eitaa logo
این عمار
3.2هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.2هزار ویدیو
639 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹یادم نمیاد! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست ودوم وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و سی و پنجم (۱۴۰۰/۹/۲۵) 🔻خطبه ۱۵۶ تا خطبه ۱۵۵
🌹سهم : خطبه ۱۵۶ تا ۱۵۵ ┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : برای مردم بصره پس از پیروزی در جنگ جمل در سال ٣٦ هجری، ایراد شد 1⃣ ضرورت اطاعت از رهبری (و نكوهش از نافرمانی عايشه) مردم بصره! در پيدايش فتنه ها هر کس که می تواند خود را به اطاعت پروردگارِ عزيز و برتر مشغول دارد چنان کند. اگر از من پيروی کنيد به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد، هر چند سخت و دشوار و پر از تلخی ها باشد. امّا عايشه، پس افکار و خيالات زنانه بر او چيره شد و کينه ها در سينه اش چون کوره آهنگری شعله ور گرديد. اگر از او می خواستند آنچه را که بر ضدّ من انجام داد نسبت به ديگری روا دارد، سر باز می زد. به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسی اعمال او با خدای بزرگ است. 2⃣ ره آورد ايمان ايمان، روشن ترين راه ها و نورانی ترين چراغ هاست. با ايمان می توان به اعمال صالح راه برد و با اعمال نيکو به ايمان می توان دسترسی پيداکرد. با ايمان، علم و دانش آبادان است و با آگاهی لازم، انسان از مرگ می هراسد و با مرگ دنيا پايان می پذيرد و با دنيا، توشه آخرت فراهم می شود و با قيامت بهشت نزديک می شود و جهنّم برای بدکاران آشکار می گردد و مردم جز قيامت قرارگاهی ندارند و شتابان به سوی ميدان مسابقه می روند تا به منزلگاه آخرين برسند. 3⃣ يادآوری برخی از ارزشهای اخلاقی و ويژگيهای قرآن گويا می نگرم، همه از قبرها خارج شده به سوی منزلگاه های آخرين در حرکتند، هر خانه ای در بهشت به شخصی تعلّق دارد که نه ديگری را می پذيرند و نه از آنجا به جای ديگر انتقال می يابند. همانا امر به معروف و نهی از منکر دو صفت از اوصاف پروردگارند که نه اجل را نزديک می کند و نه روزی را کاهش می دهد. بر شما باد عمل کردن به قرآن، که ريسمان محکم الهی و نور آشکار و درمانی سودمند است که تشنگی را فرونشاند. نگهدارنده کسی است که به آن تمسّک جويد و نجات دهنده آن کس است که به آن چنگ آويزد، کجی ندارد تا راست شود و گرايش به باطل ندارد تا از آن بازگردانده شود و تکرار و شنيدن پياپی آيات کهنه اش نمی سازد و گوش از شنيدن آن خسته نمی شود. کسی که با قرآن سخن بگويد، راست گفته و هر کس بدان عمل کند پيشتاز است. (در اينجا مردی بلند شد و گفت: ای اميرالمؤمنين! ما را از فتنه آگاه کن، آيا نسبت به فتنه، از پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) سؤالی نفرموده ای؟ پاسخ داد:) 4⃣ خبر از فتنه ها و شهادت خويش ♦️آنگاه که خداوند آيه ۱ و ۲ سوره عنکبوت را نازل کرد که: "آيا مردم خيال می کنند چون که گفتند ايمان آورديم، بدون آزمايش رها می شوند؟." دانستم که تا پيامبر(صلی الله علیه و آله) در ميان ماست، آزمايش نمی گرديم. پرسيدم: ای رسول خدا! اين فتنه و آزمايش کدام است که خدا شما را بدان آگاهی داده است؟ فرمود: «ای علی! پس از من، امّت اسلامی به فتنه و آزمون دچار می گردند». گفتم: ای رسول خدا! مگر جز اين است که در روز اُحُد که گروهی از مسلمانان به شهادت رسيدند و شهادت نصيب من نشد و سخت بر من گران آمد، تو به من فرمودی: ای علی! مژده باد تو را که شهادت در پی تو خواهد آمد. پيامبر(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: «همانا اين بشارت تحقّق می پذيرد، در آن هنگام صبر تو چگونه است؟». گفتم: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! چنين موردی جای صبر و شکيبايی نيست بلکه جای مژده شنيدن و شکرگزاری است و پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای علی! همانا اين مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمايش می شوند و در دين داری بر خدا منّت می گذارند. با اين حال انتظار رحمت او را دارند و از قدرت و خشم خدا، خود را ايمن می پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغين و هوس های غفلت زا، حلال می کنند، شراب را به بهانه اينکه آب انگور است و رشوه را که هديه است و ربا را که نوعی معامله است، حلال می شمارند!». گفتم: ای رسول خدا! در آن زمان مردم را در چه پايه ای بدانم؟ آيا در پايه ارتداد؟ يا فتنه و آزمايش؟ پاسخ فرمود: «در پايه ای از فتنه و آزمايش». ┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم : خطبه ۱۵۶ تا ۱۵۵ ┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : در آفرينش خفاش 1⃣ وصف پروردگار ♦️ ستايش خداوندی را سزاست که تمامی صفت ها از بيانِ حقيقتِ ذاتش درمانده و بزرگی او عقل ها را طرد کرده است، چنان که راهی برای رسيدن به نهايتِ ملکوتش نيابد. او خدای حقّ و آشکار، سزاوارتر و آشکارتر از آن است که ديده ها می نگرند. عقل ها نمی توانند برای او حدّی تعيين کنند تا همانندی داشته باشد و انديشه ها و اوهام نمی توانند برای او اندازه ای مشخّص کنند تا در شکل و صورتی پنداشته شود. پديده ها را بی آنکه نمونه ای موجود باشد يا با مشاوری مشورت نمايد و يا از قدرتی کمک و مدد بگيرد آفريد. پس با فرمان او خلقت آن به کمال رسيد و اطاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ مثبت داد و به خدمت شتافت و گردن به فرمان او نهاد و سرپيچی نکرد. 2⃣ شگفتيهای خفّاش ♦️ از زيبايی های صنعت پروردگاری و شگفتی های آفرينش او همان اسرار پيچيده حکيمانه در آفريدن خفّاشان است. روشنی روز که همه چيز را می گشايد، چشمانشان را می بندد و تاريکی شب که هر چيز را به خواب فرو می برد، چشمان آنها را باز می کند. چگونه چشمان خفّاش کم بين است که نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنی گيرد نوری که با آن راه های زندگی خود را بيابد و در پرتو آشکار خورشيد خود را به جاهايی رساند که می خواهد، روشنی آفتاب خفّاش را از رفتن در تراکم نورهای تابنده اش باز می دارد و در خلوتگاه های تاريک پنهان می سازد، که از حرکت در نور درخشان ناتوان است، پس خفّاش در روز پلک ها را بر سياهی ديده ها اندازد و شب را چونان چراغی بر می گزيند که در پرتو تاريکی آن روزی خود را جستجو می کند و سياهی شب ديده های او را نمی بندد و به خاطر تاريکی زياد از حرکت و تلاش باز نمی ماند. آنگاه که خورشيد پرده از رُخ بيفکند و سپيده صبحگاهان بدمد و لانه تنگ سوسمارها از روشنی آن روشن گردد، شب پره، پلک ها بر هم نهد و بر آنچه در تاريکی شب به دست آورده قناعت کند. پاک و منزّه است خدايی که شب را برای خُفّاشان چونان روز روشن و مايه به دست آوردن روزی قرار داد و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود و بال هايی از گوشت برای پرواز آنها آفريد تا به هنگام نياز به پرواز، از آن استفاده کنند، اين بال ها چونان لاله های گوشند بی پر و رگ های اصلی، امّا جای رگ ها و نشانه های آن را به خوبی مشاهده خواهی کرد. برای شب پره ها دو بال قرار داد، نه آن قدر نازک که در هم بشکند و نه چندان محکم که سنگينی کند؛ پرواز می کنند در حالی که فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه برده اند، اگر فرود آيند با مادر فرود می آيند و اگر بالا روند با مادر اوج می گيرند. از مادرانشان جدا نمی شوند تا آن هنگام که اندام جوجه نيرومند و بال ها قدرت پرواز کردن پيدا کند و بداند که راه زندگی کردن کدام است و مصالح خويش را بشناسد. پس پاک و منزّه است پديدآورنده هر چيزی که بدون هيچ الگويی باقيمانده از ديگری همه چيز را آفريد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز (8) (1).mp3
13.1M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد وسی و پنجم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶ تا خطبه ۱۵۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅عوامل بدحجابی "بلندگو گرفتیم و میگیم خواهرم ، اول برادر 📜لعن الله من لایغار https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 30 : شب شانزدهم اسفند سال۶۰ بود و حمید فردای آن روز دوباره می خواست راهی جبهه بشود . همه دور هم جمع شده بودند، در حالیکه از این بابت نگران و غمگین بودند. پدر حرف نمی زد و سرش را پایین انداخته بود و با یک کبریت بازی می کرد. علی گفت: “تو که تازه برگشتی. یه کم دیگه بمون تا دل سیر ببینیمت”. و حمید با همان متانت خاص خودش جواب داد: “نمی دونین تو جبهه چه خبره… دشمن زن و بچه ی مردم رو می کشه و زمینهای ما رو اشغال می کنه. من نرم، تو نری، پس کی بره؟ منم یک جوون این مملکتم. بشینم نگاه کنم دشمن هموطن های منو قتل عام کنه؟ این جا راحت نشستین نمی دونین مردم غرب، یا کشته شدن یا آواره شهرهای دیگه بدون سر پناه… مامان شما دیدین چطور شهرهای ما رو خراب کردن و چه جنایاتی داره اتفاق می افته. چرا مخالفت می کنین و فکر منو مشغول خودتون می کنین؟ باشه مامان. چشم آقاجون. اگه شما بگید نرو من نمی رم وظیفه ی من درجه اول رضایت شماس. منم اینجا می مونم و تماشا می کنم. اگر شما اینجوری راضی میشین که پسر بی غیرتی مثل من داشته باشین باشه من نمی رم”. پدر آهسته به او گفت: “آخه تو نمیگی وقتی که تو میری چه به روز ما میاد؟ چقدر عذاب می کشیم…؟ آخه تو بچه ی مایی چطوری نگرانت نباشیم؟” حمید کنار پدر نشست و آهسته گفت: “چطور نمی دونم؟ ولی این وظیفه مهمتره آقاجون. لطفا مانع من نشین. بزارین با خیال راحت برم و حساب دشمن رو برسم. شما کاری می کنین که من اونجا همش نگران شما هستم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 31 : بالاخره، صبح، حمید با رضایت کامل خانواده اش، خانه را ترک کرد. مادر او را از قرآن رد کرد و پشت سرش آب ریخت. او چند قدم که رفت، “برگشت و دوباره مادر را در آغوش گرفت و گفت: حاج خانم می دونی چقدر بهت افتخار می کنم؟ ازت ممنونم” و راهی شد . عملیات فتح المبین در راه بود. حمید جانشین یکی از گردان های المهدی شده و به دشت عباس رفت. عملیات در دوم فروردین ماه سال ۶۱ با رمز یا زهرا )س( در محور شوش و رودخانه ی کرخه و جاده ی اهواز آغاز شد و با رشادتی که نیرو های ایرانی از خود نشان می دادند، می توانستند دشت عباس را پس بگیرند. یکی از اهداف این عملیات زدن تانک ها و نفربرها بود. دوستان حمید از رشادت های او در این جنگ داستانهای زیادی دارند. حمید در شکار تانک بسیار ماهر بود. او آر پی جی بدوش می جنگید. اوضاع جنگ وقتی سخت می شد که عراقیها شروع به پاتک می کردند. حمید آر پی جی بر دوش گرفته و تانک ها را می زد. دوستانش می گویند ”حمید با سه شلیک سه تانک را زده است” دشمن هراسان شده بود بقیه ی تانک ها گیج می خوردند و باز هم حمید بی وقفه با هرشلیک یک تانک را می زد… اما از آن جنگ حمید یک بار این خاطره را تعریف کرد “در اون اوضاع وخیم ترکش یک خمپاره به شکم یک رزمنده خورد. بالفاصله به زمین افتاد پریدم او را که دمر افتاده بود برگرداندم تا ببینم زنده است یا نه؟ دیدم شکمش پاره شده و تموم دل و روده اش بیرون ریخته. فورا دست انداختم همه را به داخل شکمش بر گردوندم یک دستمال بزرگ از گردن یک نفر کشیدم وبستم به شکمش و بلندش کردم و به آمبولانس رسوندم. مدتی بعد اونو زنده در بیمارستان دیدم که روی تخت خوابیده بود…” یا “یک روز مجروحی را از خط مقدم جبهه سوار موتور کردم تا او را از معرکه دور کنم دشمن ما را به گلوله بست وقتی رسیدم موتور چند دونه پره بیشتر نداشت ولی من و آن رزمنده هیچ آسیبی ندیدیم” حمید این موضوع را از معجزات الهی می دانست و برای همین تعریف کرده بود. تانک ها کم کم جلو می آمدند و اوضاع وخیم تر میشد. حمید به طرف خاکریز دیگری دوید تا گلوله بیاورد. به خاکریز رسید و چند گلوله را بغل زد و فورا برگشت تا به کارش ادامه بدهد که مسلسل چی روی تانک او را می بیند و به رگبارش می بندد .ناگهان تیری بازوی چپ اش را شکافت و در استخوان نشست. دست حمید رو به بالا پرتاب شد روی زمین افتاد. حمید می گفت: “فکر کردم دستم قطع شده. نگاه کردم دیدم سر جاشه خیالم راحت شد. چون با یک دست نمی تونستم بجنگم.” او خودش را به خاکریز رساند و دستش را بست و به گردن آویزان کرد. او می گفت “دلم نمی آمد در آن اوضاع خط را ترک کنم ولی دیگر توان نداشتم” یکی از بچه ها می خواست او را به عقب برگرداند ولی حمید مانع شد و گفت: “من خودم میرم شما جلوی تانک ها رو بگیرید”. بعد به تنهایی مقداری ازآن راه پر خطر را پیاده طی کرد و در راه به یک آمبولانس برخورد و سوار شد. دیگر تمام آستینش پر از خون و نیروی بدنش تمام شده بود. فورا او را به بیمارستان و از آنجا با هواپیما به قم بردند. مادرو پدر با رفتن حمید خیلی احساس دلتنگی می کردند و به اصرار دایی و عمه برای زیارت و دیدن دخترشان راهی مشهد شدند. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 32 : سه روزی بود که آنها در مشهد بودند ولی همه شاهد بودند که مادر “احساس بدیباز بی قرار است و این دلشوره را می شناسد. می گفت: دارم و می دونم امروز برای حمید اتفاقی افتاده است” و همه می دانستند که احساس مادر در مورد بچه هایش اشتباه نمی شود. ساعت دو بعد از ظهر محسن چیذری، پسر دایی حمید زنگ زد و خبر داد که حمید زخمی شده و برگشته ولی هنوز نمی داند او را کجا برده اند. مادر تامل نکرد. فورا با هواپیما به تهران برگشت و پدر که با ماشین آمده بود با ناهید و دایی و عمه شبانه راهی شدند. بدون اینکه دقیقا بداند چه بر سر حمید آمده آیا راست بود که او زخمی شده یا اتفاق دیگری برایش افتاده که آنها نمی دانند. مادر به محض رسیدن خودش را به کرج می رساند. دایی ناصر هم همراه مجید منتظر اوست…. مجید فهمیده بود که حمید را به قم برده اند. فورا با ماشین دایی راهی قم شدند. حمید را پیدا کردند. وقتی حمید چشمش به مادر افتاد لبش را بین دو دندان گرفت. او ترسیده بود مادر گریه و زاری راه بیندازد، ولی مادر هم می دانست که پسر دلیرش این را دوست ندارد. با لبخند کنارش رفت و او را بوسید و خیلی عادی حالش را پرسید. )شاید هم از اینکه او زنده است راضی تر بود تا اینکه او را از دست داده باشد( دست حمید را آتل بسته بودند و به گردنش آویزان بود. او را ترخیص کردند و با هم راهی کرج شدند. تمام طول راه حمید درد می کشید ولی حرفی نمیزد … نزدیک چهار صبح به خانه رسیدند. حمید دراز کشید و خوابید بدون اینکه حرفی بزند. مادر که خاطر جمع شده پسرش دیگر در خطر نیست، به آشپز خانه رفت تا برایش سوپ درست کند. گهگاهی به او سر می زد ولی او بی حرکت خوابیده بود. سوپ حاضر شد. آنرا در ظرف کشید و بالای سرش رفت. برای اینکه بیدارش کند دستش را برای نوازش روی صورت او گذاشت ولی وحشت زده از جا پرید… حمید در تب شدیدی می سوخت …. مادر پرسید: حمیدم چیه؟ چرا حرف نمی زنی؟” و او آهسته گفت: “مامان درد دارم…” مادر سراسیمه شد، چون می دانست که پسرش تا زمانی که درد زیادی نداشته باشد، چیزی نمی گوید… با بغض گفت: “آخه مادر چرا چیزی نمیگی؟” مادر باند دست او را باز کرد. چرک و خون از بازویش بیرون زد و مادر عمق فاجعه را دریافت. فورا او را سوار ماشین کردند و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری کردند. او بی وقفه میدوید تا کار پسرش را با سرعت انجام دهند. وقتی دکتر دستش را معاینه کرد اولین چیزی که گفت این بود که دست باید قطع شود. مادر قبول نکرد. سریع او را به بیمارستان نجمه منتقل کردند و در آنجا بستری شد. عفونت دست بسیار زیاد بود. آنتی بیوتیک تزریق می کنند تا عفونت از بین برود ولی تب و درد زیاد امان حمید را بریده بود. همه خواهرها و برادرها آمده بودند و نگران او اشک می ریختند. ولی مادر خودداری می کرد تا حمید روحیه اش را نبازد. ولی بی اندازه می ترسید که دست او را قطع کنند. بالاخره دکتر نور بالا که یکی از دوستان حمید بود آمد و به پیشنهاد او حمید را از آن جا به بیمارستان سجاد منتقل کردند….. در بیمارستان سجاد، پرفسور نواب به بالینش آمد. بعد از این که معاینه اش کرد نوید داد که دستش را عمل می کند و خوب می شود. نور امیدی در دل خانواده ی حمید روشن شد. دکتر برای حمید نسخه نوشت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•♡ ♡• بعضے باران ها💦 هیچ وقت قطع نمیشوند! پس چترهایے☂مےخواهند ڪه هیچ وقت بسته نشود بارانے مثل نگاهاے👀آلوده .... وچترے☂مثل حجاب🖤... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
"تلنگر" هر کدام از ما آدمها در یک برهه ای از زندگیمون درگیرآدمهای اشتباهی شدیم ... نابینا و ناشنوا شدیم ... گفتند و گوش نکردیم ... راه درست را پیش پایمان گذاشتند و بدترین مسیر رو انتخاب کردیم ... پافشاری کردیم روی آدمِ اشتباهِ زندگیِمان ... زمین خوردیم و از سر خجالت بلند نشدیم ... خوابیدیم و زار زار گریه کردیم ....... کافی نیست اینهمه غصه خوردن؟ بلند شوید ، خودتان را بتکانید و ثابت کنید تغییر کرده اید ... باور کنید هیچ کس بعد از رفتنِ کسی نمُرده ..! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✍حاج حسین کاجی می گفت:👇 رفتم سر مزار رفقای شهيدم فاتحه خوندم ،اومدم خونه، شب تو خواب رفقای شهيدم رو ديدم...😴 رفقام بهم گفتند :🙄 فلانی ، خيلے دلمون برات سوخت گفتم : چرا؟ گفتن: وقتی اومدی سر مزار ما فاتحه خوندی🙂 ما شهدا آماده بوديم هر چی از خدا می خوای برات واسطه بشيم.. ولی تو هيچی طلب نکردی و رفتی خيلی دلمون برات سوخت..😞 سر مزار شهدا حاجتهاتون رو بخواهید برآورده میشه 🤲 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
YEKNET.IR - zamine - fatemie avval 1400 - pouyanfar.mp3
7.39M
🔳 🌴آخه غربت چقدر 🌴کسی از داغ تو نرنجید 🎤 👌بسیار دلنشین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔰 بیست و پنجم آذر: روز پژوهش 📌پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به منظور گسترش فرهنگ پژوهش در جامعه، روز ۲۵ ‬آذر از سوي شوراي فرهنگ عمومي كشور به نام روز پژوهش نام‌گذاري شد. وزارت علوم تحقيقات و فناوري نيز از سال ۱۳۷۹چهارمين هفته آذر ماه را به نام هفته پژوهش نام‌گذاري كرد و از سال۱۳۸۴ اين نام به هفته پژوهش و فناوري تغيير يافت. 📌و مقام معظم رهبری من باب جایگاه این امر میفرماید:پژوهش بایستی هم برای رسیدن به اوج قلّه‌ی علم و ایجاد مرجعیّت علمی و هم باید برای حلّ مسائل جاری کشور باشد. 🗓مقام معظم رهبری ۱۳۹۷/۰۳/۲۰ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا(سلام‌الله‌علیها) 🌹 🔹 علامه مصباح(رحمةالله علیه): معلوم نیست که دیگه من زنده بمونم، بزار این رو به شما بگم... 🏴 آجرک الله یا بقیة الله. . . https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─