eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
زار و دامن آلوده، آمدم به مهمانی حاصل همه عمرم، گشته این پشیمانی گرچه من گنهکارم، گشته ای خریدارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله سر به زیر و شرمنده، دل به لطف تو بستم توبه نامه ای باطل، مانده بر روی دستم معصیت شده کارم، از تو هم طلبکارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله مورد پسند تو ، زندگی نکردم من یک سحر به عشق تو ، بندگی نکردم من مانده بر زمین بارم، دلخوشم تو را دارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله با کمال بی شرمی، قلب یارم آزوردم نزد حضرت صاحب، آبروی خود بردم سرچگونه بردارم، کرده معصیت خوارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله با محبّت زهرا، تا نجف کشیدم پر ذکر هرشب قدرم، یا علی مدد حيدر بر علی گرفتارم، حبّ مرتضی دارم یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله زیر لب علی امشب، نام فاطمه دارد یاد مهربان یارش، آه و زمزمه دارد شد زمان دیدارم، من قتیل مسمارم فاطمه کجایی تو ، مردم از جدایی تو با حسین حسین امشب، حاجتم روا باشد چون که افضل الاعمال، طوف کربلا باشد شد حسین خریدارم، میل کربلا دارم اى حسين مظلومم ، اى حسين مظلومم با نگاه اربابم، همچنان زهیرم کن با تنی به خون غلتان، عاقبت به خیرم کن شد حسین مدد کارم، شاه با وفا دارم ای حسین مظلومم ، ای حسین مظلومم روی نی نسیم آمد، گیسویش تکانی خورد بس که دلبری می کرد، صبر خواهرش را برد گفت حسین گرفتارم، در میان اغيارم اى حسين مظلومم ، اى حسين مظلومم
روضه‌ی دوم چرا امشب به بستر جان نداری ندارم هیچ باور... جان نداری سَرَت برشانه‌ات می‌اُفتد ای وای بمیرم مثلِ مادر جان نداری بخوان روضه که خون شد حاصلِ تو که خون می‌جوشد از درد و دلِ تو شبیه قاتلانِ مادرم باز به من خندید بابا  قاتلِ تو بخوان روضه عصایش را شکستند غرورِ مجتبایش را شکستند بخوان ای سر شکسته نیم روزی زدند و هفت جایش را شکستند دو دستش رویِ سینه با ادب رفت تو گفتی فاطمه با تاب و تب رفت همینکه نامِ زهرا را شنید او سرش پایین به سمت در عقب رفت به او گفتی امانِ زینبم باش بمان عباس  جانِ زینبم باش اگر حتی به رویِ نیزه رفتی به نیزه سایبانِ زینبم باش کنارش باش کمتر غم ببیند که با تو دردها را کم ببیند سپردم بر تو؛ حتی سایه‌اش را مبادا چشمِ نامحرم ببیند دلم قرص است غم همسایه‌اش نیست که عباسِ مرا همپایه‌اش نیست مرا او سایبان می‌گردد اما سرِ کج روی نیزه سایه‌اش نیست مرا گفتی به شهپر می‌سپاری به دستِ شش برادر می‌سپاری ولی دست چه کس در شام و کوفه مرا با چند دختر می‌سپاری
امشب این خانه باز پُر شده از گریه و سوز و آه دلشوره حال اُم‌البنین تماشایی است گاه اشک است و گاه دلشوره مادری بود سر به زیر و علی که تَرَک خورده بود احساسش همه بودند دور بسترش اما دَمِ در ایستاده عباسش تا بُریده نَفَس نَفَس میزد گریه در‌ بینِ خانه می‌اُفتاد مردِ خیبر مقابلِ زینب هِی سَرش رویِ شانه می‌اُفتاد گفت آقا شب وصال است و دلخوشم با صدایِ زهرایم همه از دورِ بسترم بروند همه جز بچه‌های زهرایم *** سر ‌به زیر رشید این خانه سمت در داشت جان به لب می‌رفت دست بر سینه داشت آهسته رو به بابا عقب عقب می‌رفت ناگهان گفت جانِ بابا باش پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین ای تمامِ وصیتم عباس جانِ تو جانِ دخترانِ حسین همه را تا سپرد بر عباس گفت راحت خیالت ای مادر در جوابش به گریه اُم‌ِبنین گفت شیرم حلالت ای مادر علقمه دید خم شده بر مَشک آنقدر تیر خورد تا اُفتاد همه در پشتِ نخلها بودند همه گفتند مرتضی اُفتاد
