#حضرت_زهرا
پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
مرهمی بهرت بیارم..یارباشم یک شبی
حق بیماراست ناله سرکند بی اضطراب
ناله کن..تا که منم غمخوار باشم یک شبی
خواهشا!چیزی طلب کن تا علی کاری کند
هیچ میدانی نشد پر کار باشم یک شبی
بستری بیمار من!تا کی سکوت و اختفا؟
صحبتی..تا محرم اسرار باشم یک شبی
پشت در که می رسم حالم دگرگون می شود
کاش من هم کشته ی مسمار باشم یک شبی
درد بسیاری کشیدی در میان خلوتت
پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
محسن راحت حق
@deabel
#حضرت_زهرا
ممدوحهء محمد و محبوبهء علی
کز کبریا رسیده درود مکررش
آوای وحی می رسد از صحن خانه اش
بوی بهشت می دمد از خاک معبرش
حورا نهاده دست به دامان فضّه اش
غلمان گشوده چشم به احسان قنبرش
گوش علی به زمزمه های سحرگهش
چشم نبی به ماه جمال منورش
با هل اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور
پیوسته بوده ذات خدا مدح گسترش
انفاق کرد جامهء نو در شب زفاف
چون دید پیر سائله را در برابرش
از بس عطای اوست فزون باز هم کم است
خلق جهـان شوند اگر سائل درش
تا صبح حشر سلسلهء اولیای حق
مدیون صبر و نهضت شبیر و شبرش
دانشگـه معلـم آزادگان، حسین
بود از نخست دامن توحیدپرورش
اعجاز وحی داشت پیام مقدسش
آیات نور بود کلام منورش
از خشتخشت خانۀ او مرتفع شده است
هر صبح و شام ذکر خداوند اکبرش
این است فاطمه که به گلخانۀ بهشت
بوسند دست، مریم و حوا و هـاجرش
پا می نهد گرسنه به محراب بندگی
آنکه رسد طعام بهشتی ز داورش
هر بانویی است زیورش از خواندن نماز
اما نماز، سجدهء زهراست زيورش
زیبد که در نماز بر آن مادر نماز
جبریل جانماز ببافد ز شهپرش
گویی امیـن وحــی خـداوند، با ادب
زانـو زده بـرای تعلـم بـه محضـرش
گویی هنـوز پشت در آستـان وحی
زهـرا دفاع میکند از حـق شوهرش
ای کاش روز غربت او حمزه زنده بود
یـا میرسیـد پاسخ یاری ز جعفرش
این نکته نقش خاک قدمهای فاطمه است
آزاده آن زنیست که زهراست رهبرش
دشمن گرفته بود کمین در خط رسول
فکر هزار فتنه نهان بود در سرش
می خواست بعد مرگ پیمبر شود خموش
آن جاودان چراغ همیشه منورش
غافل از آنکه بعد پدر می کند قیام
بر دفع کفر دختر اسلام پرورش
غافل از آنکه فاطمه بر دفع دشمنان
صحرا و شهر و مسجد و خانه است سنگرش
مسجد شراره از در و دیوار برکشید
شد داغدیده دخت نبی تا سخنورش
با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان
یک تن نداد پاسخ او غیر شوهرش
آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت
هرگز نبود هیچکس اینگونه باورش
نفرین برآن سکوت که در موج فتنه ها
طغیان و ظلم و جور علم شد برابرش
نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود
اسلام هر چه آمده امروز بر سرش
جان داد و تن نداد به بیداد لحظه ای
در مرگ نیز سنگر او بود بسترش
دین نبی به همت زهرا دوام یافت
شد نقش آب نقشه خصم ستمگرش
شـد از قیـام فـاطمه اسلام، روسفید
با آن که شـد کبـود، عـذار منـورش
بعد از چهارده صـده مانده هنـوز هم
آثـار آن کبـودی، بـر مــاه منظرش
گویی هنوز میشنـود گـوش روزگار
ذکـر علـیعلـی ز نفسهای آخرش
روح نماز بود و روان خطابه بود
گر شد مزار در بر محراب و منبرش
تا شيعه زنده است عزادار فاطمه است
پیوسته خون دل چکد از دیدهء ترش
باید گرفت درس علی دوستی از او
آن گونه ای که درس گرفته است دخترش
مولا دو رکن داشت، یکی ختم الانبیا
ام الائمه فاطمه شد رکن دیگرش
آتش زدند بر در دارالولایه اش
سیلی زدند بر رخ از گل نکوترش
یک فرد نه دو تن نه شنیدم چهل نفر
در پیش دیدگان علی ریخت بر سرش
گویی سپهر بر سر مولا خراب شد
در شام تار خاکسپاری همسرش...
تا ننگرد به سایهء تابوت او كسى
بايد شبانه دفن كند دست حیدرش
چشمی به خاک تربت پنهان فاطمه
چشمی دگر به روضه پاک پیمبرش
گفتا به خود چگونه دهم پاسخ رسول!؟
پرسد اگر ز پیکر رنجور دخترش
گفتا بخود چگونه به زینب دهم جواب!؟
پرسد اگر ز خانه کجا رفته مادرش...
