⚡️استخاره فالبینی و رمالی نیست/تمسک به استخاره به جای توکل
✍مهدی مسائلی
🔸متن گزیده:
خرافات همیشه مشابهای در دین دارند تا بعضی به توجیه آنها بپردازند. نمونه آن همین استخارههای متداولی که در جامعه مذهبی و حتی غیر مذهبی شیعه بسیار فراگیر شدهاند. بنده افراد فراوانی را دیدهام که در هنگام نماز جماعت نه برای خواندن نماز، بلکه برای استخاره گرفتن به مسجد آمدهاند.
اما حقیقت اینکه استخاره با قرآن و تسبیح روایات چندانی ندارند. آن روایات اندک و ضعیفالسندی هم که برای آن وجود دارد، دلالت بر قرعهانداختن دارند. یعنی اگر کسی در انجام کاری مردّد بود و به تعبیر عامیانه انجام و ترک آن، پنجاه پنجاه بود، با تبرّک به قرآن به یک طرف قرعه بیاندازد و از خداوند متعال بخواهد که قرعه را در طرفی قرار دهد که خیر و صلاح او در انجام آن است. اما امروز موضوع استخاره برای بسیاری ظاهرش استخاره است و باطنش سرکتاب باز کردن و فال گرفتن، یعنی گذشته و آينده را از قرآن دیدن!
به دیگر سخن، مردم با روحانیون از آنها مراجعه میکنند که تا آنها با نگاه به قرآن برایشان غیبگویی نموده و از وقایع آینده خبر دهند. این درحالی است که از امام صادق(ع) روايت شده است: «لَا تَتَفَأَّلْ بِالْقُرْآن؛ به قرآن فال مزن».( شيخ كليني، كافی، ج ۲، ص۶۲۹)
تفاوت این(سرکتاب بازکردن) با آن(قرعهانداختن) در صورتهای زیر است:
1. سرکتاب باز کردن در هر شرایطی صورت میگیرد، حتی هنگامی که فرد صلاح و مصلحت خویش را در انجام کاری میبیند. در حالی که استخاره(به صورت قرعه) فقط مربوط به شرایطی است که هیچ کدام از دوطرفِ ترک و انجام یک کار برتری نداشته باشند.
2. بعد از انجام استخاره، با تحقیق و بررسی ممکن است ترک یا انجام کاری برتری یابند، در چنین صورتی قرعه و استخاره باطل میشود، ولی هنگامی که استخاره را به معنای آیندهنگری ببینیم، نتیجه تحقیق و بررسیها هیچ تغییری ایجاد نمیکند. حتی اگر کسی میدانسته که انجام کاری بهتر است و استخاره بی مورد کرده است بایدحرمت آن را نگه دارد.
3. در راه و روش توحیدی، مؤمنین پس از بررسی کارها، برای اطمینان قلب باید بر خدا توکل کرده و به دنبال رأی و نظر خویش بروند: « وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی،[قاطع باش و]بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.» ولی در روش کنونی، پس از بررسی کارها، برای اطمینان قلب استخاره میکنند!
4. استخاره به معنای قرعه توضیح ندارد، یا خوب است یا بد(«افعل» است یا «لاتفعل»، «انجام بده» است یا «انجام نده»)، حتی نمیتوان گفت استخاره «خیلیخوب» است یا «خیلی بد». چون قرعهانداختن میان دوطرفِ انجام و ترک «خیلی خوب» و «خیلی بد» ندارد. اما سرکتاب بازکردن توضیح دارد، گاهی توضیحش آنقدر فراوان است که انسان را به شگفت انداخته و هیجان زده میکند! متأسفانه عدهای از روحانیون کار را به جایی رسانده اند که بعضی از مردم تمام کارهایشان را بر مبنای گرفتن استخاره انجام میدهند، چرا که میخواهند به جای کسب علم و آگاهی و سپس توکل به خداوند متعال در انجام کارها، به ریسمان آیندهبینیِ استخاره چنگ زنند و به جای اطمینان به خداوند و توکل بر او، قلبشان را با استخاره آرامش دهند. در این میان بعضی از روحانیون شیعه نیز به جای حل مشکلات دینی مردم به فال بینی و سرکتاببازکردن برای آنها مشغولند.
5. قرعه انداختن احتیاج به آخوند و روحانی ندارد بلکه کافی است افراد با توجه به خداوند به وسیله قرآن یا تسبیح قرعه انداخته و سپس با توکل به خدا به نتیجه آن عمل کنند. ولی سرکتاب بازکردن احتیاج به روحانی دارد، آن هم کسی که در این عمل، کارآزموده باشد و بتواند آینده را از معنای آیات بیرون کشیده و برای ما توضیح دهد.
6. لازمه قرعه انداختن حال و هوای معنوی و توجه به خدا است ولی لازمه سرکتاب بازکردن، مهارت در تأویل و تفسیر آیات قرآن کریم. از این جهت است که بعضی روحانیون در دفتر و اتاقی نشستهاند، چای میخورند، با یکدیگر حرف میزنند و در خلالش قرآن را باز کرده و برای مراجعین تلفنی و اینترنتی استخاره میکنند. اینچنین استخارهای شاید وضو هم احتیاج نداشته باشد.
..........
⚡️لینک متن کامل یادداشت:
mehrnews.com/news/4310147
..........
@azadpajooh
🔸از ملیگرایی ایرانی تا نژادپرستی/قوانینی که ریشه در نگاه رضاخانی دارد
✍ مهدی مسائلی
ملی گرایی یا ناسیونالیسم میتواند از جهاتی خوب باشد و از جهاتی مذموم؛ بستگی به تعریف ما از ملیّت و ملّت دارد. عناصر تحقق به یک ملیتی خاص برای یک فرد میتواند ترکیبی از جغرافیای مشترک، زبان واحد، دین و باورهای یکسان، نژاد واحد و فرهنگ مشترک و... باشد. البته گاهی بعضی از این عناصر برای یک کشور اهمیت بیشتری دارند و برای دریافت ملیت آن کشور باید حتماً شرطی خاص احراز شود.
از بحث درباره قوانین مهاجرتی دیگر کشورها میگذریم تا سخن به درازا نکشد، ولی در کشور ایران نگاه حکومت و بعضی از مردم، به ملیت ایرانی بر پایه نژاد و خون ایرانی تعریف شده است. به دیگر سخن نژادپرستی برای ملیت ایرانی بسیار پررنگ است.
مثلاً اگر نوزادی از خون پدری ایرانی در خارج از کشور متولد شود، هرچند مادرش ایرانی نیست، در کشوری دیگر رشد و نمو کرده، زبان فارسی را اصلاً نمیتواند صحبت کند، با فرهنگ ایرانی غریبه است، حتی نام ایرانی هم ندارد، اما همین که خون پدری ایرانی در رگهای اوست، برای بخشش ملیت ایرانی برای او کافیست و می تواند شناسنامه ایرانی بگیرد.
در مقابل، کودکی که از مادری ایرانی متولد شده ولی پدرش افغانی است، هرچند که در ایران رشد و نمو کرده و با هزار مصیبت درس خوانده است، زبان فارسی را با لهجه تهرانی صحبت میکند، ولی چون خون پدری ایرانی در رگها ندارد، نمیتواند شناسنامه ایرانی بگیرد.
به نظر من بر چنین قوانین و رویکردهایی بیش از آنکه روح ملیگرایی حکمفرما باشد معنای نژادپرستی غالب است.
جالب اینکه ایران ترکیبی از اقوام و نژادهای گوناگون است. ترک، کرد، عرب، بلوچ، لر، ترکمن و فارس در این کشور زندگی میکنند، قسمتی از این اقوام میان کشور ما و دیگر کشورها تقسیم شدهاند، سالهاست در این فکرم که چه خون متفاوتی در رگهای روستایی مرزنشین ایرانی وجود دارد که برای خویشاوند و همقومیت او چند کیلومتر آن طرفتر از مرز ایران وجود ندارد.
کشور ما همواره با توطئههای خارجی برای تحریک اقوام به استقلال طلبی روبرو بوده است. در سالهای اخیر گاهی شعارهای قومیتی را به عرصه ورزش و فوتبال نیز کشاندهاند و ورزشگاهها به میتینگ این شعارها تبدیل شده است. مسئولان حکومتی برای کنترل این شعارها تنها راه چاره را در برخورد امنیتی میبینند، اما تا وقتی که نگاه مردم و حکومت به ملیت ایرانی بر اساس نژاد استوار باشد بستر برای دشمنان خارجی برای تحریک قومیتها وجود دارد.
در کشور ایران سالهاست که جمهوری اسلامی محقق شده است ولی ریشه بسیاری از قوانین همان تفکرات رضاخانی است. آری ما به رضاخان و سیاستهایش میتازیم ولی قوانین او را همچنان اجرا میکنیم.
............
@azadpajooh
⚡️چرا باید انتقاد به حوزه را توهین تلقی کنیم؟!/ انتقاد سالم چه زمانی تحقق مییابد؟!
✍مهدی مسائلی
روز پنجشنبه ۲۵ مرداد در زیرزمین مدرسه فیضیه قم تجمعی اعتراضی برگزار شد که حواشی فراوانی را در پی داشت. تصویر یک روحانی با تابلویی در دست که روی آن نوشته شده بود: «ای آنکه مذاکره شعارت، استخر فرح در انتظارت» جنجالیترین قسمت این مراسم در رسانهها بود.
اما پس از گذشت چند روز، دو تن از مراجع قم با بیانیه و سخنرانی برگزاری این مراسم را به شدت محکوم کردند. در سخنان این مراجع بُعدی جدید به حواشی مراسم افزوده شده بود و آن اعتراض به صحبتهای سخنران این جلسه جناب رحیمپور ازغدی درباره حوزه سکولار بود.
در بیانیه آیت الله مکارم شیرازی این سخنان توهین به حوزه علمیه تلقی شده و آمده بود: « گویندهای که هیچ اطلاعی از وضع حوزههای علمیه شیعه نداشت، و بدترین اهانتها را به حوزه علمیه و مراجع شیعه کرد»
اما درباره مواضع مراجع محترم چند نکته به ذهن بنده میرسد:
۱. در این فراز اعتراضیه اغراق هایی وجود دارد که بیان آن در شأن مرجعیت شیعه نیست. مثل این ادعا که سخنران «هیچ اطلاعی» از وضع حوزههای علمیه ندارد یا قلمداد کردن سخنان او به عنوان «بدترین اهانتها» به حوزه علمیه. معنای چنین سخنی این است که حوزه علمیه آن قدر سری است که یک فرد تحصیل کرده در حوزه نیز هنوز از چندوچونش اطلاع ندارد.
در حالی که امروز بیشتر درسهای مراجع در اینترنت بارگزاری میشود و میتوان جزییات آن را بررسی نمود، پس چرا باید حوزه را نهادی ناشناخته برای دیگران توصیف کنیم، آیا این گونه سخن گفتن هدفی جز بستن دهان منتقد دارد؟!
افزون بر این بنده سخنان توهینآمیز فراوانی به حوزه علمیه را در ذهن دارم، که سخنان مورد بحث نسبت به آنها بسیار محترمانه است.
