⚡️غدیر اینگونه عامل وحدت نمیشود
🔺نسبت غدیر با وحدت اسلامی
<<بخش دوم>>
لینک: بخش اول
✍مهدی مسائلی
ب) اهلسنت از غدیر معنای امامت سیاسی را برداشت نمیکنند ولی اکثر آنها صدور این حدیث را قبول دارند و حتی طبق برداشت متفاوت آنها از این حدیث، جایگاه ویژهای برای امام علی(ع) اثبات میشود. پس میتوان به جای منازعه بر سر موضوع جانشینی خلافت امام علی(ع) پس از پیامبر(ع)، بر سر این موضوع تفاهم داشت. این معنای حداقلی از حدیث غدیر است و در کنار آن، شیعیان میتوانند در میان خودشان بر معنای حداکثری از غدیر تأکید کنند. مقام معظم رهبری دراینباره میگوید: «مسئلهی غدیر برای ما شیعیان پایهی عقیدهی شیعی است. ما معتقدیم که بعد از وجود مقدس نبی مکرم اسلام (ص) امام بهحق برای امت اسلامی، امیرالمؤمنین بود؛ این، پایه و مایهی اصلی عقیدهی شیعه است. معلوم است که برادران اهل سنت ما، این عقیده را قبول ندارند؛ جور دیگری نظر میدهند، جور دیگری فکر میکنند؛ این شاخص وجود دارد. لکن همین قضیهی غدیر در یک نقطه وسیله و مایهی اجتماع امت اسلامی است و او شخصیت امیرالمؤمنین است. دربارهی شخصیت و عظمت این انسان بزرگ و والا بینِ مسلمین اختلافی نیست. امیرالمؤمنین را همه در همان نقطهی عالی و سامی که باید به او در آن نقطه نگریست - از لحاظ علم، از لحاظ تقوا، از لحاظ شجاعت - مینگرند و میبینند؛ یعنی ملتقای عقیدهی همهی آحاد امت اسلامی امیرالمؤمنین است.» (بیانات: ۱۳۸۷/۰۹/۲۷)
ج) آیت الله خامنهای معتقد است در قضیه غدیر، افزون بر نصب شخص امیرالمؤمنین علی(ع) به امامت و ولایت، مسئلهی اسلام سیاسی و تأکید بر استمرار نقش اسلام در سیاست و اجتماع نیز وجود دارد. این موضوع ورای اختلافی که شیعه و سنی در مورد انتصاب امام علی(ع) دارند، میتواند مورد توافق آنها قرار گیرد. ایشان دراینباره میگوید: «خودِ مسأله غدیر، غیر از جنبهای که شیعه آن را به عنوان اعتقاد قبول کرده است - یعنی حکومت منصوب امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام از طرف پیامبر که در حدیث غدیر آشکار است - اصل مسأله ولایت هم مطرح شده است. این دیگر شیعه و سنی ندارد...در این جملهای که پیامبر بیان کردهاند، معنای ولایت چیست؟ بهطور خلاصه معنایش این است که اسلام در نماز و روزه و زکات و اعمال فردی و عبادات خلاصه نمیشود. اسلام دارای نظام سیاسی است و در آن حکومتی بر مبانی مقررات اسلامی پیشبینی شده است.» (بیانات: ۱۳۷۹/۰۱/۰۶)
با توجه به موارد بالا، باید تأکيد کنیم که تبیین علمی دربارهی اندیشهی تشیع ذیل غدیر، با مجادله و مناظره با اهلسنت بر سر این موضوع تفاوت دارد. کسانی که با رویکرد تهاجمی حدیث غدیر را به اهلسنت عرضه میکنند، ظرفیت توجه به ابعاد دیگر غدیر را نیز از آنها میگیرند و در چنین شرایطی، اهلسنت به موارد قابل توافق بالا نیز توجهی نخواهند داشت و حدیث غدیر مایهی وحدت نخواهد بود.
..........
@azadpajooh
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها
⚡️نسبت ولایت تکوینی با هویت تشیع/پیامبران، پیامبر بودند ✍مهدی مسائلی حدیث غدیر و سایر ادله امامت
⚡️امام جایگزین خدا
مقصود از تردید درباره ولایت تکوینی در یادداشت "نسبت ولایت تکوینی با هویت تشیع" انکار صدور معجزات و کرامات به دست پیامبر(ص) و امامان(ع) نیست، بلکه صحبت از معنایی از ولایت تکوینی است که قدرت اختیاریِ غیر محدود، مطلق و فراگیر در تصرفات امور عالم به امام داده میشود، به صورتی که شیعیان به جای خداوند، امام را ناظر اعمال خویش ببینند و از او خائف باشند؛ به جای خداوند، خواستههای معنوی و مادیشان را از امام طلب کنند و خلاصه با عنوان واسطهگری امام در امور عالم، تمام توجهاتِ معنوی که مربوط به خداوند است، به امام منتقل شود. در عین حال، با این تعبیر که امام، قدرت مستقل ندارد و امری به او مستقلا تفویض نشده است، اتهام شرک را از ساحت چنین ولایت تکوینی دور کنند.
بدیهی است که چنین اندیشهای اگر در بُعد نَظَر و اندیشه شائبه شرک به وجود نیاورد و به توحید نظری لطمهای نزند، در بُعد عمل به توحید عَمَلی آسیب میزند و شائبه شرک عملی در آن وجود دارد. خصوصا هنگامی که به اعمال معنوی مردم عادی در اینباره بنگریم. بدیهی است که مردم عادی در رویکرد عملیشان مثل یک عالم دینی و دانشمند متکلم به تفکیک قدرت استقلالی و غیراستقلالی نمیپردازند و هنگامی که امام در توجهات معنوی جایگزین خداوند میشود، در عمل تمام توجهشان به امام است، به گونهای که نذوراتشان هدیه و بخششی است برای شخص امام، تا توجهاش را جلب کنند و در عوض، امام درخواستهایشان را اجابت کند، از گناهان اجتناب میکنند تا دل امام مُکدر نشود و مجازات و بیمهریاش را در پی نداشته باشد. لقای امام نیز جایگزین لقای الهی شده و هدف و آرمان دینداری مردم میشود.
