5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باور من اینه که ....😍💚
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِ#حُبِالحُسَین💚
ارباب بيکفن ســــــــلام...✋
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
السلام علی مولانا ابالفضل العباس
#صبحمبنامتاناربابم
✳️ @azDiyarehabib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ببینید و با عشق مولا علی علیه السلام حال کنید اول صبحی 💚😍😘❤️🌺👏☺️🍀💐🌷🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #وقتنماز برید با صدای این قاری نوجوان قرآن حال کنید 😍😍🌺🙏
🟢 #سیدمحمدحسین_عظیمی_نژاد
من که خودم سیر نشدم ازشنیدنش ...
✳️ @azDiyarehabib
📹 #اشرافیت در ایران همینقدر پررو ...
ببینید 👆👆
⭕️ ماجرای هتل بیمارستان لاکچری #گاندو
✳️ @azDiyarehabib
🟢 فضیلت خواندن #نماز_اول_وقت بر نماز همراه با تاخیر مانند ؟.؟...😳
🔹کلام #صادق_آل_محمد علیه و علیهم السلام
#امام_جعفر_صادق
✳️ @azDiyarehabib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 امام زمان سلام الله علیه فقط سرباز نمی خواد ، سردار می خواهد 😉 ...ببینش👆👆
✅ از الان به جایگاه خودت در دوران ظهور فکر کن
🎙 #استادمحمدشجاعی
#سربازی_امام_زمان
✳️ @azDiyarehabib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 علی کریمی گفته ایران، ماهیانه ۱۰۰ دلار میده یمنیها که علیه صهیونیست ها بجنگند و ...
این یارو با بولدوزر 🚜 از روی کریمی رد شد 😉
#دولبریتی
#اپوزیسیون
✳️ @azDiyarehabib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حالا فهمیدم نقشه ایران چرا شبیه گربه است🐈😁
✳️ @azDiyarehabib
✳️ #عنایت_شهدا
✨ #شهیدابراهیم_هادی
روزهای اولی که طبقه پایین خونه به لطف خدا و داداش ابراهیم حسینیه شده بود، تو یکی از مراسم ها که مربوط به ایام فاطمیه بود، خانمی رو دیدم که همسایمون بود، ولی اولین باری بود که میدیدمش.!
دل دل میکرد و مدام از شهید هادی سوال میکرد و من حس کردم جذب داداش ابراهیم شده.
سر صحبت ها باز شد و گفت:«قبل اینکه به حسینیه بیاد، خواب دیده که اومده داخل حسینیه» میگفت:«وقتی اومدم انگار در و دیوار این خونه رو تو خواب دیده بودم!»
ایشون کتاب های سلام بر ابراهیم رو خوند و دیگه خدا خواست اونم با شهید والامقام آشنا شد؛ گهگاهی تنهایی میومد توی حسینیه ای که به نام شهید مزین شده بود، دعا میخوند...
عجیب دل داده بود به شهید...
و اما اتفاقی افتاد که میخوام به صورت داستان برای شما بگم،
دم دمای غروب بود که زنگ در به صدا در اومد، رفتم درو باز کردم و چهره ناراحت و بهم ریختهی اون خانم رو دیدم!
دلم لرزید و با نگرانی پرسیدم:«چی شده عزیز دلم؟»
بغضش ترکید و گفت:«دعا کنید برامون؛
پسر خواهرم از طبقه پنجم تو آسانسور در حال کار بوده که افتاده پایین و رفته تو کما»
گریه میکرد و عکس خواهر زاده اش رو نشونم میداد،نتونستم جلوی ریزش اشک چشمم رو بگیرم و گریه کنان گفتم:«خدا بزرگه،ان شاءالله شفاش میده»و دلداریش میدادم...
خلاصه ایشون با دلی شکسته و ناراحت رفت.💔
شدید بهم ریخته بودم، حمد شفا خوندم، کلی دعا کردم و چند روز فکرم درگیر بود؛
هرعزیزی رو میدیدم التماس دعا داشتم برای این جوون.🌷
یک روز یکهو به ذهنم رسید که بهش بگم بیاد تو حسینیه هزارتا صلوات بفرسته و هدیه کنه به روح پاک داداش ابراهیم، بلکه ان شاءالله به حرمت این شهید مریضشون شفا پیدا کنه🌱
گوشی رو برداشتم وزنگ زدم و بهش گفتم و اونم قبول کردو اومد...
روز ها میگذشت و جویای حال مریضشون بودم؛
تا اینکه یه روز همون خانم زنگ زد و گریه کنان گفت:« دکترا جوابش کردن💔،گفتن میخوان دستگاه رو ازش جدا کنن،😔
گفتن دستگاه کرایه کنید ببریدش خونه و دیگه ازنظر ما خوب نمیشه»
حالم دگرگون شد ، دلم سوخت برای مادرش و بچه هاش...
بازم گفتم:« خدا بزرگه، به مادرش رحم میکنه ان شاءالله.»
دستگاه کرایه میکنن و میبرنش خونه یک هفته ای نگذشته بود که این خانم رو دیدم خوشحال و خندان! گفت:«خواهرزاده ام شفا گرفته!»
تموم تنم لرزید و گفتم:«خدایااا شکرت!❤️
🌱 حالا چه جوری؟چی شد اصلا؟»
گفت:«نمیدونیم! آوردیمیش خونه، یه شب دستگاه بهش وصل کردن و فرداش یهو به هوش اومده و کلا دستگاه رو ازش جدا کردن و دکترا هم گفتن که معجزه شده!»💔
خیلی خوشحال بودم و به همه میگفتم که چی شده.
چند ماهی گذشت؛ روز تولد حضرت فاطمه(س) رسید
مراسم تموم شده بود و مهمونا رفته بودن که
زنگ در به صدا دراومد، درو باز کردم و
همون خانم رو دیدم که همراه خواهرشون اومدن داخل
اولین بار بود که خواهرشون رو میدیدم، تعجب کردم که چرا بعد از تموم شدن مراسم اومدن!
شربت و شیرینی آوردم و بعد کمی صحبت کردن با هاشون، با حالتی منقلب و بغض آلود گفتن:«چندشب پیش یهو پسرم گفته مامان یادم اومد یه شهیدی منو شفا داد!
#ادامهدارد...