چرا همیشه تمایل داریم به حوزه علمیه قداست بخشیده و هر انتقادی به آن را توهین معنا کنیم. آقایان همیشه میگویند انتقاد سالم اشکالی ندارد ما که نفهمیدیم معنا و مصداق انتقاد سالم چیست و چگونه تحقق پیدا میکند. زیرا همیشه هر انتقادی توهین تلقی شده است.
۲. بنده مدافع جناب رحیمپور ازغدی نیستم و به بسیاری از سخنان ایشان انتقاد داشته و دارم، و بعضی از سخنان وی را غیر دقیق میدانم. ولی از حق آزادی بیان ایشان دفاع میکنم و معتقدم ایشان لااقل در زیرزمین فضیه میتوانستند به حوزه علمیه انتقاد کنند، حال انتقاد حق باشد یا ناروا.
انتقاد و شبهه پراکنی درباره حوزه علمیه هیچگاه موجب تضعیف آن نمیشود زیرا سخنان متقن علما (اگر وجود داشته باشد) میتواند دفاعی محکم از حوزه داشته باشد و ارکان حوزه علمیه را محکمتر کند، بلکه آنچه موجب تضعیف نهاد حوزه علمیه میشود عملکرد موهن و نامناسب روحانیون در قضایای مختلف دینی، اجتماعی و سیاسی است. به دیگر سخن آنقدر که حوزه از دوستان جاهل و نادان متملقگو ضربه خورده از منتقدین (به اصطلاح آقایان: بیسواد غرضورز فلان و فلان شده) ضربه نخورده است. یک نمونه دوستان نادان همان شخصی که آن تابلو را در مراسم در دست گرفته بود.
۳. باور بنده این است که جناب آقای رحیمپور نیز در انتقاد از حوزه اغراقهایی داشتند ولی از مبالغهها که بگذریم سخنان صحیحی نیز داشت که علما باید به آنها توجه کنند. خدمت جناب آیت الله مکارم شیرازی عرض میکنم برفرض که جناب رحیمپور ازغدی اطلاعی از وضعیت حوزه ندارند، ما که هماکنون در حوزه هستیم به بسیاری از درسهای خارج علما سر زدهایم، بسیاری دیگر را در اینترنت مطالعه کرده و گوش دادهایم، ولی بیتعارف باید گفت بسیاری آقایان در درسها به موضوعاتی میپردازند که بیهوده و غیر مبتلا به است. در مقابل هنگامی از اساتید طلب میکنیم که موضوعی جدید را طرح کرده و بحثی نو دراندازند، در پاسخ میگویند چون بحثی در این باره وجود ندارد آماده کردن درس و ارائه آن مشکل است، پس بهتر آن که همان مسائل تکراری قبلی را بگوییم تا علمیت درس بیشتر باشد.
به هر حال شرح ماوقع دروس حوزه علمیه مفصل است هم وقتی بهتر میخواهد و هم ممکن است مطالبی را متعرض شوم که به ذائقه بعضی خوش نیاید. پس بهتر که بگذاریم و بگذریم.
..............
@azadpajooh
⚡️تقابلی میان ولایت و توحید نیست/ضرورت بیان معارف توحیدی در مجالس شیعه
✍مهدی مسائلی
✔️همه میدانیم که ولایت ذاتاً منحصر در خداست: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی؛ ولايت منحصراً از آن خداوند است»(شوري/9)، و اگر از ولایت ائمه (ع) سخن به میان میآید این ولایت، متصل به ولایت الهی بوده و چیزی غیر از آن نیست. با این نگاه مقصد و منتهای ولایت راستین به توحید باز میگردد. به تعبیر دیگر، ائمه شیعه(ع) هدایتگر امت به سوی توحید و یکتاپرستی هستند و جز اتصال مردم به ولایت الهی هدفی ندارند.
تمام رسولان الهی آمدهاند تا هدف و غایتی جز خداوند در زندگی بشر وجود نداشته باشد: (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!») (نحل /۳۶)
✔️این اعتقادی است که بیشتر شیعیان تردیدی در آن ندارد، ولی با این حال، بعضی از مبلغین شیعه در تبلیغ معارف دینی گاهی یکسویه عمل میکنند، به این معنا که فقط از ولایت اهلبیت(ع) سخن میگویند و این ولایت را به توحید متصل نمیکنند و از هدف و آرمان اصلی که همان جامعه توحیدی کمتر سخن میگویند.
این موضوع موجب میشود تا ناآگاهان و دشمنان شیعه، تقابلی میان ولایت و توحید ایجاد کنند؛ همچنانکه بعضی از دوستان ناآگاه نیز در تفسیر ولایت دچار اشتباه شده و به دامن غلو افتند.
درست است که شیعه در اعتقادات توحیدی خویش هیچ نقص و خطایی ندارد، ولی به راستی در مجالس دینی شیعه تا چه میزان معارف توحیدی مطرح میشود؟
✔️حقیقت اینکه در مجالس تبلیغی شیعه اگرچه صراحتگویی فراوانی درباره جزئیات ولایت و امامت وجود دارد، ولی کمتر از ابعاد گوناگون توحید سخن گفته میشود و از این جهت، برای دوست و دشمن ابهامات فراوانی در اینباره به وجود میآید.
افزون بر این چنانچه در یادداشت دیگری بیان کردم، امروز بسیاری از شیعیان در اجرای تعالیم مذهبی خویش تنها به نیت توحیدی خویش بسنده نموده و کمتر به صورت و ظاهر توحیدی آنها توجه دارند. اما همه مردم نمیتوانند نیت توحیدی شیعه را در پس رفتارهای مذهبی آنها ببینند و ظاهر بعضی از رفتارها در نگاه عمومی چیزی جز شرک و کفر جلوه نمیکند.
✔️متأسفانه توهم تقابل ولایت و توحید به گونهای رقم خورده است که حتی بعضی از شیعیان طرح مسائل توحیدی در یک سخنرانی مذهبی را هجمه علیه معارف ولایی قلمداد میکنند.
✔️این در حالی است که معارف اهلبیت (ع)بر مبنای توحید پایهگذاری شده است و حتی در بسیاری از احکام فقهی شیعه نیز تأکید فراوانی بر عنوان توحید شده است، مثلا نذر تنها برای خداوند منعقد میشود و هرچند موارد مصرف نذر را میتوان به مجالس یکی از ائمه (ع) اختصاص داد و یا ثواب آن را به ایشان هدیه نمود، ولی در نیت و الفاظ نذر تنها باید خداوند مطرح باشد. از این گذشته حتی در حکمت سجده نکردن شیعه بر خوراکیها و پوشیدنیها، معارف توحیدی فراوانی نهفته است که کمتر برای مسلمانان بازگو شده است.چنانچه در روایتی فرمودهاند: سجده خضوع برای خدا است، پس سزاوار نیست، بر خوردنی یا پوشیدنی باشد؛ چرا که مردم بنده خوردنیها و پوشیدنیها هستند، در حالی که سجده کننده در سجود خویش در عبادت و بندگی خدا است، پس سزاوار نیست که پیشانیاش بر معبود بندگان دنیا، کسانی که مغرور به غرور دنیا شدند، باشد. سجود بر خاک فضیلتش بیشتر است؛ زیرا که سجده این چنینی در تواضع و خضوع برای خدای متعال رساتر و سزاوارتر است. (من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص272)
✔️حاصل سخن اینکه مبلغین شیعه اگرچه به تبیین معارف ولایی مؤظفند ولی بیشتر از آن، باید به نشر و گسترش معارف توحیدی نیز همت گمارند. باید به گونهای معارف شیعه برای مسلمانان تبیین شود که دوست و دشمن شک نکنند ولایت اهلبیت (ع) در طول ولایت خداوند متعال است نه در عرض آن. نباید در مقابل تهمتهای دشمنان شیعه منفعل بود و اجازه داد آنها با عنوانهای توحیدی در مقابل شیعه صفآرایی کنند، بلکه باید به صورت فعال معارف توحیدی شیعه را در جامعه اسلامی بازگو نمود و توطئه دشمنان را ناکام گذاشت.
..........
@azadpajooh
⚡️از غلو درباره امامان(ع) تا غلو درباره ولایت فقیه
✍مهدی مسائلی
دیروز در جلسهای بودم که سخنران درباره اهمیت معرفت به ولایت فقیه بحث میکرد، خطاب به مردم میگفت:
"اگر معرفتتان نسبت ولایت فقیه کامل باشد وقتی رهبری میفرماید اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، آن را یک تحلیل و پیشبینی فرض نمیکنید بلکه آن را یک امر قطعی و یقینی میدانید چون ولیفقیه جانشین امام است و از جایی که ما نمیدانیم خبر میدهد."
پیش از این در یادداشتی بیان کردم که این نگاه به ولایت فقیه خلط میان معنای ولایت علمی و ولایت عرفانی است و نباید مرجعیت تقلید یا ولایتفقیه را مقامی قُدسی دانست:
https://t.me/azadpajooh/317
https://t.me/azadpajooh/318
اما چنین نگاهی در آینده انقلاب خطرآفرین است و معتقدان به ولایت فقیه را از واقعیتها دور میکند. ان شا الله عمر رهبری انقلاب مُستدام باشد اما اگر در آینده فردی به جایگاه ولایت فقیه برسد که امثال این سخنران محترم چنین ارادت ویژه و نگاه عرفانی به شخص او نداشته باشند، معادله غیبگوییِ ولی فقیه را چگونه حل خواهند کرد؟!
یا اصلا فرض کنیم تحولات به گونهای رغم خورده بود که به جای آیت الله خامنهای، مرحوم آیت الله منتظری به منصب ولایت فقیه میرسید، آیا حاضر بودند چنین غیبگوییهایی را به ایشان نیز نسبت دهند؟
به نظر بنده این نگاهِ غلوآمیز به ولایت فقیه ریشه در نگاه نادرست به حیات فکری و سیاسی ائمه(ع) دارد. زیرا معمولاً در یادکردِ امامان(ع) جنبههای عرفانی و فوق بشری آنها بر ابعاد مادیِ زندگیِ آنها غلبه دارد. در نگاه بسیاری از شیعیان امامان، بشرِ فوق و کامل نیستند بلکه فوقِ بشر هستند که خلقتی متفاوت از سایر انسانها دارند. این موضوع الگوگیری از آنها را دچار خدشه میکند و ذهنیتهای از درکِ واقعیتِ زمان امامان شیعه(ع) دور میکند؛ به گونهای که نمیتوان از رفتارهای سیاسی و اجتماعی آنها الگویی برای زمان کنونی به دست آورد.
این در حالی است که در همین قضیه پیشبینی نابودی اسرائیل، تاکتیک مشابهی در سیره امام علی(ع) وجود دارد که تصور غیبگویی ولایت فقیه را بر طرف میسازد. یکی از اصحاب امام علی(ع) به نام عدى بن حاتم میگوید:
روزى كه امير المؤمنين(ع) در صفين با معاويه رو به رو شد، با صداى بلند كه يارانش بشنوند، فرمود: به خدا قسم معاويه و ياران او را مى كشم. سپس در پايان اين جمله، آهسته گفت: ان شاء الله.
