eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
هر زمانی این دلم میلِ به جنت می کند فاطمه من را به بزم روضه دعوت می کند حاجتم را هرکجا بردم جوابم کرده اند حاجتم را حضرت زهرا اجابت می کند @hosenih غرق عصیان بودم و دست مرا مادر گرفت بچه ی ناباب را مادر وساطت می کند او زمین افتاده تا نوکر نیفتد بر زمین اینچنین بر بچه های خود محبت می کند حجت الله است بر پیغمبران و اولیا فاطمه حتی امامان را امامت می کند¹ نور زهرا باعث ایجاد خلقت بوده پس نور زهرا شیعیانش را هدایت می کند از تولد در میان روضه هایش بوده ایم مطمئناً فاطمه ما را شفاعت می کند چشمه ای از عزتش روز قیامت دیدنی‌ست مادر ما در قیامت هم قیامت می کند صوت قرآن علی از فاطمه دل می برد آن زمان که مرتضی کوثر تلاوت می کند فاطمه از مرتضی دل می برد آن لحظه که در نمازش با خدای خویش خلوت می کند حیف شد... اهل مدینه چشمِ شوری داشتند آتش و هیزم از این قصه حکایت می کند فاطمه پشت در است ای مردم شهر نبی! جسم او را ضرب پا غرق جراحت می کند میخ در از هرم آتش داغ شد ای وای من میخ در با سینه بدجوری لجاجت می کند با رکوع و سجده اش، سجاده خونی می شود بعد از این دیگر نشسته او عبادت می کند @hosenih بین بستر پیرهن گلدار شد، گلدار شد جبرئیل از فاطمه هرشب عیادت می کند فاطمه حالش بد است و مرتضی دق می کند بعد از این مولا دگر با چاه صحبت می کند (۱): امام حسن عسکری(ع) فرمودند: نحن حجج اللّه على خلقه و جدّتنا فاطمة حجّة علینا ما حجتهای خدا بر مخلوقین هستیم و جد ما حضرت فاطمه حجت بر ماست.» شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
درد و دل با حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم رفتی و آب شدنم رو ندیدی بابا بی تاب شدنم رو ندیدی چشم زخمیم دیگه رو هم نمیاد شبا بی خواب شدنم روندیدی توی بستر یه طوری زمین گیرم دعام این شده که زودتر بمیرم دو قدم می رمو می خورم زمین اگه دستمو به دیوار نگیرم @hosenih بس که پیر شدم میون غصه ها که نمیشناسیم دیگه حتی بابا نفسام خوب دیگه بالا نمیاد از همون سیلی که خوردم بی هوا طاقت گریمو مردم ندارن حرفی جز شکایت این قوم ندارن یه طوری خونمونو آتیش زدن دیگه توی خونه هیزم ندارن یادته دست منو می بوسیدی از سینم بوی بهتشتو میشنیدی جای بوسه ها تو دشمنت شکست بابا خوب شد نبودی و ندیدی @hosenih پشت در هیچکی به دادم نرسید شعله آتیش تو چادرم پیچید اومدم تو شعله ها صدات کنم میخ در رسید نفسهامو برید شعله ها راه نفسهامو که بست یه دفه دردی به پهلوهام نشست بی حیایی زد و عمدا شیشه ی عمر محسنم رو پشت در شکست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی بهشت آیینه‌ای از خانه‌ی صدیقه‌ی کبراست نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی @hosenih صراط المستقیم اینجاست، جبرائیل هم باشی اگر راهی نداری بر در این خانه گمراهی ندارد احتشام فضه‌اش را شاه بانویی ندارد اعتبار سائل او را شهنشاهی نمی‌خواهد دلی را بشکند از خیل مشتاقان از این رو با ملائک هم تکلم می‌کند گاهی گناهان پرده ای انداخت روی فطرتم اما برایم نکته‌ای گفت از حدیثی پیر آگاهی بگو بیچاره "یا فاطر به حق فاطمه العفو" که تو با این چراغ آخر بیابی سوی او راهی که هستی؟ ای که از نور توسل بر تو یا زهرا عزیز مصریان شد یوسف افتاده در چاهی به دنیا آمده مولا اگر در صحن بیت الله تو هم در صحنه‌ی محشر سوار ناقة اللهی جهان از چادر خاکی تو چیزی نمی‌فهمد چه درکی دارد از کوهی نگاه بسته‌ی کاهی @hosenih مسیر آفرینش گم شد و تاریک شد دنیا همین که بست راهت را میان کوچه گمراهی تقاصی سخت خواهد داشت، خون مانده بر دیوار یقین دارم که روزی می‌رسد از راه، خونخواهی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لِماذا سُمّیَت زهراءُ بِاالزّهرا، نمی‌دانم شب قدر است او یا لیلةُ الاسری نمی‌دانم من از سُبّوح و از قدّوس گفتن‌های یک انسان به ساق عرش، قبل از خلقت دنیا نمی‌دانم رموز کاف و ها و یا و عین و صاد را حتی اگر دانسته باشم، راز أعطینا نمی‌دانم @hosenih من از إنسیّه و حوریّه می‌فهمم عباراتی ولی معنایی از إنسیّةُ الحَورا نمی‌دانم امامان "حجّةُ اللهِ علَی خلقند"، سلّمنا "وَ زهرا حجّة اللهِ علینا" را نمی‌دانم نمی‌بود آفرینش هم علی را، هم محمّد را حدیث قدسی لولاک را اصلا نمی‌دانم "به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طرّه بگشاید" چه خون افتاد در دل‌ها و محمل‌ها، نمی‌دانم بجز این است که عکس کسی در آب افتاده‌است؟ وگرنه تشنه ماندن بر لب دریا... نمی‌دانم کنار خانه‌ی "لا تَرفعوا اصواتَکم" یارب دلیل اینهمه بلوا و غوغا را نمی‌دانم دلیل خلقت است او، معنی "عجّل وَفاتی" را به هر تعبیر و هر تفسیر و هر معنا نمی‌دانم @hosenih شبانه دفن کردن را علی دانست، سلمان هم شبانه غسل دادن را علی حتی... نمی‌دانم چرا باید گلی مانند زهرا پشت در باشد خداوندا خداوندا خداوندا نمی‌دانم ندانم‌های بسیار است در صدّیقه‌ی کبری نمی‌دانم نمی‌باید بدانم یا نمی‌دانم! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده ست؟ تا به امروز کسی مرتبه ات را دیده ست؟ خلق از معرفت شان تو عاجز ماندند بی جهت نیست خدا فاطمه ات نامیده ست @hosenih خواستم ذات تو را نور بخوانم، دیدم نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده ست نور چشمان پیمبر تویی و جلوه ی تو آفتابی ست که تا غار حرا تابیده ست حکمتش چیست که ای ام ابیها! پدرت بارها خم شده و دست تو را بوسیده ست نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده ست دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی! اگر انگشتر خود را به گدا بخشیده ست سرِ همصحبتِ صدّیقه شدن بود اگر ملک وحی، هرآئینه به خود بالیده ست بانی رزق تویی، روح الامین میدانست سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده ست هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده ست چه بگوییم از انفاق تو، وقتی در شهر سائلی رخت عروسی تو را پوشیده ست به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده ست چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت: "گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست" آه باران عطا! رود کرم! خیر کثیر! از چه همسایه ات از گریه ی تو رنجیده ست مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده ست بشکند دست کسانی که شکستند تو را چشمت از ضربه ی ناگاه به خون غلتیده ست @hosenih سر زخمت نکند وا شده بانوی بهشت اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده ست پلک آرام بزن، صفحه به نرمی بشمار مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده ست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از ابتدای هفته فقط آه می ‌کِشیم ما هر سه‌شنبه ناله ی جانکاه می کِشیم هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود... دردِ فراق را همه ی ماه می کِشیم @hosenih گاهی عتابِ تو به صلاحِ دوامِ ماست ما انتظار سیلیِ گَهگاه می کِشیم ما از تبِ وصال..،توان کَسب می کنیم یک کوه را به قدر پرِ کاه می کِشیم باید به زور..،گریه از این "چشم"ها گرفت با دست خویش آب از این "چاه" می کشیم شرط عروج بنده به بُغضِ پگاهِ اوست خود را به سمت اشکِ سحرگاه می کِشیم هرکس دلیل قدِّ خمم را سوال کرد گفتیم بارِ نوکری شاه می کِشیم این اعتقادِ ماست..،که دلخواه فاطمه است در روضه هرچه ناله ی دلخواه می کِشیم @hosenih آقا!