eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.3هزار ویدیو
648 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح حکمت ۶۲ بخش ۱ پاسخی بهتر به خیر و احسان دیگران(1).mp3
2.62M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 1⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 1 ) 🔹 پاسخی بهتر به خیر و احسان دیگران 💠 إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا، وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ   🔰 حکمت ۶۲ نهج البلاغه درباره این موضوع اخلاقی است که اگر کسی به شما خیری ، احسانی یا احترامی مبذول داشت ؛ شما حداقل معادل همان خیر و احسان و احترام را به او برگردانید یا اگر می توانید بیشتر و بهتر از او جبران بکنید. 🔻این یک اخلاق بسیار بسیار زیبایی است که باعث گسترش خوبی ها ، مهربانی ها ، حُسن ظن ها ، امیدها و اعتمادها در جامعه می شود. 🔻 وقتی بازخورد یک خوبی ، خوبی باشد ؛ بلکه خوبی بالاتر و با کیفیت تر از اصل خوبی باشد، مردم بر انجام کارهای نیک تشویق می شوند. و این شوق باعث می شود که آرام آرام در جامعه معروف ، زیبایی ها و اخلاق حسنه غلبه پیدا کند بر منکر و زشتی ها و اخلاق رذیله. 🔻 لذا حتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۶۲ ، بر این باورند که در این مسیر کسی که آغاز کنندهٔ خیر و احسان هست ، از کسی که جبران کننده این خیر و احسان هست برتر است. 🔻چون آغاز کننده مثل کسی است که یک سنّت نیکی را دارد پایه گذاری می کند و وقتی سنّت نیکی را پایه گذاری کرد ، تا وقتی این سنّت در جامعه پابرجاست ، ثواب و اجر این کار به آن آغاز کننده خواهد رسید. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
🇮🇷 ⭕️حکایت صلح حدیبیه و اعتراضات اخیر به دستگاه دیپلماسی 🔸️صلح حدیبیه در سال ذیقعده سال ششم هجری بسته شد. 🔸️ماجرای صلح مزبور به تصمیم پیامبر و مسلمانان برای ادای عمره و زیارت کعبه در آن سال برمی گشت. 🔸️در مسیر مکه افرادی از قبیله خُزاعه (که مشرک اما متحد مسلمانان بودند) به پیامبر رسیدند و به ایشان عرض کردند: کفار قریش به رهبری خالد بن ولید در اطراف مکه نیرو تجمیع کرده و آماده حمله به مسلمانان هستند. 🔸️بنابراین پیامبر مسیر خود را تغییر داد و در حُدیبیه اقامت گزید و عثمان بن عفان ( که از بنی امیه بود) را به مکه جهت مذاکره با سران قریش که عمدتا اموی بودند، فرستاد. 🔸️پس از مدتی خبر آمد که عثمان کشته شده است و پیامبر که احتمال حمله کفار را می داد، از افرادش مجددا زیر درختی به نام "سمره" بیعت گرفت که تا پای جان از اسلام و پیامبرش دفاع کنند که این واقعه بیعت رضوان نام گرفت. 🔸️اما خبر کشته شدن عُثمان صحیح نبود و سران مکه "سهیل بن عمرو" را بر مذاکره با پیامبر به سمت ایشان روانه کردند. 🔸️سهیل به پیامبر گفت : " ای محمد مکه حرم و محل عزت ماست ، عربها می دانند تو با ما جنگیده ای و اگر با این موضع قدرت وارد مکه شوی ، ضعف و بیچارگی و تحقیر ما زبانزد می شود و تمام قبایل عرب به فکر تسخیر سرزمین ما می افتند ، پس تو را سوگند می دهم که امسال به مدینه بازگردید و عُمره را به سال بعد موکول کنید". 