من كه نزديك آن حضرت بودم عرض كردم: اى امير مؤمنان! شما براى گفته خود سوگند خورديد و سپس ان شاء الله گفتيد ، منظورتان چه بود؟!
حضرت فرمود: همانا جنگ، مكر و نيرنگ است. من در نظر مؤمنان هرگز دروغگو نبوده و نيستم، خواستم ياران خود را عليه سپاه معاويه برانگيزم، تا دچار سستى نشوند، و به پيروزى اميد بندند، اين مطلب را آويزه گوش كن كه ان شاء الله، بعدا به كارت مىآيد.
( توضیح این مطلب لازم است که فریب نظامی و جنگی با فریبکاری در غیر میدانِ جنگ متفاوت است، همچنانکه در میدان جنگ نیز غَدر و پیمانشکنی ممنوع است، اما بزرگنمایی نظامی و انتشار اطلاعات نادرستِ نظامی یک تاکتیک مشروع نظامی برای شکست دشمن است.)
.............
@azadpajooh
🔸اتهامهایی برای پیگیری عدالت
از عدالت اقتصادی سخن بگویی متهم به تفکرات کمونیستی میشوی
از عدالت سیاسی سخن بگویی متهم به ضدانقلاب بودن
از عدالت اجتماعی سخن بگویی متهم به روشنفکرِ غربی بودن
از عدالت مذهبی سخن بگویی متهم به بیدین یا وهابی بودن
⚡️پیگیری عدالت در هر جایی اتهامهای خاص خودش دارد
...........
@azadpajooh
⚡️عزاداری امام حسین(ع) یک استثناء است/ نقدی بر توسعه ایام سوگواری
✍مهدی مسائلی
از مجموع روايات و همچنین سيره و سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) برداشت میشود که در شرع اسلام، عزاداری و برپایی مجلس سوگواری برای شخص متوفی فقط سه روز مطلوب است نه بيشتر؛ بلکه این احتمال قوی است که استمرار عزاداری بیشتر از سه روز ناپسند نیز باشد. بر این اساس شيخ طوسی در المبسوط کراهت عزاداری بیشتر از سه روز را اجماعی میداند.(المبسوط في فقه الإمامية، ج١، ص۱۸۹)
البته این موضوع استثنایی نیز دارد و آن عزاداری برای امام حسین(ع) است. از امام صادق روایت شده: «كُلُّ الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ مَكْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ عَلَى الْحُسَيْنِ، عَلَيْهِ السَّلَامُ؛ یعنی همه عزاداریها و گریستنها ناپسند است مگر عزاداری و گریستن برای امام حسین(ع).»
(شیخ طوسى، امالی، ص۱۶۲
همچنین بنگرید روایت مشابهی را در: ابن قولويه قمی، كامل الزيارات، ص۱۰۰.)
اما در روزگار کنونی گستره این استثناء بسیار بیشتر شده است و شامل حال همه اهلبیت(ع) و امامزادگان و حتی علما و شخصیتهایی همچون امام خمینی نیز شده است.
به نظر میرسد عزاداری از یک وظیفه خاص در قبال شهادت امام حسین(ع) به یک تکلیف در برابر همه اولیای الهی تبدیل شده است، آنگونه که ترک عزاداری در سالگرد وفات آنها، بیاحترامی و هتک حرمت آنها جلوه میکند.
در نگاه عمومیِ شیعیان، تعظیم و بزرگداشت شخصیتهای دینی و بهرهگیری معنوی از زندگی آنها متوقف به برپایی مجلس سوگواری برای آنها است.
در سالهای اخیر صدا و سیما و رسانههای رسمی کشور نیز این نگاه را پررنگ میکنند و قطع برنامههای شاد تلویزیون و پخش عزاداری برای حضرت زینب و معصومه(س) جزئی از سیاستهای مذهبی صدا و سیما شده است. برای آنکه عزاداری این ایام نیز توجیهپذیر باشد فعلا عنوان "وفات شهادتگونه" برای این مناسبتها انتخاب شده است، شاید در سالهای آینده عنوان "شهادت" به صورت کامل جای عنوان "وفات" بنشیند.
این درحالی است که نه از نحوه وفات حضرت زینب(ص) اطلاعات تاریخی اطمینانآوری وجود دارد و نه از مکان دفن ایشان.(بسیاری از علما ایشان را مدفون در بقیع میدانند)
به هر حال هماکنون عزاداری جزء غالب مناسک دینی شیعه شده است و بر هر امر دیگر دینی اولویت دارد.
اما این موضوع به غیر از اینکه موجب لاغر و کمرنگ شدن سایر مناسک دینی میشود، تبعاتی نیز برای کلیّت گفتمان تشیع دارد.
امروز اقشار عادی مردم و حتی بسیاری از مذهبیها، قادر به همراهی با تمام ایام عزاداری نیستند و از آنجا که به واسطه رسانههای رسمی، این ایام جزئی از مناسبتهای مذهبی شدهاند، سوگوار نبودن مردم و نداشتن حس عزاداری، بیاعتنایی به گفتمان مذهبی شیعه جلوه میکند.
...............
@azadpajooh
⚡️انجمن حجتیه از بهائیتستیزی تا مخاصمه درون مذهبی
✍مهدی مسائلی
انجمنحجتیه پس از اعلام تعطیلی هرچند سازمان خود را تعطیل کرد، ولی تأثیرگذاری فکری آن همچنان ادامه دارد.
انجمن حجتیه قبل از انقلاب به بهائیتستیزی شناخته میشد و بعد از انقلاب نیز ستیز با اندیشههای کمونیستی را در پیش گرفت و حتی با جریانهای چپِ سیاسی در افتاد. اما هماکنون دیگر از آن سابقه مبارزه با بهائیت خبری نیست. مارکسیسم و کمونیست نیز به تاریخ پیوستهاند و بسیاری از سیاستمدارانِ چپگرا که ابتدای انقلاب به شدت با انجمن متخاصم بودند، حالا بیشتر از دیگران غربگرا و لیبرال شدهاند.
اما رهبر فقید انجمن، شیخ محمود حلبی دغدغههای فکری و مذهبی دیگری نیز داشت. او به صورت افراطی(و نه به مانند تفکیکیان معتدل) با هرگونه مباحث برهانی، فلسفی و عرفانی مخالفت میکرد و با روشی شبیه اخباریون به کشف معرفت دینی میپرداخت. البته او خود را در فقه اصولی میدانست ولی در سایر اندیشههای دینی همچون اخباریون فکر میکرد.
از این جهت، تقابل و مخاصمه با طرفداران فسلفه و عرفان نظری که قبلاً نیز یکی از رویکردهای اصلی انجمن حجتیه بود، در سالهای بعد از اعلام تعطیلی آن، بسیار پررنگتر شد و به گفتمان اصلی آن تبدیل شد.
از طرفی دیگر، توجه به فرقهگرایی و تقابل میان شیعه و سنی نیز در گفتمان انجمن جایگاه خاصی داشت، اما در این سالها مورد توجه بیشتری قرار گرفت و آن نیز به گفتمان اصلی انجمن تبدیل شد.
بر این اساس، متأثرین از انجمن حجتیه در دهه هفتاد و هشتاد، حرکت جدیدی را در تبلیغ اندیشههای مذهبی آغاز کردند که بیش از همه به وحدت شیعه و سنی آسیب میزد. آنها در دفاع از امامت امیرالمؤمنین(ع) روش مخاصمه با اهلسنت را در پیش گرفته و بر انتشار مطاعنِ خلفای اهلسنت و لعن و توهین به آنها تأکید کردند.
در این مسیر، تندی و افراط رهبران، ظهوری دوچندان در رفتار هواداران دارد و به میزانی که تحصیلات دینی و علمیّت آنها کمتر میشود، بر تندی رفتارهای آنها نیز افزوده میشود. متأسفانه مرحوم شیخ محمود حلبی در منابر و درسهایش از توهین به مخالفان فکریش ابایی نداشت. مثلا او در یکی از درسهایش نسبت به عرفا میگوید: «خاک بر دهانشان و آتش بر زبانشان! مرحوم میرزا[مهدی اصفهانی] میفرمودند اگر یکنفر به محیالدین [ابن عربی] بگوید ای... ای کثافت! قطعا باید خوشش بیاید چون وصف اکملیت اوست!»( دروس معارف الهیه، درس47)
شیخ محمود حلبی گاهی بر فراز منبر، ملاصدرا را «مُلا تحتا» مینامید و از حدود بحث علمی خارج میشد. دکتر جواد منصوری میگوید: «يکسال که آقای حلبی ظهرها در ماه مبارک رمضان در مدرسه مروی منبر میرفت، چند روزی پای صحبت وی رفتم. خیلی از او ناراحت شدم. در آن دو سه روز، خیلی اهانتآميز و با تحقير با منتقدان خود برخورد میکرد...ايشان صحبت میکرد که بله در حوزههای ما از "ملا تحتا" بهعنوان يک فيلسوف نام میبرند.»(گفتگو با سایت بهائیت در ایران)
آیت الله حسینعلی منتظری نیز در خاطراتش میگوید:«یک زمانی در تهران به همراه مرحوم شهید مطهری رفته بودیم پای منبر آقای حاج شیخ محمود حلبی. ایشان روی منبر به مرحوم صدرالمتألّهین توهین کرد. پس از منبر، ما با ایشان درگیر شدیم که این چه تعبیرهایی است که میکنید؟»
حقیقت اینکه در ابتدای انقلاب چالشِ بزرگِ انجمن حجتیه، موضوع نگاه این جریان به انتظار امام زمان(ع) و به تَبعِ آن، نگرش آنها به حکومت اسلامی و ولایت فقیه بود، اما در زمان کنونی منازعه آنها با ولایت فقیه و حکومت اسلامی، به تفاوت نگاه آنها نسبت بعضی رفتارهای مذهبی کشیده شده است، خصوصا اینکه تقابلِ روش مذهبی آنها با گفتمان وحدت اسلامی بیشتر شده است. افزون بر این، نگاه جمهوری اسلامی نسبت به بعضی مسائل فقهی(همچون موسیقی، شطرنج و...) و عزاداریهایی همچون قمهزنی، برای بعضی از آنها اصلا قابل قبول نیست و این مسائل نیز بر مخاصمه آنها با ولایت فقیه و جمهوری اسلامی شدت بخشیده است.
نکته دیگر اینکه در این سالها جریانها و گروههای دیگری همچون جریان شیرازی نیز به همین سمتو سو حرکت کردهاند و علیرغم بعضی اختلافات میان آنها، اولویتهای مذهبی همه این جریانها کاملاً با یکدیگر مشترک شده است. این موضوع موجب شده جبههای مشترک از انجمن حجتیه، جریان شیرازی و جریانهای معروف به برائتیها، در برابر سیاستهای مذهبی جمهوری اسلامی به وجود آید.
سخن پایانی اینکه انجمن حجتیه در زمان کنونی مانند گذشته به عنوان یک سازمان منظم مذهبی مطرح نیست، ولی اندیشههای مذهبی آن هنوز نیز وجود دارد، بلکه از جنبه توجه به اخباریگری و افراطگری مذهبی تقویت نیز شده است. کسانی هماکنون ادامه دهنده اندیشههای انجمن حجتیه هستند که سابقه عضویت سازمانی در انجمن حجتیه را ندارند و هرگز با نام و عنوان انجمن حجتیه از آن طرفداری نکردهاند.
