eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست وقتی میان سجده به معراج می پَری پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست حتّی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست @hosenih در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست طعم زیارت سحرت جور دیگری ست هادی ترین چراغ هدایت کلام توست. نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست درندگان کنار تو آرام می شوند بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست ارباب های ما همگی با سخاوتند امّا عنایت پدرت جور دیگری ست کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن حال گدای پُشت درت جور دیگری ست زهری رسید و شمع وجود تو آب شد سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون خون لخته های دور و برت جور دیگری ست او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را... آه دمادم پسرت جور دیگری ست شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است آقا!دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد @hosenih تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد عمامه و عبای تو سهم عدو نشد با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
‍ شهادت حضرت امام هادی (ع) سبک : ای دل اگر عاشقی ... ای شه لب تشنگان ... سبک دیگر با اضافه کردن واگیر : می گذرد کاروان ... ای بوغازین اوچ پر اوخ مرحوم میرمحمود آقا شوری تبریزی آغلا اَیا فاطمه ، ناله و فریاده گل اوغلون علیّ النّقی ، جان وئروری داده گل اولمادی اوغلانلارون دهریده بیر شاد اولا غصّه و غمدن خانم لحظه ای آزاد اولا شغل لری دائماً ناله و فریاد اولا هئچ بیرینون گُل یوزی گُلمَدی دنیاده گل اُول متوکّل لعین اوغلووا اولدی دُچار کینیله باطنده کی بغضون ائدوب آشکار قویمادی راحت قالا چوخ اونا وئردی فشار هر نه خیاله گلور ائتدی او ناشاده گل جدّی پیمبردن هئچ ائتمدی شرم و حیا آت دوشینه سالدی گَه اوغلووی اُول بی حیا قصد ائلیوبدور هامی خلق آرا توهین اولا دادینه باری اؤزون عالم معناده گل بیر ستمِ ناگوار ائتدی او خانه خراب حاضر ائدوب مجلسه اوغلووی ائتموب حجاب عیش بساطین قوروب میل ائلیوبدور شراب اوغلووا تارُف ائدوب الده دوتوب باده گل(1) قورخمادی خلّاقیدن ایلمیوب شرم و عار(2) ائتدی مکرر سوزون دشمن پروردگار قالدی نه حاله بالان ایلدی چوخ آه و زار چاره سی یوخ نیلسون باری سن امداده گل بس که گوروبدور فشار گول کیمی رنگی سولوب قلب شریفی خانم درد و غمیلن دولوب دشمن الینده بالان آخری مسموم اولوب ائتماقا چاره اؤزون دوغرانان اکباده گل گل بیر اؤزون قیل نظر گور که نه حاله قالوب زهر جفا عاقبت اوغلووی دلدن سالوب بسکه مؤثر اولوب طاقتین الدن آلوب گوزلری یول سسلوری هی سنی فریاده گل بو بالاوون غملری چوخ سنه ایلوب اثر شامیده یا قلبیوه چوخ یتیشوبدور کدر؟ مجلس آرا صف چکوب عترت خیر البشر زینبون آغلور دیور ای آنا فریاده گل اولمادی بُلمم ندن بیله جهانی خراب اوندا که قوردی یزید شامده بزم شراب ناخوشی ساخلوب ایاق اوسته قولوندا طناب من دیه بولَّم دیور ای آنا جان داده گل «شوری» اماموندی بو ائتگیله چوخ آه و زار سامره ده گورموسن یاخشی گوزل قبری وار بیرده سنون اولسا گر قسمتون اول دورت مزار اؤز حرمینده دئنه آی آقا جان داده گل @Asheghane_hazrat_zeynab
