#اشعارناب شب هفت _اباعبدالله الحسین_سلام_الله_علیه
در شام ودرکوفه تن یارم کشیدند
باکعب نیزه، سمتِ بازارم کشیدند
این معجری را كه سرم دارم کشیدند
این جا چه شأنی دارد این معجر، کجایی!
ای مرغ عشق من تورا بی پَر نمودند
جسمِ توراباخنجری بی سر نمودند
خنده به اشک دیده ی خواهر نمودند
افتاده روی تلِّ خاكستر کجایی
دست پلیدی کرده بر رویم جسارت
باشمروخولی وسنان رفتم اسارت
دیدم تن وامامه ات رفته به غارت
ای سربریده، هستی خواهر-کجایی
درزیرچکمه پیکرت از حال افتاد
خولی پی دزدیدن اموال افتاد
دیدم تنت درگوشه ی گودال افتاد
تسبیح عبا عمامه انگشتر ، کجایی
بر روی نیزه چشم تر داری ،برایم
آیا زدخترها خبر داری،برایم
اصلاً دلی خونین جگر داری، برایم
دیدم نگاه آخرت را در کجایی
این پیچش بادصبا ازجانب توست
بروی نیزه این دعاازجانب توست
دارالشِفای این دواازجانب توست
افتاده ام در گوشه ی بستر، کجایی!
اینجا مسیرِ كوفه تا شام بلابود
یامقصداینِ مردهاشام بلابود
ازبعداین کرب وبلاشام بلابود
از بس فنا گردیده ام من در کجایی
#آرمین_غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#حسین
تو وزخم سنان ونیزه داران
من وشلاق دشمن ای حسین جان
من ویک کاروان بی گوشواره
من وقنداقه ی بی شیرخواره
ببین برناقه ی عریان نشستم
ببین چون پیره زن قد شکستم
تو وکوه غم وسنگ لب بام
من ونامحرمان کوفه وشام
من واین دختران قدخمیده
تو وحلقوم ورگهای بریده
شداز داغت سکینه موپریشان
که آمدمادرت گیسوپریشان
هوای دیده ی (مجنون) بهاریست
به سر امشب وصال روی یاریست
📝شعر..آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)..
.
🏴سبک نوحه زمینه پنجم و هفتم ماه صفر شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و امام حسن مجتبی علیه السلام
#نوحه_حضرت_رقیه_س
#زمینه_حضرت_رقیه_س
#نوحه_امام_مجتبی_ع
#زمینه_امام_مجتبی_ع
#عمه_بیاکه
#ای_زهر_بیاکه
🏴بند اول
عمه/بیا که/رسیده شب یلدای من
اومد/سرزده/پیشم از سفر بابای من
کنج خرابه عمه
امشبو مهمون دارم
زیر قدماش فرش از
دل پریشون دارم
به ما/چه عجب که سرزدی
بابا/ممنون که اومدی
شمعه/شام تار من شدی
بابا/خیلی خوش اومدی
بابا/بابایی بابا حسین
🏴بند دوم
مثل/مادرت/شده خم قد و بالای من
با سیلی بابا/کم شده سوی چشمای من
بابا کجا بودی که
هجر تو پیرم کرده
منو به کی سپردی
به زجری که نامرده
هر جا/جا میموندم میومد
تا که/جون بدم منو میزد
هر جا/جا میموندم میرسید
از موم/میگرفت و میکشید
سرم هی داد میکشید
بابا/بابایی بابا حسین
🏴بند سوم
ای زهر/بیا که/راحتم کنی از غصه ها
مادر/میبینی/که شده خون جگر مجتبی
خیلی غریبم چونکه
قاتل من شد همسر
خودم دیدم نامردو
که سیلی زد به مادر
یه عمره دارم زجر میکشم
نشد/تا براش سپر بشم
جلو/چِشَم افتاد مادرم
توی/کوچه جون داد مادرم
ای وای/مادرم وای مادرم
🙏التماس دعای خیر
✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
امام حسین علیه السلام
وداع با محرم
ماه صفر رسیده و وقت سفر شده
با کاروان گریه دلم خونجگر شده
یک کاروان ستاره که خورشید شام بود
با دختری که مرثیه خوان پدر شده
از بس به یاد روضه ی بابا دلش شکست
بغضی که داشت از غم دل، پر ثمر شده
از اربعین نگو که سراپا خجالتم
از اربعین نگو که دلم در به در شده
پای پیاده، صحن نجف تا به کربلا
در این مسیر فصل عزا تازه تر شده
هر کس برای داغ نبی گریه می کند
از الطفات فاطمه صاحب اثر شده
هر جا دلم گرفت حسن را صدا زدم
عمرم فقط به حرمت این عشق سر شده
مشهد، مدینه، یا نجف و شهر کربلا
گریه برای اهل سفر بال و پر شده
ماه محرّم آمد و با هرچه داشت رفت
حسرت به روی سینه ی عالم گذاشت رفت
✍منکلام:کربلایی اسماعیل شبرنگ