به دیگر سخن مردم عادی حتی اگر در مقام اندیشه، معتقد به تفویض امور عالم به امام نباشند ولی در رویکرد عملی این تفویض را باور دارند.
از این گذشته، حتی اگر خداوند امور تکوینی عالم را از طریق امامان سامان دهد و آنها متصدی امور باشند، آیا لازمه این موضوع توجه و استغاثه به امام در اجابت درخواستهاست؟ چرا در امور معنوی که مجری آن فرشتگان الهی هستند، نسبت به آنها استغاثهای صورت نمیگیرد و درخواست و دعا فقط به جانب خداوند است؟
مگر اینکه بگوییم فرشتگان اختیاری در واسطهگری ندارند ولی به امام اختیار در تصدی امور تکوینی نیز داده شده است که این موضوع مقدمهای بر ترویج اندیشه تفویضی است که حتی اگر در آن تفویض استقلالی امور خلقت به امام نیز مطرح نباشد، توحید عَمَلی مردم را دستخوش انحراف میکند. در حالیکه آیات قرآن کریم بعد از تبیین توحید نظری، در فرازهایی همچون: "حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ" گذر از واسطهها و توجه مستقیم به خداوند را خواستار میشود.
.......
@azadpajooh
⚡️جعل ولادت برای امام موسی کاظم(ع)
✍مهدی مسائلی
چند سالی است که بیست ذی الحجه به عنوان روز ولادت امام موسی کاظم(ع) نامگذاری شده است،
این در حالی است که تا همین چندسال پیش هفتم صفر روز ولادت امام موسی کاظم(ع) بود. حالا این سؤال مطرح میشود چرا میلاد امام کاظم(ع) به این روز انتقال پیدا کرد؟ آیا اختلاف تاریخی مطرح است و روز بیستم ذیالحجه اعتبار بیشتری دارد؟
پاسخ این است که میلاد امام موسی(ع) طبق کتابهای روایی و تاریخی شیعه (همچون اعلام الوری شیخ طبرسی، الدروس شهیداول، مناقب ابن شهرآشوب، روضة الواعظین و...) در روز هفتم صفر است و هیچ تاریخ مشخص دیگری برای آن نقل نشده است. اما بعضیها دوست نداشتند در کل دو ماه محرم و صفر مناسبت میلادی وجود داشته باشد، و از جهتی دیگر نیز میخواستند هفتم صفر را به صورت اختصاصی برای امام حسن(ع) عزاداری کنند. از این رو دست به کار شدند و با تخمین و احتمال، تاریخهای دیگری را برای ولادت امام موسی (ع) جعل کردند. بدین نحو که چون در بعضی منابع بیان شده بود که امام موسی کاظم(ع) در سرزمین ابواء، مکانی میان مکه و مدینه، به دنیا آمدهاند، بدون هیچ مدرکی مدعی شدند که امام صادق(ع) پس از حج بدون درنگ از مکه خارج شده و به سمت مدینه حرکت کردند. آنگونه که در همان ماهذیالحجه به ابواء رسیدند و امام موسی(ع) در آنجا به دنیا آمدهاند. این احتمال را نیز در نظر نگرفتند که امام بعد از حج مدتی در مکه اقامت داشتند.
بر مبنای این ادعای ذوقی، تخمین زدن برای تعیین میلاد امام موسی کاظم(ع) آغاز شد. اولین بار در سالهای گذشته تاریخ ۱۵ ذیحجه برای میلاد آن حضرت تعیین شد و آن را در بعضی از تقویمها ثبت کردند. با این حال، این روز به مذاق بعضی خوش نیامد و آنها روز ۲۰ ذیالحجه را بدون هیچ روش تحقیقی و کاملاً بر مبنای ذوق شخصی به عنوان روز میلاد امام موسی کاظم (ع) مشخص کردند. (احتمالا چون هم عددش رُند بود و هم نزدیک به ماه محرم نبود و تعجیل زیاد در خروج امام صادق(ع) از مکه وجه خوبی نداشت.) سپس این تاریخ ولادت به کمک اپلیکیشنهای تلفن همراه همچون بادصبا رسماً به جامعه شیعه معرفی و ابلاغ شد.
به نظر میرسد در سالهای اخیر در کنار مناسکسازی، ایامسازی نیز رونق خاصی پیدا کرده است و روزهای میلاد و مصیبت فراوانی برای شیعه ساخته میشود. در این مسیر عدهای نیز با رنگ و لعاب تحقیق هر امر تاریخی را که تمایل دارند، کوچک یا بزرگ میکنند. بعضی از این مناسبتها مورد قبول مسئولین فرهنگی کشور نیز واقع میشود و مدیران فرهنگی برای دور ساختن فشارها و جنجالسازیهای مذهبی، به تبلیغ عمومی آن رسمیت بخشیدهاند.
.......
@azadpajooh
نظر علامه مجلسی درباره تفویض/ تفویض از شرک تا سخن خلاف قرآن و روایات
✍مهدی مسائلی
بعد از یادداشتی که درباره ولایت تکوینی داشتم، بعضی در ضمن پاسخگویی، شاید از روی وظیفه، اتهامهایی را به بنده روا داشتند. مطالعه نظرات بعضی از علمای شیعه درباره ولایت تکوینی میتواند برای اهل انصاف واقعیت اتهامها را مشخص کند.
علامه محمدباقر مجلسی در مرآةالعقول شش معنا برای تفویض(واگذاری) امور به امامان برمیشمرد. ایشان در بیان معنای اول تفویض که معنای پُرمناقشه آن و مرتبط با ولایت تکوینی است، مینویسد:
معنای اول، تفویض و واگذاری خَلق و رزق و تربیت و میراندن و زنده کردن است، پس گروهی معتقدند که خداوند متعال امامان را خلق نمود و امور عالم را به آنان واگذار نمود، پس آنها خلق میکنند و روزی میدهند و زنده میکنند و میمیرانند. این اعتقاد دو صورت میتواند داشته باشد:
اول؛ اینکه بگویند امامان همه این امور را به قدرت و اراده خویش انجام میدهند و فاعل حقیقی خود آنها هستند که چنین اعتقادی کفر صریح است و ادله عقلی و نقلی به محال بودنش دلالت دارند و انسان عاقل در کفر مُعتقد به چنین اندیشهای تردید نمیکند.
دوم؛ بدین صورت است که خداوند متعال این امور را مقارن با اراده امامان انجام میدهد، همانند شَقالقمر و زنده کردن مردگان و تبدیل عصا به مار و سایر معجزات. پس جمیع این معجزات به قدرت خداوند سبحان همزمان با اراده آنها اتفاق میافتد تا صدق ادعای آنها را نشان دهد. در اینجا عقل ایرادی ندارد بر اینکه خدای متعال امامان را خلق کند و به کمال رساند و مصلحت نظام عالم را به ایشان الهام کند، سپس همه چیز را همزمان با اراده و خواست ایشان خَلق نماید. این موضوع اگرچه با حکم عقل در تعارض و ستیز نیست، ولی روایات بسیاری که ما آنها را در کتاب بحارالانوار آوردهایم، این نظر و اعتقاد را در غیر صورت معجزات ظاهرا بلکه باصراحت منع میکنند. افزون بر این، طرح چنین سخنی، صحبت از آنچه نمیدانیم است زیرا چنین امری در روایات معتبری که ما میدانیم، وارد نشده است و روایاتی که دلالت بر این موضوع دارند، مثل خطبةالبیان و امثال آن، غیر از کتب غلات و نظایر آنها در جای دیگر یافت نمیشوند. همچنان که میتوان این روایات را بر این معنا حمل نمود که امامان علت غایی برای خلق عالم هستند و خداوند آنها را اطاعتشونده آسمانها و زمینها قرار داد و به اذن خداوند متعال حتی جمادات نیز فرمانبردار ایشان هستند و ایشان نیز هنگامی چیزی بخواهند خداوند خواست ایشان را رد نمیکند ولی ایشان جز خواست خداوند چیزی نمیخواهند.
اما روایاتی که درباره نزول ملائک و روح برای هر امری بر ایشان سخن میگویند و اینکه از آسمانها مَلکی فرود نمیآید مگر اینکه از ایشان آغاز میشود، پس برای امامان دخالتی در این امور نیست و آنها در این امور مشورت و همکاری با خداوند ندارند بلکه خلق و امور عالم به دست خداوند متعال است، و اینها برای بیان شرافت و تکریم و اظهار رفعت مقام آنهاست.
شیخ طبرسی در کتاب احتجاج از علی بن احمد قمی نقل میکند:
گروهى از شيعيان اختلاف کردند در اینکه خداوند عزوجل خلقت و روزى رساندن را به ائمه(ص) تفویض کرده است، پس گروهی معتقد بودند: اين امرى محال است، و بر خداوند چنین مطلبى روا نیست، زیرا کسی غیرخدا قادر به خلق اجسام نيست، و گروه ديگرى میگفتند: بلكه خداوند ائمه را بر اين كار قادر ساخته و كار خلقت و روزى رساندن را بدیشان تفویض فرموده است، و خلاصه میانشان در اين موضوع مخالفت شدیدی رخ داد، تا اینكه یكی از میانشان گفت: چرا مسأله را به ابوجعفر محمد بن عثمان بازگو نمىكنيد و از آن نمىپرسيد تا حق را براى شما در آن واضح كند؟ زيرا او طریق به صاحب امر است. بنابر اين همه به ابوجعفر راضى شده و به پيشنهاد او جواب مثبت دادند، پس مطلب را نوشتند و به او رساندند، پس از جهت او توقیعی خارج شد که نسخاش اینگونه بود:
"بتحقيق خدای تعالی همو است كه اجسام را آفريده، و روزیها را پخش كرده، زيرا او نه جسم است و نه در جسمى حلول نموده، هيچ چيزى مانند او نيست و اوست شنواى بصير؛و اما امامان(ع)، از خداوند درخواست آفريدن میكنند و خداوند نيز میآفريند، و درخواست رزق و روزى میكنند پس خداوند روزى میرساند، اينها را همه از جهت ايجاب درخواست و بزرگداشت حق ايشان كند."
شیخ صدوق در العیون از امام رضا(ع) در معنای سخن امام صادق(ع) که میفرماید: "لا جبر ولا تفويض بل امر بين امرين" روایت میکند که فرمود:
"هركس پندارد كه خداوند كارهاى ما را انجام میدهد و سپس بخاطر آنها ما را عذاب میكند قائل به جبر شده، و كسى كه پندارد خداوند مسألهی خلق و رزق و روزى دادن به مخلوقات را به امامان(ع) واگذار نموده است؛ قائل به تفويض شده، و قائل به جبر كافر است و قائل به تفويض مشرک..."
منبع: مرآةالعقول، ج۳، ص۱۴۳.
....
@azadpajooh
⚡️تفاوت سینهزنی و سینهزدن
✍مهدی مسائلی
از سینه زدن در زبان عربی با تعبیر لطم تعبیر میکنند، در فرهنگهای لغت عرب آمده است که لطمه زدن به معنای زدن بر روی صورت یا بدن با دست باز است. البته یک اشتباه برداشت میان فارسیزبانان وجود دارد که فکر میکنند لطم زدن به معنای خراش وارد کردن است و اگر در روایتی گفته شده زنان فاطمی لطمه زدند، فکر میکنند آنها به صورتشان خراش وارد کردند.(البته این روایت از جهت سند و معنا جای نقد و بررسی دارد که در کتاب عار یا شعار به آن پرداختهام)
سینهزنی یا لطم در روایات برای عزاداری امام حسین(ع) مورد توصیه امامان قرار نگرفته است و از مصادیقی است که مردم طبق توصیهی کلی به عزاداری آن را ترویج کردهاند. به صورت کلی تنها مصداقی که در روایات برای عزاداری امامحسین(ع) مورد تأکید واقع شده است ذکر مصیبتهای امام حسین(ع) و گریه برای آن حضرت است. اما سینهزدن از آغاز ورودش به عزاداری تاکنون تحولات زیادی داشته است. به گونهای که میتوان زدن بر سینه در عزاداریها را به دو گونهی سینهزنی و سینهزدن تقسیم کرد.
در توضیح این دو اصطلاح باید بگویم:
سینهزدن، ضربهای است که به خاطر درک مصیبت بر سینه نواخته میشود؛ ریتم خاصی ندارد و لازم نیست خیلی هم محکم باشد، زیرا کیفیتش به اندوه و اشک همراهآن و معرفت حسینی است.
اما سینهزنی ضربههای ریتمی و آهنگینی است که با صدای مداح تنظیم میشود. قسمتهایی از سینهزنی نیز کار تخصصی است که باید مدتی در هیئت تمرین کرد.
کیفیت سینهزنی به هماهنگی و ریتم و صدای برخورد دستها به سینهها است. برای همین مداحها بهتر میپسندند که سینهزنها لخت شوند تا صدای بهتری تولید کنند. البته به گمان بعضی سرخ و کبود شدن سینهها ثواب عزاداری فردی را نیز بیشتر میکند.
تلاش مداح در سینهزنی بر ایجاد هیجان بیشتر برای سینهزنان است. در اینجا بعضی مداحان موسیقی و محتوای سینهزنی را طوری تنظیم میکنند که تفاوتی با کنسرتهای تند هیجانی ندارد.
بحث ما در اینجا حرمت و جواز شرعی سینهزدن و سینهزنی نیست، خیلی از سینهزنیهای ریتمدار اشکال شرعی ندارند و از نگاه فقها مطابق با عزاداری هستند ولی بسیاری نیز تبدیل به حرکات موزونی شدهاند که آواز و صدای مداح در آن نقش اساسی دارد و افراد برای ایجاد هیجان و نشاط آن را دنبال میکنند.
در سالیان گذشته بعضی از مداحان تلاش کردند بعضی از ابزارهای موسیقی را به سینهزنی بکشانند ولی این موضوع با مقاومتهایی روبرو شدند. اما با این حال، سیستمهای صوتی پیشرفته، همراه با زیر صدای حسین که به سبکهای مختلف بیان میشود، تا حدودی جای خالی استفاده از ابرازهای موسیقی را برای آنها پر کرده است.
این نکته را نیز تأکید کنم که بنده با موسیقی عاشورایی مخالفتی ندارم ولی این موسیقی را نباید جای عزاداری نشاند. همانگونه سرود قرآنی و تهلیل جای ذکر خدا را نمیگیرد.
........
@azadpajooh
⚡️قرآنستیزی غالیان به سبکی جدید/تلاش آکادمیک برای حذف قرآن
✍مهدی مسائلی
توحید در قرآن کریم محور بسیاری از آیات است و خداوند افزون بر ابطال اندیشههای مشرکین و بتپرستان، به انکار تفکرات غالیانهی پیروان ادیان الهی میپردازد که به جهت غلو از توحید فاصله گرفتند.
از این رو قرآن، متنی غلوستیز است که تدبر و تأمل در آن خطوط اصلی دین را مشخص میکند و جلوی اندیشههای غالیانه را میگیرد. اما غالیان در برابر مانع قرآنی دو سیاست را در پیش گرفتند:
۱. با ابزار تأویل اندیشههای غالیانهی خود را به قرآن منتسب کردهاند و با خارج کردن ظاهر قرآن از عرصهی تفکر و تدبر، نقدهای قرآنی را خُنثی نمودند.
۲. به ترویج تفکر تحریف قرآن پرداختند، به این معنا که قسمتهای مربوط به اندیشههای غالیانهی آنها از قرآن حذف شده است. البته ترویج موضوع تحریف اختصاص به غالیان نداشته است و احتمالا شیعیان متعصب و تندرو نیز آن را راه حلی برای پاسخ به نبود نص بر امامت یا تصریح بر اسم امام در قرآن تلقی میکردند.
به هر حال، این روشها و تبلیغات از کارآمدیِ غلوستیزیانهی قرآن در میان شیعیان فروکاست و از اینرو همواره مورد استفاده جریانهای غالیِ باطنگرا بوده است.
اما در سالهای اخیر جریان غالیانهی دانشگاهی و آکادمیک در جهان غرب روش دوم را با سبکی نو دنبال میکند که نتایجش بسیار زیانبارتر از روش غالیان گذشته است.