الله فاطی متن نوحه اسم تو میبارد بنی فاطمه صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا.... اسم تو میبارد از نفس باران نور رخت دارد جلوه ی بی پایان بر دل خسته میدهد اسمت لذت عشقی مدام بر روح بلندت سلام سلام ای گوهر دریای نور ای آیه ی زیبای عشق ریحانه ی روح خدا سلام ای دار و ندار علی ای بود و نبود حسن ای مادر ارباب ما ذکر لب نوکر ها سیدتی لبیک یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا اسم تو میبارد از نفس باران نور رخت دارد جلوه ی بی پایان بر دل خسته میدهد اسمت لذت عشقی مدام بر روح بلندت سلام سلام ای گوهر دریای نور ای آیه زیبای عشق ریحانه روح خدا سلام ای دار و ندار علی ای بود و نبود حسن ای مادر ارباب ما ذکر لب نوکر ها سیدتی لبیک یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک مهر تو در دلها آیه ی توحید است جلوه ای از نورت صورت خورشید است آیه به آیه از دل قرآن داده خدا این پیام بر روح بلندت سلام سلام ای کوثر و توحید و حمد ای وصف تو یاسین و قدر ای روی تو شمس الضحی سلام ای معنی ام الکتاب ای مدح تو با جبرئیل ای مادر ارباب ما روی لبم اعطینا سیدتی لبیک یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک ذکر لب نوکر ها سیدتی لبیک یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک نام تو تنها بر زخم دلم مرهم با تو شود محشر صبح قیامت هم سایه ی لطفت بر سر دنیا تا به ابد مستدام بر روح بلندت سلام سلام ای جان کلام رسول ای عطر تو بوی بهشت ای رحمت بی انتها سلام ای سیده ی اولیا ای نور دل انبیا ای مادر ارباب ما ای بانوی بی همتا سیدتی لبیک یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک ذکر لب نوکر ها سیدتی لبیک یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک
در خیالم می نشینم گوشه ای از صحنِ تو از کران تا بیکران ببینم بساطِ پهنِ تو آه! می چسبد چقدر امشب حرم با چشمِ تَر وای اگر مهدی بخواند روضه ای با لحنِ تو! @deabel
بهر تو کفن بود ولی وای حسین!  غم سایه فکن بود ولی وای حسین!  هر چند شدی کشته تو از زهر، ولی  سر روی بدن بود ولی وای حسین! سید مجتبی شجاع @deabel
🔸رباعی اول در جامعه روی کربلا را دیدم در باغِ دعا عطرِ شفا را دیدم ماندم که چه سرّیست در آن هر دم من هر بندِ زیارتش خدا را دیدم 🔸رباعی دوم با جامعه‌ی کبیره من مانوسم تا مرقدِ هر امام را می بوسم با امرِ امامِ هادی هر جا که روَم دلداده ی حضرتِ رضا در طوسم 🔸رباعی سوم در جامعه‌ی کبیره توحید و ولاست این امرِ ولایت از خدای داناست توحید، خدا، نورِ ولا بنده‌گیست خوشبخت هر آنکس که دلش جای شماست 🔸رباعی چهارم در جامعه‌ی کبیره انوارِ خدا گردید هویدا ز درِ بیت ولا فرمود امام هادی ای اهلِ یقین یک لحظه ز ما شما نگردید جدا ..................................... می رسد عطرِ ولا از هر فرازِ جامعه من فدای واژه ی سوز و گدازِ جامعه توشه بر دارید لحظه لحظه از ذکرِ دعا جامعه بیمه شود از رمز و رازِ جامعه @deabel
هادیِ ما که لبش بوی هدایت می دهد هر دَمش در جامعه طعمِ زیارت می دهد هادیِ ما هر سلامِ عشقِ او در جامعه عاشقان را همچنان درسِ ولایت می دهد زائرانش خوب می دانند که دامانِ او هر که آید بر توسل زود حاجت می دهد نور هست و آسمانش جلوه ای جز نور نیست گر چه صحنِ با صفایش بوی غربت می دهد کاش دشمن هم به اعجازش کمی امید داشت اینکه هر تارِ عبایش اذنِ جنت می دهد بس که تلخ و ناگوار است این بلا بر شیعیان سینه را این داغ بر تیغِ جراحت می دهد می رود نخلِ ولا با زهرِ کین امّا ز عشق عالمی را مژده ی شورِ شهادت می دهد نورِ او در چهره ی عالم نخواهد شد خموش داغِ تلخش سینه را گر چه ملالت می دهد این مصیبت قلبِ جدّش را مکدر کرده است بشکند دستی چنین مزدِ رسالت می دهد شالِ غم بر سر کن و بر پا نما شورِ عزا قطره اشکِ روضه اش اجرِ شفاعت می دهد باید از داغِ غمِ آقای مظلومان گریست او که مزد گریه را بر شیعه راحت می دهد سامرا یادآورِ کرببلای غربت است هر کجای شهرِ او بوی مصیبت می دهد سوختی از زهرِ کین راست ولی بر نی نرفت این فقط ما را کمی صبر و صلابت می دهد تل و گودال و رقیه چشم سوی علقمه اشکِ چشمانش عمو را چه خجالت می دهد @deabel