قسمِ به عُمرِ کم مادرِ شما... ناز تو را در این دمِ کوتاه می کِشیم ▪️ ▪️ در کوچه گوشواره ی مادر شکسته شد... ما هرچه می کِشیم از آن راه می کشیم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حق و ناحق را به شکلی تازه درمی‌آورند جای ایمان و یقین، اما اگر می‌آورند @hosenih بوی آتش می‌دود در کوچه‌باغ نخل‌ها کیستند اینان که بغضی شعله‌ور می‌آورند؟ این جهنم‌جایگاهان را چه کاری با بهشت؟ خیر مطلق را نمی‌فهمند، شر می‌آورند جبهه‌ی جنگ جمل اینجاست یا بیت بتول؟ با چه رویی کینه‌ها را پشت در می‌آورند؟ صبر حیدر معجزه‌ست اما ولی‌نشناس‌ها پشت اعجاز سکوتش حرف درمی‌آورند بعد پیغمبر مسلم بود زهرا رفتنی‌ست ناکسان دارند اسباب سفر می‌آورند @hosenih کاروان کوچکی در نیمه‌ی شب بعد از این زیر نور ماه مفقودالاثر می‌آورند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگر آتش به دلت هست  اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب  مرتب داری،  یا پریشانیِ روز و دل آتش زده  هرشب داری روز و شب تب داری چاره‌اش نور علی نور ، دعای نور است بسم رَبِ نور است گرچه او مستور است چاره‌اش زمزمه‌ی نور  دعای زهراست چاره‌اش یک مدد از چادر بانوی خداست نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ نور می‌خواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب نور از ریشه‌ی آن چادر قدسی است که قدیسه‌ی صدیقه به سر داشت که بر افلاک گذر داشت که از او نور ، سحر داشت همه شب یا همه روز نور می‌تابد از آن چادر مشکی تا ماه نور می‌گیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه نور می‌جوشد از این چادرِ پُر وصله‌ی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی چادری که نه به هر ریشه فقط  معجزه پنهان کرده عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده @hosenih چادری که در آن جمع اسماء خدا است و خدا در دلش فاطمه پنهان کرده چادری که همه افلاک پریشان کرده زخم کتمان کرده درد درمان کرده جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده در دل این گرداب سیره‌اش را  دریاب ریشه‌اش را دریاب چادر ارث زهراست این سلاحِ تقواست رنگی از نورِ خداست هرکه دارد ، به سرش سایه‌ی رحمت دارد حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد عطرِ عصمت دارد چادرِ مشکیِ او ریشه‌ی غیرت دارد  آی عزت دارد چادرت را دریاب چیست آن پوشش بیت الله است مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است چیست چادر  صدف گوهرهاست حرم دخترهاست  حافظ باورهاست چادر مشکی تو شهپر توست خواهرم سنگر توست دست زهراست که روی سر توست وارث نور حجاب  چادرت را دریاب  حاضری  در همه جا  ولی از پلکِ هوس‌هایی دور مثل قرآن کریم فی کتابٍ مکنون فی حجابٍ مَستور چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست سِتر ناموس خداست چادر آسودگی لاله از اندیشه‌ی باد چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازی‌هاست خیمه‌ی عاشوراست صاحبش با زهراست چادرِ مادرمان دست مرا می‌گیرد  با همان انوارش با همان اسرارش با همان حِسِ صمیمیتِ خود با همان غیرتِ خود بِینِ راه و بیراه بِینِ گاه و بیگاه ... تا که لب باز نکرده است دعا می‌گیرد با همان مادریش فکر من است روز وشب روضه‌ی او ذکر من است نه فقط دست من و تو   به پرش هست دخیل همه از نوح و خلیل فطرس و جبرائیل  دودمان آدم سالها هست که حاجات از آن می‌گیرند از همان مقنعه جان می‌گیرند ناتوانند و  توان می‌گیرند قرن‌ها هست زبان می‌گیرند: چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست چادرت را بتکان روزی ما را بفرست و خدا نیز از آن نور مباهات