باز هم خانه و یک بستر خون آلوده زنده شد خاطره‌ مادر خون آلوده شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا تا ببندی سر این حیدر خون آلوده این سروصورت خونین شده هم ارثی شد بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده ریشۀ هرچه بلا آن در و دیوار شده سینۀ مادر و میخ در خون آلوده مثل پهلو سر پاشیده زهم خوب نشد چه کند زینب و این پیکر خون آلوده دور زینب همه هستند همه مَحرم ها وای از کرببلا و پر خون آلوده با لبانی که ترک خورده به گودال آمد بوسه زد با قد خم حنجر خون آلوده درسرازیری تل روبروی شمر رسید چشمش افتاد به موی سرخون آلوده خوب شد خورد به تاریکی شب غارت ها جمع شد قافله ای دختر خون آلوده می فروشند در این کوفه سر بازارش گوشوار و سپر و معجر خون آلوده
نقل شده که روزی امیر مؤمنان علی سلام اللّه علیه بر بالای منبر مسجد بصره فرمود: «از من بپرسید قبل از آن که مرا از دست بدهید.» مردی از میان جمعیّت برخاست و گفت: «ای امیر مؤمنان! جبرئیل هماکنون کجاست؟» حضرت علی سلام اللّه علیه نگاهی به سوی آسمان نمود، آنگاه به سمت چپ و راست نگاه کرد و فرمود: «تو جبرئیل هستی.» در این هنگام، آن شخص به پرواز درآمد و سقف مسجد را شکافت و رفت. مردم فریاد "الله اکبر" سرداده و گفتند: «ای امیرمؤمنان! از کجا فهمیدی که او جبرئیل است؟» امیرمؤمنان علی سلام اللّه علیه فرمود: «وقتی به آسمان نگاه کردم، تمام طبقه های آسمان را تا عرش دیدم، ولی او را نیافتم، آنگاه به تمام اطراف زمین نگریستم و او را ندیدم، پس فهمیدم که او جبرئیل است.» 📚انوارالنعمانیه 1/32 📚القطره ج٢ص٣۶١
از نگاه پسرت سمتِ سرت ریخت دلم دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم از سخنهای طبیبی که تو را کرد جواب از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم مادرم فاطمه را در نظرت می بینم ریخت از فرق تو خونِ جگرت ریخت دلم دست عباس سپردی همۀ ما را بعد از نگاه تو به دست قمرت ریخت دلم نفس من به نفسهای تو بند است پدر از نفسهای کم و مختصرت ریخت دلم سمتِ کوچه نظرم جلب شد و آنجا ، با دیدنِ جمعیتِ پشت درت ریخت دلم رخ مهتابیِ تو روز مرا چون شب کرد خون فرق سر تو خون به دل زینب کرد این غم آنست که یک روزه مرا پیر کند کیست تا حال منِ غمزده تفسیر کند بس که این زخم عمیق است و ز تو خون رفته شیر هم سخت ، بعید است که تأثیر کند کاش می مُردم و این گونه نمی دیدم که رنگ رخسار تو هر ثانیه تغییر کند پشت در گفت یتیمی که مگر سابقه داشت بی غذا باشم و خرمای علی دیر کند رحمت حق به دو چشمی که به قصد قربت گریه بر غربت این زخمیِ شمشیر کند کاش پیک اجل این بار کند صرف نظر لااقل کاش کمی هم شده تأخیر کند کاش فکری تو به حال دل و آهم بکنی چشم خود باز کنی باز نگاهم بکنی ظاهراً زخم ، عمیق است و شفا نیست که نیست سرِ مُنشق شده را هیچ دوا نیست که نیست می روی بعدِ تو شاید که بفهمد کوفه هیچ کس مرد تر از شیر خدا نیست که نیست کیسۀ نان و رطب هم به تو می ریزد اشک که گرسنه است یتیمیّ و غذا نیست که نیست کوفه نشناخت تو را بعدِ نبودِ تو چه سود پشت در جمع شده مَردُم و جا نیست که نیست داغ تو داغ بزرگیست که تا آخر عمر مرهمی بر جگر خستۀ ما