eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
━━═━═━━━═━═━═━═━━━ ┄┅✿﷽✿┅┄ یگانه حامی خــــون خدا، بنفســی انت! سلالۀ ســرِ از تن جـــــدا، بنفســی انت! بیا که می‌گــذرد قــــــرن‌ها هنــوز دهند تو را هماره شــهیدان ندا، بنفسـی انت! بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است کــــند برای ظهـورت دعا، بنفســی انت! بیا که از جگـــــر چــاه، اشک می‌جوشد زبس گریست علی بی صدا،بنفسی انت! بیا کـه طشـــــت بود مثل باغ لاله هنوز ز پاره‌های دل مجـــتبی، بنفســــی انت! بیا که چشم به راه ظهـــور توست هنوز سـر بریدۀ خــــون خـــــدا، بنفسی انت! بیا کــه نالۀ «عجل علی ظهــورِ» حسین رسد به عرش،ز طشت طلا،بنفسی انت! بیا دعـــای فـــــرج بشــــنـو از لب زینب به شهر کـــوفه و شام بلا، بنفـسی انت! بیا که دیــده "میثـــم" به عارضـت نگرد کـــنار تربـت پاک رضــــا، بنفســی انت! شعر:غلامرضا سازگار
━━═━═━━━═━═━═━═━━━ ┄┅✿﷽✿┅┄ خیبر شـکن و خـــــانه نشستن هیهات در بــرزخ آفـــتاب بســـتن ، هیــــهات ( لا اسئلکــــــــم علیه اجــــــرا) یعنی سیلی زدن و ســــینه شکستن هیهات پاییــــز دلان به یکـــــــــدگر پیوستند دیــدند که در باده ی غفلـــــت مستند تا ترجــــــمه مــــوده فی القــــــــربی کامل بـشـــود دســـــت علی را بستند ای جان جهان لحظه پرواز شده است درهای بهشت جــاودان باز شده است تا دفتـــــر زنــــدگانی ات پایان یافت غـــمهای بنی فاطـــمه آغاز شده است درچشم علی،جهان شب است ازامروز از غصــــه دلـــش لبالب است ازامروز با حسرت واندوه به خـــود می گوید: کدبانوی خـانه زینــــب است از امروز مرهــــم به روی جـــــراحــتم بگذارید حرمــــت به همیـــن صراحتم بگذارید من خونجگر از خــــاطــــره ی زهرایم مــــــردم بـرویــــــد راحـــتـم بگذارید شعر:محمدجواد غفورزاده━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست ای که روزیِ دو عالم همه از چادرِ توست )(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ مــــادرِ خوبِ حسین و حسنی مادرِ ما ســــایه‌یِ چــــادرِ خاکیِ شما بر سرِ ما سینه‌زن هستم و این فاطمیه می‌گیرم از همین دستِ شکسته صِله‌یِ کرب‌وبلا (چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست ای که روزیِ دو عالم همه از چادرِ توست )(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ می‌شود چشمِ تر و تارِ خودت باز کنی به خدا خانه‌خــــرابم تو که پرواز کنی نیمه‌شـب غسل‌وکفن می‌کُنمت با گریه یاعلی گفـــــــته‌ای و عاشقی آغاز کنی (چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست ای که روزیِ دو عالم همه از چادرِ توست )(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ فاطمه کـــــــوثرِ پیغمبر و همراهِ علی فاطمه لشکـــرِ دین و اســــداللهِ علی با نگاهِ تو شــــــود سیـــــنه‌زنِ ثارالله زائرِ کــــرب‌وبلا نوکــــــرِ دلخواهِ علی (چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست ای که روزیِ دو عالم همه از چادرِ توست )(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آخرِ روضـــــه‌یِ زهـــــرا دلِ ما می‌گیرد سـینه‌زن ذکرِ علی‌موسـی‌الرضا می‌گیرد بی قرارِ حـرم از روضـــــه‌یِ بی‌بیِ کرم رزقِ اربعیـن و حکـــمِ کـــــربلا می‌گیرد (چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست ای که روزیِ دو عالم همه از چادرِ توست )(۴) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ شعر:حسین ایمانی 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن گفتم به نام نامیت هر دم بنازم گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم گفتم که دیدار تو باشد آرزویم گفتا که در کوی عمل کن جستجویم گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن گفتم ز حق دارم تمنای سکینه گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه گفتم رخت را از من واله مگردان گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان گفتم به جان مادرت من را دعا کن گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن گفتا به آب دیده دل را شستشو کن گفتم دلم از بند غم آزاد گردان گفتا که دل با یاد حق آباد گردان گفتم که شام تا دلها را سحر کن گفتا دعا همواره با اشک بصر کن گفتم که از هجران رویت بی قرارم گفتا که روز وصل را در انتظارم
