#مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
باز آمدم بر درگهی که فیضِ عام است
صاحب کرم ،زیباتر از بدرِ تمام است
باز آمدم سائل شوم چیزی بگیرم..
از دستِ آقایی که جُودِ او بنام است
بگرفتن از غیرِ اباالفضلِ علمدار
ای شیعیان! تا آخرِ دنیا حرام است
(ای دل بیا با خاکِ پاهایش عجین باش)
(عبد و گدایِ تک یلِ امّ البنین باش)
شکر خدا پشت گدایی یا اباالفضل
هم باصفا هم با وفایی یا اباالفضل
از درگهت حتّی نشد خاری برانی
مثلت کجا باشد خدایی یا اباالفضل
هرگز ندیدم جمله ای شیواتر از این :
سقایِ دشتِ کربلایی یااباالفضل
(ای ساقیِ لب تشنگان لب تشنه هستم)
(دل را به یک جرعه ز دستانِ تو بستم)
من ماندم و شرمندگیِ یک قلم ماند
من ماندم و مدح و ثنایت در عدم ماند
هرچه بگویم از فضلیت هایت عباس
بازم سخن ها از تو و فیضِ کرم ماند
امشب هوائی توام مرغِ دلِ من
بال و پری زد آمد و بینِ حرم ماند
(قربانِ آن صحن و سرایت یااباالفضل)
(لطفی نما با دستهایت یااباالفضل)
ای شیرِ دشت کربلا چون حیدر هستی
باب الحوائج! یاور هر مضطر هستی
در شأن تو بس باشد ای بابُ الفضائل
در نُه فلک تو صاحبِ دو مادر هستی
امّ البنین امّ الادب را نورِ عینی..
در دامن زهرایِ اطهر در بر هستی
(آری سزایِ نوکریِ خوب اینهاست)
(آری خریدارِ دو دستت دستِ زهراست)
#محسن_راحت_حق
#مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
باد از جانب صحرا خبری آورده
آسمان قید نزولش خدمه باران است
ابرهامان همه در معرض اشک شوق اند
و زمین چشم به راه قدم باران است
بر روی خاک پر وبال ملائک پهن است
از مسیر گذر اُمِّ بنین آمده اند
همه دور سر این ماه پسر می گردند
دست بوس پسر اُمِّ بنین آمده اند
در توان چه کسی هست که با آمدنش
خلق را وجه ی او سر به سجود آورده
فاطمه بنت اسد اُمِّ اسد گردیده
کودکی های علی را به وجود اورده
خانه با آمدنش رونق بسیار گرفت
باغ را عطر گل یاس بهاری کرده
سالها منتظر آمدنش زینب بود
روی او فاطمه سرمایه گذاری کرده
نه فقط شیعه به او باب حوائج گوید
از دخیل نگهش گَبر مسلمان گردد
دست او پنجره فولاد همه ادیان است
او اشاره کند ایران همه سلمان گردد
#مصطفی_صابر_خراسانی
#مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
جمعمان جمع كه تا نقشِ خیالی بزنیم
كوچه باغی برویم و پَر و بالی بزنیم
پایِ حافظ قَدح از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بیایید كه فالی بزنیم
"شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان"
بگذارید از این فاصله بویی بكشیم
درِ خُم را بگشاییم و سبویی بكشیم
تیغ اَبروی كجش را به گلویی بكشیم
صد و سی و سه نفس نعرهی هویی بكشیم
از دلِ ما چه به جا مانده؟ كه غارت كرده
پسرِ سوم زهراست قیامت كرده
ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند
سالها دل سرِ این طایفه میگردانند
بال در بالِ فرشته غزلی میخوانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
آمده تا زِ علی تیغِ دودَم را گیرد
قد برافرازد و بر دوش عَلم را گیرد
جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را
در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را
محشری كن كه ببینند دل آرایی را
بُردهای ارث از این سلسله آقایی را
حق بده مات شود چشم ، تماشا داری
هرچه خوبان همه دارند تو یك جا داری
آسمان پیشِ قدم هات به حیرت اُفتاد
كهكشان وقتِ تماشات به زحمت اُفتاد
موج برخاست و از آن همه هیبت اُفتاد
كوه تا نامِ تو را بُرد به لكنت اُفتاد
این علی هست خودش هست جنابش آمد