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
الا که صاحب عزای تمام غمهایی
دوباره فاطمیه آمده؛ نمیآیی؟
به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر
تو را طلب کند این دیدههای دریایی
کجا سیاه، به تن کردهای غریبانه
کجا به سینه خود میزنی به تنهایی
کجا شبیه علی سر به چاه غم بردی
کجا شبیه علی روضه خوان زهرایی
برای گریه به غمهای مادرت آقا
نه اینکه فکر کنم، مطمئنم اینجایی
شنیدهایم که گفتید روضه خوان باشیم
به روی چشم؛ هرآنچه شما بفرمایی
شنیدهایم زمین خورده است مادرتان
در آن دمی که به در خورد ضربه پایی
🖊محمد بیابانی
کانال باب الحوائج
اشعار ناب ( مداحی و مولودی ترکی و فارسی)
لینک کانال👇
http://eitaa.com/torkiy
---•••◇🔹️💢🔹️◇•••---
@torkiy
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
#حضرت_زهرا
مثل شمع سحری آب شدی از گریه
از خودت بی خبری آب شدی از گریه
بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن
ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن
دل من از نفس سوخته ات آگاه است
مثل اینکه شب بی مادریم در راه است
لحظه ها سخت تر از سخت به تو میگذرند
زخم ها گرچه که مخفی ست ولی جلوه گرند
زهره خانه حیدر چه شده خاموشی؟
ساکتی مادر من یا نکند بی هوشی؟
مثل تنهایی بابا چقدر تنهایی
دور کن از سر خود فکر سفر تنهایی
طرحی از قامت چون کوه تو باقی مانده
سایه ای از تن مجروح تو باقی مانده
دور از چشم هراسان حسن گریه نکن
این چنین ناله جانسوز نزن گریه نکن
بعد از آن کوچه باریک بهم ریخته ای
از همان لحظه تاریک بهم ریخته ای
🖋حسن کردی
#حضرت_زهرا
هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟
پیشِ رویم چادر از رو بر نمیداری چرا؟
کس نمیگوید سلامم...کس نمیگوید جواب
بین این غمها تو قفلِ غم به لب داری چرا؟
رنگِ رخسارت خبر از روزگارت می دهد
کارِ خانه پس چرا لبخندِ اجباری چرا؟
هر چه پرسیدم ز حالت زود گفتی بهترم
پس بگو دستت ز پهلو بَر نمیداری چرا؟
ردِّ خونی پشتِ در روی زمین بینم... ولی
خیره با چشمان کم سو سوی مسماری چرا؟
یارِ هجده ساله ام رنگت چنان صد ساله هاست
دست بر زانو خمیده سمت دیواری چرا؟
این دعایت را شنیدم مرگ میکردی طلب
نوبهارِ خانه ام از عمر بیزاری چرا؟
ای همه پشت و پناهم عزم رفتن کرده ای؟
قصدِ این داری که از من دست برداری ؟ چرا؟
صبح تا شب کارِ خانه نیمه ی شب گرمِ آه
هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟
🖋داریوش جعفری
#حضرت_زهرا
زخمی شود وقتی بگیرد پر به دیوار
افتاده نقش لاله ای پرپر به دیوار
زبری آجرهایش اشکم را در آورد
زُل میزنم با چشم های تر به دیوار
مادر نباشد بچه ها خانه خراب اند
من که ندارم بعد از این باور به دیوار
وقتی به کوچه دست بابا بسته باشد
از غصه تکیه میکند مادر به دیوار
اندازه ی یک بار شیشه فاصله داشت
اما رسید از ضربه ی پا در به دیوار
همسایه ها دیدند که خونابه میریخت
از پهلوی صدیقه ی اطهر به دیوار
من قبل مسجد رفتن مان خواب دیدم
در کوچه مادر می خورد با سر به دیوار
گل بود با سیلی گلابش را گرفتند
مانده ست از عطر خوش کوثر به دیوار
وقتی رسد دستش به بازوی شکسته
سر می گذارد لاجرم حیدر به دیوار
فردای بعد از مادرم دیدم که بابا
دارد سیاهی میزند دیگر به دیوار
علیرضا خاکساری
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
از پر و بالِ شما خون می چکد رویِ زمین
وای بر احوالِ ما خون می چکد رویِ زمین
جسمِ تو برداشتم بانو! چرا لاغر شدی؟
از دو چشمِ مرتضا خون می چکد رویِ زمین
پای حیدر سوختی.. چیزی نمانده از تنت
از تنت خیرالنسا خون می چکد رویِ زمین
نیمه ی شب می دهم غسلت.. عزیزِ مصطفا
آب می ریزم چرا خون می چکد رویِ زمین
دستِ من حس کرد پهلویی پُر از خونابه بود
از همین پهلو خدا خون می چکد رویِ زمین
مُردم و زنده شدم در پایِ غسلت فاطمه
از نگاهِ مجتبا خون می چکد رویِ زمین
زیرِ سمّ مرکبان رفتن شده فکرِ حسین
بعدِ تو از کربلا خون می چکد رویِ زمین
محسن راحت حق
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
از پر و بالِ شما خون می چکد رویِ زمین
وای بر احوالِ ما خون می چکد رویِ زمین
جسمِ تو برداشتم بانو! چرا لاغر شدی؟
از دو چشمِ مرتضا خون می چکد رویِ زمین
پای حیدر سوختی.. چیزی نمانده از تنت
از تنت خیرالنسا خون می چکد رویِ زمین
نیمه ی شب می دهم غسلت.. عزیزِ مصطفا
آب می ریزم چرا خون می چکد رویِ زمین
دستِ من حس کرد پهلویی پُر از خونابه بود
از همین پهلو خدا خون می چکد رویِ زمین
مُردم و زنده شدم در پایِ غسلت فاطمه
از نگاهِ مجتبا خون می چکد رویِ زمین
زیرِ سمّ مرکبان رفتن شده فکرِ حسین
بعدِ تو از کربلا خون می چکد رویِ زمین
محسن راحت حق
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی
نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی
جانِ حسن سفارش تابوت را نده!
کوری چشم عایشه ها خوب می شوی
کافور و سدر دست علی می دهی چرا!؟
عطرخوش بهشت خدا خوب می شوی
حرف مرا دو تا نکنی پیش بچه ها!
من قول داده ام که شما خوب می شوی
"اجل وفاتی" تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا خوب می شوی
گفتم که کار می دهد این زخم دست ما!
گفتی که بی طبیب و دوا خوب می شوی
مویت اگر چه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟ خوب می شوی
غصه نخور جواب سلامم نمی دهند
با غربتم کنار بیا خوب می شوی
کمتر بگو حسین، صدایت گرفته است
ای روضه خوان خانه ی ما خوب می شوی
@marsieha
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زهرا__س__مدح
چادرت را بتکان تا که ببارد رحمت
خلق کرده است مرا حق ز غبار قدمت
آه مادر پسرت باز هوایت کرده
نفسم تنگ شده باز ز رنج و المت
کاش میشد که تو هم صحن و سرایی داشتی
چو کبوتر بزنم بال به سوی حرمت
فاطمه،،کاسه خالی مرا هم پر کن
تو که عالم ببرد رزق ز خوان کرمت
افتخار است به درگاه تو نوکر بودن
تا که جبریل امین است غلام و خدمت
همه عصیان مرا نه،که عصیان جهان
طاهر و پاک کند قطره ای از اشک غمت
جان مولا به دل خسته نظر کم بانو
که فتاده است خسی بر سر امواج غمت
حضرت زهرا (س)
مدح
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_ام_البنین__س__نوحه
تموم افتخارمه ، که مادر شهیدم
گفتند که دستت شد جدا،ولی خودم ندیدم
حالا روزها کنار چارتا شکل قبر خاکی
می خونم از غم های تو ، دیگه نمونده باکی
با ناله از ته دلم می خونم از مشک و علم
می خونم از دست قلم
وای پسرم وای پسرم
می خونم از چشمون تو از چشم پر پیمون تو
دردهای بی درمون تو
وای پسرم وای پسرم
وای ، نگو نشد دستت جدا که افتخارم اینه
بگن ابالفضلِ دست جدا یل ام البنینه
ام البنیم ، ولی پسر ندارم
**
حالا شبها با کوله باری از غم های سینه
با حالت شرمندگی ، میام پیش سکینه
به دست و پاش می افتم ای دختر آسمونی
می خواست برات آب بیاره نشد خودت می دونی
از غصه ها آکنده ام تا وقتی که من زنده ام
از فاطمه شرمنده ام
شرمنده ام شرمنده ام
نشد اصغر سیراب بشه از تشنگی کباب نشه
چشم رباب پر آب نشه
شرمنده ام شرمنده ام
وای ، تموم بچه هام فدا یه تار موی ارباب
اگر بازم داشتم می دادم همه رو پای ارباب
ام البنیم ، ولی پسر ندارم
شاعر: محمد حسن قمی
حضرت ام البنین (س)
نوحه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
زیبا ستاره و قمری داشتی چه شد
بر مهر و ماه جلوه گری داشتی چه شد
از نور ماه خانه تو بی نیاز بود
از ماه ماه خوبتری داشتی چه شد
ای شیرزن ز شیر خدا مرتضی علی
آخر تو چار شیر نری داشتی چه شد
گفتی مدینه ام بنینم دگر نخوان
ای ام بی بنین پسری داشتی چه شد
زینب رسیده از سفر از او سوال کن
همراه خود تو همسفری داشتی چه شد
زینب نگفت اگر زسکینه سوال کن
آخر تو مهربان پدری داشتی چه شد
تنها چرا رسیده ای ،مادر رقیه کو
با خود تو خواهر دگری داشتی چه شد
رویت کبود گشته ، عمویت مگر نبود
با بودن عمو سپری داشتی چه شد
مادر، بگو رباب چرا پس نیامده
تو مادر نکو سیری داشتی چه شد
آه ای بشیر قافله اخبرنی عن حسین
از نور عین من خبری داشتی؟ چه شد؟
عبدالحسین میرزایی
حضرت ام البنین (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar