eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ اظهارات تند جیمی دور، مجری سرشناس آمریکایی به مقامات این کشور در فاکس نیوز: 🔹‌ "آمریکایی‌ها آن‌قدر بمب در سوریه ریختند که مهماتشان تمام شد؛ آمریکا بزرگترین تروریست دنیاست!!" https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
872.9K
✅سه عامل چاپ پول 1⃣کسری بودجه 2⃣ناترازی بانک ها و ایجاد نقدینگی 3⃣عدم نظارت بانکها از اموال نقد خود (اموال منجمد) ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(69).mp3
4.69M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 🌺 سهم روز نود و سوم نامه ۱۳ تا ۱۱
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز نود وسوم ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : دستور العمل امام( علیه السلام ) به دو تن از اميران لشگر، زیاد بن مضر و شریح بن هانی 🔹رعايت سلسله مراتب فرماندهی 🔻من مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهيانی كه تحت امر شما هستند فرماندهی دادم. گفته او را بشنويد و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا كه مالك نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می شود، نه در آنجایی كه شتاب لازم است كندی دارد و نه آن جا كه كندی پسنديده است شتاب می گيرد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : دستور العمل نظامی به معقل بن قيس الرياحی، که با سه هزار سرباز به عنوان پیشاهنگان سپاه امام به سوی شام حرکت کردند. (معقل از بزرگان و شجاعان به نام کوفه بود) 🔹احتياط های نظامی نسبت به سربازان پيشتاز 🔻از خدایی بترس كه ناچار او را ملاقات خواهی كرد و سرانجامی جز حاضر شدن در پيشگاه او را نداری، جز با كسی كه با تو پيكار كند، پيكار نكن. در خنكی صبح و عصر سپاه را حركت ده، در هوای گرم لشكر را استراحت ده و در پيمودن راه شتاب مكن، در آغاز شب حركت نكن زيرا خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده و آن را برای اقامت كردن، نه كوچ نمودن، تعيين فرموده است پس آسوده باش و مركبها را آسوده بگذار، آنگاه كه سحر آمد و سپيده صبحگاهان آشكار شد، در پناه بركت پروردگار حركت كن. پس هر جا دشمن را مشاهده كردی در ميان لشكرت بايست، نه چنان به دشمن نزديك شو كه چونان جنگ افروزان باشی و نه آنقدر دور باش كه پندارند از نبرد می هراسی، تا فرمان من به تو رسد، مبادا كينه آنان پيش از آنكه آنان را به راه هدايت فراخوانيد و درهای عذر را بر آنان ببنديد شما را به جنگ وادارد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : دستور العمل امام (علیه السلام) به لشکری که آن را به فرماندهی زیاد بن نضر حارثی و شریح بن هانی به سوی شام و معاویه فرستاد. 🔹آموزش نظامی به لشكريان 🔻هرگاه به دشمن رسيديد يا او به شما رسيد، لشكرگاه خويش را بر فراز بلنديها يا دامنه كوهها يا بين رودخانه ها قرار دهيد تا پناهگاه شما و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از يك سو يا دو سو آغاز كنيد و در بالای قله ها و فراز تپه ها ديده بانهایی بگماريد، مبادا دشمن از جایی كه می ترسيد يا از سویی كه بيم نداريد، ناگهان بر شما يورش آورد! و بدانيد كه پيشاهنگان سپاه ديدبان لشگريانند و ديدبانان طلايه داران سپاهند. از پراكندگی بپرهيزيد، هر جا فرود می آييد، با هم فرود بياييد و هرگاه كوچ می كنيد همه با هم كوچ كنيد و چون تاريكی شب شما را پوشاند، نيزه داران را پيرامون لشكر بگماريد و نخوابيد مگر اندك، چونان آب در دهان چرخاندن و بيرون ريختن. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5990227214564591733.mp3
5.72M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 6⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح 6⃣ 🔷ارتباط بین ایمان و یقین/ارزش و جایگاه یقین 🔻امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۳۱ نهج البلاغه یقین را رکن دوم ایمان می شناسند. اولاً درباره ارتباط بین ایمان و یقین در خطبه ۱۸۲ اینگونه می فرمایند: «نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً» ؛ به خدا ایمان می آوریم ایمان کسی که با یقین به خدا امیدوار است. و در خطبه ۱۹۳ معروف به "خطبه متقّین" درباره نشانه های اهل تقوا می فرمایند: «إِيمَاناً فِي يَقِينٍ» ؛ یکی از علامتهای متّقین این است که ایمانشان در مرتبه یقین است، یقین در مقابل شک است. 🔻مولا علی(علیه السلام) درباره خودشان و ایمانی که خودشان دارند، در خطبه ۲۲ می‌فرمایند: «وَ إِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ غَيْرِ شبهة من دینی»؛ یقینشان را در مقابل شبهه قرار می دهند که همانا من در حال یقین از پروردگارم هستم و هیچ شبهه و شکی در دینم ندارم. یا در خطبه اول درباره حضرت آدم (علیه السلام) می فرمایند: « فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَ الْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ»؛ آدم یقین خود‌ش را به شک فروخت و عزم خودش را به سستی فروخت. آنجایی که فریب شیطان ملعون را خورد و از میوه درخت ممنوعه تناول کرد. 🔻 بحث دیگری که درباره یقین در نهج البلاغه قابل توجه است، ارزش یقین است. مولا علی(علیه السلام) در حکمت ۹۷ می فرمایند: انسان اگر از سر شب تا اذان صبح بخوابد، اما در یقین نسبت به ولی و امامش باشد، شرافت دارد از اینکه از شب تا صبح عبادت کند و نسبت به امام و امامتش شک داشته باشد. این حکمت را حضرت شب عملیات نهروان که صبحش می خواستند با خوارج بجنگند در حالی بیان کردند که نیمه شب از کنار خیمه های خورارج عبور می کردند و صدای نماز شب و مناجات و دعا و قرآن از خوارج بلند بود. آنجا حضرت فرمودند این عبادت به درد نمی خورد؛ چون خوابی که با یقین باشد شرف دارد به عبادتی که با شک و تردید باشد. 🔻یکی دیگر از مطالبی که به ارزش و جایگاه یقین در نهج البلاغه اشاره می کند این است که انسان با یقین می تواند به بالاترین درجه کمال برسد. در خطبه ۱۵۷ می فرمایند: «وَ بِالْيَقِينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُصْوَى» ؛ به برکت یقین می توان به دورترین هدف ها و کمالات رسید. 🔻در نامه ۳۱ نهج البلاغه مولا علی(علیه السلام) به امام حسن مجتبی(علیه السلام) توصیه می کنند که قلبت را با یقین تقویت کن؛ «قَوِّهِ بِالْيَقِينِ». 🔻 و در نامه ۲۸ نهج البلاغه، مولا علی(علیه السلام) عباراتی دارند که فوق العاده است. بعید می دانم که قبل و بعد از امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیگر کسی چنین بیانی را درباره یقین و ارزش یقین داشته باشد. آنجا مولا علی (علیه السلام) اینگونه می فرمایند اگر تو در حالت یقین باشی نسبت به پروردگار خودت، دیگر چه اشکالی دارد که در دنیا مظلوم باشی و خدا را در حالی ملاقات کنی که مظلوم بودی در دنیا. عبارتشان در نهج البلاغه این است: « مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته و در یقین خود شک نکند». یعنی اینقدر یقین ارزشمند است که تا وقتی که انسان یقین دارد، ولو اینکه به او ظلم کنند و مظلوم باشد، هیچ ابایی نیست. همانطور که مولا علی(علیه السلام) در عین مظلومیت زندگی کرد، اما احدی به یقین او نرسید. 🔻خود حضرت در خطبه ۲۲ درباره یقینشان اینگونه فرمودند « وَ إِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ غَيْرِ شبهة من دینی» ؛ همانا من بر یقین از پروردگارم هستم و شبهه ای در دینم نداشته و ندارم. یا در خطبه ۴ بند۲ حضرت درباره حق فرمودند: «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»؛ مادام از آن لحظه ای که حق به من ارائه شده من سر سوزنی در حق شک نکردم. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت نود و دوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻مغیره در لحظات دفن پیامبر، هنگامی که رفقایش در سقیفه مشغول تقسیم خلافت میان خود بودند، در کنار جنازه رسول خدا بود. او انگشتر خود را عمدا داخل قبر پیامبر انداخت و خواست داخل قبر شود و آن را بیرون آورد. در این هنگام، امام علی علیه السلام اجازه این کار را نداد و به قثم بن عباس دستور داد تا انگشتر او را بیرون آورد. امام هدف این کار مغیره را چنین فرمود که او می خواهد با این اقدام، بعدا مدعی شود که نزدیک ترین تعهد را به پیامبر داشت. 🔻قطعا مغیره از این کار هدف سیاسی خود را دنبال می کرد و احتمالا می خواست با چنین اقدامی، با بنی هاشم که مشغول تدفین پیامبر بودند، مقابله کند و چنین مدعی شود که او نیز مانند امام علی و بقیه، مشغول تجهیز و دفن پیامبر بود و از این طریق، یه یک امتیاز و وجهه سیاسی دست پیدا کند. 🔻عمرو عاص و مغیره، از افرادی بودند که عمر آن ها را برای شورای شش نفره دعوت نکرد. آن ها برای اینکه بعدا خود را عضو این شورا معرفی کنند و از این منظر مدعی شوند که هرکدام صلاحیت عهده دار شدن منصب خلافت را دارا هستند، پشت درب شورا نشستند. سعد بن ابی وقاص هنگامی که متوجه این امر شد، آن دو را با سنگ راند و گفت شما می خواهید بگویید ما در شورا حاضر بودیم. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
845.7K
📚 💐هفتاد نکته تربیتی از حدیث شریف کساء نکات تربیتی حدیث کساء : ۶۹-عنایت ویژه به شیعیان ۷۰-قسم به حضرت علی علیه السلام در خصوص سعادتمندی شیعیان ×سخن پایانی 💐الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله طاهرین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💜🌸 💜🌸 و اون 🌺زینب “سلام الله علیها ”🌺بود که نباید گریه میکرد بر شهادت برادرش 🌴حسین “علیه السلام ”🌴 که نامحرما دورش بودن و صدای گریه هاشو میشنیدن .. دلم به درد اومده بود از مصائبی که با دیدن هر صحنه از حال این مادر وخواهر به ذهنم میرسید ..😣😢 با چشمانی خیس خیره شدم به عاطفه!😭👀 عاطفه ای که توی چهره اش بیشتر از همه منو میسوزوند .. آروم آروم اشک میریخت و به چهره ی نرگسی که تو بغلش بود نگاه میکرد،  خواهر عاطفه چند بار سعی کرد نرگس رو از عاطفه بگیره ولی عاطفه محکم بغلش کرده بود و انگار قصد نداشت اونو به کسی بده ..😢 چند دقیقه به تلخی گذشت،  صدای چند مرد میومد، تابوت شهید هادی رو اورده بودند .. گذاشتنش داخل، مادر هادی به کمک چند خانم خودشو به تابوت رسوند کنارش نشست و از مصیبت دوری پسرش می گفت و بلند بلند گریه میکرد، یاد ملیحه خانم افتادم،!!! وای که چه روز تلخی میشد براش، روزی که تابوت عباس رو میاوردن تو خونه ..😞💔 مادر هادی که سه تا پسر داشت اینجوری بر شهادت یدونه از پسراش بی تابی میکرد، ملیحه خانم که عباس تنها پسرش بود، چه بلایی سرش میومد…😥 فکر کردن به شهادت عباس آتشی میشد به دلم که بد جور منو میسوزوند … 😭😣 بلند شدم و تا کنار تابوت، فاطمه سادات رو همراهی کردم .. عاطفه هم درحالیکه نرگس تو بغلش بود اومد و کنار🇮🇷 تابوت نشست .. دستشو به سمت پارچه روی صورت شهید برد و پارچه رو کنار زد تا شاید ببینه صورت یارش رو بعد دوماه دوری و دلتنگی ..😣 تمام صورت عاطفه خیس از اشک بود اما لبخند محوی رو روی لباش نشوند و انگار با چشمهاش با هادی حرف میزد .. تمام حواسم به رفتارای عاطفه بود .. نرگس رو گذاشت رو سینه ی هادی وگفت: _هادی جان، دخترت رو ببین، هادی جان نرگست رو نوازش کن، دست بکش رو سرش .. بزار ببینم  … بزار ببینم براورده شدن آرزومو …😢 دستم رو روی دهنم گذاشتم،  گریه ام با دیدن این صحنه شدت گرفته بود ..😣😭 یاد اون روز افتادم که عاطفه از آرزوش میگفت ..😞 میگفت فقط میخواد یه بار ببینه که هادی نرگس رو تو بغلش میگیره .. وای که چه تلخ این آرزو به حقیقت پیوست .. چه تلخ...😭 .همه گریه میکردن ..😭😭😭😭 با بلند شدن صدای گریه نرگس، خواهرِ عاطفه نرگس رو بغل کرد و برد تو اتاق .. آتش بدی به دلم افتاده بود .. آتش دلتنگی برای عباس .. دیگه طاقت موندن تو اون هوای غریب رو نداشتم.. یکدفعه نگاه👀 اشک آلودم ثابت موند رو سمیرایی که با صورت غرق در اشکش بلند شد 😭و رفت بیرون .. سمیرا چقدر عجیب شده بود ..چقدر عجیب … .. سریع خودمو رسوندم خونه، حالم خیلی بد بود، خیلی .. رفتم داخل اتاقم و نشستم رو تخت، سینه ام میسوخت از این بغض سنگین ..😢 مامان اومد تو اتاق، نگاه نگرانش رو بهم دوخت و کنارم نشست😨 - حالت خوبه عزیزِ دلم اشکام باز راهشونو رو گونه هام پیدا کرده بودن، قلبم میسوخت .. برای نرگسی که چه زود بی بابا شده بود .. برای عاطفه ای که به اوج امتحانش رسیده بود .. دیگه نتونستم طاقت بیارم، خودمو انداختم تو بغل مامان و زار زدم😫😭 ادامه دارد.... 📚 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─