eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست ویکم وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و سی و سوم (۱۴۰۰/۹/۲۳) 🔻خطبه ۱۶۰
🌹 سهم : خطبه ۱۶۰ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : (در شهر کوفه در سال ٣٧ هجری، هنگام حرکت دادن مردم به سوی صفین و جنگ با شامیان، ایراد فرمود. 1⃣ خداشناسی ♦️فرمان خدا قضای حتمی و حکمت و خشنودی او مايه امنيّت و رحمت است؛ از روی علم، حکم می کند و با حلم و بردباری می بخشايد. خدايا! سپاس تو راست بر آنچه می گيری و عطا می فرمايی و شفا می دهی يا مبتلا می سازی. سپاسی که تو را رضايت بخش ترين، محبوب ترين و ممتازترين باشد، سپاسی که آفريدگانت را سرشار سازد و تا آنجا که تو بخواهی تداوم يابد، سپاسی که از تو پوشيده نباشد و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند، سپاسی که شمارش آن پايان نپذيرد و تداوم آن از بين نرود. خدايا! حقيقتِ بزرگی تو را نمی دانيم، جز آن که می دانيم تو زنده ای و احتياج به غير نداری، خواب سنگين يا سبک تو را نمی ربايد، هيچ انديشه ای به تو نرسد و هيچ ديده ای تو را ننگرد، اما ديده ها را تو می نگری و اعمال انسان ها را شماره فرمايی و قدم ها و موی پيشانی ها زمام امور همه به دست تو است، خدايا آنچه را که از آفرينش تو می نگريم، واز قدرت تو به شگفت می آييم و بدان بزرگی قدرت تو را می ستاييم، بسی ناچيزتر است در برابر آنچه که از ما پنهان و چشم های ما از ديدن آنها ناتوان و عقل های ما از درک آنها عاجز است و پرده های غيب ميان ما و آنها گسترده می باشد. 2⃣ راههای خداشناسی ♦️ پس آن کس که دل را از همه چيز تهی سازد و فکرش را به کار گيرد تا بداند که چگونه عَرش قدرت خود را برقرار ساخته ای و پديده را چگونه آفريده ای و چگونه آسمان ها و کرات فضايی را در هوا آويخته ای و زمين را چگونه بر روی امواج آب گسترده ای؟ نگاهش حسرت زده و عقلش مات و سرگردان و شنواييش آشفته و انديشه اش حيران می ماند. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
🌹 سهم : خطبه ۱۶۰ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 3⃣ وصف اميدواری به خدا ♦️به گمان خود ادّعا دارد که به خدا اميدوار است! به خدای بزرگ سوگند! که دروغ می گويد، چه می شود او را که اميدواری در کردارش پيدا نيست؟ پس هر کس به خدا اميدوار باشد بايد، اميد او در کردارش آشکار شود. هر اميدواريی جز اميد به خدای تعالی ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است. گروهی در کارهای بزرگ به خدا اميد بسته و در کارهای کوچک به بندگانِ خدا روی می آورند؛ پس حقِّ بنده را ادا می کنند و حقِّ خدا را بر زمين می گذارند، چرا در حقِّ خدای متعال کوتاهی می شود و کمتر از حقِّ بندگان رعايت می گردد. آيا می ترسی در اميدی که به خدا داری دروغگو باشی؟ يا او را در خور اميد بستن نمی پنداری؟ اميدوار دروغين اگر از بنده خدا ترسناک باشد، حقِّ او را چنان رعايت کند که حقَّ پروردگار خود را آن گونه رعايت نمی کند، پس ترس خود را از بندگان آماده و ترس از خداوند را وعده ای انجام نشدنی می شمارد و اينگونه است کسی که دنيا در ديده اش بزرگ جلوه کند و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد که دنيا را بر خدا مقدّم شمارد و جز دنيا به چيز ديگری نپردازد و بنده دنيا گردد. 4⃣ سیری در زندگی پیامبران «برای انتخاب الگوهای ساده زیستی» ♦️برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمايی تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عيب های دنيا و رسوايی ها و زشتی های آن باشد، چه اينکه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) بازداشته و برای غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد و از زيورهای آن فاصله گرفت. اگر می خواهی دومی را، موسی(علیه السلام) (کسی که با خدا سخن گفت) و زندگی او را توصيف کنم، آنجا که می گويد: «پروردگارا! هر چه به من از نيکی عطا کنی نيازمندم». به خدا سوگند! موسی(علیه السلام) جز قرص نانی که گرسنگی را برطرف سازد چيز ديگری نخواست، زيرا موسی(علیه السلام) از سبزيجات زمين می خورد، تا آنجا که بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن، سبزی گياه از پشت پرده ی شکم او آشکار بود و اگر می خواهی سومی را، حضرت داوود(علیه السلام) صاحب نی های نوازنده و خواننده بهشتيان را الگوی خويش سازی، که با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل می بافت و از همنشينان خود می پرسيد: چه کسی از شما اين زنبيل را می فروشد؟ و با بهای آن به خوردن نان جوی قناعت می کرد. و اگر خواهی از عيسی بن مريم(علیه السلام) بگويم که سنگ را بالش خود قرار می داد، لباس پشمی خشن به تن می کرد و نان خشک می خورد، نان خورشت او گرسنگی و چراغش در شب ماه و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود. ميوه و گُلِ او سبزيجاتی بود که زمين برای چهارپايان می روياند. زنی نداشت که او را فريفته خود سازد، فرزندی نداشت تا او را غمگين سازد، مالی نداشت تا او را سرگرم کند و آز و طمعی نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد. مرکب سواری او دو پايش و خدمتگزار وی، دست هايش بود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
🌹 سهم : خطبه ۱۶۰ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 5⃣ راه و رسم زندگي پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) ♦️ پس به پيامبر پاکيزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگويی است برای الگو طلبان و مايه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوب ترين بنده نزد خدا کسی است که از پيامبرش پيروی کند و گام بر جايگاه قدم او نهد. پيامبر(صلی الله علیه و آله) از دنيا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنيا با گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالی تر بود. دنيا را به او نشان دادند، امّا نپذيرفت و چون دانست خدا چيزی را دشمن می دارد آن را دشمن داشت، و چيزی را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت و چيزی را که خدا کوچک شمرده ،کوچک و ناچيز می دانست. اگر در ما نباشد جز آن که آنچه را خدا و پيامبرش دشمن می دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش کوچک شمارند، بزرگ بداريم، برای نشان دادن دشمنی ما با خدا و سرپيچی از فرمان های او کافی بود!. و همانا پيامبر «که درود خدا بر او باد» بر روی زمين می نشست و غذا می خورد و چون برده، ساده می نشست و با دست خود کفش خود را وصله می زد و جامه خود را با دست خود می دوخت و بر الاغ برهنه می نشست و ديگری را پشت سر خويش سوار می کرد. پرده ای بر در خانه او آويخته بود که نقش و تصويرها در آن بود، به يکی از همسرانش فرمود، «اين پرده را از برابر چشمان من دور کن که هر گاه نگاهم به آن می افتد، به ياد دنيا و زينت های آن می افتم.» پيامبر(صلی الله علیه و آله) با دل از دنيا روی گرداند و يادش را از جان خود ريشه کن کرد و همواره دوست داشت تا جاذبه های دنيا از ديدگانش پنهان ماند و از آن لباس زيبايی تهيّه نکند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند و اميدِ ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون کرد و دل از دنيا برکند و چشم از دنيا پوشاند و چنين است کسی که چيزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای تو نشانه هايی است که تو را به زشتی ها و عيب های دنيا راهنمايی کند، زيرا پيامبر(صلی الله علیه و آله) با نزديکان خود گرسنه به سر می برد و با آن که مقام و منزلت بزرگی داشت، زينت های دنيا از ديده او دور ماند. پس تفکّرکننده ای بايد با عقل خويش به درستی انديشه کند که آيا خدا محمد(صلی الله علیه و آله) را به داشتن اين صفت ها اکرام فرمود يا او را خوار کرد؟ اگر بگويد خوار کرد، دروغ گفته و بُهتانی بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اکرام کرد، پس بداند، خدا کسی را خوار شمرد که دنيا را برای او گستراند و از نزديک ترين مردم به خودش دور نگهداشت. پس پيروی کننده بايد از پيامبر(صلی الله علیه و آله) پيروی کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جای قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت ايمن نمی باشد، که همانا خداوند، محمّد(صلی الله علیه و آله) را نشانه قيامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کيفر جهنّم قرار داد. او با شکمی گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و کاخ های مجلّل نساخت سنگی بر سنگی نگذاشت تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت. وه! چه بزرگ است منّتی که خدا با بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگی به ما عطا فرموده. رهبر پيشتازی که بايد او را پيروی کنيم و پيشوايی که بايد راه او را تداوم بخشيم. به خدا سوگند! آن قدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم، که از پينه کننده آن، شرمسارم. يکی به من گفت: «آيا آن را دور نمی افکنی؟». گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستايش می شوند. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز (6).mp3
14.92M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد وسی و سوم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببینید | ممنوعیت واردات لوازم خانگی ای، سود یا زیان؟! ⁉️ چرا ایران کره جنوبی نشد؟ در برنامه تلویزیونی گرا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷مدرسه مهندسی نظام اجتماعی لبیک🇮🇷 💠 شناسایی و هدایت استعدادهای برتر رهبری و سرپرستی اجتماعی 🔹 پسران 🎬 ثبت نام از چهارم دبستان تا یازدهم متوسطه 💠 مقام معظم رهبری (دام ظله): نگذاریم خسارت هضم و محو نخبگان در دوران آموزش و پرورش بر کشور وارد بیاید. 💠 تربیت نیروی انسانی تحول خواه و تحول آفرین در عرصه علوم و معادلات کاربردی و مدل های اداره و حکمرانی 🌐 جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کرده و از بین عناوین موجود، مدرسه تخصصی مهندسی نظام اجتماعی را انتخاب نمایید: https://survey.porsline.ir/s/DWR3KXe ⏳ مهلت ثبت نام: ۱ دی ماه ☎️ شماره تماس جهت کسب اطلاعات بیشتر: ۰۹۳۰۲۷۹۵۱۹۹ 🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک @tarhelabbayk
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از عبدالله زبیر تا روح الله زم آقای زم رییس اسبق حوزه هنری و صاحب کافی شاپ دربند و سهام پتروپارس تقدیمی دولت اصلاحات، در مراسم سالگرد فرزند معدومش رسما خودش را از لباس روحانیت، خلع کرد و.... یاد داستان غم انگیز زبیر و فرزندش افتادم. علی علیه السلام در حکمت ۴۵۳ نهج البلاغه فرمود: " ما زالَ الزبیرُ رَجُلاً منّا اهلَ البیت حتی نَشَاَ ابنُه المَشئومُ عبدُالله: یعنی زبیر دائما مردی از ما اهل بیت بود تا پسر شومش _عبدالله_ بزرگ شد. آری! وقتی حب اولاد و مال و... بر خداوند و حب ولیّ و جهاد ترجیح پیدا می کند دیگر چوب خدا صدایش خاموش کردنی نیست. ﴿قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‌ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ" (توبه /۲۴) (ای رسول ما امت را) بگو که اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان خود و اموالی که جمع آورده‌اید و مال‌التجاره‌ای که از کسادی آن بیمناکید و منازلی را که به آن دل خوش داشته‌اید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست می‌دارید منتظر باشید تا خدا امر خود را جاری سازد (و اسلام را بر کفر غالب و فاتح گرداند و شما دنیاطلبان بدکار از فعل خود پشیمان و زیانکار شوید) و خدا فسّاق و بدکاران را هدایت نخواهد کرد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🌹🔰 | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار پرستاران و خانواده‌های شهدای سلامت ۱۴۰۰/۰۹/۲۱ 👈 محور اول: در مورد حضرت زینب (سلام‌الله علیها) 📣 زینب کبری (سلام‌اللّه‌ علیها) توانست به همه‌ی تاریخ و همه‌ی جهان ظرفیّت روحی و عقلی عظیمِ جنس زن را نشان بدهد. زینب کبری (سلام‌اللّه‌ علیها) دو نکته را نشان داد: 🔔 اول اینکه زن میتواند اقیانوس عظیمی باشد از صبر و تحمّل؛ ♦️صبر در برابر شهادتها ♦️صبر در برابر اهانتها ♦️صبر در برابر مسئولیّت سنگین جمع‌آوری فرزندان یتیم و زنهای داغدار ♦️صبر در مسئله‌ی پرستاری از حضرت سجّاد (سلام‌اللّه علیه) 🔔دوم اینکه زن میتواند قلّه‌ی بلندی باشد از خردمندی و تدبیر 🔊 راه انداختن جهاد تبیین و جهاد روایت: زینب کبری کاری کرد که روایت او بر افکار عمومی غلبه پیدا کند که منتهی شد به ساقط شدن حکومت اموی 🎬 عقیده‌ی من این است که روی جزء‌جزء رفتار حضرت زینب در دوران اسارت بایستی ما مطالعه کنیم، تأمّل کنیم، بنویسیم، بگوییم، اثر هنری تولید کنیم. ✅ شما روایت کنید حقایق جامعه‌ی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ دروغ میگوید [آن هم]۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض میکند. 📛 شما اگر حادثه‌ی تسخیر لانه‌ی جاسوسی را روایت نکنید ــ که متأسّفانه نکردیم ــ دشمن روایت میکند و کرده؛با روایتهای دروغ. این وظیفه‌ی جوانهای ما است. 👈 محور دوم: در مورد پرستاران 🪴 نگاهی به ارزشهای پرستاری 🤝 پرستار کسی است که کمک میکند به انسانی که در همه‌چیز محتاج کمک است. ✍️ یکی از دستورات‌ اهل سلوک و اهل مسیر توحیدی کمک به نیازمندِ کمک است. 🌱 ارزش بعدی پرستاری این است که کار سختی است؛ کارهای سخت، اجر و ارزش بیشتری دارد. 🌾 نقطه‌ی ارزشیِ دیگر اینکه این حرکت پرستاری مایه‌ی امنیّت خاطر است. 🌴 یک ارزش مضاعف هم برای پرستاری در ایران اسلامی هست و آن، این است که مستکبرین عالم، از رنج ملّت ایران خوششان می‌آید! دلیلش بمباران‌های شیمیایی دوران دفاع‌ مقدّس و تحریم دارویی است. خب شما که پرستار هستید، اگر بتوانید در یک چنین فضائی یک لبخندی بر لب بیمار و کسان بیمار بنشانید، در واقع یک مجاهدت در مقابل استکبار کرده‌اید. 📌 اگر چنانچه دانشمندان ما واکسن کرونا را تولید نکرده بودند، معلوم نبود این واکسن چه جوری به دست ملّت ایران و مسئولین میرسید. 🪴 طبیعت کار پرستاری، سختی و تلخی است. نمونه‌هایی از سختی‌های پرستاری: 💔 مشاهده‌ی رنج و درد کشیدن، ناله‌ها و بی‌خوابی‌های بیمار ❤️‍🔥در مواقعی این سختی چند برابر میشود، مثل دوره‌ی کرونا 📝این سختی‌ها را به نظر من بایستی ملّت ایران ببینند، بفهمند، ارزش‌گذاری کنند جامعه‌ی پرستاری را. ❇️ خطابی به هنرمندانمان: ما یک کمبودی در زمینه‌ی روایت هنری این حوادث داریم، از اینها برنامه‌های هنری جذاب به وجود بیاورید با انواع هنرها؛ چه هنرهای نمایشی، چه هنرهای تجسّمی، چه شعر، چه ادبیّات. اینها سرمایه‌ی عظیم فرهنگی است. 🪴 مطالبات پرستاران: تقویت جامعه‌ی پرستاری توسط مسئولان 1️⃣ تعرفه‌گذاریِ خدمات پرستاری 🔷 من اصرار دارم وزارت بهداشت همین مسئله‌ی تعرفه را به طور جدّی در این دولت دنبال کند. این یک درخواست مهمّ پرستاران است؛ یک مطالبه‌ی واقعی است. 2️⃣موضوع کمبود پرستار 🔷 بایستی سرانه‌ی پرستار نسبت به آنچه نیاز هست تکمیل بشود؛ خیلی پایین است. 3️⃣مسئله‌ی امنیّت شغلی 🔷به پرستار، نگاه کارگرِ فصلی نداشته باشید که امروز بیاوریم، فردا بگوییم لازم نیست، بروید! 👈 محور سوم: دو نکته مربوط به قضایای سلامت 1️⃣ بازسازی شبکه‌ی بهداشت کشور و بی‌اعتنائی نکردن به پیشگیری از بیماری 2️⃣ توزیع عادلانه‌ی پزشک ❗️ آنچه که بنده میدانم این است که توزیع پزشک عادلانه نیست. در یک نقاطی از کشور ــ در نقاط دوردست ــ کمبودهایی وجود دارد؛ به توزیع عادلانه‌ی پزشک بایستی توجّه بشود. ✅ هر کسی به خدا توکّل کند، خدا او را کفایت میکند؛ این را بدانید. [البتّه] معنای توکّل به خدا این نیست که کار نکنیم؛ واضح است؛ یعنی با اعتماد به وعده‌ی الهی که فرموده اگر کار کنید برکت میدهم، کار کنیم؛ اعتماد کنیم به وعده‌ی الهی. 📲با انتشار این پست ما را همراهی کنید https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 24 : این گروه اعزامی به فرماندهی حاجی احمدی به اتفاق حاج آقای جنتی راهی غرب شد ….. مینی بوس به کرمانشاه رسید و شب را آنجا مانند. این عملیات مشترک ارتش و سپاه بود. شهید علی اکبر شیرودی فرمانده ی ارتش و سید احمد می حاجیان فرمانده ی سپاه بودند. عملیات در دوم فروردین سال ۶۰ انجام می شد… یکی از فرمانده های سپاه، همه ی رزمنده ها را جمع کرد و ابتدا کمی از وظایف آنها و موقعیت شان در جنگ گفت و آنها را از تصمیم های خود رسانه منع کرد، و سپس هدفها را شمرد و آنها را با موقعیت آنجا آشنا “ما میریم تا نگذاریم پادگان ابوذر سقوط کنه. االن عراقی ها سر ساخت: پل ذهاب و پادگان ابوذر را محاصره کردن. نصف ارتفاعات دانه خشک هم دست اوناس.” شب حمید و یارانش، حمید زنگنه و محمد فلاح، در ارتفاعات “بازی دراز” بودند. درگیری بین نیروهای ایرانی و عراقی بشدت جریان داشت. نیرو و مهمات کم بود و خطر پیش رَوی دشمن زیاد. هر لحظه عده ی زیادی کشته و زخمی می شدند. یک ساعت بیشتر طول نکشید تا دستورات را گرفتند و راه افتادند. حمید عادت نداشت به کاری نه بگوید و کلمه بلد نیستم برایش معنا نداشت. امتحان می کرد و بیشتر اوقات موفق می شد. او با اینکه هرگز به آن مناطق نرفته بود، به همراه حمید زنگنه پانصد متر جلو تر از همه راه افتاد، و حاال چه بر آنها گذشت که توانستند “کله قندی”، که منطقه ی مهمی برای پیش روی به سمت دشمن بود را ظرف یک هفته تصرف کنند، کسی نمی داند و او از این پیروزی حرفی نزد وقتی فرمانده از موضوع مطلع شد سرش را به علامت تعجب تکان داد و “چطوری این کارو کردن؟ ما قرار نبود تا اونجا بریم.” گفت: عراقی ها سعی می کردند در هنگام شب کله قندی را پس بگیرند، ولی روز ها عقب نشینی می کردند. حمید یک هفته آنجا ماند تا این منطقه بدست دشمن نیفتد. چند بار با بی سیم از طرف شهید شیرودی از او خواستند که برگردد ولی او گوش نکرد و در نگهداری آنجا اصرار ورزید تا موقعیت را تثبیت کرد. فرمانده ی عملیات، که حالا شایستگی او را در یافته بود، نیروهای کرجی را در سر پل ذهاب، که در محاصره و قیچی عراقی ها قرار گرفته بود و موقعیت حساسی داشت به او سپرد و او به عنوان فرمانده ی گروهان عازم می شود. کرجی ها در “کوره موش” یکی از ارتفات سر پل ذهاب مستقر شدند و در گیری با آمدن آنها بیشتر شد. آنها برای عقب راندن دشمن تمام تلاش خود را می کردند و منطقه را زیر نظر داشتند؛ که یک بار هم چند نفر از نیروهای خودی که برای شناسایی آمده بودند با عراقی ها اشتباه گرفته و به آنها شلیک کردند. “کوره موش” حمید سربازی را دید که بشدت ترسیده بود. او مرتب در ببینن… دختره ” حلقه ی ازدواجش را به دیگران نشان می داد و می گفت: منتظرمه، گناه داره. بزارین برگردم”. حمید این داستان را خودش با “خیلی دلم به حالش سوخت. اون افسوس تعریف می کرد و می گفت: التماس می کرد که منو بر گردونین. بهش گفتم رفیق مرد که نمی ترسه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 25 : سرباز در حالیکه چشمانش از ترس گرد شده بود به من گفت: حالت برادر که نمی ترسی. من به زنم قول دادم که برمیگردم”. کنارش “مگه میشه نترسید؟ منم می ترسم. خیلی هم می ترسم. نشستم و گفتم: اصال ترس یک امر خدادادیه … ولی این مملکت احتیاج به مردایی داره که به ترس شون غلبه کنن تا نزارن کشور بدست دشمن بیفته. حال وقت ترسیدن نیست. با خدا باش. بگو یا علی، اگه بترسی بدتر میشه” ولی فایده “نمی دونم چطوری ای نداشت. او حاضر نبود از داخل سنگر تکان بخورد. تیر خورده بود که وقتی از یک عملیات برگشتم، دیدم توی شهداس. یک لحظه فکر کردم یکی از عزیزان خودم رو از دست دادم و ضربه ی سنگینی برام بود. تا چند ساعت آشفته و بی قرار بودم و التماس های اونو فراموش نمی کردم … هنوز هم فراموش نکردم.” بالاخره حمید وارد سپاه شد دوره ی آموزشی را با مسئولیت حمید احدی به طور فشرده گذراند و در همین مدت لیاقت و شایستگی خود را نشان داد. حمید با اینکه کار با اسلحه ژ۳ را می دانست و از بیشتر آن آموزش ها اگاهی داشت صبورانه و ساکت گوش می داد و دوره را طی می کرد. تمرینها سخت و سخت تر میشد به حدی که عده ای از گروه جدا شدند و تا پایان دوره فقط بیست نفر باقی ماندند. روزهای آخر آموزش آنها در کوههای عظیمی انجام میشد. مقداری آذوقه و وسایل شخصی گذاشته و کوله هایی که تقریبا پانزده کیلو وزن داشت با خود حمل می کردند. ولی چون حمید بدن نیرومند تری داشت، بار سنگین تری را بر داشته بود. کمی که بالا تر رفتند هوا سرد تر شد و برف می بارید و صعود از کوه را مشکل می کرد. با وجود لباسهای گرم، سرما تا عمق وجودشان رخنه کرده بود. ظهر به بالای کوه رسیدند. آنجا هوا صاف بود. اول با بیلچه برف ها را کنار زدند و آتش روشن کردند تا هم گرم شوند و هم زمین خشک. بعد دور آن نشستند و ناهار خوردند و برای چند عملیات آزمایشی خودشان را آماده کردند. و دوباره شب دور آتش گرد آمدند و همان جا خوابیدندو صبح به طرف جاده چالوس حرکت کردند. را ه بسیار دشواری که خودش می گفت از جنگ سخت تر بود . دو ماه طول می کشد تا حمید با لباس سپاه به خانه آمد. علی او را در آستانه ی در خانه دید و گفت: “بالاخره لباس سپاه رو پوشیدی؟ مبارک “چه با لباس، چه بی لباس باید خدمت باشه” و حمید با لبخند جواب داد: کرد.” پدر و مادر نمی دانستند باید خوشحال باشند یا ناراحت. با شناختی که از حمید داشتند می دانستند که او یک لحظه قرار نخواهد گرفت. پدر به اعتراض به او گفت: “بالاخره کار خودتو کردی؟ باباجان حالا چرا لباس سپاه پوشیدی؟ این طوری همش باید جبهه باشی. تو که همین طوری هم “رفتم تو و حمید در پاسخ پدر گفت: می رفتی پس چرا این کارو کردی؟” سپاه که شما نگی چیکاره ی این مملکتی! حاال اگر به پرسی سرمو بالا می گیرم و میگم آقا جون من پاسدار این مملکتم.” عملیات طریق القدس برای آزاد سازی بستان آغاز شده بود و حمید هم راهی شد. مادر به او نگاه می کرد ولی حرفی نمی زد بغض غریبی گلویش را می فشرد ولی پدر بی مهابا گریه می کرد. دستش را دور “حمید تو وجود با ارزشی هستی. باید زنده گردن حمید انداخت و گفت: بمانی تا خدمت کنی پسرم” و حمید روی پدر را بوسید و با تمام مهربانی “چشم آقاجون چشم برمی گردم. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 26 : حمید در حالیکه خانواده اش نگران و بی قرار او بودند به جبهه رفت. این بار به منطقه ای بین سوسنگرد و بستان و در آنجا فرمانده یک گروه سه نفری می شود. حمید، شهید کلهر و علی کرمی. آنها با توپ ۱۰۶ کار می کردند. مرتب عراقیها را در هم می کوبیدند و کار پدافندی را به نحوه احسن انجام می دادند. عراقیها پشت رودخانه ی نیسان پدافند کرده بودند و تانک ها و نفر بر ها vرا می زدند. هر جا زرهی دشمن اقدام به عملی می کرد، حمید با توپ آنها را در هم می کوبید ،ولی نیروهای عراقی از سمت اهواز پیش روی می کردند تا جاده را بگیرند و آنرا به بستان بچسبانند و بستان را تصرف کنند. برای همین با سرعت بطرف رودخانه نیسان پیش روی می کردند. پشت پل سابله حدود سی تانک عراقی منهدم شده بود و تعداد زیادی کشته به جا گذاشته بود. در جنوب شرقی بستان امامزاده زین العابدین قرار دارد که عراقیها در آنجا مستقر شده بودند. درون امامزاده داربست زده بودند و نیروهای ایرانی را از پنجره شناسایی می کردند و می زدند. دو روز قبل، حمید بعد از پیشروی و عقب راندن عراقیها، یک گور دسته جمعی پیدا کرده بود عراقیها نا جوانمردانه تعداد زیادی از افراد ایرانی را شیهد و مجروح داخل یک گور دفن کرده بودند. حمید با کمک بقیه اجساد را بیرون آورند و به عقب فرستادند. حاال دیگر کسی نمی توانست با حمید حرف بزند. صورتش قرمز بود و حرص و غضب نسبت به دشمن از چشمانش پیدا بود. او تمام حواسش به امامزاده بود و دلش می خواست آنجا را منهدم کند ولی چون از اماکن مقدس بود اجازه نداشت. در عین حال عراقیها از این موقعیت سوء استفاده می کردند و به راحتی افراد ایرانی را به شهادت می رساند. گلوله های صد و شش هم به هدف نمی خورد و بر کلافه گی او اضافه می کرد. حمید با جواد رودبارانی با آن کلنجار می رفتند ولی درست نمی شد. مجید برادر کوچک تر حمید که به تازگی به آنها پیوسته بود، وقتی حمید را آنقدر کلافه می بیند، جلو رفت و پرسید: “چی شده حمید؟”حمید با همان بی حوصلگی گفت: “خوب نشانه گیری نمی کنه” مجید خیلی ساده گفت: “شاید لوله اش گشاد شده” حمید پرسید: “چطوری “والله اون طوری که من شنیدم، اگه میشه فهمید؟” مجید جواب داد: گلوله رو سرو ته بزاریم معلوم میشه.” گلوله را سرو ته توی توپ گذاشتند و دیدند که گلوله لق است. وقتی متوجه شدند لوله گشاد شده است،بلافاصله از تسلیحات لوله گرفتند و آن را عوض کردند. این کار تا شب طول کشید …. حالا برای اینکه نیروهای عراقی را بزنند تمرین می کردند و تانک های سوخته را هدف قرار می دادن . نقل قول از مجید: “من توی چادر نشسته بودم. حمید وارد شد دوتا چایی برداشت و دوتا خرما .به من گفت بیا …به دنبالش راه افتادم. مقداری از چادر دور شد یم روی یک بلندی نشست و گفت بشین .. من اول فکر کردم می خواد کاری براش انجام بدم ..با تعجب پرسیدم چیزی شده حمید ؟ جوابی نداد …. رفتارش عجیب بود. با تردید نگاهش کردم و کنارش نشستم. چایی و خرما را به دست من داد و خرمای خودش را در دهانش گذاشت و چایش را نوشید و همین طور به دور دست نگاه می کرد. طوری در فکر بود که جرات نمی کردم از او سئوالی بکنم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
[°•🧡☁️•°] 💡 بلندترین ارتفاع‌برای سقوط افتادن از چشم آقاامام زمان(عج)است...😓💔 💫 💚 ○°•___☁️🧡___•°○ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌺🌱 هیچ‌‌‌وقت‌فکر‌‌نڪن ڪہ‌امام‌زمان"عج"ڪنارت‌نیست همه‌حرفا‌و‌شِکایت‌ها‌رو بہ‌امام‌زمان‌بگو... و‌‌این‌رو‌بِدون‌ڪہ‌تا‌حرکت‌نڪنی برڪتی‌نِمیاد‌سَمتت...♥️ •••✾🦋🌷🦋✾••• https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 بچه ها سعي کنيد باشيد خدمت کردن ! منتظر نباشيد که کسی به شما بگويد کسی از شما کند و یا کسی کار و تلاش و مشقتی را که کشیده اید بداند . شادی روح و https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─