eitaa logo
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
626 دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
26هزار ویدیو
355 فایل
دشمنان خارجی،در راس همه🔯اسرائیل غاصب؛ دل به خیانت #نفوذی های داخلی بسته اند و تمام تلاش خودرابرای به تاخیرانداختن ظهور بکارگرفته؛👊اما با #بصیرت و #سواد_رسانه_ای، نقشه های شوم آنان نابودخواهد شد؛ ان شاءالله #اندکی_صبر_طلوع_نزدیکست @SalamAZ3210 کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار سلامی چگونه مدعی بود که کودک کش ها هرگز نمی توانند عملیات زمینی در غزه انجام دهند؟؟!!! چرا چنین تحلیل خطایی از اوضاع داشت؟!! چنین اشتباهات فاحش محاسباتی فرماندهان عالی نظامی چه بلایی بر سر ملت می آورد؟؟؟ اصلا چرا بعد از آشکار شدن خطای تحلیلش، به خطایش اعتراف نکرد و از ملت عذرخواهی نکرد و پی جبران نیافتاد؟!! بر فراموشی و الزایمر ملت حساب باز کرده یا بر حماقت؟؟!!! ✊ 🌪 🇵🇸 @sadegh_haghgoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥کسانی که در محشر به صورتشان خون پاشیده میشه...!!!! 💥 --------------------------------------------------- اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری... به سوی ظهور🌷 ✅
⭕️شانزدهم خرداد ۱۳۸۴ دیدار انتخاباتی محمد باقر قالیباف با مولوی عبدالحمید عکس: محمد اسلامی راد @antioligarchie
🔵 احمدی‌نژاد اجازه نداد ◻️ اولی هاینونن، بازرس ارشد سابق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی: «ما محسن فخری‌زاده را از سال ۲۰۰۳ می‌شناختیم و در سال ۲۰۰۸ می‌خواستیم با او مصاحبه کنیم ولی دولت احمدی‌نژاد اجازه نداد که بازرسان آژانس با فخری‌زاده مصاحبه کنند». ➖ ۸ آذر ۱۳۹۹ | دکتر محمود احمدی‌نژاد: علیرغم اصرار مقامات آژانس اتمی، اینجانب در دولت قبل هرگز اجازه ندادم که آنان با شهید فخری‌زاده مصاحبه یا ملاقات کنند. 🆔 @MehreFarda
اگر دریای سرخ نا امن است عوضش خلیج فارس امن است!!!!!! رسانه اسرائیلی "والا": - "شرکت اسرائیلی تراکانت از راه اندازی یک مسیر زمینی که از بنادر دبی به عنوان جایگزینی برای سفر‌های دریایی از طریق دریای سرخ استفاده می‌کند، خبر داد. - نخستین محموله خط جدید حمل و نقل زمینی  از طریق بنادر دبی و سپس عربستان سعودی و اردن در هفته‌های اخیر با موفقیت به اسرائیل رسید. - ده کامیون اول مسیر طولانی از بنادر خلیج فارس تا اسرائیل را طی کردند!!" یمنی ها گرچه تمام تلاش خود را کردند تا مسیر رسیدن کالاها به کودک کش را از طریق مهمترین و سهل ترین و نزدیکترین مسیر یعنی دریای سرخ ببندند اما بی عرضگی کشورهای خلیج فارس باعث شد، مسیر جدیدی برای کودک کش ها از طریق خلیج فارس برای آن ملعون ها باز شود. اما چگونه است که یمنی ها می توانند هر کشتی صهیونیستی یا مقصد صهیونیستی را رصد کنند و بزنند اما ایرانی ها عرضه چنین کاری را ندارند؟! توان نظامی آن ها از ما قوی تر شده یا عزم و اراده و توکل آن ها؟! وقتی که مسئولین ایرانی حتی عرضه شناسایی و مسدود کردن ورود کالاهای صهیونیستی به خود ایران را ندارند، چگونه توقع باشد که مانع ورود کالاها به خود اسرائیل شود؟!! جریان مراوده حسین فریدون با شرکت های صهیونیستی و باز کردن پای آن ها به کشور و تغذیه ملت چیست؟!!! ✊ 🌪 🇵🇸 @sadegh_haghgoo