کند فخر بر مادر سادات کند محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند چادری که به پَرَش بوسه‌ی ، احمد دارد روی هر ریشه‌ی آن بوی محمد دارد چقدر چشم کشیده است علی بر رویش چادرِ بانویش نورِ سرمد دارد   ولی افسوس که  یک روضه‌ی پر غُصه‌ی بی حد دارد روضه‌ای بد دارد ای مدینه ای داد  دادها از بیداد از نگاهی سنگین آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین چه شده ، طعمه‌ی بی باکی شد یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد @hosenih پشت در بود که آتش سر زد یک نفر شعله‌ای آورد و به جانِ در زد  در آتش زده را وای که بر مادر زد زینب اُفتاد  حسن  بر سر زد دید در کَنده نشد ضربه‌ی دیگر خورد   وای که محکمتر زد ... (قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد تازه می کرد نفس را مجدد می‌زد وای از دست مغیره چقدر بد می‌زد جای هرکس که در آن روز نمی‌زد می‌زد) .... کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود سپرِ زینب بود لشکری دور و بر زینب بود  در میان گودال جگر زینب بود آنطرف‌تر حرمِ شعله‌ورِ زینب بود اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود گرچه زینب از غم غیر خوناب  نخورد گرچه مانند دلش جگری چاک نشد زیر لب گفت ولی «مادر آب ببین که  پسرت آب نخورد پدرِ خاک بیا که   پسرت خاک نشد» چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت کوهِ غم را برداشت بی حسین و عباس دو عَلَم را برداشت یک تنه بارِ حرم را برداشت نعره‌اش کاخ ستم را برداشت..‌ شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد از قنوت سحر فاطمه باید پرسید گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟! @hosenih تا که پا می شود از بستر خود، می افتد چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد آب شد آب ولی باز غم حیدر را بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر تا ابد، روضه در این بیت مکرم دارد دردش انداخته از فایده مرهم ها را شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد بس که از مردم این شهر به دل غم دارد می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش محسنش را که در آغوش، مجسم دارد @hosenih قول داده به حسینش که به جای کفنش جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد *** ساربان کاش نمی دید، میان گودال بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دودِ هیزم در حرم آکنده شد آتش از روی علی شرمنده شد در چنان با شدت از جا کنده شد یاس حیدر بر زمین افکنده شد بانویی که حرمتش مفروض شد استخوان سینه اش مرضوض شد نعره ها پیوسته و ممتد شد و هتکِ حرمت های شان بی حد شد و حال زهرا پشت آن در بد شد و یک نفر با ضربه از در رد شد و قلبِ زهرا را قرار از دست رفت غنچه ی گل در فشار از دست رفت @hosenih غربت شیر خدا شد بی حساب حمله می کردند سویش با عتاب دست هایش بسته شد بین طناب سوخت قلب حق برای بوتراب فاتح خیبر برای حفظ دین شد گرفتار دو بی دین لعین فضه زیر کتف مادر را گرفت دید حیدر را و قلبش پر گرفت زود زهرا شال حیدر را گرفت با نگاهش راه لشگر را گرفت دور حیدر بود در حال طواف تا که شد بیهوش با ضرب غلاف @hosenih حیدری تنها و شمشیر و گلو فاطمه برخاست، آمد روبرو کل عالم می شد آن دم زیر و رو دست بر معجر اگر می برد او کار دشمن را علی راحت نکرد لحظه ای با اولی بیعت نکرد آه اما از دل زینب که دید یک نفر موی حسینش را کشید دیگری از راه با خنجر رسید لشگری پیراهنش را می درید دستباف فاطمه بود آن لباس شد بلند از هر شکافش بوی یاس شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
‍ اسم زهرا آبروی عالم است اسم زهرا چون نگین خاتم است اسم زهرا دلخوشهای علی ست نام زهرا یادگاری نبیست اسم زهرا بوی جنت میدهد یاد او برما سعادت می هد اسم زهرا آبروی حیدر است اسم زهرا اسم جمله مادر است اسم زهرا شافع روز جزا ست اسم زهرا جزء اسماء خداست اسم زهرا ذکر اسم اعظم است ذکر او ورد نبی اکرم است گونده باخار بالیا قیزیم زهرا منی بیر بابا چاغیر آرزوم واریمدی بیر بابا کلمه سین ایشیدم اما چاغراندا چاغرار یا رسول الله یا نبی الله اما بیلمورم بعد از پیغمبر یانان قاپی نئیلدی اله کی قالدی درو دیوار آراسندا خانم بئله سسلندی بابا یارسول هارداسان قاپم یاندی اسم زهرااسم زکر اعظم است ذکر اووردنبی اکرم است اسم زهراحمدتسبح خداست اسم زهراازهمه اسم هاجداست خانم فاطمه زهرادن اوخوندی انشااله بالاسی امام زمان عنایت الر بومجلسه مجلس تشکیل اولوب به نام نامی فاطمه زهرا ئولنرمزن دا روحی یاد اولا قیز اوشاقی اولا ننه دنیادن گیدنده بتر حالا قالار ایودن جنازه خارج اولاندا بیر باخار ننه نین دالیسیجا الرین قویار اورگینین باشنا بابا ایندکی او ننه مین جنازه سین آپاررسان اوجنازه نی قوی یره قوی دولانم ننه مین باشنا وردی علی دستوراوزهرانن جناز ه سی دفن اولونا باخدی زینب ننه تابوتی گیجه دوشتی یولا اله گوردی اوجوان ئولن ننه گدیر یا الله خانم بیرباخدی بابا اوننه مین تابوتین قوی یره علی دیر تابوتی قویدم یره گوردیم زینب یاپشدی حسن حسینین الینن یا اله دولانلار ننه نین باشینا جوان ئولن ننه گجه قبر گدن ننه دولانر زهرانین باشنا هاراگدیر گجه چاغی منیم اوباغری قان ننم بابا آپارمیون اونی یارالی دی جوان ننم منی ملر قویوب گیدور وفالی مهربان ننم ننه ننه جوان ننه / جوانلقی یالان ننه ظلمیله قول قابرقاسی صدمه گوروب سنان ننه اما بیر باخدی بابایا بابا ننه می آپار قبرستان بقیعه امابابا بیرخواهشیم واردی باشوا دولانیم بابا آنامی قبره قویماقا بیرآزدا دقت ایلون آخی ننم یارالیدی دییم بقیعده نیلیون سنوب قولی قابرقاسی قویاندا قبره گوزلیون آخی ننمین قارداشی یوخدی ننه نی قبره قویاندا قارداشی گلر قبره اله دولانار باجنن باشنا بابا بولوسن ننم یارالیدی ئوزون آهسته قویارسان قبره ننه دنیادن گیدنده تشیع جنازه ده گوروبسوز او نامحرملر دایانالار محرم قویار قبره اگر ننه نین بویوک بالاسی اولسا بویوک اوغلی قویار قبره ننه نی قویار تپراقلارا اگر ادبلی قارداشی اولا باجنین جنازه سین آلار الرینه باجنی قویار قبره علی بیر باخدی زهرایه اوقهرمان علی بیر محرم تاپانمادی جنازه نی آلدی الینه قبریده آلان اولمادی آقا اندی قبره جنازه نی ویرن اولمادی علی بیر باخدی گوی عالمینه الله الله بو منی درده سالان فاطمه دی منه خاطر اوجالان هم قوجالان فاطمه دی الله بو منی دشمن الینن قوتاران فاطمه دی فاطمه نجه قویوم قبره سنی سن علینین قدرتیسن هم علینین قدرتی اول هم ئوزونون زینتی سن نقدر سعی الدی مالک اولا صبر ایوینه اورگی گلمدی زهرانی قویا قبر ایوینه اسم زهرا جان دهد برمرده ها ذکر زهرا درمان کند افسرده هارا کانال باب الحوائج اشعار ناب ( مداحی و مولودی ترکی و فارسی) لینک کانال👇 http://eitaa.com/torkiy ---•••◇🔹️💢🔹️◇•••--- @torkiy
مغتنم ديدند صبر رو به پايان مرا آتش آوردند نمرودان گلستان مرا @hosenih بيت من در آتش و مصراع من افتاده بود بي ادبها خوب سوزاندند ديوان مرا آرزوهاي مرا در پشت در آتش زدند كاش ميبستند جاي دست چشمان مرا دست من بسته ولي دست مغيره باز بود زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد باتو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا @hosenih در نهان چشم من اشك است مهمان سالها ظلم بيرون ميكشد از خانه مهمان مرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e