه با هیزم اومدن 🌴باورش سخته که به صدیقه حالا تهمت دروغ زدن 🎤 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🔰جلوه محبت حضرت زهرا (س) در زندگی شهید محمد رضا تورجی زاده شهید محمدرضا تورجی زاده فرمانده گردان بود و مداح. وقتی شهید شد ترکش خورده بود به پهلوی چپ و بازوی راستش.  زیر پهلوی چپش شکاف عمیقی ایجاد شده است. هنوز چند دقیقه‌ای از اعزامش با آمبولانس نگذشته بود که  سیم اعلام کرد تورجی رفت پیش حسین خرازی. از بس عاشق حضرت زهرا  سلام الله علیها بود، سفارش کرده بود  روی سنگ قبرش بنویسند یا زهرا سلام الله علیها. 📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س) این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
كاری كنيد كه وقتی كسی شما را ملاقات ميكند احساس كند كه يک شهيد را ملاقات كرده است. شهيد باشيم تا شهيد شويم. شهید احمد کاظمی🌷 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2