.........
@azadpajooh
مهدی مسائلی:
⚡️نقدی بر شیعهسازیِ اهلسنت(بخش اول)
✍مهدی مسائلی
روحانیون و مبلغین شیعه در تعامل با اهلسنت نباید به دنبال شیعهسازی یا به قول معروف مستبصرکردن آنها باشند، زیرا این رویکرد بیش از آن که برای شیعه دوست و همراه اضافه کند، بر حساسیت و دشمنی اهلسنت نسبت به شیعه میافزاید و در حجاب تقابل مذهبی، آنها را از تعالیم و آموزههای عمومی اهلبیت(ع) دور میکند. افزون بر آنکه چنین رویکردی در غالب موارد با مجادله و گفتگوهای مخاصمهآمیز همراه خواهد بود و مبلغین شیعه را به جای هدایتگری مردم، به ورطه دشمنی با آنها میکشاند. بر این اساس، در روایات فراوانی ائمه، شیعیان را از دعوت کردن دیگرمسلمانان به مذهبِ خویش نهی کردهاند. شیخ کلینی در کتاب کافی این روایات را در بابی با عنوان «بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِ النَّاس؛ باب دعوت نكردن مردم[به تشیع]» جمع کرده است.( كافی، چاپ دار الحديث، ج3، ص537) در تعدادی از این روایات، ائمه(ع) برای متقاعد کردن شیعیان به ترک چنین رویهای، متمسک به استدلالهایی شدهاند ازجمله اینکه هدایت، دست خداست و اگر خدا نخواهد کسی با مجادله و مخاصمه مذهبی، شیعه نمیشود. در ادامه چند نمونه از این روایات ذکر میشود:
1. كُلَيْب بن معاويه میگويد: امام صادق(ع) به من فرمود:
«إِيَّاكُمْ وَ النَّاسَ؛ إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً، نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً ، فَتَرَكَهُ وَ هُوَ يَجُولُ لِذلِكَ وَ يَطْلُبُهُ؛
از مردم بپرهیزید(آنها را به مذهب خود دعوت نکنید) همانا خداى عزوجل چون خير بندهاى را بخواهد، در دلش نقطه و اثرى گذارد (نور هدايت در دلش افكند) و او را رها كند، او خود به دنبال این مذهب میآید و آن را میجويد.»(كافی، چاپ دار الحديث، ج3، ص 538)
2. ثابت ابی سعيد میگوید: امام صادق(ع) به من فرمود:
«يَا ثَابِتُ، مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ؟ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ، وَ لَاتَدْعُوا أَحَداً إِلى أَمْرِكُمْ؛ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هُدَاهُ، مَا اسْتَطَاعُوا؛ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ، وَ لَا يَقُولُ أَحَدُكُمْ:أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي؛ فَإِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ، فَلَا يَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلَّا عَرَفَهُ، وَ لَا بِمُنْكَرٍ إِلَّا أَنْكَرَهُ، ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ؛
ای ثابت، شما را با مردم چكار؟ از مردم دست برداريد و هيچ كس را به مذهب خود دعوت نکنید، به خدا كه اگر اهل آسمان و اهل زمين تصميم گيرند كه بندهاى را كه خدا هدايتش را خواسته گمراه كنند نتوانند. از مردم دست برداريد، و هيچكس از شما (از سر دلسوزى) نگويد: اين برادر من است، این پسر عموى من است، این همسايه من است، زيرا هرگاه خداى عزوجل خير بندهاى را خواهد، روحش را پاكيزه كند، آنگاه هر خوبى را بشنود بشناسد و بپذيرد و هر بدی به گوشش رسد انكار كند، سپس خدا در دلش كلمهاى افكند كه به سبب آن كارش را فراهم سازد.» (كافی، ج3، ص39)
3. در روایت دیگری امام صادق(ع) میفرماید:
«اجْعَلُوا أَمْرَكُمْ لِلَّهِ، وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ؛ فَإِنَّهُ مَا كَانَ لِلَّهِ، فَهُوَ لِلَّهِ؛ وَ مَا كَانَ لِلنَّاسِ، فَلَا يَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ، وَ لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِينِكُمْ؛ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ؛
تبلیغ دین را به منظور جلب رضاى خدا انجام دهيد نه براى جلب رضاى مردم. آنچه براى مردم باشد به پيشگاه او بالا نمیرود. به خاطر مذهب خودتان و گسترش آن، با مردم جدل نكنيد كه مجادله دل را مريض میكند.»( این روایت با چند سند دیگر نیز نقل شده و در آنها آمده است:«وَ لَا تُخَاصِمُوا بِدِينِكُمُ النَّاسَ؛ در مسائل مذهبی با مردم جدل نكنيد».كافی، ج3، ص404 و 540 )
4. از بعضی روایات مشخص میشود که علتِ نهی ائمه(ع) از دعوت به تشیع آثار ضد تبلیغی این عمل برای مذهب است. چنانچه در روایتی ابیبصير از امام صادق(ع) سؤال میکند:« أَدْعُو النَّاسَ إِلَى مَا فِي يَدِي؛ مردم را به آنچه در دستم [از ولايت] دارم دعوت كنم؟»
امام در پاسخ میفرماید: نه.
او میگوید: «إِنِ اسْتَرْشَدَنِي أَحَدٌ أُرْشِدُهُ؛ اگر كسى از من راهنمايى خواست راهنمايى كنم؟»
امام میفرماید: «نَعَمْ إِنِ اسْتَرْشَدَكَ فَأَرْشِدْهُ فَإِنِ اسْتَزَادَكَ فَزِدْهُ فَإِنْ جَاحَدَكَ فَجَاحِدْهُ؛ بله راهنمایاش کن، و اگر بيشتر از شما راهنمايى خواست بيشتر راهنمايىاش كن و اگر با تو از سر انکار در آمد تو نیز او را انکار کن.»( توضیح علامه مجلسی: اینکه فرمود: «تو نیز او را انکار کن» یعنی عقیدهات را آشكار مكن)
............
@azadpajooh
مهدی مسائلی:
⚡️نقدی بر شیعهسازیِ اهلسنت(بخش دوم)
✍مهدی مسائلی
5. در بعضی از روایات، امام با صراحت و جدیت بیشتری آثار مخرب مجادلههای مذهبی را گوشزد میکند. عبدالله سِنان میگويد: روزى قصد دیدار امام صادق(ع) را داشتم، مؤمن طاق گفت: براى من نيز اجازه ورود بگير، قبول نمودم. چون به حضور امام رسیدم جريان را به عرض امام رساندم. امام فرمود: نه، به او را اجازه ورود مَده.
عرض كردم: جانم فدايت، اتصال و دوستى او به شما، مناظرههاى او درباره شما، و اينكه در مناظره احدى از خلق خدا بر او غالب نشود،[بر شما معلوم است].
امام فرمود: چنين نیست، بلكه یک طفلِ مکتبی او را محكوم میکند و بر او غالب آيد.
گفتم: فدايت شوم، او در مجادله قویتر از این است،چگونه چنين باشد و حال اينكه با تمام اهل اديان مناظره نموده و همه را محكوم كرده و بر آنان غالب شده است؟!
امام فرمود: اگر طفلى دبستانى به او بگويد: آيا به امر امام خود با مردم مناظره میکنی يا بدون امر او اقدام به اين کار میکنى؟ چون نمیتواند دروغ بگويد، در جواب خواهد گفت: به امر امام نيست. پس[طفل مکتبی] خواهد گفت: چون بیاجازه امام خود اقدام به اين كار نمودهای پس مخالفت امامت کرده، و در پيشگاه او عاصى و گنهكارى، و با اين كلام بر او غالب آيد و او را محكوم میکند.
سپس امام فرمود: «يَا ابْنَ سِنَانٍ لَا تَأْذَنْ لَهُ عَلَيَّ فَإِنَّ الْكَلَامَ وَ الْخُصُومَاتِ تُفْسِدُ النِّيَّةَ وَ تَمْحَقُ الدِّين؛ اى پسر سنان او را اذن ورود بر من مَده، زيرا كه مجادله و خصومات نیت را فاسد نموده، و دين را نابود میکند.» (سید بن طاووس، كشف المحجة لثمرة المهجة، ص62)
البته در انتهای این یاداشت، باید این نکته را متذکر شوم که: مقصود این نیست که شیعه نباید آموزههای مذهبی و گفتمان مکتبیِ خویش را ترویج کند، بلکه با توجه به روایات، باید دو نکته مهم را در نظر گرفت:
اول؛ اینکه خطابِ تبلیغی شیعه نسبت به اهلسنت، نباید با هدف شیعه کردن آنها باشد، بلکه هدف را باید هدایت و راهنمایی آنها قرار داد.
دوم؛ در گفتگوهای دینی با اهل سنت باید از مجادلههای مذهبی پرهیز نمود، و روش تبلیغِ مذهب را باید به وسیله عمل و رفتار و گفتارهای صادقانه و زدودن نگرشهای سوء آنها به شیعه پیگیری نمود. چنانچه امام صادق(ع) در روایتی میفرماید:
«كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ؛ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ؛ فَإِنَّ ذلِكَ دَاعِيَة؛ با غير زبان خويش مردم را [به كيش و مذهب خود] دعوت كنيد، مردم بايد ورع و كوشش و نماز و خير شما را ببينند، اينها خود دعوتكننده هستند.( كافی، ج3، ص 202)
در روایتی امامموسیکاظم(ع) به علیبنیَقْطین اینگونه دستور داد:
مُرْ أَصْحَابَکَ أَنْ یَکُفُّوا مِنْ أَلْسِنَتِهِمْ وَ یَدَعُوا الْخُصُومَةَ فِی الدِّینِ وَ یَجْتَهِدُوا فِی عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.( شیخ صدوق،التوحید، ص۴۶۰. )
به یارانت امر کن که زبانهایشان را نگاه دارند و دشمنى در دین را ترک کنند و برای عبادت خداوند بکوشند.
...............
@azadpajooh
⚡️متن کامل سخنان اینجانب(مهدی مسائلی) در دیدار رمضانه طلاب با رهبری
رهبر عزیزم، سلام علیکم
به نمایندگی از طلاب و روحانیون اصفهان خدمت شما سلام عرض میکنم:
حوزه علمیه اصفهان که با زعامت عالم بزرگوار آیت الله مظاهری یکی از حوزههای مستقل کشور به حساب میآید، بیش از آنکه اهل سخن باشد اهل عمل است، همچنانکه در دوران انقلاب و جنگ، عالمان و طلابش سخن خود را با خون امضاء کردند و بیشترین آمار شهدای روحانی را به خود اختصاص دادند و امروز، طلاب جوانش در عرصههای مختلف با شاگردی در محضر شهدا، آماده خدمت هستند که نمونهی اخیرش حضور بیش از هزار نفر از طلاب اصفهان در مناطق سیل زده کشور بود.
