eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
ابر ماتم بر سر کاشانه ام سایه کشید قامت طوبای باغ من خداوندا خمید شادی ام این بود یاری دارم آن هم فاطمه است ای دریغا این امیدم هم به نومیدی رسید دست بسته بودم و در کوچه افتادم ز پا ناله واغربتایم را یهودی هم شنید..! کس ندیده در میان شعله افروخته کودک شش ماه ای با مادرش گردد شهید من خودم دیدم که فضه با چه حال مضطری از میان شعله ها یاس مرا بیرون کشید قنفذ بی چشم و رو زهرای زخمی مرا آنقدر در کوچه ها زد تا امانش را برید باغبانم باغبان باغ در هم ریخته...! باغبانی که به جز غم از نهال خود نچید داس را با ساقه یاسی که تا خورده چه کار؟ ای خدا گلچین گل یاس مرا از ریشه چید بس که خون رفت از تن پاک و شریف فاطمه گشت رخسار کبود و زخمی یاسم سفید آن قدر هول و هراس پشت در بسیار بود که همان دم گوهر یک دانه ام شد نا پدید حالیا من ماندم و یک آرزوی سوخته فاطمه رفته است با صد داغ و روی سوخته  @deabel
وقتى عذاب مى‌كشى و كار مى‌كنى اين سقف را بر سرم آوار مى‌كنى زحمت نكش عزيزِ دلم!خسته مى‌شوى وقتى كه كار با تنِ تب‌دار مى‌كنى اين جاده‌ى پُر از تَركِ قلبِ خسته را با خنده‌اى دوباره تو هموار مى‌كنى دارم براى ماندنت اصرار مى‌كنم دائم براى رفتنت اصرار مى‌كنى با رفتنت غرورِ على خُرد مى‌شود اين شهر را زِ من تو طلبكار مى كنى آرمان صائمی @deabel
ای کاش کار کوچه به اینجا نمی رسید دست کسی به صورت زهرا نمی رسید میخواست تا سپر بشود بهر مادرش بیچاره مجتبی قدش اما نمیرسید آن لحظه ای که پشت در افتاد فاطمه با فضه کاش زینب کبری نمیرسید می برد سوی خانه علی را ،ولی اگر قنفذ در آن کشاکش و غوغا نمیرسید میخواست خصم کار علی را کند تمام زهرا اگر به یاری مولا نمیرسید ای کاش وقت غسل تن لاغرش دگر دست علی به بازوی زهرا نمیرسید دست علی به بازوی زهرا رسید و کاش دست حسین به بازوی سقا نمیرسید قبل از حسین فاطمه آمد به علقمه ای کاش وقت خنده اعدا نمیرسید دست بریده بر روی دست شکسته بود نوبت به دست بوسی سقا نمیرسید در خیمه ها سکینه لب تشنه منتظر اما عمو به همره بابا نمیرسید عباس اگر که بود حرم تکیه گاه داشت کارش دگر به غارت و یغما نمیرسید عباس اگر که بود که زینب غمی نداشت پای عدو به خیمه زنها نمیرسید عباس اگر که بود کجا دست زجر دون بر صورت رقیه دردانه میرسید آه ای فرات بر لب شش ماهه رباب یک قطره آب از آن همه دریا نمیرسد!؟ عبدالحسین میرزایی @deabel
مادرم این آه این زاری برایت خوب نیست گریه کمتر کن تو بیماری برایت خوب نیست درد داری استراحت کن کمی بهتر شوی اینکه شب تا صبح بیداری برایت خوب نیست دردهایت را نگویی با علی با من بگو درد خود در دل نگهداری برایت خوب نیست غصه آشفتگی موی زینب را نخور شانه با این دست برداری برایت خوب نیست موقع برخواستن از جا کمک از من بگیر خون سینه میشود جاری برایت خوب نیست کار خانه با من و فضه تو از جا پانشو زخمهای تو بود کاری برایت خوب نیست من خودم در را به روی شوهرت وا میکنم تو خودت محتاج دیواری برایت خوب نیست من خودم شب آب در دست حسینت میدهم استراحت کن تو بیماری برایت خوب نیست عبدالحسین میرزایی @deabel