این جریان با طرح عنوان قرآنِمورخان، قرآن کنونی را غیر اصیل و غیروَحیانی میدانند که قسمتهای زیادی از آن در زمان بعد از پیامبر و بر اساس مصالح و ملاکهای تفکر حکمرانی خلفای بنیامیه تحریر و تدوین شدهاند. هدایت و نظریهپردازی این تفکر توسط محمدعلی امیرمعزی استاد مدرسه مطالعات عالی سُوربُن فرانسه و مسئول تنها کرسی شیعهشناسی در جهان غرب است. مجموعه سه جلدی قرآن مورخان به زبان فرانسوی با مدیریت و تلاش وی برای اثبات این اندیشه به نگارش درآمده و منتشر شده است. امیرمعزی که میراثدار اندیشههای باطنگرای شیخی-اسماعیلی هانری کُربَن است در دهههای اخیر کوشیده است که نگاه باطنی و غالیانه را به عنوان اصیل و واقعی تشیع جلوه دهد و تشیع معرفتی و عقلانیِ گریزان از مظاهر غلو را دستساختهی بعضی از علمای عصر غیبت بنماید.
در بیان و کلام و نظریهپردازی امیرمعزی هیچ ارادت و تعهد مذهبی و دینی مگر به اندیشهی غلو وجود ندارد. وی به عنوان نگاه تاریخی در همهی ابعاد دین اسلام و پیامبر و قرآن تردید و تشکیک میکند و آنچه از نگاه او اصیل است فقط و فقط تجلی و مظهر خداوند بودن امام علی است و تنها غلو و گزارشهای مربوط به آن، از ملاکهای سنجش تاریخی او مُستثنا میشوند و در تاریخ اصالت پیدا میکنند.
به هر حال نقد اندیشهها و تفکرات امیرمعزی باید در مجامع علمی و تخصصی صورت بگیرد اما دغدغهها به نقد سخنان غالیانه و قرآنستیز او بسیار کمرنگتر از هنگامی است که ابهام یا شبههای در تنزیل مقام امامان اهلبیت(ع) بیان میشود. نمونهاش عکسالعملی که مراکز علمی مذهبی کشور در برابر کتاب مکتب در فرایند تکامل نوشته سید حسین مدرسی طباطبایی داشتند که خروجی آن همایشهای نقد و ردیههای متعدد بر این کتاب بود. اما تاکنون بررسی و نقد علمی پیرامون اندیشهها و تفکرات محمدعلی امیرمعزی در مراکز علمی مذهبی کشور صورت نگرفته است، این در حالی که خسارت تردیدی که امیرمعزی بر پیامبر(ص) و قرآن روا داشته است قابل مقایسه و با تردیدهای جناب مدرسی نیست.
البته شاید قسمتی از عدم موضعگیریها به خاطر زبان فرانسوی کتاب قرآنمورخان و عدم ترجمه فارسی آن باشد، ولی به میزانی که آثار او در دفاع از غلو ترجمه شده و او درباره قرآنمورخان مصاحبه کرده و انديشههایش را تنقیح کرده است، نیز نقد و اهتمامی صورت نگرفته است.
.............
@azadpajooh
⚡️کتاب دکتر برانت و دخالت سيا در عزاداری
✍مهدی مسائلی
حدود ۱۷ سال پیش هنگامی اولین کتابم را با عنوان "قمهزنی سنت یا بدعت" نوشتم در آن گزارشی از برنامه سازمان سیای آمریکا برای انحراف کشاندن عزاداری درج کردم. استنادم به گزارش انتشار کتابی در آمریکا بود که در رسانههای داخلی و نشریات فارسی آن زمان خبرساز شده بود. در خبرها ترجمه عنوان آن کتاب "نقشهای برای جدایی مکاتب الهی" بیان شده بود و عنوان اصلیاش را:
"A Plan to Divide and Desolate Theology"
بیان کرده بودند. نویسنده این کتاب نیز دکتر مایکل برانت یکی از معاونان سابق سیا و عضو مهم بخش شیعهشناسى سازمان سيا معرفی شده بود.
در متن اخبار جزئیاتی از محتوای کتاب که در واقع اعترافات مقام عالی رتبه سیا برای ایجاد تفرقه در اسلام و انحراف شیعه بود، بیان شده بود.
در همان زمان جناب سید احمد خاتمی نیز در مجلس خبرگان رهبری در ضمن نطق خویش گزارشی از این کتاب بیان کرد که بازتاب زیادی در نشریات داخلی داشت و صحبتهای ایشان تبدیل به یک کتابچه نیز شد.
به هرحال، بنده با توجه به ذکر نام اسم لاتین کتاب و نویسنده در خبرها و گزارش پرحرارت بعضی از خبرگزاریهای رسمی تحقیقی دراینباره نکردم و این مطلب را در کتاب "قمهزنی سنت یا بدعت" منتشر کردم.
سالها بعد به بازنگری در این کتاب و نگارش یک اثر تحقیقی و جامع در نقد قمهزنی پرداختم که عنوان آن را "عار یا شعار؛ قمهزنی در ترازوی عقل و شرع" گذاشتم. در این تحقیق به دنبال نسخه اصلی یا حداقل اطلاعات کتابخانهای کتاب منتشر شده در آمریکا گشتم ولی هرگز اثری از آن نیافتم. سعی کردم نام لاتین را به صورتهای مختلف جستجو کنم ولی نام این کتاب تنها در اخبار فارسی بیان شده بود و معدود متنهای انگلیسی نیز در واقع برگردان و ترجمهای از گزارشهای فارسی بود. از دکتر مایکل برانت که پست حساسی در سازمان سيا داشت، نیز خبری نبود و در هیچ خبر و گزارش دیگری حضور نداشت. گویا او فقط برای همین خبر خلق شده بود و سابقهی سیاسی وی نیز همچون نویسنده کتاب مسترهمفر فرضی بود. خاطرم هست آن زمان به نکاتی درباره منشأ جعل یا انتشار اولیه خبر این کتاب نیز دست پیدا کردم که الآن جزئیاتش در ذهنم نیست.