حقیقتا که حوزههای علمیه پس از انقلاب اسلامی رشد و پیشرفت بسیار خوبی داشتهاند اما توقع از حوزه نیز به واسطه انقلاب اسلامی به مراتب افزون شده است و مسیر کنونی پاسخگوی مطالبات دولت و ملت نیست. در اینباره نکاتی به نظر میرسد که محضر شریف عرض میشود:
1) نکته اول: برنامهریزی جامع علمی و تربیتی و تبلیغی در حوزههای علمیه با وضع کنونی آموزشی قابل پیگیری نیست، هماکنون سیطره مباحث آموزشی فقهمحور آن هم با هدف پرورش مجتهد، هرگونه برنامهریزی برای پرداختن طلاب به سایر مسائل پژوهشی، تربیتی و تبلیغی را عملا ناممکن ساخته است و اکثر ساعات مفید طلاب را به خود اختصاص داده است. بسیاری از فعالیتها و آموزشهای اصلی طلاب، جزء برنامهها و دروس فرعی حوزه به حساب آمده و وقت مناسب به آن اختصاص داده نمیشود.
حضرتعالی از تحول سخن گفتید، اما آیا باید تحول در حوزه آن هم با چشمانداز طلبه تراز انقلاب اسلامی، به کم کردن سالهای تحصیل و یا تغییر برخی متون فرو کاسته شود؟
امروز طلاب از تغییر شتابزده و پیدر پی متون و زمانبندیهای آموزشی، احساس سردرگمی و اضطراب میکنند. بسیاری از برنامهها به سرعت نوشته شده و بدون هیچ آزمایشی یک شبه اجرایی میشوند.
۲) نکته دوم: درباره مهارتآموزی متناسب با شئون طلبگی و کسب درآمد توسط طلاب است.
حضرت آقا:
امروز وضع معیشت طلاب بسیار سخت است باید درباره مهارتها یا حتی شغلهای متناسب با طلبگی با صراحت بیشتری سخن گفت.
یک سؤال: آیا طلبهای که در معاش خود مشکلات فراوانی دارد میتواند به شغل دیگری در کنار طلبگی بپردازد یا خیر؟
متاسفانه حوزه علمیه راهکاری برای وسعت دادن به معاش طلاب ممحض در حوزه ندارد، شهریه به رغم اصلاحات صورت گرفته بر اساس کارکرد تحصیلی و پژوهشی و تبلیغی طلاب تقسیم نمیشود، و حتی اگر طلبهای درآمد مختصری فراهم کند که بتواند ذهن خود را از دغدغه معاش راحت کند بلافاصله شهریه و خدمات مرکز برای او قطع میشود.
۳)نکته سوم: حوزه ترازِ انقلاب اسلامی آن هم با چشمانداز پیگیری تمدن اسلامی باید به دو موضوع مهم توجه بیشتری داشته باشد.
الف) حوزه در بسیاری از موضوعات مهم مرتبط با جهان اسلام هنوز جهتگیری خود را مشخص نکرده، به تهذیب افکار نپرداخته و برای آنها برنامهریزی ندارد. از جمله مسئله مهم وحدتاسلامی است که جریانهای انحرافی همچون تشیع انگلیسی از این فضا سوءاستفاده کرده و با تحریک احساسات مذهبی، به دستهبندی مسلمانان و شیعیان میپردازند. امروز هیچ برنامهریزی مشخصی برای مقابله علمی و عملی با جریانی که اصل و اساس حوزه انقلابی را دستخوش تغییر میکند، وجود ندارد و پیام منشور روحانیت امام راحل همچنان مهجور است.
حوزه علمیه باید به تربیت عالمانی بپردازد که تمام امور و مسائل امت اسلامی را دغدغه خود بدانند و همچون ائمه اطهار(ع) مورد مقبولیت و محبوبیت تمام مسلمانان باشند.
ب) حوزههای علمیه ایران باید ارتباط دو سویهای با مجامع علمی و فرهنگی جهان و سایر مراکز علمی جهان اسلام به خصوص حوزه علمیه نجف اشرف و الازهر مصر داشته باشد و از ظرفیت علمی خارج از ایران استفاده و بهرهبرداری بیشتری کند و نتایج علمی و فرهنگی خویش را نیز در معرض استفاده و نقد دیگران قرار دهد.
۴) نکته چهارم(آخر): لازم است برای بیانات و دستورات حضرتعالی، مانند: بیانیه گام دوم انقلاب، یا تحول در حوزه، یا الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، از طرف شما کارگروهی برای تبیین آن مشخص شود، چرا که گاهی جلسات متعدد و زمانهای طولانی صرف تبیین و پیگیری این بیانیهها میشود که در آخر شاید با آنچه مد نظر حضرتعالی بوده است، تفاوت بسیاری داشته باشد.
والسلام علیکم و رحمة الله
........
@azadpajooh
⚡️حاشیهنگاری دیدار طلاب با رهبری
✍مهدی مسائلی
با اضطرابی خاص ناشی از خراب شدن اتوبوس صحبتکنندگان در جاده قم و تهران و معطلی حدود یک ساعته به دفتر رهبری رسیدیم.
برای صحبتکنندگان کارت صادر نکرده بودند و با کارت شناسایی و از روی لیست سریع اجازه ورود دادند، دمِ در، نوابین(سیدابوالحسن و عبدالفتاح نواب) به همراه جناب اعرافی در حال ورود بودند، نامم را که به مسئول ورودی گفتم، سید ابوالحسن نواب شناخت و خوش و بشی از نوع فعالان وحدت اسلامی با هم کردیم. آقایان بدون بازرسی وارد شدند ما مَشغول تشریفات بازرسی شدیم. از مسئولی پرسیدم میشود کتاب داخل برد؟ گفت: نه! جلوتر ازت میگیرند. جلوتر که رفتیم به برگههای سخنرانی هم گیر دادند، گفتم: برگههای سخنرانی است باید ببرم داخل. داخل مجلس که شدم فهمیدم بعضی دوستان نتواستهاند محافظین را قانع کنند و برگههای سخنرانی چند نفر از آنها را گرفتهاند، سیدی روحانی که مدیریت مجلس را بر عهده داشت، پیگیری کرد و برگهها را به دستشان رساند.
چون دیر رسیدم انتهای صف کنار تریبون سخنرانی نشستم، جایی که تمام دروبینها هنگام صحبت طلاب به آن سو خیره بود. مجبور بودم خیلی رسمیتر بنشینم و مراقب آداب مجلس باشم. بعد که عکسهای مجلس منتشر شد دیدم در خیلی از تصاویر آن سمت حضوری فعال دارم.
اشاره کردند نهمین نفری هستم که صحبت میکنم، میدانستم که بعضی از دوستان کمی متنشان طولانی است، ترس آن داشتم که فرصت صحبت به بنده نرسد یا نتوانم تمام مطالب را بیان کنم، هرچند مطالب را خیلی تلخیص کرده بودم چون ابتدا گفته بودند هفت دقیقه وقت صحبت دارید، در جلسه هماهنگی روز قبل گفتند بیشتر از پنج دقیقه فرصت ندارید. بعضی از دوستان بحث را طولانی کردند ولی خدا را شکر نوبت به من رسید، پشت تربیون که رفتن، در انتهای مجلس سید معممی بلند شد و خطاب به آقا سخن میگفت، صدایش به آقا نمیرسید. مسئولی پیش من آمد و گفت: معرفی مجری که تمام شد سریع صحبت کن!
بسم الله را گفتم، آقا با دست اشاره کردند که صبر کن، خطاب با آن سید که حالا ساکت شده و نشسته بود، گفتند: همانطور که میدانید من مجری و مدیر جلسه نیستم، صحبت شما را نیز متوجه نشدم...
بعداز توضیحات رهبر، سخنانم را با سلام به ایشان آغاز کردم و همچون همه جوابی گرم از ایشان دریافت کردم. مقدمه صحبتم کم بود و سریع وارد اصل موضوعات شدم. به بحث معیشت طلاب که رسیدم صدای احسنت احسنت گفتن طلاب زیاد شد.
سؤالی از آقا درباره کار کردن طلاب و شغلهای متناسب با طلبگی پرسیدم که میدانستم ایشان در این جمع عمومی و رسانهای نمیتوانند به آن پاسخ دهند، اما چون سوال و مطالبه خیلی از طلاب بود، پرسیدم. بعد از جلسه خیلی از طلاب به من مراجعه کردند و از طرح این سوال و سایر مطالب تشکر کردند.
سخنی نیز درباره وحدت اسلامی و وظیفه و رسالت حوزویان دراینباره داشتم و اشارهای هم به پیام منشور روحانیت امام خمینی کردم که آقا در سخنانشان متذکر آن شده و گفتند:《یکی از دوستان بدرستی اشاره کردند به منشور روحانیّت...》
سخنانم که تمام شد به سمت رهبر رفتم از قبل توجه داشتم که ایستاده با ایشان صحبت نکنم پیش ایشان نشستم و اشارهای به فعالیتهای خود در عرصه وحدت اسلامی و کتابهایم داشتم، متنی با عنوان "نکاتی درباره سیاستهای وحدت اسلامی در کشور و متولیان آن" به آقا دادم، ایشان فرمودند حتما مطالعه میکنم، بعد فهمیدم اشتباهی کاغذ صفحه اول سخنرانی را به ایشان دادهام. با خود گفتم قسمت نبوده مطالب بنده به دست ایشان برسد.
سلام و عرض ارادت خانواده را به ایشان رساندم. هنگام نماز شخصی پیشم آمد و گفت شما از آقا برای خانواده تبرکی خواسته بودید، گفتم: بله. انگشتری نقره زنانهای در دستم گذاشت.
مجلس به خوبی مدیریت شد و صحبتهای خوبی مطرح شد، رهبری نیز از آن بسیار تعریف کردند، البته به یکی از دوستان فرصت صحبت کردن نرسید، به او وعده دادند که هنگام افطار پیش رهبری ببرندش و با ایشان صحبت کند. انتهای افطار پیش رهبر رفت و چند دقیقهای دل سیر با آقا صحبت کرد. بعداز افطار مجددا جناب سید ابوالحسن نواب را دیدم، از صحبتهای بنده خیلی تعریف و تشکر کرد، جلوتر با آقای بهجتپور مدیریت حوزه علمیه خواهران نیز صحبتی دوستانه داشتیم، اگرچه ایشان بنده را نمیشناخت و از فعالیتهام آگاهی نداشت.
بیرون بیت سریع رفتم سراغ بچههای اصفهان برای بازگشت...
............
@azadpajooh
⚡️روش مخالفت با فلسفه از تفکیک تا تکفیر
✍مهدی مسائلی
در حوزههای علمیه مخالفت با فسلفه و عرفاننظری با دو روش دنبال میشود:
1. روشِ تفکیکیِ اعتدالی
2. روشِ تکفیری(تفکیکی افراطی).