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
امام حسین علیه السلام
وداع محرم
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم
قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم
ما ارث گریه از پدر خویش برده ایم
پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم
این اشک ها برای تو باشد ، حسین جان
شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم
تفسیر روضه هاست حروف مقطعه
جان را میان سوره ی مریم گذاشتیم
خیلی حسین زحمت مارا کشیده ای
خیلی برای روضه ی تو کم گذاشتیم
یک عمر دم حسن شده و بازدم حسین
این عشق را به سینه دمادم گذاشتیم
یک اربعین زیارت مارا ردیف کن
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
✍منکلام:کربلایی احمد ایرانی نسب
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
وداع با محرم
اگر چه مثل محّرم نمیشوم هرگز
جدا ز. روضه و ماتم نمیشوم هرگز
مرا ببخش مرا، چون که خوب میدانم
که توبه کردم و آدم نمیشوم هرگز
اسیر جاذبۀ حُسن یوسف یاسم
که محو در گل مریم نمیشوم هرگز
گناه کارم و حتی بدون اذن شما
بدان نصیب جهنم نمیشوم هرگز
به جان عشق قسم غیر چهارده معصوم (ع)
به پای هیچ کسی خم نمیشوم هرگز
قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
بجز شهید محّرم نمیشوم هرگز
نَمی فُرات بیاور چرا که من قانع
به سلسبیل و به زمزم نمیشوم هرگز
در انتهای غزل من دوباره میخواهم
فقط برای تو باشم نمیشوم هرگز
✍منکلام:کربلایی حمیدرضا برقعی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
امام حسین علیه السلام
وداع با محرم
وقتش رسیده با شما معنا بگیریم
با عشق تو در هر محرّم پا بگیریم
کوچک ترین ها با شما خیلی بزرگ است
قطره شدیم اندازه ی دریا بگیریم
تنها دلیل زندگی حبّ الحسین است
خوب است بین مجلس تو جا بگیریم
لیلا تو باشی عالمی اهل جنون است
باید که ماهم راه صحرا را بگیریم
دیوانگی از عشق تو تحکیم عقل است
ما حکم خود از عالم بالا بگیریم
دستان ما خالی ست پیش ماه بی دست
تا خرجی یک سال از سقا بگیریم
سی روز ماه روضه دیگر وقت آن است
ما مزد خود از حضرت زهرا بگیریم
باشد تمام آرزویم صاف و ساده
این اربعین تا کربلا پای پیاده
✍منکلام:کربلایی اسماعیل شبرنگ
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
امام حسین علیه السلام
وداع با محرم
بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من
شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش در گذر از این خطای من
با زعفران شهر خراسان نمی شود
رنگی دهی امام زمان بر حنای من
از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام
چیزی نمانده مثل شما از صدای من
با نوحه های این دهه ی آخر محرم
شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من
ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده
بعد از دو محرم چه شد کربلای من
سر زنده ام به عشق حسن خضر گریه ام
این چشم خیس چشمه ی آب بقای من
من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم
جایی گرفته حضرت زهرا برای من
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://eitaa.com/hazratehzeynab
#شام_زمینه
#شام
یابن الحسن بیا به دروازه ساعات
اسیر شامیان شده عمه سادات
راس حسین بر نی ؛ گشته تماشایی
با سنگ کین شد از ؛ زینب پذیرایی
وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب
.........
شد دور زینب ازدحام کجایی عباس
کف میزنند زنان شام کجایی عباس
هم هلهله کردند ؛ هم ناسزا گفتند
یک یک همه سرها ؛ از نیزه می افتند
وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب
.......
