eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
125 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ در خون شناور شد پَرَش محراب گلگون شد از خون سرش محراب جان نماز آن روز جان می داد حتی نمی شد باورش محراب در خون مولا روضه خوانی کرد رفته به روی منبرش محراب @hosenih وقت تولد خانه ی کعبه وقت شهادت بسترش محراب درس شهادت را از او تنها آموخت با چشم ترش محراب آن کاسه های شیر می گفتند: از چه نبودی! یاورش محراب کاری نمی آمد ز دستش پس بی چاره شد در محضرش محراب اول علی سجده نمود اما سجده کنان شد آخرش محراب فُزتُ بِرَبِّ الکَعبه ... قبل از او جان می سپارد در برش محراب .‌‌.. بغض علی یعنی که «قتلگاه » بودست نام دیگرش «محراب» ** با اهل خیمه او وداعی داشت شاید نیاید خواهرش گودال سکه اگر جایش نمی دادند دعوا نمی شد بر سرش گودال چکمه ، نگیر از جسم او بوسه دارد میاید مادرش گودال @hosenih حتی برای ظلمِ اینگونه راضی نمی شد خنجرش گودال قولِ عروسک داشت از بابا باور ندارد، دخترش گودال... بابای خوبش از سفر بر گشت ماندست اما پیکرش گودال ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چرا جانِ صدا کردن نداری چرا حالِ دعا کردن نداری تو مردِ خیبری باور ندارم توانِ پلک وا کردن نداری چه میشد سایه‌ات بر خانه می‌ماند چه میشد شمع این پروانه می‌ماند به من بر میخورَد اینطور هستی سرت ای کاش  رویِ شانه می‌ماند @hosenih زِ چشم بی قرارم سو گرفتی به فکرم هستی؟ از من رو گرفتی سرت را باز کرده تیغ اما چرا یک دست بر پهلو گرفتی تمامِ روضه‌هایم  را شمردی شمردی و مرا گودال بردی سپردی زینبت را بر حسین و... حسینت را به عباست سپردی به من گفتی  دلت جانکاهِ  زخم است که با هر ضربه با هر آه  زخم است به من گفتی که عصری رویِ دستت هزار و نهصد و پنجاه زخم است مرا با شش برادر می‌گذاری ولی با زخم خنجر می‌گذاری  کنارِ محسن خود میروی و مرا با داغِ اصغر  می‌گذاری * * * * چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین  شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد @hosenih نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش  مرا آزار با زنجیر می‌داد به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد زنِ شامی دلم سوزاند وقتی... کنارم طفل خود را شیر می‌داد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🏴روضه غربت و مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) ▶️ سی سال هرشب روضه ی زهرا گرفتم شبهای عمرم را همه احیا گرفتم دربین نخلستان کوفه جا گرفتم شکرخدا که اذن رفتن را گرفتم زهرای من درآسمان ها هم خبر شد دیگر زمان دیدنش نزدیکتر شد  سی سال دست بسته دیدم گریه کردم ازاین و آن طعنه شنیدم گریه گردم از خانه تا مسجد رسیدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفتی و شرمندگی مانده برایم مسمار خیلی روضه ها خوانده برایم @hosenih  بهتر که رفتی و عذابم را ندیدی دیگر سلام بی جوابم را ندیدی بی خوابیِ دروقت خوابم را ندیدی  از خون فرق سر خضابم را ندادی بعد از تو این مردم غرورم را شکستند دربین مسجد پشت برمن می نشستند حالا منم با روضه های رفتن تو هستم همیشه درعزای رفتن تو عمرم تماما سوخت پای رفتن تو هرروز جان دادم برای رفتن تو یک عمر هرشب روضه خوانت میشدم من سینه زن قد کمانت میشدم من @hosenih سینه زن قدی که با مسمار خم شد افتاد ما بین در و دیوار خم شد از خانه تا مسجد برای یار خم شد پشت سرم در راه چندین بار خم شد دیدار ما روز دهم پایین گودال دور تنی که رفته با سرنیزه از حال یک عده آوردند بر نیزه سری را یک عده میریزند برهم پیکری را یک عده میبندند دست خواهری را یک عده میدزدند از سر معجری را زنها به پریشان دم وا غربتایند نامحرمان عازم به سمت خیمه هایند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برگرفته از یاربّ دل من هوایی پرواز است قرآن تو آیه آیه اش اعجاز است وقتی که به عشق پاک تو دل بستم درهای بهشت هم به رویم باز است شاعر: @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ موریم که داریم سلیمان نجف را دادند به ما کنج شبستان نجف را من رعیت سلطان خراسانم و دارم عمری به سرم منّت سلطان نجف را @hosenih افتاده بهشت از نظرش وقت سحرگاه هر کس گذری داشت خیابان نجف را عمریست نمک گیر علی هستم و دارم در سفره افطاری خود نان نجف را تا سجده کنی هرشب و هر روز به حیدر معمار چنین ساخته ایوان نجف را پرونده من را بده در دست یدالله بعدش بنگر چهره خندان نجف را باید که خدا از لب سرچشمه کوثر... سیراب کند تشنه باران نجف را والله وَ باالله وَ تاالله که داریم... در سیر اِلی الله ، بیابان نجف را دامان علی جای حسن،جای حسین است پس گوش کن از عرش حسن جان نجف را دستم نرسیده است به انگشتر مولا دادند به من وصله دامان نجف را با شوق زیاد و عجله آمده زهرا تا باز کند روزه مهمان نجف را باید بروم کرببلا گوشه گودال آنجا که گرفتند همه جان نجف را پیش تن عریان حسین گفت بنیّ این کیست بهم ریخته ارکان نجف را @hosenih اینقدر نزن چنگ به مویی که سفید است اینقدر نکش زلف پریشان نجف را کو مکه کجا رفته مدینه که ببیند کوفه به روی نی زده قرآن نجف را ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم با نام و یاد شهید ▶️ آمدم با همه پشیمانی با دو چشم ذلیل و بارانی معصیت کرده ام به آسانی میتوانی که رو بگردانی ولی عبدت خیال کن من را جان زهرا حلال کن من را یاالهی و ربی احسان کن دل من بتکده است ویران کن باز رحمی به غرق عصیان کن روزی ام یک سفر، خراسان کن حق همسایه ام به گردنم است بی پناهم! پناه من حرم است @hosenih وسط گریه ام تبلور کن خودت این سنگ تیره را دُر کن نان به نرخ تو نیست، آجر کن سفرهء خالی مرا پُر کن درد خود را نگفته ام به کسی آمدم تا به داد من برسی توبه کردم نخست آمده ام همه اش کار توست آمده ام با همین پای سست آمده ام اتفاقاً درست آمده ام اتفاقاً حسین گفته بیا سجده کن روی خاک کرببلا پای صحبت بده خدای کلیم وقت درمان بده به حال وخیم با علی آمدم رحیم کریم بغلم کن تو با تمام بدیم شب قدر است آه و ناله بده نجفم دیر شد حواله بده حیدر از بسکه بیقرار همه است فکر خود نیست، فکر کار همه است آن شهیدی که رفت و یار همه است با مناجات خود کنار همه است در دعاها که گریه لازم هست ذکر آمین حاج قاسم هست زینب امشب به فکر تنهایی است زینبی که عجیب بابایی است سفره اش پهن شد چه غوغایی است گفت بابای من تماشایی است فکر مرحم به زخم یاس کنید تا نرفته است التماس کنید @hosenih چشم حیدر به دلبر افتاده به روی زخم کوثر افتاده فاطمه دید حیدر افتاده شب قرآن به سر، سر افتاده کاش این غم به آخرش نرسد خبر او به دخترش نرسد کاش محزون و خونجگر نشود اینهمه گریه بی اثر نشود کوچه بازار کوفه شر نشود سر زینب شکسته تر نشود کاش راه عقیله سد نشود معجرش زیرپا لگد نشود ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت علی جراحت سر را همیشه در دل داشت نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت دمی که آینهٔ آب چاه را می‌دید هزار حنجره فریاد در مقابل داشت بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود چو بوته‌ای که در آغوش خاک حاصل داشت به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت اگر شبانه به اطعام سائلان می‌رفت -به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت غلامرضا شکوهی @deabel
گشته به ماه رخ عیان اشگ دو دیدۀ علی بوی جدائی آید از رنگ پریدۀ علی دل شده چاه کوفه و گشته به دیده ام عیان صورت خون گرفته و قدّ خمیدۀ علی یاد ز تربتش کنم گریه به غربتش کنم می چکد از دو دیده ام خونِ چکیدۀ علی اشک و سکوت زینبش حمل جنازه در شبش خاطره ای ز غربت یار شهیدۀ علی ناله به چاه می زند شعله به ماه می زند نیمه شب از درون دل آه کشیدۀ علی وجه خداست لاله گون چشم حسین پر ز خون اشک حسن چکیده بر فرق دریدۀ علی شدّت قهر را ببین پستی دهر را ببین فاطمه را عدو زند پیش دو دیدۀ علی زهر رسیده بر دلش شیر دهد به قاتلش بوده به خصم، دوستی مکتب و ایدۀ علی فاطمۀ شهیده کو تا نگرد که همچو او خم شده سرو قامت دخت رشیدۀ علی سوز کلام «میثمش» بوده ز آتش غمش نالۀ اوست از دل درد کشیدۀ علی استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
