eitaa logo
آزاده باش
3.1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
2.1هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله: جدال (غیر احسن) را کنار بگذارید، زیرا اولین چیزی که بعد از بت پرستی پروردگارم مرا مورد نهی قرار داد، مراء و جدل بود. 📗 بحار الأنوار جلد ۲ صفحه ۱۳۹
تحسین حقّ پذیری ایرانیان....
🌸 به برکت اهل بیت(ع) در عصر ظهور...
❓سوال: پوشیدن چه لباس هایی جایز نیست؟ ☑️پاسخ: پوشیدن این لباسها جایز نیست: 1. لباسی که از بافت آن از ابریشم خالص و یا طلا باشد ـ برای مردان ـ 2. لباس شهرت بنابر احتیاط واجب، یعنی لباسی که پارچه یا رنگ یا دوخت و یا شیوه پوشیدن آن برای شخص، معمول و عادی نیست و بر خلاف شأن اوست و یا به دلیل داشتن خصوصیتی، در نظر عموم جلب توجه میکند و انگشت نما است. 3. لباس اختصاصی جنس مخالف؛ بنا بر احتیاط واجب پوشیدن لباس مختص به جنس مخالف، در صورتی که آن را پوشش و لباس خود قرار دهد، جایز نیست. 4. لباس مختص کفار و فرقه های انحرافی در صورتی که سبب ترویج فرهنگ آنان شود. (کانال فقه و احکام رهبری)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ بازی های تخیلی چه مهارتی به بچه یاد میدهند؟ 👤 استاد رائفی پور
۹۵ ٪ شهدا در وصیت‌نامه‌های خود به اطاعت از “ولایت فقیه” توصیه کرده‌اند
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓ضد انقلاب از آزادی چی رو میخواد؟! ✔️تیکه تاریخی امام خمینی (ره) ‌
اشاره قرآن به حضرت مهدی(عج) و ظهور (۱)
اشاره قرآن به حضرت مهدی(عج) و ظهور (۲)
اشاره قرآن به حضرت مهدی(عج) و ظهور (۳)
محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف می‌کند که: «یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابه‌لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین‌طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم!» احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»