🔸️پیامبر با هوشمندی خود کوتاه آمد و پیمانی را با کفار منعقد کرد که صلح حُدیبیه نام گرفت. 🔸️پیامبر با این که در موضع قدرت بود هنگام نوشتن متن صلحنامه حاضر شد اعتراض نماینده کفار را بپذیرد و بسم الله الرحمن الرحیم را حذف کند. 🔸️همچنین ایشان اعتراض بعدی نماینده مکه را مبنی بر به رسمیت نشناختن پیامبری ایشان را پذیرفت و به حضرت علی (ع) که کاتب این پیمان بود فرمود: عنوان محمد رسول الله را خط بزن و بنویس محمد پسرعبدالله. 🔸️پیامبر اسلام با دیپلماسی هوشمندانه پیمانی را منعقد ساخت که برخی از مفاد آن در ظاهر به ضرر مسلمانان بود؛ مانند ماده دوم که هر فردی از قریش به مدینه پناهنده شد، پیامبر او را به کفار مکه تحویل دهد ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بازگردد، آنان موظف به تحویل او نیستند. 🔸️پس از انعقاد این صلحنامه افرادی مانند عُمر بن خطاب با جسارت آمیزترین کلمات پیامبر اسلام را بابت این اقدام نکوهش کردند اما خداوند سوره فتح را نازل کرد و صلحنامه را مقدمه پیروزی های بعدی نامید و حجت را تمام نمود . 🔸️غرض از نقل این واقعه تاریخی ، انعطاف در دیپلماسی آنهم از سوی پیامبر اسلام و نماینده خداست که حاضر شد دوصفت خداوند یعنی رحمانیت و رحیمیت را از متن یک صلحنامه با کفار حذف کند تا به اهداف بزرگتر دست یابد. 🔸️صلح حدیبیه اگر چه ۱۰ ساله بود، حدود ۲ سال تداوم یافت اما در اینمدت،چنان برکتی داشت که میزان افراد مسلمان شده درآن دوره با تعداد افراد مسلمان شده قبل از آن برابری می کرد. 🔸️پیامبر از فرصت صلح حدیبیه استفاده نمود و قلاع بسیار مهم خیبر را فتح کرد و به قدرت یهود در شبه جزیره عربستان برای همیشه پایان داد و ثروت بسیاری نصیب اسلام شد. 🔸️قریش پس از ۲ سال پیمان صلح حدیبیه را نقض کرد که به فتح مکه توسط سپاه اسلام انجامید. 🔸️حال ، امروز افرادی بهانه هایی چون بهانه های عمربن خطاب می آورند و به وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایراد می گیرند که چرا درخواست نه چندان مهم سعودی را اجابت کرده اید . 🔸️آیا روا بود به خاطر فرضا یک عکس ، روابط ایران و سعودی( ۲ قطب شیعی و سنی جهان اسلام) بهم بخورد و شادی آن نصیب آمریکا و اسرائیل گردد؟ 📌البته بهانه گیری ها و اعتراضات اینچنینی، از سوی کسانی است که اسرائیل را آشکار و پنهان به رسمیت می شناسند و رسما تسلیم در برابر آمریکا را تئوریزه و تبلیغ می کردند . 🔸️القصه خاطرنشان می گردد که در ذیعقعده سال ۱۴۴۴، نواده ای از نوادگان پیامبر اسلام در حال ایجاد صلح با سران حاکم بر مکه و مدینه است که اثرات آن بعدا بر حاکمیت نامشروع یهود بر فلسطین روشن می گردد. ✍علیرضا تقوی نیا 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت -علی اقااااااا, بیدارشو ادارت دیر میشه ها پسرم ای بابا چرا انقد میخوابه جدیدا؟ -عل.. در اتاق را که باز کردم علی نبود! 😟مگر میشود؟از کجا رفته من که ..سریع به سمت تلفن رفتم، شماره علی را گرفتم ،📞دستگاه مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد!یعنی چه؟ از نگرانی😨 سریع به طبقه پایین رفتم، پشت سر هم زنگ زدم، زینب با نگرانی در را باز کرده ،صورت رنگ پریده مرا که دید تعجبش بیشتر شد!😳 -چیشده فاطمه؟ - ز..زینب .علی کجاس؟ندیدیش؟گوشیش خاموشه.صبح بیخبر رفته.یادداشتم نزاشته.دیشبشم هی تو فکر بود.زینب علی کجاست چیشدهههههههههههه -اروم باش فاطمه جان بیا تو خانوم بیا تو.. با کمک زینب روی اولین مبل نشستم و سرم در دستانم گرفتم.زینب با لیوان اب قند کنارم امد و خواست انگشترم را دربیاورد ، در اب بیندازد برای قوت، که با جیغ من دستانش درهوا ماند و ترسید -نهههههههه -چ ..چیشد فاطمه؟اروم باش چرا اینطوری شدی اجی؟ -زینببببببب.تاحالا نشده علی اینطور بیخبر بره.از کربلا که برگشتیم اینطور شده.دلم مثل سیر و سرکه میجوشههههههه -عزیزم ببین..... باصدای زنگ صحبت زینب قطع شد.به سمت ایفون که رفت،با چهره ای متعجب برگشت و گفت: -داداشه!!!😟 به سرعت خودم را به سمت در رساندم علی در درگاه در بود که محکم با من برخورد کرد.اخ کوتاهی گفتم که علی بازوانم را گرفت -چیشد فاطمه حالت خوبه؟😟 -حالممممممم خوبههههههه؟؟؟ نه میخوام ببینم خوبم الان؟علی کجا رفتی بیخبر؟نمیگی یه بدبخت بیچاره ای دلش شورمو میزنه؟؟ نمیگی؟؟😨😢 سرش را به زیر انداخت و نگاهی به زینب انداخت و بعد به من -بریم خونه صحبت میکنیم. با لحنی جدی و توام با ارامش مرا وادار به رفتن کرد از زینب خداحافظی کوتاهی کردم و درمقابل چشمان پر سوال زینب به بالا رفتیم!! در را باز کرد و وارد شدم.به حالت قهر به سمت اشپزخانه رفتم، بوی سوختن😣 گوشتم میامد به حالت دو به اشپزخانه رسیدم سریع زود پز را با دستمالی اویزان به سمت سینک بردم که دستمال اتش گرفت. جیغ که کشیدم علی سریع به اشپزخانه امد و با کپسول اتش را خاموش کرد،به سمت من که امد جیغی کشیدم و گفتم - به من دست نززززززززن😵 علی از این کارم تعجب کرد😳😔 و ناراحت اشپزخانه را ترک کرد! روی زمین سر خوردم و شروع کردم به گریه کردن.هق هق گریه میکردم و دستانم را به دهان گرفتم تا صدایم بلندتر نشود، سایه علی را بالای سرم احساس کرم، کنارم زانو زد حرف نمیزد ،سکوت کرده بود واین سکوتش مرا میسوزاند. من تازه به دنیایش پا گذاشته بودم و فن زنانگی را بلد نبودم 😞که خودمرا کنترل کنم یا ادای خانم های بزرگ را دربیاورم. باید به من حق میداد...نمیدانم شاید هم نباید..اخر سر زیر چانه ام را گرفت و سرم را به بالا اورد،نگاهش نمیکردم،زیر نگاه پر نفوذش ذوب میشدم که گفت -خانم کوچولو منو نگا کن سرم را به آنور کشیدم که دوباره جمله اش را تکرار کرد.نگاهش کردم چشم هایش غمگین 😒بود چرا؟؟ -اخه چرا این مرواریدارو میریزی مگه من مرد... نگذاشتم کلمه مردن را به زبان بیاورد و دوباره جیغ کشیدم -عه خانم کوچولو امروز چرا انقدر جیغ میزنی گوشم کر شد!!