رهبر انقلاب آیت الله خامنهای در دیدار اخیرشان با طلاب، ضمن حکایتی از سابقه وجود اختلاف نگاه حوزویان به فلسفه و عرفاننظری، خواستار مدیریت اختلافات شدند. به نظر بنده در این مسیر، باید ابتدا تفاوت روشهای اظهار مخالفت با فلسفه و عرفان را بیان کرد. پس بهتر است نگاهی به دو روشی که بیان شد، داشته باشیم:
🔸روش تفکیکی اعتدالی: در حوزههای علمیه شیعه، بعضی از علما به صورت علمی با بعضی از مسائل و گزارههای فلسفه و عرفان نظری مخالف هستند، اما روش اظهار مخالفت آنها بدین گونه است که:
✔️ -آنها نظرات و نقدهای خویش را در دروس سطح عالی حوزوی و در جمع فضلای حوزه که نسبت به این علوم آشنایی دارند، مطرح میکنند. طبیعتا در این دروس قضاوتهای طلاب بیشتر علمی است و سخنان سره از ناسره مشخص خواهد شد.
✔️-در دروس این عالمان تلاش میشود طرح مطالب به صورت کامل باشد و در نقد اندیشههای فلسفی همه جوانب آنها بیان شود.
✔️-این علما به خاطر وجود لازمههای باطل و حتی کفرآمیز در یک نظر، صاحب آن نظر را تکفیر نمیکنند، زیرا غالباً صاحبان این نظرات، لوازم مطرح شده توسط مخالفانشان را قبول ندارند.
✔️- نقد و مخالفت در یک موضوع علمی موجب نمیشود که آنها به تخریب شخصیت طرف مقابل بپردازند و مخالفت خویش به ابعاد دیگر علمی و اجتماعی نیز سرایت دهند.
🔺البته ممکن است تمامی این ملاحظات در این دروس روش تفکیکی اعتدالی به صورت کامل در نظر گرفته نشود ولی اراده آنها بیشتر بر این روش متمرکز است.
🔸روش تکفیری(تفکیکی افراطی): این جریان بیش از آنکه در پی نقد علمیِ فلسفه باشد به دنبال تخریب و بدجلوه دادن آن است. روش اظهار مخالفت این جریان با علوم عقلی بدینگونه است که:
✔️- نقدها و مخالفتهای خویش را در منابر و خطابههای عمومی نزد مردم عادیِ ناآشنای با این علوم بیان میکنند، مردمی که قدرت تشخیص سره از ناسره و جمعبندی علمی بین این سخنان را ندارند. این جریان حتی در حوزههای علمیه نیز غالباً نقدفلسفه را برای طلاب مبتدی و فلسفه نخوانده بیان میکند و بیش از آنکه ابعاد علمیِ طلاب را تقویت کند، تعصب و دشمنی یکطرفه آنها را با این علوم بیشتر میکند. بنده بارها دیدهام که اساتید وابسته به این جریان در اثنای دروس مقدماتی حوزه، همچون ادبیات عرب، به هربهانهای به تخریب فلسفه و عرفان میپردازند.
✔️- این افراد با تقطیع سخنان علما و گزیدهبرداری از مطالب آنها، نظریات آنها را به صورت تحریف شده برای مردم گزارش میکنند. به گونهای که پس از گزارش آنها، اندیشه طرف مقابل آنقدر زشت و سخیف جلوهگر میشود که احتیاجی به بیان ردیه توسط آنها ندارد.
✔️- این افراد معمولاً بحث را به گونهای هدایت میکنند که لوازمی کفرآمیز از اندیشههای فلسفی و عرفانی به دست آید، سپس صاحب آن اندیشه را معتقد به لوازم دانسته و تکفیرش میکنند. این افراد برای نسبت دادن چنین اعتقاداتی به طرف مقابل، به جستجوی سخنان دوپهلو و کلامات متشابه میپردازند یا اینکه سخن نادرست یکی از فلاسفه یا عرفا را برجسته نموده و آن را به عنوان نظر و سخن تمامی دانشمندان این علوم مطرح میکنند.
✔️- بُعدِ تکفیری این جریان موجب میشود تا مخالفت خویش در یک موضوع مثل فلسفه را به تمامی ابعاد اجتماعی و سیاسی تسری دهند و از هر تلاشی برای تخریب چهره مقابل فروگذار نکنند.
حاصل سخن این که برای مدیریت اختلافات در زمینه فلسفه و عرفان نظری، باید ابتدا با روشهای نادرست در اظهار اندیشه مقابله کرد، وگرنه وضعیت همانگونه خواهد شد که امام خمینی در پیام منشور روحانیت ضمن هشدار به آن مینویسد:
"در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چراکه من فلسفه میگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرونوسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود."
..........
@azadpajooh
⚡️مناسبتهای جدید برای تشدید خصومت مذهبی
✍مهدی مسائلی
تفرقهافکنی و ایجاد جنگ مذهبی میان شیعه و سنی در سالهای اخیر تجربههای جدیدی به خود دیده و نسبت به گذشته بسیار پیچیدهتر شده است. چند سالی است که هفدهم رمضان، روز درگذشت عایشه همسر پیامبراکرم(ص) به مناسبتی جدید برای توهینهای مذهبی تبدیل شده است و عدهای در فضای حقیقی و مجازی به تدارک تفرقهافکنی میپردازند. مروج این موضوع یاسرالحبیب لندننشین است که با انتشار کتاب « الفاحشة الوجه الآخر لعائشة» انگیزههای جدید به جنگ سنی با شیعه بخشید. هرچند محتوای این کتاب در دنیای اسلام به صورت گسترده منتشر نشد ولی عنوان و اسم آن کافی بود تا خصومتها را دوچندان کند. عنوانی که به اهلسنت این مطلب را القا میکرد که شیعه نه تنها حرمت اصحاب پیامبر(ص) را نگاه نمیدارد، بلکه به شخص ایشان نیز توهین میکند، زیرا تهمت زدن به ناموس پیامبر(ص)، هتک حرمت ایشان نیز به حساب میآید. این در حالیاست که امام علی(ع) بعد از جنگ جمل برای حفظ این حرمت از خودگذشتگی کردند و فرمودند: «وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى؛ حرمت اولیه او باقی است، و حسابش با خداوند بلند مرتبه»
به هر حال بیان این نسبت و تهمت به عایشه، دشمنان شیعه را از صدور فتوا به کفر شیعه و اثبات آن بینیاز ساخت، زیرا متعصبین اهلسنت برای جنگ و قتل شیعیان دیگر مترصد صدور فتوا نبودند و به هیچ چیز جز انتقامگیری از شیعه فکر نمیکردند.
البته مراجع شیعه و رهبر انقلاب آیت الله خامنهای با صدور فتواهایی از نسبت دادن چنین نظر و گفتاری به شیعه اعلام برائت کرده و هرگونه توهینی به همسران پیامبر(ص) را حرام اعلام کردند. ولی آنچه میان اهلسنت نشر داده میشود نه این فتواهاست بلکه توهینهایی که توسط جریانی خاص در شیعه صورت میگیرد.
علمای اسلام و به خصوص علمای شیعه برای فروکاستن از منازعات مذهبی شیعه و سنی باید اقدامات بیشتری را انجام دهند. در مسائل مذهبی خشونتگفتاری تولیدگر خشونت رفتاری است زیرا افرادی حاضرند جان خود را بدهند ولی به مقدساتشان توهین نشود. خشونترفتاری جسمها را مجروح میکند و خشونت گفتاری قلبها را.
....................
@azadpajooh
⚡️خِلطِ تصوف فرقهای و تصوف غیرفرقهای
یکی از خطاهایی که در مقابله با تصوف صورت میگیرد خِلطِ تصوفِ فرقهای و تصوفِ غیر فرقهای و یکسان انگاری آنهاست.
تصوف فرقهای مسلمانان را از بدنه امت اسلامی جدا میکند، مکان عبادی و آداب دینی آنها را به مرور تغییر میدهد و خانقاه، تکیه یا زاویه را جایگزین مسجد میکند. تصوف فرقهای به اندازه اقطابش مسلمانان را به گروههای فراوان تقسیم میکند و تازه در هر زمان نیز به تعداد شیوخ مدعی رهبری هر فرقه، انشعابهای جدید در آنها ادامه دارد.
ولی تصوف غیر فرقهای اینگونه نیست و همان مسیری را میرود که باقی امت اسلامی به دنبال آن میروند و قصد تقسیمبندی و تفرقه میان امت اسلامی را ندارد.
البته میتوان ایراداتی در زمینه عرفان و سیرسلوک به آن داشت و آن را نقد کرد؛ منتها نباید با همان روشی که با تصوف فرقهای برخورد میشود با تصوف غیرفرقهای تعامل کرد.
از این گذشته نباید هرکسی را که گزاره عرفانی مشترکی با تصوف غیرفرقهای دارد، به عنوانِ صوفی معرفی کرد و در ادامه چالش برخورد با تصوف فرقهای را درباره آن مطرح کرد.
متاسفانه این همان روشی است که بعضی به وسیله آن بزرگان علمای شیعه همچون امام خمینی را به تصوف منتسب میکنند.
✍مهدی مسائلی
..........
@azadpajooh
⚡️نقدی بر مقایسه مکه با کربلا/زمین مکه اولین زمین و حرم است
✍مهدی مسائلی
🔸بخش اول:
چند روز در رشته توئیتی نوشتم:
در کشمیر هند اهلسنت از من سؤال کردند: چرا شیعه کربلا را از مکه برتر میداند؟
در پاسخ گفتم: چنین نیست، مکه به خاطر توحید مقدس است و کربلا به خاطر ولایت، اصلا مقایسه این دو با هم اشتباه است چون توحید هم عرض ولایت نیست، اصلا امام حسین به خاطر حفظ حرمت حرم مکه از این شهر خارج شد.
حج واجب است و سفر کربلا مستحب، اگر گفتهاند که سفر کربلا ثواب حج دارد منظور ثواب استحقاقی حج است نه تفضلی آن.(پس مقایسه حج با زیارت کربلا اشتباه است) برای کارهای دیگری نیز در روایات شیعه و سنی ثواب حج را برشمردهاند، آن کارها نیز برتر از حج نیستند.
🔼پس از این توئیت بعضی از دوستان پیام دادند که روایاتی وجود دارد که افضلیت و برتری کربلا نسبت به مکه را بیان میکند و این حرف شما صحیح نیست.
🔸در پاسخ باید بگویم:
در کتاب کاملالزیارات چند روایتی وجود دارد که به مقایسه کربلا و مکه پرداخته و برتری کربلا نسبت به مکه را بیان میکند، ولی این روایات از چند جهت غیرقابل قبول هستند:
1. این روایات از جهت سندی ضعیف هستند. اتحاد یکی دو روای ناشناخته در سند همه این روایات نیز نشان میدهد که همه آنها با رویکرد خاصی نقل شده اند.