خون شد دل فاطمه و حیدر کرار
عقیله العرب کجا و سرِ بازار
دستانِ زینب را ؛ با ریسمان بستند
زنها همه خوشحال ؛ مردان همه مستند
وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب
.....
محله یهودیان ای دادِ بیداد
افتاده آتش بر سرِ امامِ سجاد
آنکه غل و زنجیر ؛ بر دست و پایش زد
در پیش او سیلی ؛ بر عمّه هایش زد
وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب
#اسارت_شور
#شام_شور
#شور
نامحرمان و دختر حیدر امان از شام
بزم حرام و آل پیمبر امان از شام
خون گریه می کند چشم ابوتراب
شد جای اهلبیت در مجلس شراب
وای از شام ۲ وای از شام بلا
زینب کجا و این همه آزار امان از شام
زینب کجا و کوچه و بازار امان از شام
این شامیان همه دشنام می دهند
بر آل فاطمه دشنام می دهند
وای از شام...
آتش به قلب خواهرت افتاد حسین من۲
از روی نیزه ها سرت افتاد حسین من۲
از خون به صورتت هی رنگ می زنند
بر نی سر تورا با سنگ می زنند
وای از شام...
اشک از دو دیده ی ترت افتاد حسین من
از روی ناقه دخترت افتاد حسین من
دیدی که قاتلت در پای نیزه ها
پیش نگاه تو می زد رقیه را
وای از شام...
#عبدالزهرا
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر میآورند...
تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بیپیراهن و بیبال و پر میآورند
هم عمو میآورند و هم برادر، حیرتا!
هم پدر میآورند و هم پسر میآورند
آشنا میآید آری این گل بالای نی
هر چقدر این نیزه را نزدیکتر میآورند
تا بگردد دور این خورشیدهای نیمهشب
ماه را نامحرمان از پشت سر میآورند...
زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو
خیزران میآورند و طشت زر میآورند
🔸شاعر:
#سعید_بیابانکی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
به نام و حمد او کز عشق او ارباب لبریز است
و اما بعد حال زینب کبری غم انگیز است
رسید آن کاروان جایی که بوی غصه می آید
چه باید کرد وقتی غصه روی غصه می آید
سر صبح است و انگاری که اینجا عیدالایام است
برای کاروان عشق اما مطلع شام است
عجب روزی که بود از روز عاشوراش سوزان تر
ندیده هیچکس روزی از این شام غریبان تر
چه بود آن روز آن روزی که از صبحش چنان شب شد
و غم آنقدر بالا رفت و سنگین شد که زینب شد
بلی اسلام پایان یافت مذهب چشم خود را بست
سر بر نیزه هم از شرم زینب چشم خود را بست
دم دروازه ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد
علمداری که یک کوفی به غارت برد مشکش را
دم دروازه شامی ها در آوردند اشکش را
چه بر زینب گذشت آن روز بین کوچه و بازار
تمسخر، طعنه و تحقیر، سنگ و آتش و آزار
هزاران دلقک از اولاد عمرو عاص آوردند
برای پایکوبی دورشان رقاص آوردند
خبر دادند ابنای یهودی های خیبر را
برای بازدید آورده اند اولاد حیدر را
مجال خطبه خواندن نیست از بس ساز و آواز است
همین که زنده میمانند دیگر اوج اعجاز است
به شمر و اخنس و خولی و ابن سعد صد لعنت
اگر بازار شام این است پس بر کوفه صد رحمت
میان کوچه ها روزی نمیرفتند راه اصلا
ندیدند این زنان را پیش از این خورشید و ماه اصلا
مدام از روی نی سر روی خاک افتاد عیبی نیست
سر شش ماهه هم بر روی خاک افتاد عیبی نیست
بلا این است بفروشند آن دُرهای سرمد را
به بازار کنیزان برده اند آل محمد را
به قرآن پاره ها آن بی وضوها دست ها بردند
عروسان علی را از میان مست ها بردند
چنان آتش ز بام افتاد، دستار امامت سوخت
همان چادر که باقی مانده بود از روز غارت، سوخت
زنانی را که روی خویش را از کور پوشاندند
صلاه صبح تا مغرب میان شهر چرخاندند
یکی ای کاش بود آن روز و کم میکرد مشکل را
و هول میداد از نزدیکی زینب اراذل را
پس از دروازهی ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد
کسانی را که فردوس برین ماوایشان باشد
به لطف شامیان دیگر خرابه جایشان باشد
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#اسارت #شام
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سخت تر از کربلا
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها
شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر
شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین
کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دو ن همتی