آه که شد کشته ی زهرِ جفا حضرتِ هادی گلِ باغِ ولا گشته جهان یکسره غرقِ عزا آتشِ غم شعله زده سامرا از غمِ او تیره شده آسمان جنّ و مَلک از غمِ او در فغان مادرِ او فاطمه بر سر زنان بارِ دگر آمده بیتُ الحَزان خم شده از غم نخلِ ولایت(۲) حضرتِ مهدی سرت سلامت(۲) ای به فدایِ دلِ غمگینِ او بارِ غمِ سینه یِ سنگینِ او پُر ز جگر دامنِ خونینِ او نیست کسی مایه ی تسکین او پاره شده رشته ی حَبل المتین قلبِ پیمبر شده زار و حزین هادی شده کشته یِ جلّادِ کین پرپر و پژمرده شده باغِ دین خم شده از غم نخلِ ولایت(۲) حضرتِ مهدی سرت سلامت(۲) چشمِ فلک از غمِ او اشکبار پرده ی غم چهره یِ لیل و النّهار سایه ی شب گشته زمین آشکار عسگری از غربتِ او سوگوار آه از آندم که ز عدوانِ او زهرِ جفا چیره شده جانِ او تا که حسن آمده درمانِ او گو که گرفت مرگ گریبانِ او خم شده از غم نخلِ ولایت(۲) حضرتِ مهدی سرت سلامت(۲) عالم از این غصّه مکدر شده صاحب عزا حضرتِ داور شده شامِ غمِ آلِ پیمبر شده غم به رخِ مسجد و منبر شده خم شده از غم نخلِ ولایت حضرتِ مهدی سرت سلامت! @deabel
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده نوازی و عطایی که تو داری آقای جهان است گدایی که تو داری  ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی  محبوب شده از کرمت شغل گدایی چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند مهر تو به دل های مصفا بنشیند هر کس به دلش مهر تو آقا بنشیند مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند  لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم  آن روز دعا کرده که امروز چنینیم تو آینه داری و کلام تو گهر بار در وصف تو ماندند، چه گفتار و چه اشعار حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد «با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد» بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست  «العبدُ و ما فی یده کان لمولاه»  از برکت خورشید کند جلوه گری ماه تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است جای ولی الله کجا بزم شراب است؟!  یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد  یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت؟!  از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت  لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت  خون از لب شه، روح ز جان اُسرا رفت  شد مجلس اغیار همان بزم خرابه  وقتی که سر افتاد، به دامان ربابه سید علی رکن الدین @deabel
در وقت شهادت امام هادی علیه السلام فقط امام حسن عسکری علیه السلام بر بالین پدر حاضر بود. بنابر قول شیخ صدوق و بعضى دیگر، معتمد عباسى برادر معتز آن حضرت را مـسـمـوم كـرد. و در وقت شهادت آن امام غریب غیر از امام حسن عسكرى علیه السـلام كـسـى نـزد بـالیـن آن جـنـاب نـبـود و چـون حضرت از دنیا رحلت فرمود جمیع امرا و اشـراف حـاضـر شـدنـد. و امام حسن عسکری علیه السلام در جنازه پدر شهید خود گریبان چاك زد و خـود مـتـوجـه غـسـل و كـفـن و دفـن والد بـزرگـوار خـود شـد و آن جـنـاب را در حـجـره اى كه محل عبادت آن حضرت بود دفن كرد. 📚مناقب إبن شهر آشوب 📚منتهی الآمال شیخ عباس قمی @deabel
دلم گرفته که مرغ هوایتان باشم هوایی نفس ربنایتان باشم رسیده ام که در این فصل بی قراری ها دوباره همدم شال عزایتان باشم تمام جامعه را خواندم و نفهمیدم بیا و حق بده محو دعایتان باشم خدا کند که همیشه پناه من باشی خدا کند که همیشه گدایتان باشم چه می شود که به رسم "مدافعان حرم" شهید غربت صحن و سرایتان باشم دعا کنید لیاقت خدا به ما بدهد شب شهادتتان سامرایتان باشم کبوتر دل من جلد بامتان باشد همیشه پیرو نور کلامتان باشد @deabel
امام حسن عسکری علیه السلام در تشییع پیکر پاک پدرشان گریبان چاک نمودند. امام حسن عسکری علیه السلام در مراسم تشییع پیکر مطهر پدرش، امام هادی علیه السلام، گریبان چاک کرد. کسی به نام ابو عون برای او نامه نوشت که: «چه کسی از اولیای خدا را دیده‌ یا شنیده‌ای که در عزای کسی گریبان چاک کرده باشد؟» امام حسن عسکری علیه السلام در پاسخش نوشت: ای نادان! تو چه می‌فهمی؟ بدان که موسی علیه‌السلام در عزای برادرش هارون گریبان چاک کرد. متن عربی روایت: [رجال الكشی‏] أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ كُلْثُومٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ وَ غَیْرِهِ قَالَ خَرَجَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع فِی جَنَازَةِ أَبِی الْحَسَنِ ع وَ قَمِیصُهُ مَشْقُوقٌ فَكَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَوْنٍ الْأَبْرَشُ قَرَابَةُ نَجَاحِ بْنِ سَلَمَةَ مَنْ رَأَیْتَ أَوْ بَلَغَكَ مِنَ الْأَئِمَّةِ شَقَّ ثَوْبَهُ فِی مِثْلِ هَذَا فَكَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام یَا أَحْمَقُ وَ مَا یُدْرِیكَ مَا هَذَا قَدْ شَقَّ مُوسَى عَلَى هَارُونَ. 😭😭😭😭 اما دلها بسوزد... زینب کبری سلام الله علیها مجلس یزید با دیدن سر نورانی برادر گریبان چاک زد. و اما زینب چون سر مبارک برادر خود را بدید از شدت ناراحتى گریبان را چاک زد. سپس به آواز غمناک فریاد زد: یا حُسَیْناهُ، یا حَبیبَ رَسُولِ اللّهِ، یَابْنَ مَكَّةَ وَ مِنى ، یَابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى. به گونه ای كه ناله اش دلها را خراشید. راوى گوید: به خدا سوگند كه همه آن كسانى كه در مجلس یزید حضور داشتند از ناله ی جانسوز او به گریه و افغان افتادند و در آن حال خود آن پلید لب از گفتار فرو بست و ساكت بود. متن عربی: وَ اءَمّا زَیْنَبُ، فَانَّها لَمّا رَاءَتْهُ اءَهْوَتْ الى جَیْبِها فَشَقَّتْهُ، ثُمَّ نادَتْ بِصَوْتٍ حَزینٍ یَفْزَعُ الْقُلُوبَ: یا حُسَیْناهُ، یا حَبیبَ رَسُولِ اللّهِ، یَابْنَ مَكَّةَ وَ مِنى ، یَابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى. قَالَ الرّاوى: فَاءَبْكَتْ وَاللّهِ كُلُّ مَنْ كانَ حاضِرا فى الْمَجْلِسِ، وَ یَزیدُ ساكِتُ. 📚رجال كشى 📚بحارالأنوار 📚لهوف @deabel
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم شعله با ناله برآید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکل به سرم می دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب گشت از شدت غم، مرگ عیان در نظرم خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخته خاک یتیمی به عُذار پسرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم فخر «میثم» همه این است به فردا که امروز هم ثناگستر من آمده هم نوحه گرم استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم» @deabel
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم دور از تو و با نیت غربت بنویسم سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی، یا هادیِ أمت بنویسم شاید که چنان رود سر راه بیایم بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم مقصود من از «یا من أرجوه رجب ها» غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟ با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید از نور تو، تا روز قیامت بنویسم با این همه آلودگی، ای آیه ی تطهیر از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز بی پرده برای تو روایت بنویسم شیر آمده از پرده برون با نفس تو تا من هم از این رتبه ی خلقت بنویسم تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست حق دل من نیست که حسرت بنویسم من شاعر چشم توأم، المنّة لله پس می شود از روی بصیرت بنویسم هر لحظه بر افروختم از داغ، چو لاله هر آینه از درد به حیرت بنویسم از غفلت ما بوده که شاهین شده کرکس پس با قلم شرم ز غفلت بنویسم از سنگ زدن بر دل آیینه بگویم از سوختن پرده ی حُرمت بنویسم دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز چیزی اگر از حدّ جسارت بنویسم من آمده ام نقطه سر خط بنویسم از جامعه، از شرح زیارت بنویسم اندیشه ی من شاخه ی خشکی ست بیا تا با بارشت از میوه ی علمت بنویسم ای مهبط وحی! ای نفست معدن رحمت بگذار که از چشمه ی حکمت بنویسم حالا که تویی راه رسیدن به خداوند این قافیه را نیز هدایت بنویسم آه! ای دهمین ذکر مجیبّ الدعواتم مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم حالا که نوشتند: «و کُنتم شفعایی» بگذار از اسباب شفاعت بنویسم از خون گلویی که به قنداقه نشسته از دست قلم گشته ی غیرت بنویسم من آمده ام نقطه سر خط بنویسم از مردمِ نامرد شکایت بنویسم از حمله ی بر خانه ات، از بام بگویم از بستنِ دستِ علویت بنویسم از زهر جگر سوز نوشتم، که بسوزم از تشنگی ات وقت شهادت بنویسم از رفتن با پای پیاده پی مرکب از ماندن در هُرم حرارت بنویسم شب بزم شراب، آیه ی تطهیر، تعارف باید چقدر ذکر مصیبت بنویسم امشب چقدر سامره نزدیک به شام است کوتاه شده است فاصله، راحت بنویسم از روی سرِ بر سر نی روضه بخوانم از خط کبودیِ اسارت بنویسم هشتاد زن و بچه ی در سلسله بسته هر سلسله را غرق جراحت بنویسم سخت است سه ساله وسط بزم پیاله سخت است که از چشم حقارت بنویسم یک بار دگر نقطه سر خط بنویسم بر منتقمش نامه ی دعوت بنویسم محسن عرب خالقی @deabel
تقدیم به امام هادی (علیه السلام) با مضامین روز اثری از دل‌شکسته رو به خاک سامرایت می کنم ماجرایی تلخ را هر شب روایت می کنم روضه ی مکشوفه ای که بوی غربت می دهد ماجرایی که خبر از هتک حرمت می دهد جلوه ی خورشید حقّ و طعنه ی خنّاس ها با مزار تو چه کردند آن نمک نشناس ها آسمان بر روی خاک مرقد تو خواب بود آتش دل های ما از غربت سرداب بود من دلی دارم که با غصّه صبورش می کنم خاطراتی تلخ دارد که مرورش می کنم هست داغ بی کسی های تو عالم سوز هم غربت سخت تو را حسّ می کنیم امروز هم ما اگرچه هر نفس همراه ، با آه توایم شیعه ایم و تا ابد خلق هواخواه توایم این بساط عاشقی با تو گرفته رونقی نیست در کلّ جهان زیباتر از نام نقی واقعاً پیروز میدانیم در هر واقعه با غدیریه که خواندی یا دعای جامعه چشم تو ما را به اقیانوس دعوت می کند جرعه ای از لطف تو ما را کفایت می کند هر که از تو پیروی کرده موفق می شود در زمان فتنه ها هم رهرو حق می شود زندگی تحت تعالیم تو هرگز سخت نیست هیچ کس با بودن راه شما بدبخت نیست این که ما در دامن تزویر و زور افتاده ایم علتش این است از راه تو دور افتاده ایم از تو ممنونیم خاک تشنه را جان داده ای شعبه ای از کربلا را هم به ایران داده ای گفته ای هفت آسمان کربلا را طی کند هر کسی رو به مزار شاه شهر ری کند از تو ممنونیم آقاجان ، عنایت کرده ای جان ما را روشن از نور ولایت کرده ای ما تمام زندگی را از شما داریم و بس بی قراریم ، اشتیاق کربلا داریم و بس پاسخ آه دل ماتم نشینم را بده از همین حالا جواز اربعینم را بده تو بگو که می زنم دل را به جاده از نجف کربلایی می شوم امّا پیاده از نجف زائری دلخسته آمد به حرم وابسته شد کوچه ها بن بست شد راه حرم تا بسته شد زندگی ها با شیوع ناامیدی شد فلج آه بی تدبیر ها ! راهی نمانده جز فرج ساده لوحانه به دنبال کجا هستید باز؟ بی خداها پای‌بند کدخدا هستید باز؟!! آه ، ما شرمنده هستیم از تمام اهل بیت دور ماندیم از قوانین کلام اهل بیت ما به جز منجی اگر راه نجاتی داشتیم لااقل یک بار در عالم ثباتی داشتیم!!! جنگ و فتنه در جهان روزی به پایان می رسد یوسف گمگشته ی ما هم به کنعان می رسد اِکفیانی ، وَانصرانی بر لبانم ربّناست حضرت هادی ، دعایم "حضرت مهدی بیا"ست جمعه ای وقت قیام فتح قائم می رسد با سپاهی از حضور حاج قاسم می رسد مطئن هستم که روزی یا غریب بن غریب نصرت حق می رسد همراه با فتح قریب @deabel
امام هادی علیه‌السلام بر هم زننده بزم شراب هنگامى كه بدخواهان در نزد متوكل، از امام هادى‏ علیه السلام سعایت و بدگویى كرده و گفتند: در منزل او سلاح و نوشته‏ ها و أشیاى دیگرى است كه از طرف شیعیان به وى رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد، متوكل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد، آنان شبانه به خانه امام‏ علیه السلام هجوم بردند، ولى چیزى به دست نیاوردند، آنها دیدند كه حضرت تنها در اطاقى در بسته نشسته و در حالى كه جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاكى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال دستگیر كرده و نزد متوكل بردند و به او گزارش دادند كه در خانه‏ اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم كه قرآن میخواند. متوكل چون امام را دید، از عظمت و هیبت امام بى‏ اختیار ایشان را احترام نموده و در كنار خود نشانید و با كمال گستاخى جام شرابى را كه در دست داشت‏ به امام علیه السلام تعارف نمود. امام سوگند یاد كرده و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار!» متوكل حضرت را معاف نمود و گفت: شعرى بخوان! حضرت فرمود: «من شعر كم میخوانم‏». متوكل گفت: «باید بخوانى!» امام هادى علیه السلام آن گاه كه اصرار وى را دید اشعارى را قرائت نمود كه تمام اهل مجلس متأثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جام هاى شراب را بر زمین كوبیدند. اشعار امام علیه السلام چنین بود: بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ‏ [گردنكشان] بر قله كوهساران شب را به روز آوردند در حالى كه مردان نیرومند از آنان پاسدارى میكردند، ولى قله‏ ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند. وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَ اسْكِنُوا حُفَراً یَا بِئْسَمَا نَزَلُوا آنان پس از مدت‌ها عزت از جایگاه‏ هاى امن به زیر كشیده شدند و در گودال‏ ها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندى! نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَیْنَ الْأَسَاوِرُ وَ التِّیجَانُ وَ الْحُلَلُ‏ پس از آن كه به خاك سپرده شدند، فریادگرى فریاد برآورد: كجاست آن دست‏بندها، تاج ها و لباس هاى فاخر؟ أَیْنَ الْوُجُوهُ الَّتِی كَانَتْ مُنْعِمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْكِلَلُ‏ كجاست آن چهره‏ هاى در ناز كه به احترامشان پرده‏ ها می آویختند؟ فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَیْهَا الدُّودُ تَقْتَتِلُ‏ گور به جاى آنان پاسخ داد: اكنون كرم ها بر سر خوردن آن چهره‏ ها با هم مى‏ستیزند! قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا وَ أَصْبَحُوا الْیَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند ولى بعد از خوردن طولانى، خود خورده شدند! پس از خواندن این اشعار متوکل و هر که در مجلس بود گریستند تا آنجا که اشک محاسن متوکل را تر کرد. سپس چهار هزار دینار به امام هادی داد و ایشان را با احترام روانه منزل کرد. کراجکی در 📚کنز الفوائد نقل کرده که متوکل پس از شنیدن این اشعار جام شرابش را بر زمین کوفت و در آن روز عیش شان منقّض گردید. @deabel
متن عربی روایت: أَقُولُ قَالَ الْمَسْعُودِیُّ فِی مُرُوجِ الذَّهَبِ، سُعِیَ إِلَى الْمُتَوَكِّلِ بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوَادِ علیه السلام أَنَّ فِی مَنْزِلِهِ كُتُباً وَ سِلَاحاً مِنْ شِیعَتِهِ مِنْ أَهْلِ قُمَّ وَ أَنَّهُ عَازِمٌ عَلَى الْوُثُوبِ بِالدَّوْلَةِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ جَمَاعَةً مِنَ الْأَتْرَاكِ فَهَجَمُوا دَارَهُ لَیْلًا فَلَمْ یَجِدُوا فِیهَا شَیْئاً وَ وَجَدُوهُ فِی بَیْتٍ مُغْلَقٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الرَّمْلِ وَ الْحَصَى وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى یَتْلُو آیَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ فَحُمِلَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ إِلَى الْمُتَوَكِّلِ وَ قَالُوا لَهُ لَمْ نَجِدْ فِی بَیْتِهِ شَیْئاً وَ وَجَدْنَاهُ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ كَانَ الْمُتَوَكِّلُ جَالِساً فِی مَجْلِسِ الشُّرْبِ فَدَخَلَ عَلَیْهِ وَ الْكَأْسُ فِی یَدِ الْمُتَوَكِّلِ فَلَمَّا رَآهُ هَابَهُ وَ عَظَّمَهُ وَ أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ وَ نَاوَلَهُ الْكَأْسَ الَّتِی كَانَتْ فِی یَدِهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا یُخَامِرُ لَحْمِی وَ دَمِی قَطُّ فَأَعْفِنِی فَأَعْفَاهُ فَقَالَ أَنْشِدْنِی شِعْراً فَقَالَ علیه السلام إِنِّی قَلِیلُ الرِّوَایَةِ لِلشِّعْرِ فَقَالَ لَا بُدَّ فَأَنْشَدَهُ علیه السلام وَ هُوَ جَالِسٌ عِنْدَهُ. قَالَ فَبَكَى الْمُتَوَكِّلُ حَتَّى بَلَّتْ لِحْیَتَهُ دُمُوعُ عَیْنَیْهِ وَ بَكَى الْحَاضِرُونَ وَ دَفَعَ إِلَى عَلِیٍّ علیه السلام أَرْبَعَةَ آلَافِ دِینَارٍ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَى مَنْزِلِهِ مُكَرَّماً. أَقُولُ رَوَى الْكَرَاجُكِیُّ فِی كَنْزِ الْفَوَائِدِ، وَ قَالَ فَضَرَبَ الْمُتَوَكِّلُ بِالْكَأْسِ‏ الْأَرْضَ وَ تَنَغَّصَ عَیْشُهُ فِی ذَلِكَ الْیَوْمِ. 😭😭😭 اما دلها بسوزد... راوى گوید: بعد از آن ، سر نازنین امام حسین علیه السّلام را با زنان و كودكان آن امام مبین، به مجلس یزید بى دین بردند به هیئتى كه همه ایشان را به یك ریسمان بسته بودند، در این بین یزید لعین چوب خیزران طلبید مكرر با آن چوب به دندان مبارک فرزند رسول الله صلى الله علیه و آله مى زد. متن عربی: قَالَ الرّاوى: ثُمَّ اءُدْخِلَ ثَقَلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ نِساؤُهُ وَ مَنْ تَخَلَّفَ مِنْ اءَهْلِهِ عَلى یَزیدَ، وَ هُمْ مُقَرَّنُونَ فى الْحِبالِ قالَ: ثُمَّ دَعا یَزیدُ بِقَضیبِ خَیْزُرانَ، فَجَعَلَ یَنْكُتْ بِهِ ثَنَایَا الْحُسَیْنِ علیه السلام. 📚مروج الذهب 📚کنز الفوائد 📚بحارالأنوار 📚لهوف @deabel
40 _ نوحه ی امام هادی علیه السلام مدینه می سوزد از ناله و آهم یارب شهر سامرا شد قتلگاهم بر غربتم گرید ماه و ستاره جگرم از ستم شد پاره پاره واویلا واویلا آه و واویلا ای غم تو آگاهی از قلب غمینم مانند جدم علی خانه نشینم یا زهرا فرزندت از نفس افتاد زندانی ی سامرا شده آزاد واویلا...... قرآن ناطق و آیه ی تطهیرم از داغ بزم شراب آخر می میرم همچو شمعی شدم قطره قطره آب ای خدا من کجا و بزم شراب واویلا ....... @deabel
38 _ شهادت امام هادی علیه السلام سامرا ، امشب مدینه می شود مهمان  تو آسمانها  اشک می بارند  بر  دامان  تو   شمع ، روشن می کند چشم ستاره تا سحر باگلاب  اشک ، می شوید تن  سوزان  تو   ای  حصار آفتاب ،  ای  آسمان در قفس یوسفت را می برند از گوشه ی زندان تو   گریه کن ،  خواندند در بزم خدا شعر شراب گریه کن ، آتش گرفته سینه ی قرآن تو   چاک زن پیراهن صبرت ، مگر روشن شود در غبار چشم ها ،  آیینه ی پنهان تو   دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت رو به سمت قبله کن ،  پرواز کرده جان تو   @deabel
378 _شهادت امام هادی علیه السلام دلم پر کشیده سوی سامرا رسد بر مشامم بوی سامرا بود آرزویم که شب تا سحر نهم سر به خاک کوی سامرا سلام علیک ، یا علی النقی بر آن کعبه و رکن و زمزم سلام بر آن گنبد و صحن و پرچم سلام ز اهل زمین و سما یک به یک به دو ماه و خورشید عالم سلام سلام علیک یا علی النقی به قرآن در کنج زندان سلام به چشمان گریان ز هجران سلام بر آن دل که شد پاره پاره ز زهر بر آن طفل پاره گریبان سلام سلام علیک یا علی النقی دل آسمان از غمت شد کباب جسارت شده بر شما بی حساب تو تفسیر آیات تطهیری و تو را برده دشمن به بزم شراب سلام علیک یا علی النقی @deabel
شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط عزا گرفته اند پای روضه ی تو سال ها برای سر سلامتی به جد تو غزال ها فرازهای جامعه کبیره سوگوار تو فراز سجیة الکرم شده است بی قرارتو گمان کنم که فاطمه کنارتو نشسته است زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است فدای روی زرد تو،وجود غرق درد تو چقدر آه میکشد،کنار جسم سردتو زمان رنج وغصه ی تو خاتمه گرفته است چقدر روضه ی تو بوی فاطمه گرفته است دوشنبه بود لحظه ی هجوم زهر برجگر دوشنبه بود وکوچه ها،دوشنبه بود ومیخ در دوشنبه قاتلت شده،دوشنبه بود خانه سوخت مغیره که نداشت شرم،قلاف وتازیانه سوخت مصیبتت دم مرا به سمت آه میبرد به پشت مرکبی تورا پیاده راه میبرد تورا چگونه دست بسته باطناب میبرند؟؟ توکوثری تورا به مجلس شراب میبرند؟؟ چقدر زخم خورده ای،شبیه جُبّه ی حسین کشانده ای مرا دوباره زیر قبه ی حسین هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست میان مقتلت سخن زکودک رباب نیست هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد کنار پیکر توگریه بودوهلهله نبود میان مقتل تو نام شمروحرمله نبود به صحن سینه ی تو چکمه ی سنان نمیرسد به پای بوسی لب تو خیزران نمیرسد... محسن حنیفی @deabel
راهم بده راهی عرش اعظمت باشم در من بِدَم، خوب است مدیون دمت باشم از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست تاراه را پیدا کنم تا آدمت باشم بد را بخر با خوب ها! بد نیز دل دارد شاید که من هم بین جنس درهمت باشم هرچند خیلی ها نمی آیند سامرا کاری بکن من جزو زوار کمت باشم از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم باید همیشه خاکسار مقدمت باشم آموزگار جامعه دستم به دامانت! اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا در پادگانی غصه تبعید را داری اندازه یک عمر درد بی دوا داری سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری قبر خودت را دیدی و آرام باریدی آقای خوبم غربتی بی انتها داری وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری خیلی به یاد عمه زینب سوختی آنجا خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری شکرخدا چشمی به ناموست نیوفتاده شکرخدا اهل و عیالی درخفا داری شکرخدا غارت نمیشد پیکرت هرگز عمامه داری پیرهن داری عبا داری نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده نه با تن زخمی ته گودال جا داری نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی نه کار با کهنه حصیر روستا داری.. سیدپوریا هاشمی @deabel
حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست وقتی میان سجده به معراج می پَری پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست حتّی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست طعم زیارت سحرت جور دیگری ست هادی ترین چراغ هدایت کلام توست. نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست درندگان کنار تو آرام می شوند بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست ارباب های ما همگی با سخاوتند امّا عنایت پدرت جور دیگری ست کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن حال گدای پُشت درت جور دیگری ست زهری رسید و شمع وجود تو آب شد سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون خون لخته های دور و برت جور دیگری ست او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را... آه دمادم پسرت جور دیگری ست شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است آقا!دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد عمامه و عبای تو سهم عدو نشد با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد بردیا محمدی @deabel
در مرثیت امام هادی (ع) زهر کین آتش زد و پهلوی من آتش گرفت سینه ام در خون نشست و پیرهن آتش گرفت بر زمین افتاد تا نخل وجودم بی قرار از شرار زهر کین ناگه چمن آتش گرفت نور چشمانم حسن آمد کنار بسترم دیدم از اندوه من قلب حسن آتش گرفت زهر دشمن آتشی ایجاد کرده در دلم این چه زهری بود کز او جان و تن آتش گرفت سوخت در آتش پر پروانه ها ، از آن سبب شمع غم روشن شد و هر انجمن آتش گرفت سامرا می گرید از داغ امام انس و جان در غم و غربت دلی دور از وطن آتش گرفت از کفن بیرون رود آتش به یاد کربلا با غم جدم حسین اکنون کفن آتش گرفت مثل خاک کربلا و مثل داغ قتلگاه یاس چشمانم خزان شد ، یاسمن آتش گرفت بر لبم زهر جفا آورده خشکی ها پدید از عطش گفتم ، دل هر مرد و زن آتش گرفت دود آه من به گردون می رود زین شعله ها «یاسر» از اندوه وی دشت و دمن آتش گرفت *' محمود تاری «یاسر» @deabel