نیست که نیست با اشاره به من و تشنه لبت فهماندی هیچ داغی چو غم کرببلا نیست که نیست چشم تو ماتِ ابالفضل شد و ماتِ حسین روضه خواندی دمِ رفتن به مصیباتِ حسین وای اگر کرببلا ختم به گودال شود سیلی شمر و سنان قسمت اطفال شود وای اگر کار به غارت بکشد وای اگر باز از پای زنان زینت و خلخال شود وای اگر سید و سالار شهیدان روی خاک آنقَدَر خون زتنش رفته و بی حال شود وای اگر پیکر بی جان تمام شهدا زیر پا داخل گودال لگد مال شود وای اگر باز شود پای عدو سمت حرم یک دقیقه ز غمش بیشتر از سال شود وای اگر نیزه و شمشیر خورَد از چپ و راست تا پرستوی حرم بی پر و بی بال شود وای اگر اینکه جدا از بدنش سر گردد با نوک چکمۀ ملعون بدنش بر گردد مهدی مقیمی @rozeh_1
مرغ شب، عاشق دعای من است چاه مشتاق ناله های من است دامن بی گناه نخلستان خجل از اشک بی صدای من است دفتر خاطرات غربت من فرقِ از یکدگر جدای من است من طبیب و دوا نمی خواهم دیدن فاطمه دوای من است لب فرو بستم و نفس به نفس فاطمه فاطمه نوای من است شیر را بهر قاتلم ببرید گر چه این آخرین غذای من است هر که خوبی کند جزا گیرد صورت غرق خون جزای من است من غریبم ولی خدا داند هر دلی محفل عزای من است اشک من قصۀ غریبی من مرگ من حاصل دعای من است گه گهی کز خرابه می گذرید پیری آنجاست آشنای من است احترامش کنید کان بیمار همدم و یار با وفای من است (میثم) از ماتمم نوا سر کن عالم از گریه نینوای من است استاد حاج غلامرضا سازگار @rozeh_1
دلت هوای اجل کرده نیمه جانی تو در انتظار و هوایی آسمانی تو بیا بگیر ز اسم خودت مدد ، برخیز هنوز هم که هنوز است ، پهلوانی تو امان ازین همه غربت به تازگی مَردم شده است باورشان که نمازخوانی تو چه قدر دل نگرانی برای قاتل خود فدای این همه لطفت ، چه مهربانی تو گرفته صبر مرا ، رنگ چهرۀ زردت بهار من چه شده زخمیِ خزانی تو دوباره فاطمه یا فاطمه است روی لبت به یاد محسن و مادر چه بی امانی تو سر شکسته نکرده است رو به قبله تو را شهید روضه زهرای قد کمانی تو شبیه مادرمان فاطمه دم رفتن برای پیکر صد پاره روضه خوانی تو امان از آن سر بر نیزه ، وای از گودال امان ز کوفه و زینب ، اگر نمانی تو محمدحسین رحیمیان @rozeh_1
شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی کمی ز غربت خود را برای من گفتی چقدر طعنه شنیدی چقدر دم نزدی چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی چقدر حرف دلت را به چاه میبردی چقدر درد و دلت را به خویشتن گفتی دم غروب سلامی به همسرت دادی گمان کنم که به زهرا ز آمدن گفتی دلت گرفت پدر یاد مادر افتادی ز شعله های در و از لگد زدن گفتی یتیم ها که برای تو شیر آوردند ز بی وفایی این کوفیان به من گفتی تو از شلوغی و ترس از ربودن اطفال ز سنگ خوردن و سختی رد شدن گفتی برايم از غم بزم حراميان اي واي برايم از غم معجر نداشتن كفتي سحر به رسم سفارش کنار عباست فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی نوشت بر کفنت جوشنی حسین غریب تو از وصیت زهرا و پیرهن گفتی ز کشتن نوه هایت ز کشتن پسرت ز قتلگاه و بدن های بی کفن گفتی محمدجواد پرچمی @rozeh_1
