می وزد توفنده بر باروی تو
پرچم "الله اکبر" گوی تو
سرنهاده دشت،روی دامنت
تکیه داده کوه بر بازوی تو
همتلاطم با نهنگان جنوب
ماهیان خطّۀ گیسوی تو
همنورد مرزهای آبیات
چشمهای روشن جاشوی تو
همقدم با سرحدات خاکیات
سروهای رُسته در هر سوی تو
زَهرۀ آن را ندارد دشمنت
تا بیاید فاش، رو در روی تو
دائما مشغول ذکر "یا علی" است
چشمۀ جوشندۀ نیروی تو
*
از غم عالم رهایم کرده است
نغمۀ "یا ضامن آهو"ی تو
#اعظم_سعادتمند
پن: می خواستم یه شعر عاشورایی بگم شد ملی میهنی!
@azam_saadatmand
لج نکن ببار!
شهر ایستاده در غبار!
اشک مرهم است
مرهمی بر این دو حال گریه دار
این دو سوگوار
#اعظم_سعادتمند
صیاد پیر!آخر این داستان چه شد
تقدیر پنجههای پلنگ جوان چه شد
پیچیده در سراسر شب بوی سوختن
تکلیف ماه و مزرعه های کتان چه شد
برگی که سبز بود در آغاز دی هنوز
از سوز باد وحشی بیخانمان چه شد
هر موج می برد جسدی را به ساحلی
طوفان چه کرد؟عاقبت بادبان چه شد
صیاد پیر کوه! پلنگ جوان من
قربانی غرور کدامین تپانچه شد؟
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر
@azam_saadatmand
میان رفت و آمدهای قایقهای سرگردان
به غیر از کشتیات راه نجاتی نیست در عالم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
حالا که به این ناحیه افتاده گذارم
رد می شوم از مرز، در آن خاک ببارم
رد می شوم از کوه و در و دشت، که با او
در یک شب بین الحرمین است قرارم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
نوری و میدهی به جهان خرابه جان
میبخشی از نگاه خودت شام را چراغ
#اعظم_سعادتمند
نبودی مگر در مسیر بهاران،پرستو؟
چرا سر در آوردهای از زمستان پرستو
نگفتند اردیبهشت است حتماً بیایید؟!
چرا ناگهان شد هوا برگریزان پرستو
شنیدم پذیرایی میزبانان چنین بود
که حتی ندادند آبی به مهمان پرستو
نمیفهمم این را که بر بالهای بلندت
چگونه دویده است خار مغیلان پرستو
نگو بسته بودند بال تو و آسمان را
قفسسازها زیر شلاقباران پرستو
مگر خانههای دمشقی ندارند ایوان
چرا آشیان کردهای کنج ویران پرستو
نگو که چه کردند طاقت ندارم ندارم
ببینم تو را سرد و خاموش و بیجان پرستو
#اعظم_سعادتمند
گرچه در فرزانگی عقلی هماوردم نبود
عشق آن چیزی که عمری فکر می کردم نبود
ناگهان دیدم چهل سال از تو دور افتاده ام
فرصت آنی که از بیراه برگردم نبود
.
ِ
ِ
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر
@azam_saadatmand
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان
عاشق ترین پدیده ی جغرافیایی است
#اربعین
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
اگر ترسی میآمد میگرفتم دستهایت را
اگر شب بود میگشتم پی نور النگویت...
#اعظم_سعادتمند
پ ن:چهار سال گذشت...
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
زیباتر از شکفتن لبیک یا حسین
این هممسیر بودن و این همصدایی است..
از هیچکس سؤال نکن ساکن کجاست
از قلب غرب آمده یا آسیایی است
اینیک سفیدپوست و آنیک سیاهپوست
فرقی نمیکند، دلشان نینوایی است
جای قرارِ هر پرِ در باد دربهدر
آغوش بازِ آن حرم کهربایی است
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان
عاشقترین پدیدۀ جغرافیایی است
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
کی میآیی ای بهار من برای دیدنم
دارد از در میرسد پاییز،اینجا که منم...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
تازه شعر گفتن را شروع کرده بودم،یادم می آید یک بیت گفته بودم که به نظر خودم خیلی شاهکار بود
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
تو کیستی که تو را دوست اینچنین دارم
بعد برای یکی از دوستانم خواندم،گفت این که مصرع اولش برای بهمنی است...
"تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصلهای هست، داد از این دارم"
و شعر هیچ وقت کامل نشد،نمی دانم توارد بود یا قبلا شنیده بودم و ناخودآگاهم فریبم داده بود...به هر حال،استاد بهمنی از غزل سرایانی است که من کتابهایش را همیشه کنار دستم دارم و خواندن غزلهایش مرا مبتلا به برقگرفتگی می کند،برایشان آرزوی سلامتی دارم.
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
عکس یادگاری با شاعر یادداشتی کوتاه برای عرض احترام به استاد محمدعلی بهمنی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است
در عکسها دیدم مزارت را و عمریست
شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است
از هر غریب و آشنا پرسیدم از تو
گفتند بیش از هر کسی مهماننواز است
مردی که زانو زد جمل با ضرب تیغش
میلرزد آن وقتی که هنگام نماز است
در باد، بیرقهای خونین محرم
در امتداد پرچمت در اهتزاز است
تنهاییات، تنهاییات، تنهاییات، مرد!