😉 صحبتی نکردم ک شروع کرد.. -خب ببخشید دیگه نمیگم..گل زهرام؟خب مثل اینکه نمیخواید صحبت کنید سرکار نه؟ببین فاطمه جان صبح که تو بیدار شدی و رفتی صورتتو بشوری گوشیم زنگ خورد، 📲سرهنگ عمادی بود،ازم خواست که برم پایگاهشون انقدر تند و دستوری گفت که سریع حاضر شدم گفت فوریه و سریع باید برم!توهم کارت طول کشید خخ.دیگه منم سریع رفتم. گوشیمم به این خاطر خاموش بود،چون گوشیارو میگیرن و خاموش میکنن عزیز جان. 😊بعدشم که برگشتم خونه.اینم گزارش من فرمانده.😄✋حالا ازاد باش میدید یا باید کلاغ پر برم؟؟☹️ به چهره بامزه و پر محبتش نگاه کردم و همه غم هایم یادم رفت آی خدا مگر تو چه داری سید؟ 😍دلایلش منطقی بود. ولی دلم میخواست کمی اذیتش کنم خخ.به حالت عصبانی😠 اخم هایم را درهم زدم و دست به کمر گفتم: -نخیر کلاغ پر باس بری هرچه سریع تر خنده اش 😁گرفته بود ولی بازی را بهم نزد دستش را کنار سرش گذاشت و گفت -چشم فرمانده🙈 شروع کرد به کلاغ پر باهر نشست میگفت کلاغ و با هر پرش میگفتم پر که گفت: _شهادت ماندم چه بگویم لحظه ای مو به تنم سیخ شد. گفت - شهادت پر پرواز میخواد و یه جون پرپر شده... فقط نگاهش کردم و سرد شدم. چرا این را میگفت؟چرا اینطور شده بود؟ایستاد،خندید و گفت -خانوم میگم قول میدم دیگه نگم میمیرم! میگم چطووره؟؟😉 فقط نگاهش کردم و حرفش را به شوخی گرفتم...افکار منفی را دور ریختمو و گفتم -اقا پسر ببین هنوز اشتی کامل نشدما حواستو جمع کن باید هلیکوپتری خونرو برق بندازی هاها😏😉 خنده اش 😃گرفت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت -عباس من نگرانم.. -برای چی؟ بعد از کمی مکث نگاه نگرانش را به وجودش می اندازد و میگوید: -عباس.. من دوست دارم... عباس نگاهی توام عشق روانه قلب بیتاب ملیحه میکند و میگوید: -د مشکل همینجاست دیگه بالام جان...باید کمتر دوسم داشته باشی.. ملیحه باشدت سرش را که به زیر بود بالا میاورد و با اخم میگوید: -شام حاضره ،الان میارم -ملیح... از این صحنه 📽قلبم فشرده😣 میشود، حرف های دیشب علی ترسی به جانم انداخته که تا اسم شهید و شهادت می آید میخواهم های های 😭گریه کنم.لیوان چایی☕️ را به سمت دهانم میبرم تا بغضم را فروکش کند،چیزی در لیوان نمانده بود،رفتم تا چاییم را تعویض کنم که دراتاق نیمه بازمان را دیدم.علی درحالت سجده شانه هایش میلرزید،😭 گریه میکرد مرد من...در درگاه در نشستم و خیره عبادتش را ستایش کردم، خیره..سرش را از سجده بلند کردم و دستی بر صورتش کشید،متوجه بودن من نبود. دستانشرا به حالت قنوت بالا برد و ....خدای من چه زیبا ستایشت میکند، انقدر محو خدا بود که وجود مرا هم احساس نکرد...یادم است ان روز را که گفت: _اولین عشق من خداست و بعد شما.. اولش ناراحت شدم اما بعد فهمیدم مردی که خدایی باشد تو را اسمانی خواهد کرد...ذکر اخر را که گفت ،گویی از اسمان به زمین نشسته ارام گرفت، بلاخره متوجه حضور من شد، رویش را به سمت من برگرداند و تعجب کرد!😟 -خانوم چرا گریه میکنی؟ دستی به صورتم کشیدم،ناخوداگاه گریه کرده بودم و صورتم خیس خیس بود. دستی دوباره به صورتم کشیدم و با لبخند گفتم: -عاشقیت قبوا آسید😍 چشم هایش را ارام رویی هم گذاشت و با لبخند گفت: _دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند/گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند. ادامه دادم... _آسمان بار امانت نتوانست کشید/قرعه ی فال به نام منِ دیوانه زدند. با لبخند احسنتی گفت و ادامه داد: _خانوم جان شما عاشقی رو از همه بهتر بلدی،چون داری منو تحمل میکنی،این وضع شغلیم...بخدا شرمنده نبودنامم واسه وقتایی که باید میبودم کنارت، شرمندم گل زهرام...😊 جلوتر رفتم و کنارش نشستم دستان قویش را گرفتم و گفتم: -همین که هستی کافیه علی.اینطور نگو،من با اطلاع به همه اینا رضایت به ازدواج با تو دادم،پس خودتو سرزنش نکن و به درستی به کارت برس، فقط....😔 -فقط چی؟ -فقط باش علی..باش چشم هایش رنگ غم گرفت و دستانم را فشرد سرش را به پایین انداخت،گفتم: -جواب نداشت حرفم؟ سرش را بالا اورد و نگاهم کرد،نگاهی نگران،آشفته،نمیدانم...از جواب ندادنش کلافه شدم و دستانم را از دستانش بیرون کشیدم و ایستادم،پشت سر من آهسته بلند شد و گفت: -آتش آن نیست که بر شعله ی او خندد شمع/آتش آنست که در خرمن پروانه زدند،آتیشم میخوای بزنی؟😔 _قرعه ی فال به نام منِ دیوانه زدند.نه سید فقط مواظب علیِ فاطمه باش.. به آشپزخانه رفتم تا چای دم کنم، انقدر فکرم مشغول بود که آب داغ قوری روی دستم ریخت و اخی کوتاه گفتم، سریع زیر اب سرد گذاشتم ،ارد رویش زدم و آن را با باند بستم،چه به من آمده بود؟چرا انقدر بدون دلیلی خاص نگران بودم ؟بی دلیل نبود،هیچگاه حس من به من دروغ نمیگفت،حسی که فریاد میزد،علی/ماندنی/نیست... چایی را ریختم و به اتاق نشیمن بردم، علی با تلفن صحبت میکرد: -نه حاجی جان..بله درست میگید،اما به نظر بنده اجازه ندن. صدایش را پایین اورد و گفت: -حاجی جان ازت عاجزانه خواهش میکنم یه کاری برای من بکن،دیگه نمیتونم طاقت بیارم، وقتی میبینم... با ورود من حرفش را قطع کرد و لبخند زد و گفت:😊 -اره حاجی دیگه ریش و قیچی دست خودته عزیز جان،درپناه حق،یاعلی. 🌺🍃ادامه دارد.... نویسنده؛ نهال سلطانی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔰 دیدار باخانواده های 🌟بعد از پنجاه شصت روز تازه از راه رسیده بود و با خود لبخند همیشگی و بوی خاکریز را آورده بود. بچه ها را در آغوش گرفت و گونه هایشان را بوسید. زود صبحانه را آماده کردم. تند تند لقمه هایش را خورد و بلند شد. می دانستم می خواهد به کجا برود گفتم:" بعد از این همه مدت نیامده می خواهی بروی؟ لااقل چند ساعتی پیش بچه ها بمان. اگر بدانی چقدر دلشان برای تو تنگ شده... با لحن ملایمی گفت: (س)را الگوی خودت قرار بده. مگر نمی دانی که بچه های چشم انتظار همرزمان پدرشان هستند تا به آنها سر بزنند و حالشان را بپرسند". کار همیشگی اش بود نمی توانست توی خانه دوام بیاورد. باید می رفت و به خانواده تک تک شهدا و همرزمانش سر می زد. شهید 🕊🌹 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