خوش به حال دلِ زینب كه ركابش آمد
تشنه خاكیم و ترک خورده ولی دریا تو
شوره زاری همه با ماست و باران با تو
وَ نوشتیم كه یا هیچ پناهی یا تو
دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا؟ زیرا تو
بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم
من كفن پاره کنم زندگی از سر گیرم
رگِ پیشانی تو تا كه تَوَرم میكرد
لشگر انگار كه با مرگ تكلم میكرد
دست و پا را نه فقط راهِ نفس گُم میكرد
بیرقت در وسطِ دشت تلاطم میكرد
چقدر سر زِ سرِ تیغِ تو سرگردان است
تو سلیمانی و تختت وسطِ میدان است
میكِشی تا وسطِ معركهها طوفان را
بند آورده نگاهت نَفَسِ میدان را
تا كه ارباب بگیرد به سرت قرآن را
میدرد نعرهی تو زَهرهی سرداران را
شورِ آن قُله كه آتش فوران كرد تویی
آن كماندار كه اَبروش كمان كرد تویی
سایه بان دلِ زینب دلِ ما هم با توست
حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست
ماهِ شبهایِ محرم تویی و دَم با توست
ای علمدارِ ادب شورِ مُحرم با توست
دستِ ما نیست كه در پای غمت میگِرییم
لطف زهراست كه زیر عَلمت میگِرییم
بی تو از چشمِ حرم خونِ جگر میریزد
خون از ساقهی صد تیر و تبر میریزد
وَ رُباب اشك به لبهای پسر میریزد
خیز از خاك و ببین خاك به سر میریزد
اَبرویت بندِ دلش بود كه از هم وا شد
وای بر حال سكینه كه سرت دعوا شد
#حسن_لطفی
#مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
به دوشت می کِشی "بار امانت" را تک و تنها
به دامانت پناه آورده ام یا عروة الوثقی
جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا
"الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها"
شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست
به چشمت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست
به جرئت می نویسم با خدایت هم نشینی تو
علم بر دوشی و دست خدا در آستینی تو
بنازم هیبتت را تک یل ام البنینی تو
به حق فرزند بی باک امیر المومنینی تو
یقین دارم که دنیا در کف اقبال من باشد
اگر مُهر تو در پرونده ی اعمال من باشد
ملائک بوسه می چینند از خاک کف پایت
دل از ارباب ما برده ست لبخند دل آرایت
به وقت جنگ زینب می شود محو تماشایت
جهان پیش تو و تو سر به زیری پیش مولایت
بدون دست، آری دستگیر عالمینی تو
چه باید گفت در مدحت؟ علمدار حسینی تو
شبیه کوه ها ثابت قدم می ایستی عباس
هزاران سال قبل از خلق ما می زیستی عباس
گرفتار کسی غیر از حسینت نیستی عباس
خودت باید بیایی و بگویی کیستی عباس
به درک جایگاهت هیچکس نائل نخواهد شد
که دین هیچکس بی عشق تو کامل نخواهد شد
دل از اهل زمین و آسمان برده ست گیسویت
به میدان می روی و می شود زینب دعاگویت
ولی ای کاش غرق خون نمی شد چشم و ابرویت
نمی زد هیچکس در علقمه نیزه به پهلویت
علی اصغر برای آب بی تاب است...یا عباس
تمام فکر و ذکرت قحطی آب است...یا عباس
#احسان_نرگسی_رضاپور
#مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
گرچه سرگرمِ کسب و کارش بود
نان خورِ رزق کار و بارش بود
او که با عالمِ خودش میساخت
روز و شب با غمِ خودش میساخت
آری این مرد ، ارمنی بود و
داستانش شنیدنی بود و
سر او گرمِ کارگاهش بود
گرچه او معتقد به راهش بود
سالها هرچه او به دست آورد
خرج بیماری عزیزش کرد
سرِ شب تا به خانه بر میگشت
دردهایش شبانه بر میگشت
غرق اندوهِ همسرش بود و
پسرش بین بسترش بود و
چشم را رود نیل میبیند
پسرش را علیل میبیند
نه دگر ناز میکند این گُل
نه زبان باز میکند این گُل
پسری ناتوان گفتن داشت