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام
بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایت پیشه آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول
داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان
پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زن های شام
آتش و خاکستر از بالای بام
زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی
هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین
هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته
رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب
آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود
یک طرف نی سر طفل رباب
بر سر نی داشت ذکر آب آب
ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی
بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت
خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودی های شام
کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند
این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است
طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام
این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شام تر از شام شد
آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند
خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند
آن یکی بر نیزه دار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد
پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب
آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون
بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگ ها از بام گویندش سلام
از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علیست
این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا حسین
وای من ای وای من ای وای من
کاش می مردم نمی گفتم سخن
آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام
آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین
ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمان ها چاک چاک
#غلامرضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
#مصائب_شام
از در و دیوار ضربه خورده ام
در سر بازار ضربه خورده ام
یا تو خیلی زخم خورده بر سرت
یا که من بسیار ضربه خورده ام
در نماز نافله از چکمه ها
وقت استغفار ضربه خورده ام
بیشتر از هر کسی پیش سرت
من ز نیزه دار ضربه خورده ام
در میان ازدحام سنگها
با تو ای دلدار ضربه خورده ام
هر دفعه افتادی از نیزه زمین
از غمت هر بار ضربه خورده ام
از میان خیمه های سوخته
تا به شام تار ضربه خورده ام
کار دنیا را ببین آنقدر از
زجر بی مقدار ضربه خورده ام
من هم از این خیزران لعنتی
مثل تو انگار ضربه خورده ام
🔸شاعر:
#ابراهیم_میرزایی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#مرثیه_حضرت_رقیه #مناجات_با_امام_زمان
شِکوه ها دارم از ایمانی که نیست
کُشت من را چشمِ گریانی که نیست
آی مردم! یار را گم کرده ام
خیمه دارم در بیابانی که نیست
از عذاب بچهء نااهل خود
نوح شد سرگرم طوفانی که نیست
ای بزرگ خاندان! ما بی کسیم
خانه ها ویران شده خانی که نیست
جای من را بر کس دیگر مده
چون که می ترسم از الآنی که نیست
معنی ناز و ادای نوکرت
هرچه باشد جز پشیمانی که نیست
مورم و جاروکش این روضه ام
کار دارم با سلیمانی که نیست
چون که مجنون حسینم شیعه ام!
بی خیال هر مسلمانی که نیست
در میان سفرهء ارباب مان
بی رقیه خیر و احسانی که نیست
ناخنش افتاد و با زحمت کشید...
شانه بر موی پریشانی که نیست
گفت بابا؛ اینهمه تیزی سنگ
ردّ مُهرت روی پیشانی که نیست؟
آخرش با آن دهان خونی اش
بوسه زد بر جای دندانی که نیست
🔸شاعر:
#رضا_دین_پرور
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
صاحب عزای ماه صفر زودتر بیا
🏴➖🏴➖🏴➖🏴
ماه صفررسیدو محرم تمام شد
هنگامه مصائب غم بار شام شد
وقتی خبر ازآمدن کاروان رسید
ناگاه در ورودی شهر ازدحام شد
آن سروری که هست مقامش فرازعرش
برروی نیزه ها سراو رامقام شد
پایین فتاد،باز سرش ازفراز نی
سنگی رها دوباره زبالای بام شد
زینب کجاومجلس نامحرمان کجا!