حال و روز شوهرت،بانوی من بد می شود ..تادعای رفتنت..پیش علی سد می شود هرچه می گویم بمان..با سر اشاره می کنی التماس مرتضی آخر چرا رد می شود؟ عضو عضو پیکرت،نیلوفری شد پشت در این کبودی ها جواب نطق احمد می شود داغ پیغمبر..شکست ارکان من را فاطمه داغ هجران تو هم داغی مجدد می شود رفتنت آیا صلاح ست یا که ماندن؟مانده ام وای بر مردی که اینگونه مردّد می شود عنقریباً دق کنم ..بعد از تو ماندن نارواست این خرابی دلم قطعاً مشدّد می‌شود محسن راحت حق @deabel
روز من بی تو شده چون شب تارم برگرد شده همرنگ خزان،باغ و بهارم برگرد مونس و همدم و غمخوار علی بودی تو بی تو ای یار علی،یار ندارم برگرد عمر من کاش که عمرم نشود طولانی بعد تو رفته ز کف صبر و قرارم برگرد گره از کار همه باز نمودم اما چکنم بی تو گره خورده به کارم برگرد جای خالی تو می بینم و گویم ای کاش که تو بودی همه ی عمر کنارم برگرد به در سوخته ی خانه نگاهم،اما تا که ز آن کوچه نیفتاده گذارم برگرد زانوی فاتح خیبر ز غمت می لرزد بانوی خانه ی من دار و ندارم برگرد محمود اسدی(شائق) @deabel
دلِ شکسته‌ی ما باز در حوالیِ توست شب است و گریه‌ی ما از شکسته بالیِ توست چه می‌شود که از این چهره دست برداری از این کبود که در پرده است برداری   به جان تو به سکوتِ حسن حواسم هست نگاه بی رمقت را به من حواسم هست میان بستری و باز رو به دیواری در این سه ماه از آغاز رو به دیواری دلت گرفته از این شهر دلخوری خانم ولی برای علی پشتِ چادری خانم نگاه از پسِ چادر نماز راحت نیست بدون آن به تو سوگند باز راحت نیست که زیرِ چشمِ تو زخم است روی چشمت زخم شبیه اَبروی تو رنگ و روی چشمت زخم توقعی که ندارم کبود می‌بینی نگاه می‌کنی افسوس دود می‌بینی همانکه بیتِ مرا قتلگاه کرد آنروز کبود نه که رُخَت را سیاه کرد آنروز به زانویش حسنم باز پنجه‌اش مشت است به روی صورت تو جای پنج انگشت است چقدر آب شدی چون خیال می‌مانی از این به بعد گمانم هلال می‌مانی شب است وگریه‌ی ما باز درحوالی توست شب است آه غم ما شکسته بالی توست غذا نریز،نپز نان فقط بیا بنشین کنار سفره‌ی این خانه جای تو خالیِ توست بگو برای تو و ماندنت علی چه کند برای آنکه نیاُفتد تَنت علی چه کند به دست دخترمان پنج تا کفن کم نیست؟ برای یک تن پُر زخم پیرهن کم نیست؟ چقدر بوسه سرِ شب به حنجرش دادی لباسِ محسن خود را به اصغرش دادی حسن لطفی @deabel
کمتر مثال شب سحرم را سیاه کن کمتر به این شکستگی در نگاه کن ای آفتاب عالم امکان بتاب و کم خون بر دل شکسته ی این مهر و ماه کن آشفته گشته خانه ی ما روبراه نیست برخیز و خانه را تو خودت روبراه کن رحمی کنی به حال علی بد نمیشود زهرا ترحمی به دل بی پناه کن این لحظه های آخری از عشقمان بگو کمتر بیا تو صحبت از آن بوسه گاه کن حالا که قصد ترک علی را نموده ای بر روی زینبت نظری گاه گاه کن زهرا بگو به او تو خودت،زینب مرا آماده ی گذشتن از قتلگاه کن زهرا بگو ولی حسنم نشنود فقط صحبت شبی ز غارت آن خیمه گاه کن رامین برومند @deabel
دل كه ميگوييم پس دلدار يعنی فاطمه نُه فلك را نقطهء پرگار يعنی فاطمه یار پیغمبر شدن،رفتن شبی در غار نیست ما كه ميگوييم يار غار يعنی فاطمه در کرم هرکس به مقداری توانش میرسد هر کجا گفتند بی مقدار یعنی فاطمه آنکه بخشیدست از انگشتر دستش علیست آنکه بخشیدست از افطار یعنی فاطمه "تنفقوا ممّا تحبّون" است مصداقش علی معنی "الجّار ثُمَّ الدّار" یعنی فاطمه هر چه گفتیم و شنیدیم از کرامات خدا جلوه اش در عالم اظهار یعنی فاطمه شیخ را دیدم پس از هفتاد سال اینگونه گفت نحو و صرف و منطق و اسفار یعنی فاطمه پِی اگر چه احمد و هر خشت آن گرچه علی خانه ی اسلام را معمار یعنی فاطمه يار گفتم درب خیبر گفت یعنی حیدر و در مدینه "در" صدا زد یار یعنی فاطمه بین روضه نام چاه آمد اگر،یعنی علی هر کجا نام در و دیوار یعنی فاطمه هر کجا گفتند دشتی لاله گون یعنی حسین هر کجا پیراهنی گلدار یعنی فاطمه حمیدرضا محسنات @deabel
در بین بسترت چِقَدَر درد می کشی با سُرفه های وقت سحر درد می کشی زحمت نکش عزیز دلم،غصه ام گرفت جارو که می کنی به نظر درد می کشی بال و پرت شکسته و پرواز می کنی ای زخمیِ قساوت در، درد می کشی با صورتِ کبود از این خانه می روی شرمنده ام که وقت سفر درد می کشی بیش از سه ماه رنج کشیدی حلال کن از روزِگار خیر ندیدی حلال کن حالا چگونه جمع کنم بستر تو را بانو چگونه غسل دهم پیکر تو را حالا بدونِ تو چه کسی شانه می زند گیسوی پُر گره شده ی دختر تو را سیلِ غمی که بعد تو مهمانِ خانه شد با خود به نا کجا ببرد حیدر تو را رفتی ولی چگونه فراموش شان کنم لبخند های بی رمقِ آخر تو‌ را از بعد تو برای منی که ندارمت دنیاست غم زده، به خدا می سپارمت... علی علی بیگی @deabel
تیشه به نخل باغ امیدم دگر زدند در عرش شعله بر دل و جان پدر زدند دیگر خوشی زخانه ی ما پا کشید و رفت غمها فقط به خانه رسیدند و سر زدند با بودن تو زندگیم روبراه بود آخر تمام زندگیم ام را نظر زدند بردار سر زخاک و ببین کودکان تو ناله ز ماتمت همه شب تا سحر زدند دیدند ناکسان که همه لشگرم تویی ازمن تو را گرفته به جانم شرر زدند از ره رسید قنفذ و من آه میکشم کو با مغیره بر تن تو بیشتر زدند گیرم تو را زدند در آن کوچه ها ولی دیگر چرا مقابل چشم پسر زدند یارب چگونه زنده بمانم که دیده ام تا حد مرگ فاطمه را پشت در زدند محمود اسدی @deabel
میان خون پسرش داشت دست و پا میزد که ناله از ته دل بین شعله‌ها میزد نیاز داشت در آن لحظه مادرش باشد که جای مادر خود فضه را صدا میزد به صورتی که چشیده‌است هرم آتش را عدو دوباره بر آن سیلی از جفا میزد صدای یا ابتایش مدینه را لرزاند چه آتشی به دل ختم‌الانبیا میزد؟ به هوش آمد و از محسنش خبر نگرفت دلش فقط و فقط شور مرتضی میزد به قول حضرت صادق :به کوچه هرکس بود به هر چه داشت به ناموس کبریا میزد مغیره از نفس افتاد ، غلاف سنگین بود یکی نگفت که این بی‌حیا چرا میزد دوباره در وسط کوچه بر زمین افتاد گریز روضه خود را به کربلا میزد.... بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد نهاد سر به روی خاک و ناله‌ها میزد یکی به پهلوی او نیزه بی‌هوا میزد یکی برآن تن مجروح با عصا میزد صدای شیون زهرا به گوش می آمد میان خون پسرش داشت دست و پا میزد به نیزه هم که سرش رفت چشم او وا بود گمان کنم که دلش شور خیمه را میزد هنوز خشک نشد خون حنجرش، دشمن شراره بر حرم آل مصطفی میزد یکی به نیت غارت سکینه را میزد به قصد کشت یکی هم رقیه را میزد یتیمه‌ای که دلش همچو دامنش میسوخت زسوز سینه خود وامحمدا میزد عبدالحسین میرزایی @deabel