پسرش آرزوی رفتن داشت
به امیدش چه روز و شبها رفت
هر طرف بر درِ مطبها رفت
به مریضش فقط حواسش بود
خواهشش بود التماسش بود
ولی افسوس غم عذابش کرد
رفت بر هر دری جوابش کرد
ناگهان بغصِ سالها وا شد
چشمهایش هجومِ دریا شد
هق هقِ بی امان امانش بُرد
عاقبت دردها توانش بُرد
مدِّ چشمش به آسمان میخورد
شانههایش فقط تکان میخورد
کاش با هیچ کس چنین نشود
مردی اینقدر شرمگین نشود
چه جوابی به همسرش بدهد؟
چه امیدی به دخترش بدهد؟
گفت با زخمِ این جگر چه کنم
گفت با خود که بی پسر چه کنم
خویش را کنج خانهاش حِس کرد
دستی آنجا به شانهاش حِس کرد
یک نفر گفت غم اگر سخت است
گرچه بیماریِ پسر سخت است
غم اگر سخت تر ز الماس است
کارِ عالم به دست عباس است
هرکه از درد بود جان به لبش
دست خالی نرفته از مطبش
گفت با او که کو کجا بریم؟
گفت باید به کربلا برویم
نام او جانِ تازهاش بخشید
تازه جان بر جنازهاش بخشید
بار خود را گرفت بر دوشش
پسرش بود بینِ آغوشش
ناگهان بی اراده راهی شد
همره خانواده راهی شد
رفت...با آه و اشک ، کرببلا
رفت میدانِ مشک کرببلا
چه هوایی در آن غروبی داشت
سر به آن دربهای چوبی داشت
همه با احترام میرفتند
همه غرق سلام میرفتند
گرچه او خواهشی فراوان داشت
حس آرامشی فراوان داشت
نذرهایش شنیدنی بودو
ارمنی بود و دیدنی بودو
بِین زوارِ بی قرارِ ضریح
با پسر رفت تا کنارِ ضریح
یک نفر الدخیل میگوید
یک نفر یا کفیل میگوید
یابنَ حبلُالمتین کسی میگفت
یابنَ امُالبنین کسی میگفت
با مریض و علیل آنجا رفت
تا ضریحِ بلندِ آقا رفت
تا که میخواست شرح حال کند
قبل از آنیکه او سوال کند
پسرش را که دید غوغا کرد
پسرش حرف زد زبان وا کرد
در کنار ضریح جایش بود
باورش نیست روی پایش بود
یک مسیحی دوباره درمان شد
ارمنی آمد و مسلمان شد
محترم رفت و محترم برگشت
ساعتی بعد از حرم برگشت
رفت تا خانهی پُر از یاسش
رفت او با امیرعباسش
#حسن_لطفی
#مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است
یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است
یا که قدَّ آسمان آوار اگر داری کم است
یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است
غم جگر دارد بیاید گفتهام در هر غمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد میکند
کربلا را قسمت ما راهِ مشهد میکند
یک دوراهی هست ما را هِی مُردد میکند
در میانِ دو حرم دل رفت آمد میکند
مثل اینکه شهریار آنجاست میخواند : هَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟
حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست
تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست
جان عزرائیل در دست علمدار علیست
بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی
یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
تا زره را میکشد بر شانه مُحکم میکند
تا که اَبرو را زمان رزم در هم میکند
چیست لشکر کوه از هولش کمر خم میکند
یا که عزرائیل را پیشش مجسم میکند
آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
یک قدم کوبیدی و هفت آسمانها ریختند
یک علم کوبیدی و هِی کهکشانها ریختند
ضرب شصت توست یا آتشفشانها ریختند
مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنانها ریختند
این به مولارفته دارد ضربه های محکمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
جذب تو جبریل تا شد شهپرش بر باد رفت
خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت
هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت...
یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت
شاهباز کربلایی شهریار القمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی
شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی
بِرکهای رفتی و عکست را به آب انداختی
یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی
ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
شانهات نازم که جایِ دستهای زینب است
تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است
روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است
هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است
کور میسازد نگاهت چشم هر نامحرمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد
کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد
بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد
فاطمه هست حسن شد فاطمه هست تو شد
از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود
قبلهی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود
گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود
قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود
تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
ناز مجنون را اگر در کوی لیلا میکِشند
ناز دستان تو را دستان زهرا میکِشند
آش نذری تو را هم ارمنیها میکِشند
در جوارت منتِ بیچارهها را میکِشند
دل ، ابالفضلی نمیماند برایش ماتمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
مَشک وقتی میچکد تقدیر میریزد بِهم
دست وقتی نیست در تَن شیر میریزد بِهم
حق بده این چشها را تیر میریزد بِهَم
دختران را بعدِ تو زنجیر میریزد بِهَم
بر زمین اُفتادهای بد جور آقا درهَمی...
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
#حسن_لطفی
#مدح_حضرت_عباس
#اعیاد_شعبانیه
قلم در صفحه وصف یاس بنویس
شب عید است از عبّاس بنویس
رقم زن وصف یار نازنین را
گل نورسته ی امّ البنین را
قلم بنویس ماه انجم است این
ولایت را حسین دوّم است این
قلم بنویس با میلاد خورشید
رخ ماه بنی هاشم درخشید
قلم بنویس خیر النّاس آمد
گل امّ البنین عبّاس آمد
برای یار حقّ یار آفریدند
ابوالفضل علمدار آفریدند
مدینه بار دیگر گشته گلشن
امیرالمؤمنین چشم تو روشن
خداوند تعالی گوهرت داد
تعالی الله حسین دیگرت داد
که مِهر و مه به یک دیدار دیده؟
دو یوسف بر سر بازار دیده
به خورشید ولایت ماه دادند
به ثارالله، ثارالله دادند
زآغوش پدر، دامان مادر
دلش پر می زند سوی برادر
برادر گشته محو چشم مستش
پدر گل بوسه بنهاده به دستش
قمر پیش رخ آن ماه پاره
قمر نبود بود کم از ستاره
علی با فاطمه زآن گشت همسر
که آرد مثل عبّاس دلاور
در او می دید کو هستِ حسین است
به خود می گفت این دستِ حسین است
به چشم خویش دید آقائی اش را
علم بگرفتن و سقّائی اش را
به خود می گفت شیر از شیر باید
به دست این پسر شمشیر باید
ادب از دامن امّ البنینش
شجاعت از امیرالمؤمنینش
دل مادر به نورش منجلی بود
نگاهش بر حسین بن علی بود
زبس آن فاطمی خو را ادب بود
کلامی با حسینش زیر لب بود
به او می گفت عبّاسم فدایت
گل زهرا گل یاسم فدایت
پسر آورده ام یار تو باشد
تن تنها علمدار تو باشد
مهی آوردم ای شمس ولایت
که دورت گردد و گردد فدایت
لب جان بخش خود را باز کرده
به گهواره سخن آغاز کرده
که من یار وفادار حسینم
علمدارم علمدار حسینم
الهی اوست عشقم، اوست دردم
پر و بالم بده دورش بگردم
سلام ای یوسف مصر ولایت
سرم، چشمم، تنم، دستم، فدایت
غلام نجل زهرای بتولم
قبولم کن، قبولم، کن قبولم
تو را عبدو سپاهت را امیرم
اگر چه طفل شیرم طفل شیرم
مرا شیر شجاعت داد مادر
وجودم را حسینی زاد مادر
منم شعله غم تو پنج و تابم
منم تشنه تویی دریای آبم
مرا بر تو فدایی خوانده مادر
مرا دور سرت گردانده مادر
به شیری تشنه ی جام بلایم
بود دل در هوای کربلایم
وجودم از ولادت همدم توست
دو چشمم عاشق تیر غم توست
الا ای شیر زاد شیر داور
حسین دوّم زهرا و حیدر
کثیر السّجده ای و اشجع النّاس
تو عبّاسی تو عبّاسی تو عبّاس
تو جندالله اکبر را امیری
تو در شب عابد و در روز شیری
علمداری، سقّایت، پاسداری
ادب، ایمان، شجاعت، بردباری
مروّت، عشق آقائی ست از تو
علمداری و سقّائی ست از تو
تو ماه دامن امّ البنینی
تو فرزند امیرالمؤمنینی
تو پرچمدار احباب الحسینی
تو جان زینبی باب الحسینی
تویی دستی ولی دست خدایی
زپا افتاده پا بست خدایی
تو ذبح عید قربان حسینی
تو پاره پاره قرآنن حسینی
ولایت بوسه بر دست تو داده
محبّت بر روی پایت فتاده
عرب دیوانه ی ماه جمالت
ادب یک لاله از باغ کمالت
نیایش عاشق و دلداده توست
نماز شب گُل سجّاده ی توست
شفاعت سجده بر خاک تو آرد
شجاعت انس با تیغ تو دارد
چراغ آسمان گلدسته هایت
وفا خشتی زایوان طلایت
جوان مردی غلام آستانت
تمام کربلا در داستانت
تو رفتی پای در دریا نهادی
مروّت را، ادب را، درس دادی
به دریا قصّه ی تاب تبت ماند
به قلب آب هم داغ لبت ماند
تو در آیینه ی دریا، چه دیدی
که آتش در دل آب آفریدی
سرشک از دیده در دریا فشاندی
دو دریا را به یک دریا نشاندی
نخورده آب، چشمت بود بر آب
گمانم عکس اصغر بود در آب
جهاد و جنگ تو با نفسِ سرکش
شراری گشت و دریا را زد آتش
فدای همت و ایثار و صبرت
که گردد آب دریا دو قبرت
نه تنها اشگ «میثم» تشنه ی توست
تو دریایی و عالم تشنه ی توست
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_عباس
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
سید حمید رضا برقعی
#حضرت_عباس
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
افتاد سايهاى ز سمند تو در فرات
پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت
لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب
لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى!
آموخت درس عاشقى و استقامت، آب
ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت
سر میزند هنوز به سنگ ندامت، آب...
سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود
زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب
از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد
گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب
زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!
از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب
آمد به آستان تو گريان و عذرخواه
با عزم پاىبوسى و قصد اقامت، آب
مىخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را
در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب
خسرو احتشامی
ولادت امام سجاد علیه السلام
امشب سخن از نادعلی می آید
یاران به جهان نور جلی می آید
امشب علی دوم آل عصمت
از نسل حسین بن علی می آید
امشب که شب ولادت سجاد است
این نکته به لبهای همه فریاد است
با اذن خدا علی گل باغ حسین
ریشه کن ظلم و ستم و بیداد است
امشب که همه عالم هستی شاد است شیعه ز غم و رنج جهان آزاد است
شاد است اگر حسین زهرا چه عجب
میلاد علی بن حسین ،سجاد است