آری چنین به دخت علی احترام شد
آن بانویی که سایه اوکس ندیده بود
باچون یزید بدگهری هم کلام شد
درسینه اش هنوزغم کوفه تازه بود
اما دوباره وارد دربزم عام شد
خیره سری برای کنیزی خانه اش
خیره سوی سکینه علیهاسلام شد
زینب اگرنبودشهادت عقیم بود
صبرواسارتش سبب این دوام شد
ای صاحب انتقام و،ولی دم حسین
بازآ که لحظه ی طلب انتقام شد
صاحب عزای ماه صفر زودتر بیا
این روزگاربی توسیه همچوشام شد
عجل علی ظهورک یاصاحب الزمان
بنگرکه صبرمنتظرانت تمام شد
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
#زمینه_حضرت_رقیه_س_شب_سوم_محرم
#علی_تقی_پور
بند✅
داره می سوزه موی سر من
داره می سوزه بالو پر من
با ضرب دست این زجر ملعون
داره می سوزه این پیکر من
خونیه لبات خاکیه موهات کی منو یتیمم کرده
قطع شده رگات خون تو چشات کی منو یتیمم کرده
(ای بابا حسین ۲ای بابا حسین کجایی)
بند✅✅
لکنت گرفته شیرین زبونت
شد اربا اربا پیشم جوونت
ببخش اگه من رومو می گیرم
زده منو زجر خصم زبونت
شیب الخضیبی خدالتریبی بریده حنجر حسین جان
عطشان قالوبده عریان اولوبده بریده پیکر حسین جان
(ای بابا حسین ۲ای بابا حسین کجایی)
بند✅✅✅
طاقت ندارم دیگه بریدم
توکودکی من عذاب کشیدم
با سر رسیدی گوشه خرابه
به آرزوی دلم رسیدم
شکسته پهلوم کبوده بازوم چه ضربا که من نخوردم
سفیده موهام زیاده غمهام چه زخما که من نخوردم
(ای بابا حسین ۲ای بابا حسین کجایی)
@azizamhosen
@yaraliagham
#وداع_با_ماه_محرم
یک سال دگـر مـحـرمـت را دیـدم
یک سال دگر چه روضهها بشنیدم
شد اضافه این ماه به عمر دل من
آقـا چِـقَـدَر بـرای تــو گـریـیـدم
ای کاش نباشد این عزا آخر من
بـار دگـری مـحـرمـت بِـنـبـیـنم
شکر تو حسین،مـحرمت گرییدم
ای کاش بگی حَرَم به تو بخشیدم
آیم به حـرم دوباره و گـویم من
یک بـار دگـر کـربُـبـلایـت دیـدم
شاعر؛ #علی_اصغر_رضایی
#حضرت_رقیه
رفتی و بعد از تو بابا دخترت از دست رفت
دلربایت دلنشینت دلبرت از دست رفت
گفته بودی تا عمو دارم خیالم راحت است
حیف اما پیش چشمم لشکرت از دست رفت
کودکم خب زیر آتش ماندنم معمولی است
پس مپرس از من چرا موی سرت از دست رفت
خواستم تا با تو درد دل کنم اما نشد
زیر نعل تازه بابا پیکرت از دست رفت
من شنیدم جدمان انگشترش را هدیه کرد
پس چرا انگشت با انگشترت از دست رفت
این وسط تا می توانستند حرف بد زدند
آه بابا احترام خواهرت از دست رفت
عمه را دیدم که بالای سرت اینطور گفت
من بمیرم یادگار مادرت از دست رفت
ظاهراً از پشت خنجر می کشید آن بی حیا
من نمیفهمم چگونه حنجرت از دست رفت
محمود یوسفی
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
چقد شب تا سحر، از صبح تا شب
نخوابیدم، کتک خوردم، نشستم
برا اینکه نشونت داده باشم
هنوز زخم رو ابرومو نبستم ...
"بمونه چیزی واسه بستنش نیست"
تو هم که مثل من ابروت زخمه
بمیرن این همه لامذهبی رو
حالا که توی آغوش منی، پس
بیا آروم باشیم امشبی رو
"در گوشت یه حرفایی رو میگم"
نشستم دسته کردم گفته هامو
شروعش از غروب سرخ صحراست
بابا راس گفته بودی این سه سالت
یه جورای زیادی مثل زهراست
"جوون بوده ولی خیلی شکسته"
نشستم دسته کردم گفتههامو
بذار از گم شدن تو راه رد شیم
نمیخوام لابلای درد دلهام
مکدر واسه اون حرفای بد شیم
" تنفر دارم از لفظ کنیزی"
نبوسیدی منو، رفتی، خدایی!!