شرکت کشتیرانی هنگ کنگی OOCL اعلام کرد هرگونه حمل کالا به مقصد "اسرائیل" و بالعکس را تا اطلاع ثانوی متوقف کرده است. ✊ 🌪 🇵🇸 @sadegh_haghgoo
حماس: "عبدالرحمن شهاب" و فرزند "داود شهاب" از رهبران حماس در بمباران اردوگاه جبالیا در شمال نوار غزه به شهادت رسیدند. ✊ 🌪 🇵🇸 @sadegh_haghgoo
هدایت شده از صادق حقگو
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صهیونیست ها جرأت عملیات زمینی ندارند!!! سردار سلامی: - "صهیونیست ها جزء بمباران هوایی، کاری نمی‌توانند انجام دهند، اگر روی زمین حرکت کنند بلعیده می‌شوند! - این را به شما بگویم همان‌طور که عصای موسی اژدها شد و مکر فرعونیان را بلعید، خداوند در هر دوره‌ای معجزاتش را به شکلی نشان می‌دهد، غزه نیز عصای امروزی موسی و اژدهایی است که اگر صهیونیست‌ها روی زمین حرکت کنند، آن‌ها خواهد بلعید! - آن‌ها هم این را می‌دانند و به همین دلیل فقط بر عملیات هوایی و بمباران ناجوانمردانه متمرکز هستند و جرات عملیات زمینی ندارند!!" ۱۴۰۲/۰۸/۰۴ ✊ 🌪 🇵🇸 @sadegh_haghgoo
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
#قسمت_پانزدهم #ویشکا_2 دلم خیلی گرفته بود نرگس از پنهان کاری من بسیار ناراحت شده بود ،از طرفی نمی ت
دلم خیلی گرفته بود نرگس از پنهان کاری من بسیار ناراحت شده بود ،از طرفی نمی توانست باور کند که شهادتش همسرش تقصیر پسر عمه ی صمیمی ترین دوستش هست . هر چقدر به نرگس اصرار کردم با بیایم قبول نکرد فقط یک کلمه می گفت می خواهم تنها باشم به آرامی در پیاده رو راه می رفتم ،فکر مرا به عمق تنهایی برده بود که صدای زنگ گوشی توجه ام جلب کرد نگاهی به به صفحه ی آن کردم در حالی که دستانم عرق کرده بود بدنم می لرزید تماس برقرار شد ویشکا تو خجالت نمی کشی تو شعور نداری سلام عمه جان چی شده ؟!😱 با صدای بلندی تری از قبل چی شده ! شایان دستگیر کردند اون وقت تو به من چیزی نگفتی بجای این که از اون طرف داری کنی بی خیال نسشتی عمه متوجه میشی چی شده ،پسرت آدم کشته اونم همسر دوست من🥺 خوب چه ربطی به شایان داره پلیس او را متهم به قتل می داند آن وقت حرفم را ادامه ندادنم که ... صدای بلند گریه از پشت تلفن شنیده شد عمه جونم می خوای بیام پیشت که ناگهان صدای کلفت شوهر عمه ام از پشت گوشی شنیده شد توی برای چی به ویشکا زنگ زدی اگر ندانم کاری های این دختر نبود الان وضع این چنین نمی شد ... با قطع شدن تماس اشک روی گونه هایم جاری شد خودم را به کنار دیوار رساندم مردمی که در پیاده رو در حال قدم زدند بودند نگاه متاسفی به من می کردند دو هفته از روز دادگاه ⚖️شایان می گذشت و او را به زندان مرکزی منتقل کردند در این مدت از نرگس خبری نداشتم جز روزی که او را در دادگاه دیدم رنگ رویش پریده بود حال مناسبی نداشت عمه هم دست کمی از او نداشت مرتب به قاضی التماس می کرد تخفیفی در جرمش بدهید شایان که در آن وضعیت نمی دانست چه بگوید گاهی نگاهی به من می کرد و گاهی هم برای قاضی انگیزه قتلش را توضیح می داد روز دوشنبه تصمیم گرفتم به ملاقات شایان در زندان بروم حوصله نداشتم با اتوبوس یا تاکسی خودم را به آن جا برسانم تنهایی ذهن مرا به عمق تلخی ماجرا های پیش آمده می کرد 🍁 از پدر در خواست کردم تا زندان مرا برساند پدر در حالی که لبخندی بر لب زد دختر بابا چقدر شایان از دیدنت خوشحال میشه در طول مسیر هر دو سکوت کردیم همه ی ما ذهنمان خسته بود هنگام پیاده شدن نگاهی به پدر کردم امیدی به بازگشت شایان هست پدر در حالی که سری تکان داد سکوت کرد نویسنده تمنا 🎈🎈🎈🎊
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
#قسمت_شانزدهم #ویشکا_2 دلم خیلی گرفته بود نرگس از پنهان کاری من بسیار ناراحت شده بود ،از طرفی نمی تو
وارد فضای زندان شدم از حیاط کوچک جلوی درب عبور کردم نگبهان مرا راهنمایی کرد تا به اتاقی رسیدم که فضای از تعداد زیادی میز صندلی پر شده بود به طرف میز آخر در گوشه سمت راست قرار داشت رفتم نگاهی به اتاق کردم دیوار ها به رنگ آبی بود، آرامش خاصی به اتاق می داد چند نفر دیگر هم وارد اتاق شدند و در میز های مختلف نشستند مدتی طول کشید تا زندانی ها از سلول هایشان به آن اتاق منتقل کردند از دور که شایان را دیدم بلند شدم و لبخندی زدم چهره اش در این دو هفته خیلی از بین رفته بود، رنگ روی قبل را نداشت به طرف من آمد سلام چطوری سلام ویشکا جون خوبم حال روزت این نشون نمی ده آهی سردی کشید می گذره دیگه ... شایان چرا این کار کردی تو آمدی برای دیدن من یا ... نه فقط نگران حالت هستم توی چند وقت حتی نتوانستم درست بخوابم خودم هم درست نمی دانم اما در مدتی که در فرانسه بودم گروه منافقین خلق( مجاهیدین خلق) خیلی بر علیه نظام جمهوری اسلامی تبلیغ می کردند، خوب از من هم به عنوان فردی تحصیل کرده استفاده کردند یعنی چی ؟ ببین چون من دانش کامپیوتر داشتم می توانستم هر اطلاعاتی را به نوعی که می خواهم تغییر بدهم کار ما همین طور پیش رفت تا یک روز ماموریت دادند باید چند نفر را در ایران بکشیم و یکی از آن همسر دوست ... می دانم دیگر دامه نده ببین همه ی تلاشم را می کنم تا از دوستم رضایت بگیرم حداقل شاید تخفیفی در جرمت حاصل شود با صدای سرباز سرم را برگرداندم وقت ملاقات تمام هست شایان بلند شد نگاه معصومانه ای به من کرد منتظرم بمون از زندان که خارج شدم تاکسی گرفتم که تا خانه ی نرگس مرا برساند داخل ماشین چند بار با پگاه تماس گرفتم تا او را ببینم اما گوشی ی او خاموش بود فاصله خانه ی نرگس تا زندان زیاد بود حدود چهل و پنج دقیقه در ماشین بودم در این مدت جمله ی آخر شایان از ذهنم بیرون نمی رفت وارد کوچه که شدیم چشمم به نرگس افتاد که در حال خارج شدن از خانه بود از ماشین پیاده شدم جلو رفتم سلام نرگس خانم سلام عزیزم اتفاقی افتاده راستش خواستم باهاتون حرف بزنم خب بفرمائید داخل مزاحم نیستم داخل خانه رفتیم خانه مثل همیشه مرتب بود عطر خوبی فضای خانه را پر کرده بود نگاهی به اطراف کردم که چشمم به عکس علی آقا افتاد در دلم آشوب شد با صدای نرگس سرم را برگرداندم زودتر از این ها منتظرت بودم شرمنده به خاطر اتفاقات گذشته اصلا پای آمدن نداشتم ... راستش نمی دانم چطور باید بگویم بگوعزیزم امکان داره یعنی امکان داره که از شکایتون صرف نظر کنید نرگس حالت چهره اش عوض شد با صدایی ملایم برای چی ؟ آخر امروز رفتم زندان شایان توضیح داد که اون فقط بازی خورده و بخاطر این که مهره ی سوخته شده بود ماموریت کشتن آدم های ایران را دادند نرگس نفس عمیقی کشید راستش ویشکا جان خودم در این فکر هستم یادت هست آن شب که آن دو جوان مزاحمت شدند آن ها اعتراف کردند که علی را شهید کردند لبخندی بر لب زدم و نگاهی به عکس علی آقا کردم نویسنده :تمنا❤️😘