مداحی_آنلاین_زندگی_نیکو_حجت_الاسلام.mp3
1.58M
♨️زندگی نیکو 👌 بسیار شنیدنی حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شرط حضور در جبهه 🔵 همین الان هم میتونی توی صفین شمشیر بزنی. استاد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📸 | مجموعه طرح‌های  پتروشیمی در دولت سیزدهم 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻ذخایر آبی تهران به مرز ۶۰۰ میلیون مترمکعب رسید 🔹بر اساس اطلاعات مدیریت منابع آب تهران، ۵ سد بزرگ تامین‌کننده منابع آب پایتخت هم‌اکنون ۵۹۳ میلیون متر مکعب آب دارد و ۳۱ درصد پرشدگی ثبت کرده‌اند. 🔹هم‌اکنون ذخایر آب پایتخت نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۷ درصد کاهش را تجربه می‌کند در حالیکه در ابتدای سال ۱۴۰۱ این شاخص بیش از ۲۰ درصد کمتر از مدت مشابه سال قبل بود. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📸 | احیای تولید و حمایت از کارگر ایرانی در دولت سیزدهم 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻علی کریمی از خواهرش کلاهبرداری کرد! 🔹خواهر علی کریمی که دو فرزند ۵ و ۱۵ ساله دارد با درخواست برادرش به او ۵۰ چک سفید امضا داده و پس از مدتی متوجه‌شده که چک‌های او در معاملات سنگینی مثل خرید باشگاه فوتبال سپیدرود و خرید زمین و ملک‌های میلیاردی استفاده‌شده، دیگر به برادرش چک نداده و همین باعث اختلاف آن‌ها شده. 🔹علی کریمی پس از اختلاف با خواهرش او را تهدید به برگشت‌زدن چک‌های سفید امضای قبلی کرده. لیلا کریمی با تصور اینکه چک‌های سفید امضای قبلی استفاده شده‌اند، احتمال عملی‌شدن تهدید برادرش را در حد صفر می‌دانسته اما در کمال ناباوری الان با یک بدهی ۷۷۰ میلیارد تومانی در زندان است. 🔹در بررسی‌ها مشخص‌شده با هدایت و طراحی علی کریمی یک چک لیلا کریمی به مبلغ ۷۰۰ میلیارد تومان و یک چک دیگر به مبلغ ۷۰ میلیارد تومان توسط یکی از بستگان آن‌ها به شرخر داده شده و آن فرد هم چک‌ها را به اجرا گذاشته و خواهر علی کریمی را راهی زندان کرده است. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عاقبت هنجارشکنان افسریه 🔹 شبکه از که با استفاده از راهپیمایی‌های اقدام به ترویج و در سطح شهر می‌نمود. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔻ایران توانایی این را دارد که ازبکستان را به آب‌های آزاد متصل کند رهبر انقلاب در دیدار با رئیس‌جمهور ازبکستان: 🔹با توجه به قرابت بی‌نظیر تاریخی، فرهنگی و علمی دو کشور ایران و ازبکستان، باید از این زمینه‌های مشترک برای گسترش روابط در بخش‌های مختلف استفاده شود. 🔹متاسفانه سال‌های متمادی روابط ایران و ازبکستان بسیار محدود بود و امیدواریم این سفر و گفتگوهای انجام شده در تهران، سرآغاز یک آینده بهتر در روابط دوکشور باشد. 