نگفتی بی تو تنهایی میمیرم
ولی من عهد کردم زنده باشم
تا یک بار دیگه دستاتو بگیرم
"شنیدم ساربون بی رحم بوده"
آخی! یادت میاد دست تو بابا
همه شب بالش زیر سرم بود؟
یادت هست قد و بالای بلندت
چه تکیهگاهی واسه مادرم بود؟
"تمام مادرم از نیزه افتاد"
میگفتم اومدی هر جور باشه
باید از جام واسه بابام پاشم
مث زهرا که هستم؛ حالا دیگه
میخوام یه ذره هم مثل تو باشم
"بذار لب های من هم پاره باشه"
حقیقت اینه که نشناختمت؛ آه!
چکار کردن با این سر تا خرابه
تنور خولی، سنگ و چوب و نیزه
رسیدی دستِ آخر تا خرابه ...
"منم چشمام یه خورده تاره بابا"
ایمان کریمی
@rozeh_1#حضرت_رقیه
چقد شب تا سحر، از صبح تا شب
نخوابیدم، کتک خوردم، نشستم
برا اینکه نشونت داده باشم
هنوز زخم رو ابرومو نبستم ...
"بمونه چیزی واسه بستنش نیست"
تو هم که مثل من ابروت زخمه
بمیرن این همه لامذهبی رو
حالا که توی آغوش منی، پس
بیا آروم باشیم امشبی رو
"در گوشت یه حرفایی رو میگم"
نشستم دسته کردم گفته هامو
شروعش از غروب سرخ صحراست
بابا راس گفته بودی این سه سالت
یه جورای زیادی مثل زهراست
"جوون بوده ولی خیلی شکسته"
نشستم دسته کردم گفتههامو
بذار از گم شدن تو راه رد شیم
نمیخوام لابلای درد دلهام
مکدر واسه اون حرفای بد شیم
" تنفر دارم از لفظ کنیزی"
نبوسیدی منو، رفتی، خدایی!!
نگفتی بی تو تنهایی میمیرم
ولی من عهد کردم زنده باشم
تا یک بار دیگه دستاتو بگیرم
"شنیدم ساربون بی رحم بوده"
آخی! یادت میاد دست تو بابا
همه شب بالش زیر سرم بود؟
یادت هست قد و بالای بلندت
چه تکیهگاهی واسه مادرم بود؟
"تمام مادرم از نیزه افتاد"
میگفتم اومدی هر جور باشه
باید از جام واسه بابام پاشم
مث زهرا که هستم؛ حالا دیگه
میخوام یه ذره هم مثل تو باشم
"بذار لب های من هم پاره باشه"
حقیقت اینه که نشناختمت؛ آه!
چکار کردن با این سر تا خرابه
تنور خولی، سنگ و چوب و نیزه
رسیدی دستِ آخر تا خرابه ...
"منم چشمام یه خورده تاره بابا"
ایمان کریمی
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
دائم چهل منزل بلا بر ما رسیده
خواندم نمازم را نشسته، قد خمیده
جای نوازش کردنِ دستان بابا
شعله، میان گیسویم شانه کشیده
هجران دلبر، قد کمانی ساخت من را
از ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من را
طوری کتک خوردم دو چشمم تار گشته
حق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را
درد کف پا، خسته ام کرده حسابی
دارم میان پهلویم دردِ حسابی
گفتم نکش اینگونه از سر چادرم را
دادِ مرا دشمن در آورده حسابی
آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!
پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!
من دخترم، خیلی پر و بالم نحیف است
نامرد... اصلا تو خودت دختر نداری؟
با که بگویم این همه داغ گران را
با که بگویم حرفِ مرد بد دهان را
بر ما اهانت شد میان کوچه هایش
ویران کند حق خانه های عَسقلان را
خیلی بدم می آید از اشرار، خیلی
از ازدحامِ شامی و انظار، خیلی
دروازه ی ساعات، ساعاتِ بدی بود
سختی کشیدم بر سر بازار، خیلی
از چه بگویم،! از ستم یا ناسزا یا...
از سنگ و خاکستر ز بام خانه آیا؟
غصه شده در سینه ام با که بگویم
حرف از کنیزی می زنند این جا خدایا
طاقت ندارم بیش از این بابا کجایی؟!
من چشم بگذارم به آغوشم بیایی؟!
بار سفر بستم بیا آماده ام من
پایان بده بر این چهل منزل جدایی
محمدجواد شیرازی
@rozeh_1