چشم های به رنگ خون ات را بر پرستار خود کمی وا کن دلِ من شور می زند بابا گریه های مرا تماشا کن گر چه بستم شکاف زخمت را خونِ تازه دوباره می ریزد گر چه بر معجرم گره زده ام لخته خون، پاره پاره می ریزد بعد لبخند قاتلت بر من تو چرا خنده می کنی بابا شب بی مادریِ ما را باز این چنین زنده می کنی بابا واژه هایی که خاطرات من است باز تکرار می کنی هر بار کوچه ی تنگ، خنده و هیزم میخ در، دود، آتش و دیوار مُردم از روضه خوانی ات امشب سوختم پایِ هر وصیت تو سرِ شب از شکاف در دیدم حال عباس را ز نیت تو دست او را گرفتی و گفتی رو سپیدم کن ای رشید علی پیش زهرا کن آبرو داری آبرویم بخر، امید علی جان تو، جان خواهرت زینب ای علمدار کاروان حسین حیدر بی مثال عاشورا جان تو، جان دخترانِ حسین نکند کودکی شود تشنه نکند دختری زمین بخورد نشود با تو خیمه ای بی تاب نکند مادری زمین بخورد دست هایت اگر زمین افتاد نام زهرا به لب ببر، جان گیر بدنت را سپر کن و بشتاب خم شو و مشک را به دندان گیر تشنه لب مشک آب را به لبِ کودک بی زبان بگیر عباس تیر وقتی به چشم هایت خورد مدد از زانوان بگیر عباس دست وقتی که نیست با صورت از سرِ زین به خاک می افتی غرق در تیر، ای کمان ابرو به زمین چاک چاک می افتی مادری می رسد به بالینت دست دارد به روی پهلویش کاش چشمت نبیندش وقتی جای یک دست مانده بر رویش حسن لطفی @rozeh_1
تب گرفته تمام جسم مرا همه جا را سیاه میبینم کاش زهرا عیادتم بکند  او بیاید برای تسکینم گرچه بستند باز میریزد خون دل از شکاف زخم سرم.. زخم شمشیر قاتل من نیست داغ ناموس مانده بر جگرم سهم من از تمام این دنیا غصه و حسرت و بداقبالیست.. دور بستر حسین هست و حسن جای محسن کنارشان خالیست من که مرد نبردها بودم یک جراحت مرا ز پا انداخت وای از فاطمه که حوریه بود پنجه بر گونه هاش جا انداخت بروقنبر میان هرکوچه  بگو از حال و روز غمبارم  کودکان یتیم کوفی را با خبر کن که کارشان دارم این حسین است ، چهره ی اورا ای پسربچه ها نگاه کنید سر رخت و لباس او نکند.. کشمکش بین قتلگاه کنید سنگ از روی بام ها نزنید هر زمان که اسیر آوردید صدقه دست زینبم ندهید کودکانی که شیر آوردید آه و نفرین من به کوفه اگر از سری معجری ربوده شود وسط ازدحام جمعیت نکند دختری ربوده شود صاحبان تنور بعد از این به سر آفتاب رحم کنید اهل کوفه وصیتم این است به عروسم رباب رحم کنید سیدپوریا هاشمی @rozeh_1
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی اش یعنی این که جوشش زخم سرش بسیار بود @hosenih گوشه ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش بر لبش امّن یجیب و ذکر استغفار بود چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت گوییا آماده ی رفتن به سوی یار بود بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود! یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود غصّه ی خانه نشینی و غم سی ساله اش پیش چشمش می گذشت و غرق این افکار بود ماجرای کوچه و روی کبود فاطمه مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود @hosenih آن چه که شیر خدا را بر زمین انداخته ضربه ی تیغ عدو نه... تیزی مسمار بود ... آمد استقبال او با شاخه ی گل، همسرش روی دستش غنچه ی شش ماهه ی خون بار بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