2. این روایات از جهت متن و محتوا نیز ضعیف بوده و به آنها اشکالات متعدد و بزرگی وارد است. مثلا در یکی از این روایات بیان شده که آمده است که زمین مکه نزد خداوند فخرفروشی میکرد که: « کدام زمین مثل من است، و حال آنکه خداوند خانهاش را بر پشت من بنا کرده و مردم از هر راه دوری متوجه من می شوند، و حرم خدا و مأمن قرار داده شده ام؟»
خداوند نیز به زمین مکه تشری میزند و میگوید: « بس کن و آرام بگیر، به عزّت و جلال خودم قسم آنچه را که تو برای خود فضیلت می دانی در قیاس با فضیلتی که به زمین کربلاء اعطاء نمودهام همچون قطرهای است نسبت به آب دریا که سوزنی را در آن فرو برند و آن قطره را با خود بر دارد، و اساسا اگر خاک کربلاء نبود این فضیلت برای تو نبود و نیز اگر نبود آنچه که این خاک آن را در بر دارد تو را نمی آفریدم و بیتی را که تو به آن افتخار می کنی خلق نمی کردم بنابر این آرام بگیر و ساکت باش و متواضع و خوار و نرم باش و نسبت به زمین کربلا استنکاف و استکبار و طغیانی از خود نشان مده و الّا تو را فرو برده و در آتش جهنّم قرارت می دهم.»
در این متن داستانی و عوامانه صحبت کردن زمین مکه را هم که بپذیریم، فخرفروشی آن را چگونه قبول کنیم؟! مگر زمین انسان است که فخر فروشی کند؟! اصلا انداختن زمین مکه در آتش جهنم و عذاب آن را چگونه میتوان تصور کرد؟!
به روایت دیگر نقل شده در اینجا نیز ایرادات محتوایی مشابهی وارد است، مثلا در مابقی این روایات آمده است: «خداوند تبارک و تعالی بیست و چهار هزار سال پیش از خلقت کعبه زمین کربلاء را آفرید و آن را مقدس و مبارک قرار داد» این روایات در تعارض با قرآن و سایر روایات ائمه(ع) هستند. زیرا در روایات آمده است که اول نقطهای از زمین که سر بر آورد محل کعبه بود و از آن تعبیر به دحوالارض میشود، و قبل از زمین کعبه اصلاً زمینی وجود نداشته است. در روایات تصریح شده که اولین زمینی که خلق شده زمین کعبه بوده است.( رک: كافی، چاپ دار الحديث، ج8، ص 17 و من لا يحضره الفقيه، ج2، ص241) قرآن کریم نیز میفرماید: « إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُديً لِلْعالَمينَ؛ نخستین خانهای که برای مردم قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکّه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است.» (آلعمران/96) از این رو مردی از امیرالمؤمنین(ع) سؤال کرد: چرا مکه را امالقری (مادر شهرها) مینامند؟ فرمود: «لأنَّ الأَرْضَ دُحِیَتْ مِنْ تَحْتِهَا»؛ چون زمین از زیر آن گسترش یافت.(علل الشرائع، ج2، ص593)
البته ایرادات دیگری نیز به متن این روایات وارد است که از بیان آنها میگذریم.
⚡️ادامه یادداشت در بخش دوم⚡️
.............
@azadpajooh
⚡️نقدی بر مقایسه مکه با کربلا/زمین مکه اولین زمین و حرم است
🔸بخش دوم:
3. اما اصلیترین اشکال به روایات برتری کربلا نسبت به مکه، تعارض آنها با روایاتی است که میگویند: برترین و محبوبترین نقطه زمین نزد خداوند، خانه خدا، مسجد الحرام و مکه هستند. این روایات از ائمه اطهار(ع) بیان شدهاند و صراحت در این مطلب دارند. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است:
« أَحَبُّ الْأَرْضِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مَكَّةُ وَ مَا تُرْبَةٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ لَا حَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَجَرِهَا وَ لَا شَجَرٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ شَجَرِهَا وَ لَا جِبَالٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جِبَالِهَا وَ لَا مَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَائِهَا؛
دوست داشتنىترين زمين نزد خداوند، سرزمين مكه است. نزد خدا نه خاكى از خاك آن محبوبتر است، نه سنگى از سنگ آن، نه درختى از درخت آن، نه كوهى از كوههاى آن و نه آبى از آب آن.»( من لا يحضره الفقيه، ج2، ص243)
در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است:
«مَا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بُقْعَةً فِي الْأَرْضِ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْهَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى الْكَعْبَةِ وَ لَا أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهَا لَهَا حَرَّمَ اللَّهُ الْأَشْهُرَ الْحُرُمَ فِي كِتَابِهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ؛
خداوند تبارک و تعالى قطعهای از زمين كه نزدش محبوبتر از کعبه باشد، نيافريده است و با دستش اشاره به كعبه کرد و[فرمود:] قطعه ای از زمين که نزد خداوند عزوجل از كعبه گرامىتر باشد، وجود ندارد. به خاطر كعبه خداوند ماههاى حرام را در كتاب خود از روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، مقرر کرد.»(همان)
در روایت دیگری آمده است که كه خداوند از میان هر چيزی، چيزى را برگزيد و از زمينها مکه را برگزید، از مکه، مسجد الحرام را برگزید و از مسجد الحرام، کعبه را برگزید. (الغيبة للنعماني، ص67)
روایات مشابه دیگری نیز در منابع شیعه وجود دارد که به خاطر طولانی نشدن متن از ذکر آنها میگذریم.
به هر حال، آنچه در اینجا بیان شد از جهت کاستن از ارزشهای زمین کربلا و حرم حسینی(ع) نبود زیرا این زمین و این حرم ارج و منقبتی والایی دارند که قابل وصف نیست، بلکه هدف انتقاد به مقایسه زمین کربلا با زمین مکه است که از اساس اشتباه میباشد. ائمه اطهار(ع) که در زمان حیاتشان با پای پیاده به زیارت خانه خدا میشتافتند، بی شک بعد از شهادت شان مرقد خویش را محترمتر از کعبه نمیدانند.
.............
لینک یادداشت:
https://www.mehrnews.com/news/4667872/نقدی-بر-مقایسه-مکه-با-کربلا-مکه-و-کعبه-اولین-زمین-و-حرم-هستند
.............
@azadpajooh
⚡️انتقاد مولی احمد نراقی به تکفیر علما
مرحوم مولی احمد نراقی رسالهای با عنوان «در چه صورت مىتوان عالمى را تكفير كرد» نگاشته است و در آن به بررسی نسبت کفر به علما میپردازد. وی در این رساله بحث دقیق و مفصلی درباره اثبات کفر به واسطه انکار ضروری دین دارد. ایشان یازده صورت برای انکار ضروری دین بیان میکند و معتقد است که تنها در چهارصورت میتوان به کفرِ منکر ضروری دین حکم کرد. این چهار صورت نیز به واسطه اینکه مسلتزم نیتخوانی است و درباره این نیتخوانی نیز باید قطع و یقین داشت، بسیار نادر اتفاق میافتند. ایشان سپس تعریضی به تکفیرکنندگان علما دارد و مینویسد:
«...و عجب اين كه جمعى از علما مثل شيخ طوسى و قاضى نور الله کتابها تصنيف نمودهاند در خصوص ردّ بر سنّيان كه مىگفتند: علماى شيعه بسيار كم است، و سعى نمودهاند محامل از براى اقوال گذشتگان ظاهر كنند كه ايشان را شيعه نمايند، و حال جمعى مىخواهند علماى ثابت التّشيّع را كافر كنند. و مخفى نماند كه اين هم در صورتى بود كه كتاب ايشان ظاهر شده و عبارت در دست باشد، و بعضى ديگر به آن اكتفاء نكرده سعى مىنمايند در جستن عبارتى كه از آن كفر بعضى از علما را ظاهر كنند. نعوذ باللّٰه من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا...»(مولی احمد نراقی، رسائل و مسائل، ج2، ص353)
ایشان سپس آیات و روایاتی در نهی از تجسس بیان کرده و درباره رفتارهای تکفیری بعضی مینویسد:
«...گاه است به تجسّس و تفحّص اكتفا نكرده بعد از جستن چيزى كه در نظر او منافى صحّت اعتقاد باشد اظهار او را مىنمايد و نشر مىكنند در ميان مردم، با وجود اين كه در اخبار مستفيضه مذمّت و نهى از آن رسيده...»(همان، ص354)
ایشان به نقد توجیهات تکفیرکنندگان نیز میپردازد و مینویسد:
«... و امّا مرفوعۀ ...: "إذا ظهرت البدع في أمّتي فعلى العالم أن يظهر علمه" دلالت بر جواز تكفير منكر ضرورى ندارد، زيرا كه در غير صور اربعه كه حكم به تكفير شد اوّلًا مبتدع بودن منكر ممنوع است، و بر فرض اين كه مبتدع باشد حديث مزبور دلالت بر جواز تكفير ندارد، بلكه مدلول حديث بيش از اين را نمىرساند كه عالم بايد بدعت بودن آن حكم را ظاهر سازد، و اين كه آيا شخص منكر كافر است يا مسلم، از حديث نمىرسد. و هم چنين حديث داود بن سرحان از ابى عبد اللّٰه(ع) كه فرمودند: "إذا رأيتم اهل الريب و البدع من بعدى فاظهروا البراءة عنهم و أكثروا من سبّهم و القول فيهم .." الحديث در وقتى سند مىشود كه بدعت بودن آن امر معلوم باشد، و نيز معلوم باشد كه شخص منكر يكى از اقسام اربعه است كه حكم به كفر آنها شد و بدون علم به حال منكر كه آيا از كدام قسم از مذكوره است پس مستند حكم به تكفير نمىشود. و السلام على من اتّبع الهدى.»(همان، 355)
..............
🔸کانال مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشتها:
@azadpajooh
⚡️مرحوم آصف محسنی در برابر زنده بادها و مردهباشها
✍مهدی مسائلی
روز دوشنبه 14 مرداد آیت الله محمد آصف محسنی پس از طی دوره بیماری یکساله در سن 84 سالگی درگذشت. ایشان مرجعی پرنفوذ در میان شیعیان افغانستان بود که افزون بر فعالیتهای حوزوی و دینی، حضوری فعال در عرصه سیاست و فرهنگ داشت. وی رئیس شورای علمای شیعه افغانستان و بنیانگذار حوزه علمیه و دانشگاه خاتم النبیین در کابل بود. او همچنین عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع)، رهبر پیشین حزب حرکت اسلامی افغانستان و مؤسس شبکه تلویزیونی تمدن بود.
آیت الله محسنی تحصیلکرده حوزه علمیه نجف بود و از دروس خارج آیات عظام سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و سید عبدالاعلی سبزواری استفاده برده بود.
اما وی آرا و نظرات و فعالیتهای علمی پرحاشیهای داشت که موافقان و مخالفان سرسختی برایش به وجود آورده بود و به قول خودش منشأ زنده باد و مردهباش برای او شده بود.(تقریب مذاهب از نظر تا عمل، ص61)
محور این موافقتها و مخالفتها در فعالیتهای وی دو موضوع بود:
1. وحدت اسلامی: مرحوم شیخ آصف محسنی دغدغهی فراوانی نسبت به تقریب مذاهب اسلامی داشت و اقدامات زیادی در این راستا داشت. تأسیس شورای اخوت اسلامی افغانستان، انتشار کتابی با عنوان «تقریب مذاهب؛ از نظر تا عمل»، و همچنین راهاندازی دانشگاه خاتم النبیین برای تحصیل اهل سنت و شیعیان در کنار هم، بخشی از این تلاشها بود.