البته بنده تحقیق جدیدی دراینباره نداشتم و دوستان اگر به استنادی درباره غیرجعلی بودن آن و اشتباه من دست یافتند، بنده را بهرهمند کنند.
به هر حال، داستان این کتاب نیز مانند بعضی از داستانهای مشابه مثل حضور فوکویاما در کنفرانس اورشلیم و نظریهپردازیاش درباره شیعه، مستند و زیربنای بسیاری از تحلیلها شده است و حتی مقالات و کتابهای متعدد دانشگاهی با استناد به آن به نگارش درآمدهاند، درحالیکه اگر شخص قدری به محتوای این گزارشها توجه کند، صراحتگویی و انتشار اخبار محرمانه در آنها بسیار مشکوک و غیرعقلائی است. همین موضوع در تحلیل روایات سیاسی اسلامی نیز وجود دارد که نمونهای از آن را در یادداشتی درباره نقد نامه خلیفه دوم به معاویه بیان کردم.
...........
@azadpajooh
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قسمت از سخنرانی آیت الله وحید خراسانی در سالهای اخیر مستمسک ترویج قمهزنی و آسیب زدن به بدن در عزاداریها شده است.
در این کلام آیت الله وحید خراسانی به نفی افراط از عزاداری میپردازد و آنچه مردم انجام میدهند تفریط میداند. ایشان برای اثبات سخن خویش به فتوای میرزای نائینی استناد میکند. ولی عجیب آن است که مرحوم میرزا در فتوایش مراتبی از جراحت سر را افراط معرفی میکند و از آن نهی میکند. ترجمه قسمتی از فتوای میرزا چنین است: "...اقوی جواز آن است در صورتی که از ضررش محفوظ باشند، بدین صورت که تنها خون از پیشانی بیرون بیاید و صدمهای به استخوان آن وارد نشود و همچنین به صورت عادی خونی که از بدن خارج میشود، آنقدر نباشد که به بدن ضرر بزند و اموری مانند اینها..."
در تحلیل زمانی فتوای مرحوم میرزای نائینی نیز باید به این نکته توجه داشت که این فتوا کمتر از دو سال بعد از تسلط کامل آلسعود و وهابیت بر حجاز و تخریب مراقد بقیع صادر گشته است، و غالب مراجع نجف -غیر از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی- هیچگونه حرکت اصلاحی در میان شیعه و چنددستگی آنها را در آن شرایط به صلاح نمیدانستهاند.
چنانچه شیخ محمد حسین کاشفالغطاء که قبلا فتوا به تحریم قمهزنی داشت و حتی در اواخر عمر آن را دوباره تأیید نمود، در آن شرایط فتوی به جواز میدهد و در توضیح سخن خود میآورد:
" ...حمله و تهاجم دشمنان از هر ناحیه و مکانی ما را کفایت میکند و نباید به اختلاف میان یکدیگر مشغول شویم. امروز بر ما واجب است که حادثه مدينه و تخریب قبور ائمه بقیع(ع) دغدغه و نگرانی ما باشد که از هر اختلافی باز میدارد..."
......
@azadpajooh
⚡️ترجمه پرسش و پاسخی از آیت الله سیستانی درباره ولایت تکوینی و غلو
◀️پرسش:
آیا اعتقاد به اینکه امام علی علیهالسلام یا حسین علیهالسلام خالق جهانها یا آفریدگار آسمانها هستند و ایشان خلق را زنده میکنند و میمیرانند، از نوع غلو منهی عنه است که در روایات شریفه ثابت شده است؟ سایه شما بر سر اسلام و مسلمین مستدام.
✅پاسخ
بله این از غلوی است که ائمه اهلبیت(ع) از آن برائت جستند و از این نوع نیست استناد خلق یا زندهکردن به ایشان در موارد خاصه[معجزات] به اذن الله تعالی، نظیر آنچه در قرآن کریم نسبت به بعضی از انبیاء الهی(علی نبینا و آله و علیه السلام) بیان شده است.
۸ صفر ۱۴۴۵ ه
دفتر سید علی سیستانی در نجف اشرف
...........
رک یادداشت بنده: امام جایگزین خدا و نظر علامه مجلسی درباره تفویض
............
@azadpajooh
⚡️اربعین در حاشیه پیادهروی
✍مهدی مسائلی
در اربعین حادثه تاریخی قطعی یا معتبری اتفاق نیفتاده است. بازگشت اهلبیت(ع) به کربلا در اربعین با جمعبندی رویدادها بعد از عاشورا و مسیر و رفت و آمد کاروان اسرای اهلبیت(ع) به شام همخوانی نداشته و پشتوانه نقلی محکمی نیز ندارد. درباره زیارت اربعین نیز روایات فراوانی نقل نشده است و چند روایتی که در این باره در بعضی از کتابها آمدهاند، به صورت مرسل و فاقد سند هستند. اما هرچه هست گرامیداشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین علیهالسلام، به زیارت امام توجه خاصی دارند. اما اربعین و زیارت امام در این روز در سالهای اخیر در حاشیه پیادهروی آن قرار گرفته است. آنچه در تبلیغات رسانهای مردم به آن تشویق میشوند و چیزی که بسیاری از مردم عملا انجام میدهند، پیادهروی اربعین است نه زیارت اربعین. پیادهروی هماکنون اهمیتی بیشتر از خود زیارت اربعین پیدا کرده است و پیادهروی برای خیلی از زائران بدون درک زیارت اربعین محقق میشود.
