eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
23.9هزار ویدیو
701 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬حسین حقیقی این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ •[ 📹 •] 🔻ماجراهای سیامک و برانداز 😀 فعالیت کاردار آمریکا در اغتشاشات مشهد 🔖 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•[ 🖼 •] 🔻موضوع: زن زندگی آزادی در پاریس 🔖 🔖 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•[ 📊 ]• 🔻بخشی از اعتراضات مسالمت آمیزی که دولت به آنها پاسخ داده‼️ 🔖 🔖 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ •[ 🎞 •] 👤 نتانیاهو در مصاحبه با MSNBC: 📍در رابطه با کمک‌های نظامی به اوکراین، هرگاه به یک طرف میدان کمک نظامی کرده‌ایم در پایان، همین جنگ‌افزارها به دست ایرانیان افتاده و آن‌ها را علیه خودمان استفاده کرده‌اند... 🔖 🖇 🖇       https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─           
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🌸🌸🌸🌸 💖پازل 💖 قسمت بیست و یکم گفت: رضوان من خودمم خیلی موافق نیستم ولی سودابه میگه حیفه! میگه توی این دور و زمونه آدم خوش ذوق و خوش تیپ و پولدار کمه! چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: عاکفه تو میخوای باهاش زندگی کنی یا سودابه! بعد هم مگه زندگی فقط پول و تیپ و قیافه است! اگه اینجوریه پس چرا خیلی از افرادی که بی گدار به آب می زنن و فقط همین ملاک ها رو دارن و با آدم های خوشتیپ و پول دار و خوش ذوق ازدواج می کنن بعد از یه مدت طلاق میگیرن و قریب به اتفاق علت اصلی جدایشون رو نداشتن اخلاق مطرح می کنن خانم! ضمن اینکه حالا گیرم بگی اخلاقم داره که با توجه به‌ همون یکبار دیدن من با ایشون، البته جای بسی تحقیق لازمه...! سرش رو انداخت پایین و با یه حسرتی گفت: تو میدونی که من بابام رو زود از دست دادم... من میخوام با یکی زندگی کنم تکیه گاهم باشه کمکم کنه رشد کنم، پیشرفت کنم، واقعا هم برام پول و قیافه مهم نیست! به نظر خودم هم عقلانی نیست بخاطر همین می خواستم با تو مشورت کنم... خیلی جدی گفتم: کاری که فکر می کنی عقلانی نیست رو هیچ وقت انجام نده حتی اگه دلت رو برد! چون دل تابع عقل نیست، تابع چشم! حرف حساب هم اینکه عاقلانه انتخاب کنیم عاشقانه زندگی... آه عمیقی کشید و نگاهش رو داد سمت آسمون و گفت: این قضیه که از نظر من منتفی شد اما رضوان نمیدونم به چیزی میخوام می رسم یا نه! به شوخی گفتم: الان منظورت شوهره خیلی نگران نباش نمی تُرشی! با اخم نگاهم کرد و گفت: خیلی بدجنسی! نه دیوونه منظورم اهدافمه! یادم افتاد یه بار محمد کاظم یه حدیث خیلی انگیزشی از امام زمان برام گفت که خیلی حالم رو خوب کرد دیدم دقیقا جاش همینجاست که کمی حال خوب به عاکفه بدم تا از این فضا بیاد بیرون... گفتم: عاکفه به قول امام زمانمون(علیه السلام): اگر (واقعا) چیزی را بخواهی آن را خواهی یافت. لبخندی نشست روی لبش و چند لحظه ای ساکت شد... بعد انگار تازه یادش افتاده باشه گفت: راستی چه خبر از کار جدیدت؟ خوبه ؟ راضی هستی؟ براش توضیح که دادم خیلی ابراز احساسات کرد که چقدر خوب و عالی، وقتی موضوع پژوهشیم رو که فهمید حسابی ذوق زده شد و با حالت خاصی گفت: کاش می تونستیم با هم روی این موضوع کار کنیم! ولی حیف من نمی تونم... از نوع صحبت هاش متوجه شدم دیگه نمیخواد پیش آقای سلمانی بره سرکار البته طبیعی بود و حق داشت! بهش گفتم: قول نمیدم ولی اگر بخوای با خانم عزیز الهی صحبت کنم که بیای با هم کار کنیم... انگار دنیا رو بهش داده باشن خیلی خوشحال شد بعد دستم رو محکم گرفت و گفت: خیلی عجیبه رضوان دنیا رو می بینی چه جوریه! تا چند وقت پیش تو منتظر خبر من برای کار بودی، امروز من منتظر خبرت قراره بمونم... چیزی نگفتم فقط لبخند زدم ولی وقتی خوب که به جمله اش فکر کردم دیدم مصداق جمله ای که آقامون امام علی گفتن: که دنیا مثل مهمانیست شبی را در جایی می‌گذراند و صبح کوچ می‌کند! دیروز پیش عاکفه، امروز پیش من، و فردا جایی دیگه... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پازل 💖 قسمت بیست ودوم بعد از اینکه عاکفه حسابی درد و دل کرد و حرفهاش رو زد، من و عاکفه با هم بلند شدیم به سمت سودابه رفتیم که داشت مبینا رو تاب میداد... سودابه که از حالت عاکفه متوجه شده بود قضیه سلمانی منتفیه دیگه چیزی به روی خودش نیاورد و کَل کَل نکرد... نگاهی به من انداخت و گفت: رضوان جون شیرینی کار جدیدتون رو به ما ندادی خانم! تا این جمله رو گفت: یادم افتاد سودابه توی کتابخونه کار میکنه و اصل دوستی ما هم از همونجا شروع شد... گفتم: سودابه شیرینی روی چشمم فقط یه کار کوچلو برای من می کنی چند تا کتاب میخوام میتونی برسونی دستم؟ ابروهاش رو داد بالا وبا حالتی که کارم دستش گیره گفت: خرج داره عززززیزم! عاکفه تند پرید بهش و گفت: نکنه زیر لفظی میخوای؟! یه اخم به عاکفه کرد و گفت: اون رو که باید از تو... که با اخم من، جفتی ساکت شدن... گفتم: سودابه جان خرجشم قبول! فقط برام پیداشون کن حله! گفت: خوب حالا اسم کتابها چیه؟ نویسندهاشون کیه؟ گفتم: اسامی رو که برات پیامک می کنم چون چند تا کتابه، نویسنده ی همشون هم خانم بنت الهدی صدر... کمی رفت توی فکر و انگار داشت بررسی میکرد و بعد از یه مکث کوتاه گفت: اسمش رو که تا حالا نشنیدم برم ببینم توی کتابخونه موجوده یا نه! با ناراحتی گفتم: آره متاسفانه با اینکه یه فرد خیلی موثره ولی خیلی ها نمی شناسنش! عاکفه فقط سکوت کرده بود و گوش میداد... با تاکید دوباره به سودابه گفتم: عجله دارم پس خبرش رو به من بده منتظرم... لبخندی زد و گفت: چکار کنیم بالاخره رفیقمونی، و طبق مرام رفاقت بر روی چشمم... اومدیم از هم خداحافظی کنیم که عاکفه گفت: رضوان یادت نره منم منتظر خبرت هستم به سبک سودابه گفتم: خرج داره عززززیزم! که با این حرف هممون زدیم زیر خنده... عاکفه با حالت خاصی دستش رو تکون داد و گفت: بیا دروغ که نمیگن همنشین از همنشین رنگ میگیره! کمال همنشین در تو اثر کرد وگرنه تو همان ماهی که بودی! سودابه دوباره ابروهاش رو کشید توی هم و اخم کرد و قبل از اینکه جواب عاکفه رو بده، من چشمکی زدم و گفتم: بالاخره ما انسانیم! هم تاثیر میگیریم، هم تاییر میذاریم! ولی مهم اینه اثر خوب بگیریم و اثر خوب بذاریم... بچه ها فعلا یاعلی... دو تایی شروع کردن با هم کلنجار رفتن و از من جدا شدن... نیم ساعتی بیشتر توی پارک موندم تا مبینا حسابی بازی کنه... توی اون نیم ساعت اینقدر فکر های متفاوت از ذهنم عبور میکرد که انگار توی یه اتوبان با بار ترافیکی سنگین مواجهم! فکر عاکفه و اتفاقاتی که براش افتاده، فکر سودابه و تیپ خاصش، فکر محمد کاظم که کجاست و حالش چطوره؟ فکر مبینا که خودش رو مشغول بازی کرده که دلتنگی یادش بره! فکر موضوع تحقیقم و بنت الهدی صدر که چطوری اینقدر اثر گذار بود؟! و بیشترین چیزی که درگیرش شدم جمله ی آخری بود که به سودابه و عاکفه گفتم! اون لحظه با خودم فکر میکردم شاید یکی از مهم ترین چیزهایی که اثر یه فرد رو موندگار می کنه قلم اون شخص باشه مثل خانم بنت الهدی صدر! اما خیلی طولی نکشید که فهمیدم سخت در اشتباهم! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
23.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبای مدافع حرم هادی شجاع یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
که هیچ فایده‌ای نداره ... آیت الله تهرانی(ره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─