مرحوم محسنی مخاطب خویش را تنها شیعیان قرار نداده بود بلکه به تبلیغ آموزههای اهلبیت(ع) برای تمام مردم افغانستان اعم شیعه و سنی میپرداخت، وی بهترین روش تبلیغی را در این مسیر احترام مذهبی و دوری از سخنان توهینآمیز میدانست. وی در مصاحبهای میگوید:
«همین الآن در کابل، در خیلی موارد میبینیم که سنی ها مرا از مردم شیعه بیشتر دوست دارند. میآیند از من سؤال میکنند، وقتی که صحبت میکنیم، گوش میکنند. روز عاشورا، من دو ساعت ایستاده، دربارهی امام حسین(ع) صحبت کردم، همین سنیها نشسته بودند. آنها اصلا عادت ندارند نیم ساعت بیشتر بنشینند؛ اما آنها نشستند و تا آخر گوش کردند. مکرر به من میگفتند که وقتی تو در تلویزیون صحبت میکنی، زن و شوهر به همدیگر میگویند بیا رفیقت آمده، از بس که من را دوست دارند، آنها اهلسنت هستند.» (تقریب مذاهب از نظر تا عمل، ص81)
بدیهی است که اقدامات مرحوم محسنی در مسیر وحدت اسلامی مورد پذیرش بعضی از شیعیان نباشد، خصوصا اینکه ایشان به شدت با رفتارهای توهینآمیز آنها همچون لعن مخالفت میکرد. همچنانکه ایشان با تندرویهایی همچون قمهزنی و خشونت در عزاداری مخالف بود و علیه آنها موضع میگرفت. همهی این خصوصیات موجب شده بود جبههای از متعصبین علیه ایشان ایجاد شود. متأسفانه بعضی بعد از فوت ایشان، با انتشار گزیدهای از چنین سخنانی که وی برای عموم مسلمانان کشور افغانستان بیان میکرد، سعی در تخریب چهره ایشان دارند.
2. حدیث پژوهی و تهذیب روایات: مرحوم محسنی بخشی از عمر علمی خود را صرف تحقیق در دانش رجال و حدیث نمود وموفق به تدوین کتاب ارزشمند «معجم الاحادیث المعتبرة» در جمعآوری و تبویب روایات معتبرالسند شد. ایشان همچنین در بخشی از اقدامات علمی خود به بررسی اعتبار سند روایات «بحارالانوار» پرداخت که دستاوردهای آن در کتابهای «مَشرَعَةُ بحارالانوار» دیده میشود؛ ایشان در میانۀ بحثهای سندی، به نقد و بررسی متن روایات نیز پرداخته و با صراحت گویی علمی، نکات مهمی را درنقد و تحلیل روایات بیان کرده است. وی در انگیزه مقدمه این کتاب میگوید:« بسیاری از مبلغان و نویسندگان تقلید پیشه را میبینی که منقولات غالیان و مجهولان را از زبان رسول خدا(ص) و اوصیای پاکش نقل می کنند، به طوری که گویی در ارزش و اعتبار بسان سنت قطعیه یا آیات قرآنی هستند، تنها به این خاطر که آن را در "بحارالانوار"، یا مجموعه حدیثی دیگری یافته اند... به همین خاطر این فقیر، اقدام به نگارش این حاشیه و بنای این "مشرعه" کرد تا متوسطین از اهل علم بدانند که در "بحار"؛ دریای علامه مجلسی، رضوان اللّه علیه، با این که بحارالانوار، دریاهایی از نور است، آلودگیهایی است که به نوشنده اش آسیب می زند و مواد نادرستی است که باید از آن پرهیز کرد و اشیاء مشکوکی که توقف را واجب می کند.»
اما این فعالیتهای علمی موردپسند بسیاری نبود، خصوصا کسانی که تحت تأثیر گرایشهای اخبارگرایانه بودند. در اینجا نیز بداخلاقیهای فراوانی نسبت به ایشان صورت گرفت و بعضی به جای نقد علمی سخنان ایشان، گزیدههای خاصی از سخنان ایشان را منتشر میکنند، درحالی که با چنین روشی هر عالمی را میتوان تخریب کرد.
.....ادامه یادداشت در پست بعدی......
..........
@azadpajooh
حقیقت اینکه علمای شیعه از گذشته تا حال در بسیاری از فروعات و جزئیات اعتقادی با هم اختلاف نظر داشتهاند که بعضی از این نظرها نیز برخلاف تلقی و تصور عمومی شیعه بوده است. اما نباید این نظرات متفاوت را ملازم با فساد عقیده و انحراف دانست. زیرا با این کار مباحثات و کاوشهای علمی تضعیف میشوند و علما به سمت محافظهکاری و پنهانکاری علمی سوق داده میشوند. در زمان کنونی در حالی بعضی از بزرگان شیعه همچون شیخ مفید یا شیخ صدوق مورد ستایش علمی قرار میگیرند که بعضی نظرات آنها مورد تحمل متعصبین مذهبی نیست. همچون نظر شیخ مفید به عدم شهادت تمام ائمه(ع) و وفات آنها یا اعتقاد شیخ صدوق به سهو و خطا کردن پیامبر(ص) و ائمه(ع).
به هر حال اصل کردن فروع اعتقادی و شدت یافتن عتابهای جاهلانه مذهبی نسبت به علما به گونهای شده است که حتی بعضی افراد از مراجع نیز طلب موضع تکفیری در اینباره میکنند. در این میان اگر مراجع به تکفیر یا انحراف آن عالم نپردازند، خودشان تکفیر شده و منحرف خوانده میشود. چنانچه شنیدم که بعضی به آیت الله سیستانی به خاطر ستایش از فعالیتهای علمی مرحوم آصف محسنی متعرض شدهاند.
..........
@azadpajooh
⚡️توئیت: کنسرت گروهی مداحان
مداحیها و مولودیخوانیهای گروهی مداحان معروف که این چند روز از صدا و سیما پخش میشود، بیشتر جنبه یک شوی نمایشی مداح برای مریدان دارد تا #مداحی برای اهلبیت(ع)
یا به تعبیر دیگر #کنسرت گروهی مداحان است.
https://twitter.com/mahdimasaeli/status/1163315592973041664?s=19
.........
@ azadpajooh
⚡️میلاد جدید امام موسی کاظم(ع)
حتما یادتان هست که تا همین چندسال پیش در این ایام میلادی نداشتیم، پس میلاد امام موسی کاظم چگونه به این روز انتقال پیدا کرد؟!
جواب: بعضی دوست نداشتند در کل دو ماه محرم و صفر میلادی وجود داشته باشد، و از طرفی میخواستند هفتم صفر را به صورت اختصاصی برای امام حسن(ع) عزاداری کنند، از این رو میلاد امام موسی کاظم را با احتمالات به ماه ذیالحجه انتقال دادند، در تعیین روزش چند روزی را امتحان کردند، در نهایت روز بیست ذیالحجه بیشتر مورد پسند قرار گرفت.
چند سال پیش یادداشتی در اینباره داشتم که مجددا آن را بازنشر میکنم
👇👇👇
⚡️نگاهی به جدیدترین مناسبتسازی/هیچکدام از ائمه(ع) در محرم و صفر امکان ولادت ندارند؟!⚡️
✍مهدی مسائلی
🔹در عصر حاضر برای بعضی از شیعیان ماهیت دینداری تنها در مناسک سوگواری خلاصه میشود و ارزش عزاداری از هر امر دینی دیگری مهمتر است. این موضوع گسترش روزافزون ایام سوگواری را موجب شده است. در این میان قواعد و ملاحظات جدیدی نیز برای ایام سوگواری تعیین شده است. مثلا باید کل محرم و صفر یکپارچه عزاداری و مصیبت باشد و کسی حق ندارد روزی را در این دو ماه به عنوان میلاد ائمه(ع) در نظر بگیرد. به دیگر سخن، امکان ندارد خداوند ولادت ائمه اطهار(ع) را در این دو ماه قرار داده باشد زیرا اراده و تمایل بعضی از شیعیان بر این امر تعلق نگرفته است.
نمونه آنکه میلاد امام موسی کاظم(ع) در کتابهای روایی و تاریخی شیعه (همچون اعلام الوری شیخ طبرسی، الدروس شهیداول، مناقب ابن شهرآشوب، روضة الواعظین و...) در هفتم صفر تعیین شده و هیچ تاریخ مشخص دیگری برای آن نقل نشده است. اما از آنجا که بعضی از شیعیان میخواهند روز هفتم صفر را به شهادت امام حسن مجتبی(ع) اختصاص دهند لاجرم باید تاریخ ولادت امام موسی کاظم (ع) به روز دیگری انتقال پیدا کند. از این رو محققان دست به کار شده و با تخمین زدن تاریخهای دیگری را برای ولادت امام موسی (ع) خلق نمودند. بدینگونه که چون در بعضی منابع بیان شده که امام در سرزمین ابواء میان مکه و مدینه به دنیا آمدند، پس حتما باید ولادت ایشان در ماه ذیالحجه باشد، و اراده غیرتحقیقی آنها این امکان را نیز نفی میکند که امام صادق(ع) پس از حج، مدتی در مکه درنگ کنند و سپس به مدینه بازگشته باشند. پس آن حضرت بدون شک پس از به جاآوردن حج به سرعت مکه را به سمت مدینه ترک نمودهاند.
بر این مبنا تخمین زدن تعیین برای میلاد امام موسی کاظم(ع) آغاز شد و در سالهای گذشته تاریخ 14 ذیحجه برای میلاد آن حضرت تعیین شد و در بعضی از تقویمها نیز ثبت گردید. با این حال این روز به مذاق بعضی خوش نیامد و آنها روز 20ذیالحجه را بدون هیچ روش تحقیقی و کاملاً بر مبنای ذوق شخصی به عنوان روز میلاد امام موسی کاظم (ع) تعیین کردند و به کمک برنامههای تقویمی تلفن همراه همچون بادصبا رسماً به جامعه شیعه معرفی و ابلاغ شد.
هرچه هست در سالهای اخیر در کنار مناسکسازی فراوانی که صورت میگیرد، ایامسازی نیز رونق خاصی پیدا کرده و روزهای میلاد و مصیبت فراوانی برای شیعه ساخته میشود. دراین مسیر عده ای نیز با رنگ و لعاب تحقیق هر امر تاریخی را که تمایل دارند، کوچک و یا بزرگ میکنند. بعضی از این مناسبتهای تخمینی مورد قبول مسئولین فرهنگی کشور واقع شده و مدیران فرهنگی برای دور ساختن فشارها و جنجالسازیهای مذهبی، به تبلیغ عمومی آن رسمیت بخشیدهاند.
.............
@azadpajooh
⚡️توئیت: تحلیلی بر توئیتهای احمدینژاد
توئیتهای عجیب احمدی نژاد همچون تبریک گفتن تولد مایکل جکسون، نشان میدهد که وی به فکر رهبری یک حرکت جهانی منجیگونه است و میخواهد بگوید که به همه مردم جهان و سلایقشان توجه دارد.
در حرکت منجیانه احمدی نژاد، عرفان(شامل همه عرفانها)، جایگزین شریعت شده است.
https://twitter.com/mahdimasaeli/status/1167320375044141057?s=19
..........
@azadpajooh