هرگه که یاد آرم، زین آستانه مادر! گردد ز دیده چون سیل، اشکم روانه مادر! یاد آرم از صداى: یا فِضَّه یُ خُذِینى! تا مى کنم نظاره، بر درب خانه مادر! باللَّه على ست مظلوم، از روى توست پیدا کز غربتش به صورت، دارد نشانه مادر! گویى ز درد و محنت، دستت نداشت قدرت موى مرا نکردى، امروز شانه مادر! لب بسته اى ز یا رب، جاى تو این دل شب ریزد ز چشمْ زینب اشک شبانه مادر! @babollharam
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شد سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود ناله ی بانو، زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟ گردش گردون دون بین کز جفای سامری نقطه ی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاه روی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل اَمینش، بنده ی دربار بود از قفای شاه، بانو با نَوای جانگداز تا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود گر چه بازو خسته شد، و ز کار دستش بسته بود لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شد لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد @babollharam
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه‏ ی جویی خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی! قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه که اینجا کشته‏ ی راه ولایت گشته، بانویی گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را! چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی! مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم" که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی @babollharam
گفتم به گل عارض تو کار ندارد دیدم که حیایی شرر نار ندارد دیوار به در گفت مبادا که شوی باز این سینه دگر طاقت مسمار ندارد خون گریه کن ای دیده که یار همه عالم جز محسن ششماهه ی خود، یار ندارد مردم همگی ساکت و دشمن در خانه این خانه مگر حیدرکرار ندارد؟! تنها شفقِ سوخته دل بود که می‌گفت: گل تاب فشار در و دیوار ندارد خون جگرش دمبدم از دیده بریزد آن کو ز غمت دیده خونبار ندارد مردم همگی بنده ی دنیا شده آری دین است متاعی که خریدار ندارد با آنکه ز مظلومی این هر دو سخن‌هاست تا روز قیامت علیِ فاطمه تنهاست @babollharam
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه‏ ی جویی خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی! قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه که اینجا کشته‏ ی راه ولایت گشته، بانویی گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را! چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی! مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم" که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی @babollharam
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه‏ ی جویی خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی! قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه که اینجا کشته‏ ی راه ولایت گشته، بانویی گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را! چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی! مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم" که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی @babollharam
گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد؟ گفتی که باغ سوخت گل پرپرش چه شد؟ از باغبان وحی بپرسید دوستان! با برگ نازک گل نیلوفرش چه شد؟ قرآن آیه آیه ی مولا ز دست رفت پس آیه ی جدا شده از کوثرش چه شد؟ تطهیر را بدون وضو مس نمی‌کنند پس احترام فاطمه ی اطهرش چه شد؟ زهرا که در پس در آتش گرفته بود یاللعجب! به روی ز گل بهترش چه شد؟ ای مردم مدینه بپرسید از علی همسنگر شهیده ی بی‌سنگرش چه شد؟ بابا به دست بسته نگه کرد و صبر کرد مادر فتاد روی زمین، دخترش چه شد؟ وقتی فتاد ابر کبودی به چهره اش افتاد آسمان به زمین، اخترش چه شد؟ پاسخ بده مدینه! بگو نیمه های شب قبری که می‌گرفت علی در برش چه شد؟ «میثم!» علی‌ست یاور بی‌یاور همه از او بپرس یاور بی‌یاورش چه شد؟ @babollharam