از سوی خدا رحمت بی حد آمد
زیبا گلی از گلشن احمد آمد
از بیت حسین و شهربانو امشب
دوم علی آل محمد آمد
شب انوار خلاق مبین است
شب میلاد چارم شاه دین است حسینبنعلی شاد است امشب
که محو روی زین العابدین است
#ولادت_امام_سجاد_علیه_السلام
#مشهد_مقدس
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_عباس
پرداخت جوهر قلم عاشقان به تو
وابسته است طبع همه شاعران به تو
عرض نياز ميكند اى ماه شب به شب
دست توسل همه آسمان به تو
خورشيد عاشقت شده ، از شوق هر غروب
وقت وصال ميدهد اى ماه ، جان به تو
روزى سه بار اى پسر سوم على
بايد سلام داد دم هر اذان به تو
هم افتخار ميكند ام البنين به تو
هم افتخار كرده امام زمان به تو
حالا که روزگار به ناسازگارى است
افتاده است شكر خدا كارمان به تو
حاجت زياد و درد زياد است و غم زياد
چشم اميد بسته ام عباس جان به تو
لاجرعه مستها همگی یکدلندو بس
مدیون چشمهای ابوفاضلندو بس
آماده ام دوباره مسلمان کنى مرا
با یک نظر ابوذر و سلمان کنى مرا
از جلوه های ذاتی چشمت بعید نیست
یعقوب و خضر و نوح و سليمان کنى مرا
كشكول خالى ام دو برابر گدا شده
وقتش شده عطاى دوچندان کنى مرا
خرده مگیر پشت حرم زوزه میکشم
قلاده بسته ام سگ دربان کنى مرا
باب الحسین میشوى و بنده ميخرى
آماده ام که کلب نگهبان کنى مرا
دست مرا ز دست جدايت جدا نكن
هرگز مباد بى سر و سامان کنى مرا
وقت ورود دسته به هیات خدا کند
پاى علم بگيرى و قربان کنى مرا
آنانکه از سرای تو پا پس کشیده اند
واللهِ ارمنی علم کش ندیده اند
تو آمدى كه پاى برادر بايستى
تحت لواى پرچم حيدر بايستى
در طول عمر تو بخدا هيچكس نديد
يكبار از حسين جلوتر بايستى
بر بام كعبه ميروى و خطبه ميكنى
وقتى بناست بر روى منبر بايستى
حق است غبطه شهدا بر مقام تو
حق است كه فقط تو فراتر بايستي
زهرا به دست هاى تو سوگند ميدهد
وقت شفاعت از صف محشر ، بايستى
در بين معركه غضب چشم تو بس است
تا يك تنه مقابل لشگر بايستى
ام البنين چقدر سفارش نموده است
دائم كنار محمل خواهر بايستى
هستى امامزاده مأنوس اهل بيت
محرم ترين محافظ ناموس اهل بيت
تا بود پرچم تو حرم ماتمى نداشت
تا بود شانه تو رقيه غمى نداشت
تا بود قامت تو امان بود خيمه را
خاتون آل فاطمه قد خمى نداشت
رفتى و بعد رفتن تو هيچ دخترى
در خيمه گاه روسرى محكمى نداشت
بيخود نبود سنگ به پاى سكينه خورد
بعد از تو خيمه ها دژ مستحكمى نداشت
زينب پس از تو ناقه عريان سوار شد
زينب به شام رفت ولى محرمى نداشت
ارباب ما بدون علمدار مانده بود
حق ميدهيم پيرهن و خاتمى نداشت
از بوريا بپرس چه آمد سر حسين
زخم مرمل بالدما مرهمى نداشت
تو آمدى دل همه را ترجمه كنى
سقا و آب و علقمه را ترجمه كنى ..
محمد جواد پرچمی
گلی در گلستان دین واشد
جهان از قدومش چه زیباشد
به دنیا آمده سجاد
مبارک باد(۲)
خدابرحسین هدیه ای داده
زرویش جهان را صفا داده
همه عالم شد امشب شاد
مبارک باد
عجب مادری پاک و ایرانی
که آورده است ماه رخشانی
حسین گشته ز غم آزاد
مبارک باد
مدینه شده غرق نورامشب
بگشته حسین در سرورامشب
الاشیعه بزن فریاد
مبارک باد
نما شادی خورشیددین آمد
زبیت حسین ساجدین آمد
خدا هدیه به مولاداد
مبارک باد
الا شیعه روح دعا آمد
زیمن وجودش صفا آمد
شده شاد عالم ایجاد
مبارک باد
شده شاملم لطف و احسانش
زلطف خدا گشته مهمانش
به ما امشب کند امداد
مبارک باد
شدم شیعه من با نگاه تو
که عمری منم در پناه تو
ولایت در دلم افتاد
مبارک باد
#سرود_ولادت_امام_سجاد_
#علیه_السلام_
#مشهد_مقدس_
#رضا_یعقوبیان_