#شهادت_امام_حسن_عسکری
خوشبخت آنکس که گدای عسگری شد
یا آن سری که خاک پای عسگری شد
مدیون به اشک چشم زهراگشت هرجا
چشمی که گریان عزای عسگری شد
افتاده در زندان غم آن شاه عشاق
محشر به پا از ناله های عسگری شد
درسامرا ای دل تو با دقت نظر کن
عالم اسیر آن سرای عسگری شد
مهدی و این بار فراق و بی کسی ها
هم پایه ی درد و بلای عسگری شد
از زهر آن نامرد در بستر فتاده
مهدی عزادارعزای عسگری شد
از زهر کین دیگر توان در دست و پانیست
عالم اسیر ناله های عسگری شد.
ای اهل عالم من گدای این سرایم
من خاک پای عسگری و سامرایم
دیدم حسن بال و پرت افتاده اینجا
درگوشه ایی از بستر ت افتاده اینجا
آقا تو در مابین زندان باشی اما
مانند برگی پیکرت افتاده اینجا
مهدی ببین درلحظه های آخرینش
چشمش به چشم مادرت افتاده اینجا
من شک ندارم او عروس فاطمه بود
دیدی تو نرکس همسرت افتاده اینجا
ای عسگری درسامرابی یار هستی
بنگر که مهدی لشکرت افتاده اینجا
مجنون امام عسگری در شور و شین است
او گریه کن بربی کسی های حسین است
شاعر..آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#شهادت_امام_حسن_عسکری
دل من هوای سامراداره
هوای دیدن او ن سرا داره
چش خسته ام دیگه سو نداره
هوای دیدن عسگری داره
اقاجون می شه گداتوبخری
من می خوام بشم گدای عسگری
می شه ماروتاحرم راهی کنی
می شه بر گدای خود شاهی کنی
تابیام میون صحن عسگری
با نگاهت دل و دین و می بری
شنیدم که عسگری حرم داره
به تموم زائراش حرم داره
منم اون گدای صحن عسگری
می کنه اون حرمت چه دلبری
شنیدم که صحن تو خراب شده
دل شیعه ها برات کباب شده
یا امام عسگری فدات بشم
من می خوام که سائل سرات بشم
شعر..آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#شهادت_امام_حسن_عسکری
امشب شروع گریه ی اولادآدم است
گویا که موقع طپش نبض عالم است
ماتم سراشده همه عالم دراین عزا
عمری بود که این دل من زیر پرچم است
امشب شب عزای امام عسگری است
مهدی به بزم روضه ی بابا پراز غم است
مهدی بیا که بزم عزای پدرشده
آقا بساط گریه برایت فراهم است
از زهر معتمد جگرش پاره پاره شد
امشب چه نوحه و چه عزاو چه ماتم است
مجنون ببین چه کس به سر و سینه می زند
زهرارسید و قدش از روضه ها خم است
شاعر..آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#شهادت_امام_حسن_عسکری
آقازمان روضه ات آغاز گشته است
تاوسعت بهشت تودل باز گشته است
امشب دلم به اشک عزاشستشو کنم
چشمان من بدست شما نازگشته است
امشب تمام سامره از غم لبالب است
با لحظه لحظه ذکر تودمسازگشته است
اززهر معتمد به جوانی شدی فدا
درهای آسمان به رویت باز گشته است
دربستری و دیده ی تو تار گشته است
دیدار روی مهدی توراز گشته است
وقت وداع مهدی و باباچه دیدنی است
آنجا خداهم از تو سرافراز گشته است
دربستری و لرزش دستت عجیب بود
آبی نخورده ای و چه دمسازگشته است
دیگرامام عسگری از هوش رفته است
آنجا خودش طبیب شفاساز گشته است
شاعر..آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
.
#زمزمه
#شهادت_امام_حسن_عسکري(ع)
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب✍
داره از فرق سرش ميسوزه تا پاش
آقايي كه زهر آورده جون رو لبهاش
زود بريد خبر بديد مهدي ش بياد و
بده آب بهش آخه ميلرزه دستاش
دنيا بازم وفا نكرد به بچه هاي فاطمه
بازم خزوني شد يه گل از نوگلاي فاطمه
نور چشاي فاطمه
غريب شهر سامرا
شبيه مادرش حالا
ميشه جوونمرگ بخدا
واويلتا
......……
صداي زمزمه ء صاحب زمونه
بالاي سر بابا روضه ميخونه
گريه هاش بند نمياد شبيه بارون
اول آواره گي ه آقامونه
سر بابا رو پاش ه و داره شهادتين ميگه
امام حسن بالباي خوني حسين حسين ميگه
از شاه عالمين ميگه
محشري بود تو كربلا
آقاي تشنه لب ما
عريان رها شد رو خاكا
واويلتا
......……
اين روزها امام زمان چه بيقراره
اشكايي به رنگ خون داره ميباره
جز غم بابا و كربلا و گودال
داغ محسن و ميون سينه داره
آخه توي همين روزها در به سر فاطمه خورد
محسنش افتاد با لگد نيومده به دنيا مرد
هجوم غم حيدر و برد
ميخ و لگد به سينه دوخت
دشمن تا شعله بر فروخت
جنين شيش ماه رو سوخت
واويلتا
......…
.
▪️#فولکلوریک (عامیانه) برای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️
عاشقا بیائید با هم پر بزنیم
حرم سامرا رو در بزنیم
کاش بریم ساکن اونجا بمونیم
تو حرم یه گوشه روضه بخونیم
چند روزی تو حرم اعتکاف کنیم
همه دور اون ضریح طواف کنیم
مثل شمع از غم مهدی بسوزیم
چشم به اون گنبد زیبا بدوزیم
سامرا بگو چقد بلا دیدی
سامرا بگو چقد غم کشیدی
بگو از کینه و بد عهدی بگو
بگو از یتیمی مهدی بگو
بگو از لحظه ای که مهدی میدید
که باباش نالهء محزون میکشید
سقف عمر زندگیش ویرونه شد
از لبش خون دلش روونه شد
روی خاک حجره دست و پا میزد
دم آخر مهدی شو صدا میزد
از عطش میگفت خدایا جیگرم
گاهی هم صدا میزد ای پسرم
سامرا بگو میون اون بلا
گاهی هم صدا میزد مادر بیا
میسوزه از نوک پا تا به سرش
طلب آب میکنه از پسرش
شاید آب بنوشه و آروم بشه
تا دیگه نالهء جانسوز نکشه
گریه کن آهای زمین سامرا
بیاد شهید خاک کربلا
کربلا قحطی آب رسیده بود
کربلا حسین لباش خشکیده بود
کربلا پیش چشای خواهرش
با همون تشنگی شد جدا سرش
مجتبی صمدی شهاب
#شهادت_امام_عسکری
#امام_عسکری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
.
جرعه اي از يك #غزل_مصيبت
زبانحال امام عسکری عليه السلام
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
قسمت این بود که من هم به جوانی بروم
با دلی سوخته زین وادی فانی بروم
آنچنان زهر بهم ریخته ارکان مرا
نفسی نیست که با آه و فغانی بروم
پسرم کاش بیاید به سرم یک لحظه
تا برم توشه از آن گنج نهانی بروم
مادرم سوخت در این ماه از آن شعله در
سوخته از غم آن یاس خزانی بروم
یا حسین اشهد موتم شده و از داغش
با دو چشمی شده خون زاشک فشانی بروم
دست وپا می زنم اما بخدا با یاد
آن تن له شده از اسب دوانی بروم
زیر لب گفت به عباس پریشان زینب
بی تو تا شام بلا با چه امانی بروم
زینب آن عمه مظلومه من گفت به شام
کاش از این معرکه چشم چرانی بروم
مجتبي صمدي شهاب✍
#شهادت_امام_عسکری #امام_عسکری
.
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
◾️ نوحه شهادت امام عسگري(ع)◾️
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
غريبانه ميروم از دار دنيا
بيا مهدي اي نور ديده ء بابا
تو اي نورچشمانم
بببين چشم گريانم
رسيده بر لب جانم
واويلا
ترك خورده از زهركينه لبهايم
جوان مرده ميروم مثل زهرايم
دم آخر اي دلبر
تسلاي اين مضطر
بخوان روضه از مادر
واويلا
بيار آب و يادي كن از تشنه كامان
بياد آن گودال و شاه مظلومان
به موج خون غوغا شد
زخون مقتل دريا شد
سر نعشش دعوا شد
واويلا
يل خيبر تنها و بي سپر مانده
بيا مهدي كه زهرا پشت در مانده
به اين در آذر افتاد
كه زهرا با سر افتاد
روي جسمش در افتاد
واويلا.
▪️واحد شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و احراق باب بیت مولا ▪️
گرچه امامم وجوانم
کشته زهر دشمنانم
من مظلوم من مسموم غریب و زارم
باشد من را مهدی تنها دارو ندارم
مهدی صاحب الزمان آجرک الله
تو آخرین نور امیدی
وارث خون هر شهیدی
در کربلا ای مه سیما رفع بلا کن
ای ماه شب قلب زینب ز غم رها کن
مهدی صاحب الزمان آجرک الله
داده مرا غصه وآزار
یاد غلاف و درب و دیوار
ای نیکونام گیر انتقام ای دل و دلبر
ای گلعذار مرهم بگذار به زخم
مادر مهدی صاحب الزمان آجرک الله
نبی سفر کرده زدنیا
علی شده غریب و تنها
حال عالم گشته در هم دل بی شکیب است
سوزد سینه در مدینه علی غریب است
امان ز غربت علی الله الله
دیده ءدل وا کن و بنگر
فاطمه را به پشت آن در
شد حمله ور آن خیره سر به بیت حیدر
در پشت در بیند دختر فتاده مادر
امان ز غربت علی الله الله
شهر مدینه بی حیا شد
محسن شش ماهه فدا شد
نامردی ها دلسردی ها چه شعله ور شد
از آن لگد دخت احمد چه بی پسر شد
امان غربت الی الله الله
دست علی بسته و زهرا
دوان دوان به سوی مولا
پیش حسن آن چهل تن جفا نمودند
دست زهرا را از مولا جدا نمودند
اما غربت علی الله الله
امان ز دشمنان بسیار
امان زمیخ و در و دیوار شد
شد آن بانو زخمی پهلو وای از مدینه
در کوچه ها خون زهراچکد ز سینه
امان ز غربت علی الله الله
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
زخمی شود وقتی بگیرد پر به دیوار
افتاده نقش لاله ای پرپر به دیوار
زبری آجرهایش اشکم را در آورد
زُل میزنم با چشم های تر به دیوار
مادر نباشد بچه ها خانه خراب اند
من که ندارم بعد از این باور به دیوار
وقتی به کوچه دست بابا بسته باشد
از غصه تکیه میکند مادر به دیوار
اندازه ی یک بار شیشه فاصله داشت
اما رسید از ضربه ی پا در به دیوار
همسایه ها دیدند که خونابه میریخت
از پهلوی صدیقه ی اطهر به دیوار
من قبل مسجد رفتن مان خواب دیدم
در کوچه مادر می خورد با سر به دیوار
گل بود با سیلی گلابش را گرفتند
مانده ست از عطر خوش کوثر به دیوار
وقتی رسد دستش به بازوی شکسته
سر می گذارد لاجرم حیدر به دیوار
فردای بعد از مادرم دیدم که بابا
دارد سیاهی میزند دیگر به دیوار
علیرضا خاکساری
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
روضه از اين ديگه بدتر نمي شه
غنچه با شعله برابر نمي شه
هر چي سعي مي كنم امشب براتون
كه نگم از ديوار و در نمي شه
حرفي از مردونگي پيش نكشيد
هيچ جا زن حريفِ لشكر نمي شه
وقتي آتيش بياد از جلو بخواي
از عقب نيوفتي با سر نمي شه
درِ خونه رو مادر افتاده بود
اوضاع از اين ديگه بدتر نمي شه
هر چي كه مي زندش بازم مي گفت
برا من هيچ كسي حيدر نمي شه
كي مي دونه نوكِ مِسمار يعني چي؟
كي مي دونه مردم آزار يعني چي؟
به خدا خيلي بَده اگر بگم
يه عزيز كرده بشه خار يعني چي؟
مي دونم هيچ كسي باور نداره
گريهي حيدرِ كرار يعني چي؟
بريد از چَشمِ علي سوأل كنيد
خجالت كشيدن از يار يعني چي؟
بچه اي كه تازه چار سالش شده
نمي دونه يك سگِ هار يعني چي؟
اونكه با لگد در و وا مي كنه
چي مي فهمه زنِ باردار يعني چي؟
علي صالحي
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
غاصبانی که خیره سر بودند
تک و تنهاست پشت در مادر
ولی آن سو «چهل نفر» بودند
نا نجیبی به شعله دامن زد
سَخت سرگرمِ هَتکِ حُرمَت شد
بی حیا با لَگَد به دَر می زد
میخِ دَر سُرخ از خجالت شد
روضه را باز تر نباید خواند
«دست بسته ست» حیدر کرار
تلخیِ خاطراتِ آتش را
هر "نفس" تازه می کند مسمار
تاوَلِ دست های او می سوخت
دردِ پهلو زیاد تر شده بود
زینب از حال رفت…وقتی دید
مادرش دست بَر کَمر شده بود
شانه می زد به موی سوخته اش
ولی انگار نا امید شده
باورش هم نمیشود زینب
گیسوی مادرش "سفید" شده
بازویش باز هم وَرَم کرده
مرهم درد پهلوی او چیست!؟
حرف های علی نشان می داد
دلخور از «رو گرفتن» او نیست
تار می دید خانه را می گفت:
نکند! باز! آتش آوردند!؟
اشک می ریخت در غم محسن
آخر آن ها چقدر نامردند..
علی اصغر یزدی
@rozeh_1