🔹ایران توانایی این را دارد که ازبکستان را از طریق ترکمنستان و افغانستان، به راحتی به آب‌های آزاد متصل کند ضمن آنکه زمینه‌های همکاری فراتر از تجارت و حمل و نقل است و می‌توان با ابتکارات مختلف در بخش علم و فناوری و بخش‌های دیگر همکاری‌های بیشتری داشت. 🔹البته گسترش روابط ایران و ازبکستان، مخالفانی هم دارد اما باید بدون اعتنا به این مخالفت‌ها و بر اساس مصلحت دو کشور، تصمیم گرفت و همکاری‌ها را تا آنجا که امکان دارد، گسترش داد. رئیس‌جمهور ازبکستان: 🔹ما هم از وقفه‌ای که در روابط دو کشور و کاهش همکاری‌ها وجود داشت متاسف بودیم و امیدواریم با گفتگوهایی که در تهران انجام شد، گام‌های بلندی را برداریم و همکاری‌ها در زمینه‌های تجاری، حمل و نقل، علم و فناوری و گردشگری به سطح شایسته و مطلوب خود برسد. 🔹دستاوردهای ملت ایران به‌ویژه در حوزه علم و فناوری که بخش‌هایی از آن را در نمایشگاه برپا شده دیدم، نشان می‌دهد یک ملت تحت راهنمایی‌های خردمندانه رهبر خود و با اتحاد می‌تواند به‌رغم همه فشارها به اهداف بزرگ برسد. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📸ثبت بالاترین تحقق بودجه عمرانی ۲۶ سال اخیر در سال ۱۴۰۱ 🔹در سال ۱۴۰۱ بودجه عمرانی پرداخت شده از سوی دولت حدود ۲۷۳ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان بوده که با در نظر گرفتن ۲۶۰ هزار و ۱۱۶ میلیارد تومان بودجه مصوب این بخش، میزان تحقق بودجه عمرانی ۱۰۵ درصد بوده است. 🔹آمارهای بودجه سالانه نشان می‌دهد درصد تحقق بودجه عمرانی سال ۱۴۰۱ بالاترین درصد تحقق این بودجه از سال ۱۳۷۶ تاکنون بوده است. 🔹همچنین طبق این آمارها، دومین رکورد پرداخت بودجه عمرانی نیز در سال ۱۴۰۰ با تحقق ۹۶ درصدی رخ داده که آن هم مربوط به دولت سیزدهم بوده است. 🔹 از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۹ میزان تحقق بودجه عمرانی به‌طور میانگین ۷۰ درصد بوده است. 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گزارش آماری رویترز از ناکامی سیاست‌های آمریکا در قبال ایران، دست‌مایه خوبی برای تبلیغ موفقیت‌های ایران است! 🔹سیاوش اردلان، خبرنگار بی‌بی‌سی: طبق گزارش رویترز، وعده دولت ایران مبنی بر اینکه بدون برجام هم می‌تواند کارهایش را پیش ببرد، تحقق یافته است و آمریکا نتوانسته جلوی فعالیت هسته‌ای ایران را بگیرد! 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📸 | چه مکان‌هایی مشمول طرح مالیات بر خانه‌های خالی هستند؟ 🔰 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
تجربه امر به معروف یکی از عزیزان 🌹🌹😍😍😍🌹🌹 ♦️وضعیت خیلی بد بود😔😔 تعداد سگ های پارک کم کم داشت با تعداد انسان ها برابری میکرد😥 کشف حجاب وجود معتادین روابط نامتعارف و ....😨😨 1️⃣روز اول یک ملافه کوچیک وسط پارک پهن کردم و اول اذان شروع کردم به نماز خوندن.همه فکر میکردن دیوانه شدم 2️⃣ روز دوم ملافه رو بزرگتر کردم و به حاضرین اطرافم گفتم بیاین رو ملافه جاهست شما هم نمازتون رو بخونید شدیم ۳ نفر 3️⃣ روز سوم صدای ذان رو پخش کردم جمعیت بیشتری برای نماز اول وقت جمع شدند. این اتفاق تلنگری شد که به فکر نماز جماعت بیفتم. چند جا تماس گرفتم و بالاخره قول روز چهارم رو گرفتم 4️⃣روز چهارم تو کل پارک راه رفتم و یکی به یکی اعلام کردم نماز برگزار میشه.جمعیت بیشتری اومدند..بعد از نماز از بچه ها پذیرایی شد 5️⃣ روز پنجم از در خونه تا تو پاک هرکسی رو دیدم گفتم نماز تشریف بیارین و خداوند از غیب امام جماعت فرستاد. 6️⃣روز ششم کسبه و همسایه ها رو دعوت کردم و جمعیت حاضرین سیر صعودی گرفته بود.برای بچه ها جشن برگزار کردیم سرود خواندن و پذیرایی شدند 7️⃣ روز هفتم صوت های مهدوی از قبل از اذان پخش شد و بعد اذان و شروع نمار و مکبری کردن پسرم باعث شد جمعیت از روی فرش ها گذر کنند و روی زمین به امام جماعت اقتدا کنند. 8️⃣ روز هشتم افتاد شب جمعه.از آسمون سیستم بلند گو رسید امام جماعت رسید چای و قند و شربت و حلوا و خرما و بیسکوییت و ... رسید. معجزه پشت معجزه. به خودم اومدم دیدم یه موکت خیلی بزرگ اخر صف نماز گزارا پهن شده نفهمیدم از کجا اومد اما گفتن باشه واسه نمازجماعت. خلاصه دعای کمیل برگزار شد.پذیرایی با برکت.اصلا تموم نمیشد انگار تهش به دریا وصل بود.بچه ها سرود خوندن نه یکی و دو تا نزدیک ۲۰ تا نوجوون. در حال جمع کردن وسایل بودیم یه خانوم گفت اگه دعای ندبه برگزار میشه فردا عدسی به نیت شهیدم میارم دلشو نشکستیم با این که جمعیت رفته بودند گفتم بیارین ما میایم. بالاخره صبح شد فقط چند نفری خبر داشتن اما ساعت ۶ مردم سر قرار همیشگی جمع شده بودن خودشون فرش ها رو پهن کردن و دعا برگزار شد و بعد صرف صبحانه. و حالا بعد ار ۸ شب 🌱 کلی فرش و موکت 🌱امام جماعت ثابت 🌱بچه ها و نوجوون ها جذب شدند 🌱بنر ممنوعیت سگ گردانی از جانب شهرداری نصب شد 🌱به ندرت سگ و کشف حجاب دیده میشود و در صورت مشاهده تذکر داده میشود 🌱و انشاالله مراسم دعا عزاداری و جشن اعیاد خواهیم داشت. تمام این اتفاقات از یک حس شروع شد حس اینکه فضای پاک باید برای نوجوون ها امن باشه.وجود سگ معتادین و .... باعث نا امنی است نماز ها را درفضای باز برپا کنید تا نسل آینده از دیدن گناهان جامعه نا امید نشن. نیت ، توکل بر خدا و سوره یاسین جاده صاف کن های مسیر هستن. شما هم شروع کنید. یا علی
🇮🇷 (ره) شهادت در راه براندازی حکومت‌های جائرانه ما مفتخریم که ائمه معصومین(ص) در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومت‌های جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. 🔺صحیفه امام؛ ج21؛ ص397 | وصیت‌نامه سیاسی- الهی 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 اظهارات خواهر علی کریمی درباره سوء‌استفاده مالی برادرش 🍃🌹🍃 🔹 لیلا کریمی: اولین بار برای خرید تیم سپیدرود، از من خواست به بانک بروم و دسته‌چک بگیرم. برادرم بود و به او علاقه داشتم برای همین پذیرفتم ولی او از اول می‌دانست می‌خواهد چه کار کند وگرنه می‌توانست دسته‌چک خودش را استفاده کند. 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─