رها ز درد و غم و رنج بی شمار شدم قسم به خالق کعبه که رستگار شدم همین که خون سرم ریخت روی سجّاده برای دیدن زهرا امیدوار شدم همه جوانی من ختم شد به یک مصرع گل خزان زده در موسم بهار شدم به روزگار من آن شد در این دو روزه ی عمر که تا قیامت، مظلوم روزگار شدم به پیش اشک یتیمان از آن تنم لرزید که خود به فصل جوانی یتیم دار شدم به چاه گفتم ای چاه گریه کن بر من که من به کینه یاران خود دچار شدم چه سال ها که ز عمرم گذشت بی زهرا خدا گواست که آب از فراق یار شدم به نخل میثم خود ثبت کن بگو «میثم» که من اسیر ستمهای بی شمار شدم استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
چارده قرن است از قتل عدالت رد شدی از کنار خون او، دنیا! چه راحت رد شدی فکر کردی، بی‌ علی هم اهل ایمانی، ولی بی‌ ولی، در امتحان بیع و بیعت، رد شدی از «قسیم النار و الجنة»، جدایی تا به کی؟ از بهشت سرنوشتت، با چه قیمت رد شدی؟ با چه رویی، چشم بستی روی «اکملت لکم»؟ با لگد از پهلوی آیات عصمت رد شدی؟ پای بر اوراق مصحف، می‌گذاری می‌روی ای که از آیات قرآن، بی ولایت رد شدی! فکر می‌کردی که بی‌حُجّت، شود حَجّت قبول با فروعت، از اصول و از اصالت رد شدی «باز باش ای باب رحمت تا ابد»، را خوانده‌ای؟ چیست جز لعنت، اگر از باب رحمت رد شدی؟ گر چه تقدیر خلایق، هر چه لایق می‌شود حیف از این نعمت، که از آن بی‌لیاقت رد شدی چارده قرن است، تقدیرت به جز حسرت نبود تا که از درد علی، بی‌درد و حسرت رد شدی عدل او دیگر مزاحم نیست، پس راحت بخواب ای که از خون علی، اینقدر راحت رد شدی! قاسم صرافان @deabel
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید به پیش چشم یتیمان، پدرپدر نکنید توان دیدن اشک یتیم درمن نیست نثار خَرمن جان علی، شرر نکنید اگرچه قاتل من کرده سخت بی‌مهری به چشم خشم،به مهمان من نظر نکنید اگرچه بال و پر کودکان کوفه شکست شما چو مرغ، سر خود به زیر پر نکنید ازآن خرابه که شب‌ها گذرگه من بود بدون سفرۀ خرما و نان گذر نکنید به پیرمرد جذامی سلام من ببرید ولی زمرگ من او را شما خبر نکنید ز کوچه ای که گرفتند راه مادرتان تمام عمر شما هم چو من گذر نکنید علی انسانی @deabel
حیدر که رفت بودن او در حصار بود اوراق درد و غربت او بیشمار بود وقتی دگر نفس نکشید و به خواب رفت یخ زد زمین چرا که دَمِ او بهار بود فرقش شکست و عرش خدا هم شکسته شد آیینه‌ی شکسته و آیینه دار بود حیف از دو دست او که کفن پوش خاک شد دستی که دست خالق این روزگار بود عالم تمام دست به دامان دست اوست دستی که بهر دین خدا افتخار بود صدها فرشته بوسه برآن دست میزدند دستی که حلّ هر گره در هشت و چاربود یکروز دست او به نوازش سر یتیم یکروز دست او پُره پینه زکار بود یکروزدست او به گدا میدهد نگین شبها به دست و شانهء او کوله بار بود یکروز دست او به سر دست مصطفی یکروز بهر فاطمه دستش انار بود مانند بید لرزه به تن دشمنان همه وقتی که دست او به تن ذوالفقار بود دستش هرآنزمان که به شمشیر میرسید آوای دشمن از همه سو الفرار بود دست کسی به پای رکابش نمیرسید لشکر به دست حیدری اش تارومار بود یکروز دست خیبری اش شد طناب پیج روزیکه تیره تر شده از شام تار بود دستی بلند بود و علی دست بسته بود آنروز علی زهمسر خود شرمسار بود کاری زدستهای علی برنیامد و دشمن لگد به در زد و فکر شکار بود این دستها به علقمه رفت و زتن فتاد عباس یک تن و صف دشمن هزار بود دریای کوچکی وسط مشک بر لبش چشم رباب بود که چشم انتظار بود از تیرها که پشت سر هم به او رسید سرتا به پا تمام تنش استتار بود تیری به چشم خورد و به عمق سرش رسید امّا هنوز قامت او استوار بود خم شد که تیر را بکشد بی کُلاه شد دستی نداشت زخمی وبی اختیار بود ضرب عمود آمد و زد آنچنان که بعد بر روی نیزه کج سر او رهسپار بود مجتبی صمدی شهاب @deabel