اگرچه زخم سرش را تمام مي ديدند ولي ز زخم عميق دلش نپرسيدند كسي نخواست بپرسد چرا سرش بشكافت اگرچه مردم بي درد كوفه مي ديدند @hosenih شبي نخفت علي از غم جهالت خلق ولي تمامي آنان ز جهل خوابيدند بهار عمر علي شد خزان و گل نشدند دوباره در ره او خار فتنه پاشيدند نرفت رنگ سياهي بُرون از آن دل ها زداغ سُرخ علي گر سياه پوشيدند به غير اهل ولايت، هنوز هم آنان اسير وسوسه و اهل شك و تريدند عليست چون شب قدر خدا كه اين مردم ز قدر و منزلتش نكته اي نفهميدند علي حقيقت عدل است و تا ابد زنده است ولی تمامی آنان زجهل خوابیدند خداگواست كه در كربلا همين مردم گُلان باغ علي را به نيزه ها چيدند @hosenih چه روزگار غريبي بُود كه بعد از او به اشك زينب او اهل كوفه خنديدند دلم گرفته «وفایی» بیاکه گریه کنیم به احترام غمی که به شیعه بخشیدند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
خانه ویران شده ام غُصه ی بابا سخت است حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است دیدنِ رویِ تو و لخته یِ خونها سخت است سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است باز هم روضه نخوان روضه یِ زهرا سخت است @hosenih شعله هایِ نَفَسِ شعله وَرَت جمع نشد زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد بسته ام روسری ام را به سَرَت جمع نشد زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان حرفِ نا گفته بگو پیشِ پرستار بمان پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان گرچه بی دست ولی آب نگهدار بمان از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است شبِ آخر شده ای کوکبِ اِقبال مَرو روضه ی باز مخوان این همه از حال مَرو سَرِ آن پیکر اُفتاده ی پامال مَرو جانِ بابا جگرم سوخت به گودال مَرو بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت است کاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید پنجه ها از همه سو پیرهنش را نکشید تیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید نیزه ها شرم کنید و دهنش را نکشید پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است @hosenih منم و دیدنِ او لحظه ی اُفتادنِ او منم و ضربه ی سرنیزه به روی تنِ او وقت ضربه زدن و خم شدنِ دشمن او منم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
مسجد و محراب شهر گشته به غم مبتلا ماذنه دارد نوا قد قتل المرتضی در دل هفت آسمان میشنوم این نوا صوت حزینی که خواند قد قتل المرتضی @hosenih فاطمه ی قد کمان جان رسول خدا میشنود نغمه ی قد قتل المرتضی غربت وغم رخنه کرد برجگر مجتبی زیرلب اهسته گفت قد قتل المرتضی اشک زچشمش روان تشنه لب کربلا حضرت ارباب گفت قد قتل المرتضی زینب او نوحه خوان گشته به غم مبتلا رخت یتیمی به تن قد قتل المرتضی گشته به سوگ علی کون ومکان در عزا زانکه خدا بانگ زد قدقتل المرتضی محسن او منتظر بردر عرش خدا مویه کنان ذکراو. قد قتل المرتضی @hosenih حضرت عباس را نزد خودش زد صدا گفت شنو نغمه ی قد قتل المرتضی گفت بگوش پسر وعده ی ما کربلا جان تو وبچه ها قد قتل المرتضی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست تا صبح حشر بر سر و بر سینه می زنم جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست دارم به جای چند نفر سینه می زنم @hosenih من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت زخمی که شد عمیق مداوا نمی شود گر چند ضربه هم زده بودند باز هم پیشانی تو بیش از این وا نمی شود گفتند گفته ای که مرا کوچه می برند می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو گفتند گفته ای که تماشام می کنند می خواهم از زبان خودت بشنوم بگو @hosenih بابا خودت بگو سر بازار می روم بابا خودت بگو که گرفتار می شوم بابا خودت بگو به سرم سنگ می زنند بابا بگو بدون علمدار می شوم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند دست های پینه دارش استراحت می کنند نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست @hosenih درد را با گریه های بی صدا آزار داد با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود! روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود ...دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او ...بندگان کیسه های سرخ دینارند و او ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد جرم سنگینی ست،تیغ ذوالفقاری داشتن زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن جرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن جرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن جرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن جرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن @hosenih هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد هرچه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
چشم های به رنگ خون ات را بر پرستار خود کمی وا کن دلِ من شور می زند بابا گریه های مرا تماشا کن گر چه بستم شکاف زخمت را خونِ تازه دوباره می ریزد گر چه بر معجرم گره زده ام لخته خون، پاره پاره می ریزد @hosenih بعد لبخند قاتلت بر من تو چرا خنده می کنی بابا شب بی مادریِ ما را باز این چنین زنده می کنی بابا واژه هایی که خاطرات من است باز تکرار می کنی هر بار کوچه ی تنگ، خنده و هیزم میخ در، دود، آتش و دیوار مُردم از روضه خوانی ات امشب سوختم پایِ هر وصیت تو سرِ شب از شکاف در دیدم حال عباس را ز نیت تو دست او را گرفتی و گفتی رو سپیدم کن ای رشید علی پیش زهرا کن آبرو داری آبرویم بخر، امید علی جان تو، جان خواهرت زینب ای علمدار کاروان حسین حیدر بی مثال عاشورا جان تو، جان دخترانِ حسین نکند کودکی شود تشنه نکند دختری زمین بخورد نشود با تو خیمه ای بی تاب نکند مادری زمین بخورد دست هایت اگر زمین افتاد نام زهرا به لب ببر، جان گیر بدنت را سپر کن و بشتاب خم شو و مشک را به دندان گیر تشنه لب مشک آب را به لبِ کودک بی زبان بگیر عباس تیر وقتی به چشم هایت خورد مدد از زانوان بگیر عباس @hosenih دست وقتی که نیست با صورت از سرِ زین به خاک می افتی غرق در تیر، ای کمان ابرو به زمین چاک چاک می افتی مادری می رسد به بالینت دست دارد به روی پهلویش کاش چشمت نبیندش وقتی جای یک دست مانده بر رویش شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
جاى ناله زدن آماده کنيد تابوتى برا من آماده كنيد فاطمه منتظره بايد برم زود بريد يک کفن آماده كنيد هنو يادمه نفس نفس ميزد همه رو از دور خونه پس ميزد يادمه شبا تا صبح از زور درد بالش و به ميلۀ قفس ميزد @hosenih يادمه که شالم و گرفته بود راه اشک و نالم و گرفته بود يادمه بال خودش شکسته بود ولى زير بالم و گرفته بود يادمه به هيچ کسى امون نداد زخماش و حتا به من نشون نداد همه زندگيم و مديونشم جونم و تا نخريد جون نداد هنو يادمه حرم آتيش گرفت همه چى در نظرم آتيش گرفت در خونه رو یه بار آتيش زدند ولى صد بار جگرم آتيش گرفت يادمه داشتم ميفتادم.... نزاشت حتى تو دلم یه ذره غم نزاشت روبه قبله شد که روبرا شدم فاطمه هيچى برا من کم نزاشت حالا اون که دس به ديواره منم اونکه درد داره و بيداره منم دستم از خجالتش درنيومد اين وسط اونکه بدهکاره منم @hosenih هيچ جا اشکم اين چنين در نيومد کارى از دست کسى برنيومد صداى ناله ش و آخر درآورد ميخ در همين جورى درنيومد کاشکى پشت در من و صدا ميکرد در خونه رو نسوخته وا ميکرد كاشكي قبل از اونکه قنفذ برسه دستش و از شال من جدا ميکرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
در حریمت شفا نمی‌خواهم آتشم زن دوا نمی‌خواهم لحظه‌ی استجابت روضه از شما جز شما نمی‌خواهم خاک پای تو کیمیای من است جز همین کیمیا نمی‌خواهم تا اسیر حسین تو هستم دلی از غم رها نمی‌خواهم من حسینی و حیدریم ، پس بی نجف ، کربلا نمی‌خواهم "مست مست و قلندر استم من خاک نعلین قنبر استم من" @hosenih ابتدا، انتها نداری تو جز خدا آشنا نداری تو آیه‌ی اعظم خداوندی کی، چگونه، کجا نداری تو همه‌ی سائلان تو شاهند سائل بینوا نداری تو فرش این خانه بال جبریل است قالی نخ‌نما نداری تو با سرت عرش شکسته ولی روضه‌ی «بوریا» نداری تو "شب اسیر سپیده‌ی سحرت" عالمی مات جلوه‌ی پسرت آمدم تا در این شب آخر مثل این کاسه‌های پشت در مرحمی آورم برای سرت گرچه این را نمی‌کنم باور که دوایی برای این سر نیست که سر تو نمی‌شود بهتر که امید یتیم‌ها امشب می‌رود پیش حضرت مادر که در این شهر بی‌لیاقت‌ها نیمه شب دفن می‌شود حیدر شب، غریبی، تلاطم دریا شب مدینه، نجف، غم زهرا @hosenih اسم مادر رسید و غوغا شد گره از کار بسته‌ام وا شد اسم مادر دوباره معجزه کرده نفَس ‌آلوده‌ای مسیحا شد باید امشب به روضه برگردم : بی تو حیدر عجیب تنها شد قدرِ شب‌های قدر ! بعد از تو خانه قبری برای مولا شد امشب آغاز بهتری دارد شب وصل علی و زهرا شد غم اگر رنگ مادری دارد گریه هم بوی بهتری دارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی چشمه چشمه، اشک غربت خیز جوشید از علی خطبه ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ خطبه ی با آه را جز چاه، نشنید از علی @hosenih مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف... دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!! شان او را روزگار آورد پایین...روزگار آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال عدل را این طایفه کِی می‌پسندید از علی تا قیامت هم عقیل اصرار اگر میکرد...باز غیر از این برخورد، برخوردی نمی‌دید از علی □□□ آی حاجی های بیعت کرده! از سمت غدیر خانه برگردید...اما برنگردید از علی @hosenih دوخت چندین وصله ی نو بر عبای غربتش بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید باری از شانه هر عبد پریشان برداشت تا که گفتیم ببخشید دلش زود شکست نام مارا خودش از دفتر خسران برداشت @hosenih غصه خوردیم ولی غصه و غم هارا برد گفت باید که غم از سینه ی مهمان برداشت پارسال آمده بودم که دگر توبه کنم باغ اعمال مرا آتش شیطان برداشت بعد یک عمر به این خانه پناه آوردیم گرد و خاک از تن ما با لب خندان برداشت کار ما خورد به یک مانع بسیار بزرگ تا که یک مرتبه گفتیم علی جان!برداشت دست در دست یداللهی مولا دادیم پای ما را علی از خار مغیلان برداشت دست خط علی امروز به تقدیر من است سختی راه ازین بنده ی حیران برداشت من شب قدر فقط کرببلا میخواهم باید از کرببلا توشه فراوان برداشت @hosenih من حسینی شده ام چون که خودش خواسته است کام مارا پدر از تربت جانان برداشت * موقع ذبح سرش در بغل زهرا بود شمر سر را به غضب از روی دامان برداشت دوسه روزی بدنش روی زمین ماند ولی دشت را بوی خوش آن تن عریان برداشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 دستای پینه بسته خسته و دلشکسته عمریه چش به راهِ اجل نشسته خیره به آسمونه غصه هاش بیکرونه رولبش انا الیه راجعونه در و دیوار کوفه میگه نرو به مسجد شب غمبار کوفه میگه نرو به مسجد بارونه اشکاش داره مناجات میکنه به اشک حیدر خدا مباهات می کنه میاد تو کوچه دل علی پر میزنه با گریه یاد مادر سادات می کنه ای غریب آقام غریب آقام یاحیدر *** آخرین شبه مولا می بره نون و خرما بی صدا کوچه کوچه برا یتیما هرقدم بیقراره غربتش گریه داره (بیشماره) سی ساله واسه امشب درانتظاره نوای اهل آسموناس نرو به مسجد تو دل زینبش چه غوغاس نرو به مسجد غریب و تنها با چاه کوفه درد و دل کرد خسته شده از این مردمون پست و نامرد این شب آخر یاد مصیبت مدینه به روی زخم دل علی بازم نمک زد * پشت در تا رسید و میخ در تا که دید و گریه کرد یاد زهرا آه کشید و یادشه دست بسته همسرش زار و خسته غرق خون پشت در بود پهلو شکسته قنفذ بی حیا چه بد زد بشکنه دستش هم با مشت و هم با لگد زد بشکنه دستش حالا که وقته اذون آخره علیه قامت زهرا جلو چش تر علیه غلاف قنفذ کاری تر از شمشیرقاتل به قلب زار و غریب و مضطره علیه شاعر : حسین رحمانی امیرالمومنین (ع) نوحه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 من فرستاده ي - زاده ي حيدرم بين شهر کوفه - بي کس و ياورم درد و غريبي مانده به سينه از ظلم کوفه قلبم غمينه ميان کوچه ها با آه و ناله اومد به يادم داغ مدينه هرکجا رفتم در و به روم بستن دلم شکسته از دست زمونه نامه بنوشتم حسين بيا کوفه ولي پشيمونم خدا ميدونه از غم و درد قافله ي مولا غصه زده بر قلب من شکوفه از روي دارالاماره مي گويم تو رو به جون من ميا به کوفه حسين واااي لرزه افتاده بر - پيکرم اي خدا از سخنهاي اين - مردم بي حيا يکي ميگفت که سر بايد جدا شه يکي با خنده گفت زينب باهاشه اون يکي زير لب حرفهايي ميزد من ميخوام که عباس زنده نباشه --- --- اين دل بي دلم - شده درياي غم منتظر نشسته - تا بياد محرم از غمهاي حسين در سوز و دردم کاش بشه محرم دورش بگردم آروم آروم ديگه وقت عزاشه پيرهن مشکيم و آماده کردم کاش محرم شم زائر دربارت بيام کنار اون ضريح شش گوش اينقدر بر سينه ام بکوبم تا ز داغ تو گردم همونجا بيهوش روز عاشورا تو قتله گاه تو سرم رو بشکونم ز داغت ارباب سينه خيز آيم روبه روي گنبد با روي خوني اونوقت منو درياب حسين واااي حضرت مسلم (ع) نوحه 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 از من مگیر این دستِ خالی را که دارم این دستمال اشک و حالی را که دارم من آن فقیر بی‎سر و پایِ توام که پای خطایم رفته مالی را که دارم با فطرس اینجا آمدم، من را خریدند مرهم نزن این زخم بالی را که دارم بعد شهیدان سخت‎تر شد امتحانم تسهیل کن سیر کمالی را که دارم با آبروها دست من را هم بگیرید! سهم دعای این حوالی را که دارم؟ حالا که پائین پای اربابم نشستم پس خرج او کن سنّ و سالی را که دارم سرمایه‎ی من تا ابد حبّ الحسین است مدیون زهرایم مدالی را که دارم زینب تصدّق کرد و گندم‎زارِ ری شد یک لقمه‎ی نان حلالی را که دارم می‎گفت یا عبّاس دیدی معجرم رفت از نی ببین جنگ و جدالی را که دارم حالا فقط پوشیه‎ام یک آستین است فعلاً حجاب کامل زینب همین است رضا دین پرور مناجات با خدا مناجات 🔻🔻🔻🔻🔻 🌐 https://www.beharalashar.ir 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 @beharalashar