حقیقت اینکه کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم میکند. همین موضوع موجب شده در سالهای اخیر بیشتر جمعیت زوار ایرانی بیش از ۱۰ روز قبل از اربعین پیادهروی خود را آغاز و چندین روز قبل از اربعین پیک بازگشت به ایران شروع شود.
در واقع تأکید بر افزایش جمعیت در این راهپیمایی، تعداد روزهای اربعین را نیز هر روز توسعه میدهد. این موضوع از جنبههای مختلفی میتواند مورد تحلیل و نقد قرار گیرد.
از جهتی به نظر میسد ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغهای مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامهی مذهبی) مردم را تصرف میکند. مردم پايبند به تلویزیون رسمی کشور، مقید به کنداکتور پخش راهپیمایی اربعین هستند و انتخابهای آنها محدودتر از قبل شده است.
از طرفی ارزش و جایگاه مذهبی راهپیمایی را نیز به گونهای قرار دادهایم که افراد برای عدم درک زیارت اربعین حسرت نمیخورند بلکه جاماندن از راهپیمایی آن را یک سلب توفیق معنوی برای خویش قلمداد کنند، و یک برنامه نانوشته بر گردن قشر مقید مذهبی گذاشتهایم.
بر اساس این نگاه، بعضی از متولیان دینی و فرهنگی برای جبران این حسرت مذهبی، در روز اربعین برنامههایی را برای پیادهروی مردم به سمت امامزادههای کشور تدارک میبینند. ولی باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیادهروی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمیآید.
افزون براین، اصالت یافتن پیادهروی موجب میشود به سایر مناسبتهای مذهبی نیز گسترش یابد، مشابه موضوعی که در گسترش سوگواری از ایام محرم به سایر ایام سال شاهد هستیم.
...........
@azadpajooh
🔹درنگی در اقدامات وهابیمآبانهی من
قائم مقام یکی از پژوهشکدههای معروف قم در یادداشتی با عنوان "مواجهه وهابیمآبانه با راهپیمایی اربعین" به نقد یادداشت بنده(اربعین در حاشیه پیادهروی)پرداخته است.
من معمولا به مطالبی که عناوین اتهامی اینگونه(وهابیمآبانه) داشته باشد، پاسخ نمیدهم ولی از آنجا که بعضی ابهامهای سخن ایشان ممکن است در ذهن خوانندگان نیز وجود داشته باشد، توضیحی کوتاه میدهم. وی در قسمتی از این یادداشت میگوید:
"حرکت، سکون، آرامش، غضب، عمل، فکر و همهچیز حیات یک شیعه در نسبت با امام ع تعریف میشود و اگر این را مبنا قرار دهیم باید بپذیریم فرض منطقهالفراغی که نسبت شیعه را با امامش را قطع لحاظ میکند یک خطای شدید هویتی است. شیعه اگر نسبتش با امامش شدید شود شیعه مطلوبتری است و اگر نسبتگیریاش با امامش به لحظات و اماکن خاص محدود شود درواقع باید گفت در هویت شیعی، کمیتش لنگ است. درواقع منطقهالفراغ تخم لقی است که اینجا به مبارزه اصل هویت شیعی آمده است؛ هر چیزی را اگر بتوان وارد منطقهالفراغ کرد، توحید و ولایت شیعه را نمیتوان وارد منطقهالفراغ کرد و مگر اصول دین و اصول مذهب را میتوان با نگاه عملگرایانه آن هم از جنس منطقهالفراغی توضیح داد؟!"
من در یادداشتم به توضیح مقصود از منطقهالفراغ با توجه به مورد اربعین پرداختم و وجه اتهامی و جنبه نقضی که جناب قائم مقام به آن میپردازد، جای تعجب بسیار دارد.
در یادداشت گفتم منطقهالفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث میکنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامهی مذهبی. با توجه به اینکه غالب مناسک شیعه با مفهوم سوگواری هویت پیدا میکنند، منطقهالفراغ یعنی روزهایی که مردم میتوانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز از تلویزیون ببینند (مختار نبینند) و خلاصه مقید به عزا نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. زیرا نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی میتواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیادهروی اربعین اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هماکنون اتفاق افتاده است و اجازه برنامههایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانوادههای مذهبی به وجود نمیآورد، اما در سالهای اخیر با گسترش برنامههایی مثل پیادهروی اربعین پروتکلهای سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است.
در ادامه جناب قائم مقام پژوهشکده بنده را به نگرش اخباری و حدیثی و دوری از رویکرد عقلی متهم کرده و به تشبیه این نگاه به وهابیت میپرازد، چون بنده از سند روایات اربعین سخن گفتهام و با وجود مناقشه در آن، از نگاه استقلالی به پیادهروی، با توجه مقدمه بودنش برای زیارت اربعین، سخن گفتهام. از این جهت دچار تناقضگویی نیز شدهام.
اولا پرداختن به روایات اربعین بدان جهت بود که بگویم اربعین از مناسک قطعی مذهب نیست، چه برسد به پیادهرویاش که آن را یک وظیفه مذهبی برای عموم شیعیان تبلیغ میکنیم و از کسانی در این جمع حضور پیدا نکردهاند، به عنوان جاماندگان یاد میکنیم.
ثانیاً ایشان توجه به ایننکته ندارد که مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم عقلگرایی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دستخوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد میتوانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسکنویسی عمومی براساس استحسانات موضوع دیگری است که ایشان آن را به اقدامات وهابیمآبانه ربط دادهاند.
شما میتوانی به صورت فردی هر وقت که دوستداری برنامه پیادهروی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امامزادگان داشته باشی، ولی وقتی این را مناسک عمومی مذهبی میکنی و سپس با استفاده از گزارههای نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی میگنجانی، به ناقدت نباید بگویی وهابی!
.........
@azadpajooh
⚡️طرح عنوان شهادت پیامبر(ص) با هدف گسترش تقابل مذهبی
✍مهدی مسائلی
در سالهای اخیر افرادی تلاش میکنند تا هرمناسبت اسلامی را به سمت تقابل مذهبی سوق دهند. با این رویکرد چندسالی است عدهای موضوع مسموم و شهید شدن پیامبر اکرم(ص) به دست بعضی از زنانشان را مطرح کرده و مطالبی را دراین باره منتشر میکنند. در ادامه نقدی بر این مطالب خواهیم داشت:
۱. مهمترین دلیلی که برای این موضوع ارائه می شود استدلال به روایتی از کتاب تفسیر عیاشی است بدین مضمون که عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دوعامل شهادت پیامبر(ص) بودند (تفسير العياشي، ج۱، ص۲۰۰.) اما این روایت مرسل و بدون سند بوده و روایتی ضعیف و نامعتبر به شمار میآید. منبع آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است و اگر میبینیم عدهای برای استناد به آن کتابهای متعددی را نام میبرند، بیشتر برای جوسازی و فریب دادن مخاطبان است زیرا همه این کتابها، روایت فوق را از تفسیر عیاشی نقل میکنند.
ادعای این روایت آنقدر بزرگ و مهم است که اگر صحت داشت، باید روایات معتبری از ائمه(ع) دراینباره به دست ما میرسید. چنین نظری در میان علما و اندیشمندان شیعه نیز وجود نداشته است.
۲. معمولا همراه با نقل روایت بالا، استنادات تحریف و تقطیع شده دیگری نیز درباره طرح شهادت پیامبر(ص) آورده میشود. بدین صورت که ادعا میشود که بسیاری از علمای شیعه و سنی معتقد به شهادت پیامبر(ص) هستند و سپس این اعتقاد به شهادت را در کنار ادعای مسمومیت ایشان توسط زنان قرار میدهند و اینگونه نتیجه میگیرند که حتی علمای اهلسنت نیز معتقدند زنان پیامبر(ص) عامل شهادت ایشان بودند؛ در حالی که مقصود همهی این منابع از تعبیر شهادت پیامبر(ص)، مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه در خیبر است و همه آنها در کتابهایشان به این مطلب تصریح میکنند.
۳. داستان مسمومیت رسول خدا(ص) به دست زن یهودیه نه تنها در منابع اهلسنت، بلکه در روایات شیعه نیز آمده است.(بصائرالدرجات، ج۱، ص۵۰۴)
اما متأسفانه این روایات نیز تقطیع شده و برای اثبات ادعای بالا به کار گرفته میشود. در قسمتی از یکی از این روایات آمده است: «مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ إِلَّا شَهِيدٌ؛ هیچ پیامبر و جانشینش نیست مگر اینکه شهید میشود»
این افراد در حالی برای اثبات شهادت پیامبر(ص) توسط همسرانش از این جمله استفاده میکنند که در متن کامل این روایت علت شهادت پیامبر(ص) مسمومیت به دست زنی یهودی ذکر میشود.
۴. عدهای با گزیدهبرداری از داستان «لُدود»(یعنی داستان دارو دادن به پیامبر)، آن را به مسموم کردن پیامبر(ص) ارتباط دادهاند. اما این داستان موهن را شیعه قبول ندارد و بسیاری از علمای شیعه دلیل جعل آن را توجیه نسبت هذیان به رسولخدا(ص) دانستهاند.
در این داستان آمده که هنگامی که داروی تلخی را به پیامبر(ص) خوراندند، ایشان ناراحت شده و فرمودند: «بايد به مجازات اين عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ريخته شود». سرانجام طبق سوگند و دستور پيامبر(ص)، دارو به دهان يکايک حضار، به جز عباس، ريخته شد!
استثنای عباس موجب شده تا بعضی از علما فضیلتتراشی برای عباس در نزد خلفای عباسی را از انگیزههای احتمالی جعل این روایت بدانند. ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است:
«در آن روزها و ساعتهاي آخر پيامبر، مسلماً نه تنها علي و فاطمه، بلکه حسن و حسين نيز در کنار بستر پيامبر حاضر بودند و آيا ميتوان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نيز ريخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنين چيزي نبوده است». او داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی میداند که آن را تنها يک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است».(شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۳۲.)
۵. در برابر این ادعا که عایشه و حفصه با همدستی یکدیگر پیامبر(ص) را مسموم و شهید کردند، باید گفت: آیا امام علی(ع) از این واقعه خبر داشت یا نداشت؟! امکان ندارد که شما بدانید و امام(ع) نداند. اگر ایشان آگاه بود، چرا بعد از خلافتشان، آن دو را مجازات نکردند؟! ترور پیامبر(ص) گناه بزرگی است که به سادگی نمیتوان از آن گذشت. اگر کسی بگوید در آن هنگام، شرایط جامعه برای مجازات آن دو فراهم نبود، میگوییم: پس از جنگ جمل و شکستِ اصحاب جمل، بهترین فرصت برای مجازات عایشه بود و اگر امام علی(ع) او را مجازات میکرد، کمتر کسی به آن حضرت خرده میگرفت، ولی ایشان عایشه را بخشیدند و علت آن را پاسداشتِ حرمتِ همسری وی با پیامبر(ص) دانستند:«...وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.»
آیا برای کسی در قتل همسرش نقش اصلی داشته حرمتی باقی میماند که امام به آن استدلال میکنند؟!
..........
@azadpajooh