بیش از تمام دردهایت جانگداز است
اما نشد_ آنقدر اندوهت کهن بود_
بنویسم از چشمان تو شعری که تازه ست
#اعظم_سعادتمند
#باران_پس_از_برف
@azam_saadatmand
از من پذیرا باش شعری اتفاقی را
از بین انبوه قوافی یک اقاقی را
شاه خراسان! پای عشق و عاشقی بگذار
این بیت های درهم هندی_عراقی را
بعد از تو آهوها پی صیاد می گردند
دنیا ندیده ست اینچنین سبک و سیاقی را
مستانگی ها را چگونه شرح باید داد
وقتی گرفتند از زبان شعر, ساقی را
زاینده رودم در سرشتم ردّی از دریاست
تا کی بگریم سرنوشتی باتلاقی را
آقا! به من فرصت ندادند این کبوترها
در نامه بنویسم تمام اشتیاقی را...
دیگر مرا تاب سرودن بیش از اینها نیست
لطفا شما بنویس از این لحظه باقی را...
#اعظم_سعادتمند
#گنجشکهای_پاییز
@azam_saadatmand
شبهای ماه، خون پلنگان کوهسار
بر گردن هماوست که دیوانه پرور است
#اعظم_سعادتمند
#گنجشکهای_پاییز
@azam_saadatmand
میرود سوی کجا ایل پرستوهای دریایی؟
گوش کن!انگار در راه است،یک فصل معمّایی
از شمالِ غرب،از شهریورِ دریاچه میکوچند
با من امشب را به دیدار پلیکانها نمیآیی؟
ماهی آزاد اقیانوس!می دانم دلت تنگ است
مثل یک ایرانی آواره در شهری اروپایی
خستهام از آسمانِ طوسیِ این شهر لامذهب
کاش میرفتیم تا بالای گنبدهای مینایی
□
پیلهی افتاده پای برگهای توت باور کن!
عاقبت یک روز از این روزها پروانه میزایی
#اعظم_سعادتمند
پن:
این شهر لامذهب...
@azam_saadatmand
بنویس در این وادیِ دور از وطن، از وی
با جوهر فیروزهای و سوزِ قلمنی
دیوانهی آن تابلوام، آن که نوشتی
بر کاغذ بیحاشیهای عشق ، پیاپی
#اعظم_سعادتمند
پن:تماشای خط استاد سید حسن میرخانی که روحش شاد باد، از آیات امروز بود
در سایهسار گیسوی حوّاست شهر من
زیباست..بیملاحظه زیباست شهر من
سبز از نسیم سیب سحرگاه خلقت است
تلفیقی از وقار و تماشاست شهر من
چون دختران عاشق از غم تکیدهاش
تنها و مهربان و شکیباست شهر من
او را نبین نشسته در آغوش شورهزار
دریای آبهای گواراست شهر من
گفتند آشیانهی آل محمد است
بر شاخهی مقدس طوباست شهر من
از روزگار دور در آفاق، روشن است
مدیون مِهر دختر زهراست شهر من
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
گفتم اگر با من می آیی چتر بردار
بی اعتبار است این هوای مهرماهی...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
ای صدای قدمت نمنم باران بهشت!
شد نمکزار قم از آمدنت، خوان بهشت
ما به یُمن قدمت، خوانده و ناخوانده، شدیم
یکبهیک،لایق و نالایق،مهمان بهشت
از همان روز که خاکت گل و گلدسته نداشت
کوچ کردند به این ناحیه مرغان بهشت
میرود سمت خیابان ارم باز اگر
دلِ آدم بشود تنگِ خیابان بهشت
کودک و پیر و جوان در حرمت حس کردهاست
بازگشتهاست به امنیت دامان بهشت
تو به هر پنجره لبخند رضایت بزنی
میشود باز نگاهش به خراسان بهشت
*
شعر گفته است در اوصاف تو ای آینهجان!
این غباری که نشستهاست بر ایوان بهشت
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
#سید_حسن_نصرالله
آرام از سواحل بیروت رد شدی
بیاختیار باعث این جزر و مد شدی
دریا نداشت طاقت دیدار با تو را
رودی که رو به سوی فلک میرود،شدی
آنسان در انفجار شکفتی که گفتهاند
خورشیدهای شعلهور بیعدد شدی
سرخوش میان خیل شهیدان نشستهای
اما دلیل این غم بیحصر و حد شدی
از ما هم ای طنین گل سرخ! یاد کن
در نزد او که عاشقیاش را بلد شدی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
در پیش روی ما خیابانی که باریک است
پر می زنی اما جهان پشت ترافیک است
اخبار صبح شنبه از خون تو می گوید
خون تو یعنی جمعۀ دیدار نزدیک است
اخبار میگوید تو را کشتند و در گوشم
این جمله مثل آخرین دستور شلیک است
خون تو چون انبار باروت است، خواهد زد
آتش به سر تا پای دنیایی که تاریک است
آری، شهادت عین آزادی ست مرد، ای مرد!
این بیت ها تنها برای عرض تبریک است
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تر شد...
#سهراب_سپهری
پن:
شاید به یاد آرزوهای تو و سهراب
از نو بسازد پادشاهی دور،کاشانی
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand