#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مربع_ترکیب
به دوشت می کِشی "بار امانت" را تک و تنها
به دامانت پناه آورده ام یا عروةَ الوثقی
جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا
"الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها"
شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست
به چشمت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست
به جرات می نویسم: با خدایت همنشینی تو
علم بر دوشی و دست خدا در آستینی تو
بنازم هیبتت را تک یل ام البنینی تو
به حق فرزند بی باک امیرالمومنینی تو
یقین دارم که دنیا در کف اقبال من باشد
اگر مُهر تو در پرونده ی اعمال من باشد
ملائک بوسه می چینند از خاک کف پایت
دل از ارباب ما برده ست لبخند دل آرایت
به وقت جنگ، زینب می شود محو تماشایت
جهان پیش تو و تو سر به زیری پیش مولایت
بدون دست، آری دستگیر عالمینی تو
چه باید گفت در مدحت؟ علمدار حسینی تو
شبیه کوه ها ثابت قدم می ایستی عباس
هزاران سال قبل از خلق ما می زیستی عباس
گرفتار کسی غیر از حسینت نیستی عباس
خودت باید بیایی و بگویی کیستی عباس
به درک جایگاهت هیچکس نائل نخواهد شد
که دین هیچکس بی عشق تو کامل نخواهد شد
دل از اهل زمین و آسمان برده ست گیسویت
به میدان می روی و می شود زینب دعاگویت
ولی ای کاش غرق خون نمی شد چشم و ابرویت
نمی زد هیچکس در علقمه نیزه به پهلویت
علی اصغر برای آب بی تاب است یا عباس ؟!
تمام فکر و ذکرت قحطی آب است؛ یا عباس!
#احسان_نرگسی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
#سید_حمید_رضا_برقعی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
پرداخت جوهر قلم عاشقان به تو
وابسته است طبع همه شاعران به تو
عرض نياز ميكند اى ماه شب به شب
دست توسل همه آسمان به تو
خورشيد عاشقت شده ، از شوق هر غروب
وقت وصال ميدهد اى ماه ، جان به تو
روزى سه بار اى پسر سوم على
بايد سلام داد دم هر اذان به تو
هم افتخار ميكند ام البنين به تو
هم افتخار كرده امام زمان به تو
حالا که روزگار به ناسازگارى است
افتاده است شكر خدا كارمان به تو
حاجت زياد و درد زياد است و غم زياد
چشم اميد بسته ام عباس جان به تو
لاجرعه مستها همگی یکدلندو بس
مدیون چشمهای ابوفاضلندو بس
آماده ام دوباره مسلمان کنى مرا
با یک نظر ابوذر و سلمان کنى مرا
از جلوه های ذاتی چشمت بعید نیست
یعقوب و خضر و نوح و سليمان کنى مرا
كشكول خالى ام دو برابر گدا شده
وقتش شده عطاى دوچندان کنى مرا
خرده مگیر پشت حرم زوزه میکشم
قلاده بسته ام سگ دربان کنى مرا
باب الحسین میشوى و بنده ميخرى
آماده ام که کلب نگهبان کنى مرا
دست مرا ز دست جدايت جدا نكن
هرگز مباد بى سر و سامان کنى مرا
وقت ورود دسته به هیات خدا کند
پاى علم بگيرى و قربان کنى مرا
آنانکه از سرای تو پا پس کشیده اند
واللهِ ارمنی علم کش ندیده اند
تو آمدى كه پاى برادر بايستى
تحت لواى پرچم حيدر بايستى
در طول عمر تو بخدا هيچكس نديد
يكبار از حسين جلوتر بايستى
بر بام كعبه ميروى و خطبه ميكنى
وقتى بناست بر روى منبر بايستى
حق است غبطه شهدا بر مقام تو
حق است كه فقط تو فراتر بايستي
زهرا به دست هاى تو سوگند ميدهد
وقت شفاعت از صف محشر ، بايستى
در بين معركه غضب چشم تو بس است
تا يك تنه مقابل لشگر بايستى
ام البنين چقدر سفارش نموده است
دائم كنار محمل خواهر بايستى
هستى امامزاده مأنوس اهل بيت
محرم ترين محافظ ناموس اهل بيت
تا بود پرچم تو حرم ماتمى نداشت
تا بود شانه تو رقيه غمى نداشت
تا بود قامت تو امان بود خيمه را
خاتون آل فاطمه قد خمى نداشت
رفتى و بعد رفتن تو هيچ دخترى
در خيمه گاه روسرى محكمى نداشت
بيخود نبود سنگ به پاى سكينه خورد
بعد از تو خيمه ها دژ مستحكمى نداشت
زينب پس از تو ناقه عريان سوار شد
زينب به شام رفت ولى محرمى نداشت
ارباب ما بدون علمدار مانده بود
حق ميدهيم پيرهن و خاتمى نداشت
از بوريا بپرس چه آمد سر حسين
زخم مرمل بالدما مرهمى نداشت
تو آمدى دل همه را ترجمه كنى
سقا و آب و علقمه را ترجمه كنى ..
#محمد_جواد_پرچمی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
افتاد سايهاى ز سمند تو در فرات
پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت
لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب
لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى!
آموخت درس عاشقى و استقامت، آب
ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت
سر میزند هنوز به سنگ ندامت، آب...
سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود
زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب
از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد
گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب
زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!
از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب
آمد به آستان تو گريان و عذرخواه
با عزم پاىبوسى و قصد اقامت، آب
مىخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را
در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب
#خسرو_احتشامی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مثنوی
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
او که میآید تو احساس جوانی میکنی
باز یاد رزم و شور پهلوانی میکنی
آمده پیش تو تا مشق سپهداری کند
تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند
میزند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم میدوزد، علی!
ماندهام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم میشود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم میشود
الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش میشد چشمهایت را بپوشانی پسر!
بینقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ
سعی کن تا میشود بی خُودِ فولادی نجنگ...
تشنهای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی
تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی...
#قاسم_صرافان
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
قلمو را ز طهورای بهشت آب کشید
چشم انداخت به ابروی تو محراب کشید
خواست تا یک اثر از چشم شما خلق کند
دور خورشید مداری زد و یک قاب کشید
بر بلندای قَدَر شوکت پیشانی تو
یکصد و سی و سه تا جلوه ی مهتاب کشید
مانده بود از لب مست تو چه نقشی بزند
که لبت باز شد و منّت ارباب کشید
خوش به حالت که از اول زده بر خال لبت
نام زیبای حسین آمد و زد بال، لبت
بال زد دوروبر ساحت گهواره ی تو
روح جبریل و از برکت گهواره ی تو
پخش می کرد خدا اشک برای عالم
محشری بود شب هیئت گهواره ی تو
اولش نور دمیدند به هر گوشه ی عرش
بعد اعجاز شد و نوبت گهواره ی تو
خانه ی حیدر کرار تماشایی شد
نقل جمع همه شد صحبت گهواره ی تو
دوره کردند تو را هرچه قمر داشت خدا
تو رسیدی همه گفتند که گُل کاشت خدا
هوس خوردن انگور به سر داشت علی
طعمی از گونه ی شیرین تو برداشت علی
شربتی از قدح باده ی چشمت نوشید
ار خُمستان نگاه تو گذر داشت علی
از حَرای نفست بوی خدا می آید
از لب جوی لبت رزق سحر داشت علی
تا بغل کرد تو را زود در آغوش کشید
اصلاً انگار همین یکّه پسر داشت علی
اشک می ریخت چو می دید یل بدر و حنین
حک شده روی دو بازوت اَنَا ذُخرُ حسین
می دهد یک پر اشکت به دل نیل، برات
لهله لعل لبت را زند انگار، فرات
خلقت ماه جمال تو، نه اینکه نشود
بلکه از قصد خدا آینه نگذاشت برات
عین سیب اید که از بین دوتایش کردند
در نگاه تو نوشتند قتیل العبرات
عرش را قامت رعنات نگه داشته است
پس یقیناً به حسینی تو، ستون فقرات
روی قنداقه ی تو مشک شده نقاشی
آمدی ساقی لب های برادر باشی
باده از جام لب مست تو خوردن دارد
حکمت کار به دست تو سپردن دارد
چون مسیح است نفس های تو، صدها عیسی
در مسیر قدمت حسرت مردن دارد
روی دیوار به دیوار بهشت آوردند
دل عشاق شماهاست که بردن دارد
گفته ای تا بنویسند به روی علمت
نفس دشمن عباس شمردن دارد
شاخ شمشادی و آئینه ی حیدر شده ای
اول آمدنت فاتح خیبر شده ای
تو که هستی؟ همه بر پات سر انداخته اند
پهلوان ها همه اینجا سپر انداخته اند
معجزات عَلم و تیغ تو ثابت شده است
که تو را پیش یلان قَدر انداخته اند
باید از دشنه ی تو قبر خودش را بکند
هر که را بی خردان با تو درانداخته اند
مطمئناً همه جا بُرد نهایی با توست
با تو هرکس که درافتاد ورانداخته اند
دست در پنجه ی تقدیر تو انداخته ایم
سرِ خود را لب شمشیر تو انداخته ایم
در غیاب تو رقیبان قَدَت می گفتند
چقدر دست تو و تیر و کمانت جفتند
دشمنانت همه یا «اَینَ مَفَرّ » بر لبشان
یا که از ترس تو بر روی زمین می افتند
خشم کردی همه گفتند جهنم شده است
یا که چشمان غضب کرده ات اینجا خفتند
تا که ابروی تو از زیر نقابت دیدند
هول کردند حریفان تو و آشفتند
چشمهایت همه را روی زمین می پاید
بیرق خیمه ی ارباب به تو می آید
آفریده دم عیسائیت اینجاها را
تکیه دادند به دستان تو موسی ها را
از رخت پرده بینداز برِ یوسف ها
تا ببرّند همه دست و سر و پاها را
آن امیری که تو را منصب سقا داده
خاک بوس تو نوشته لب سقاها را
شعبه ی علقمه ی تو شده سقاخانه
به دعایت طلبد چشم رضا(ع) ماها را
یک دل سیر زیارت به خدا می چسبد
بعدِ مشهد سفر کرب و بلا می چسبد
همچو سیمرغ، هما، فاخته ای، تاخته ای
مشک بر شانه ات انداخته ای، تاخته ای
تا که جان بر لب بی جان حرم برگردد
همه ی هستی خود باخته ای، تاخته ای
ذوب در جذبه ی احساس حسینت شده ای
زرهت را به جنون آخته ای، تاخته ای
کفنی را که نخ چادر زهرا دارد
بر تنت کرده ای و تاخته ای، تاخته ای
با چنین تاختنت محشر کبری کردی
سفره ی ام بنین نذر تو تا برگردی
تنت افتاد کنار علم دستانت
مرحبا بر علمت، بر جَنم دستانت
آه از آب که می ریخت به هر گوشه ی دشت
آه از چشم تو و عمر کم دستانت
عاقبت مزد دل سوخته ات را دادند
فاطمه آمده از پاقدم دستانت
دو نفر با کمر خرد و شکسته شده اند
سینه زنهای تو گِرد حرم دستانت
با خدا فاطمه تا آخر محشر بسته است
در قیامت همه ی کار به دستِ دست است
#رضا_دین_پرور
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مسمط_مربع
قطره ام با رود تا آغوش دریا میروم
ذرِّهام تا دامن خورشید بالا میروم
تشنهام تا التماس مشک سقا میروم
باز تا میخانه مستان مولا میروم
مژّه و ابرو و چشم اوست توحید آفرین
عطر زلفش دست باد افتاد شد بیدآفرین
چون نگاه نافذ سقاست خورشید آفرین
سنگ بودم آمدم؛ گوهر از اینجا میروم
از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را
نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را
ابروانش برده زیر دین خود محراب را
پس برای کسب فیضش با تمنّا میروم
میرسم آنجا که زد بوسه نجف بر دستهاش
جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دستهاش
هدیه داده حضرت حق هم شرف بر دستهاش
دست هایم خالی و ... قربان آقا میروم
آمد آنکه در مثَلها با ادب بشناسیاش
ماه باشد؛ در دل تاریک شب بشناسیاش
باید او را پور قتّال العرب بشناسیاش
با نگاهی بر قدش تا عرش اعلا میروم
میروم آنجا که باید سر بریزد محضرش
شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش
چند اقیانوس از ساغر بریزد محضرش
پس به ساغر بوسی این ماه زیبا میروم
مست باید دید رزمی را که توفان میشود
از نگاه نافذش خورشید پنهان میشود
هر که میآید به جنگ او پشیمان میشود
مست بودم، بعد رزمش شوخ و شیدا میروم
آه از رزمی که بی شمشیر باشد، آه آه
چشمهای قدر بر تقدیر باشد، آه آه
کار دشمن خنده و تکبیر باشد، آه آه
دیدهام در خواب دارم بی محابا میروم_
_سمت آن داسی که دارد غنچه را وا میکند
سمت آن رودی که دریا را تماشا میکند
قامتی خم که غزل را بیت پیدا میکند
دید دیگر دست بر دامان زهرا ... میرود
#ایمان_کریمی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را
که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را
زیارتنامه شد شعرم همین که از علی گفتم
شرافت میدهد این نام کاغذهایِ کاهی را
نه عالم بود نه آدم که آندَم دستِ حق میدوخت
به قد و قامتِ مولا قَبایِ پادشاهی را
همیشه مادرم میگفت خلقت کارِ دستِ اوست
که بر این سقفِ شب پاشیده پولکهایِ ماهی را
میانِ نقطههایِ نور ماهی بینظیر آمد
شبم روز است حالا که امیر بنِ امیر آمد
که هست اینکه علی دارد سرش را روی دامانش
که بوسه میزنند از شوق امامان هم به دستانش
خجالت میکشد مهتاب از نور جبینِ او
حسودی میکند خورشید بر ماهِ شبستانش
اگر بیرق بیافرازد اگر قامت بیاراید
فلک را سقف بشکافد کجیِ تیغِ بُریانش
که هست این سربهزیرِ بینظیرِ شیرگیری که
خیال فاطمه تخت است با او از عزیزانش
تعالیلله از این چشم و تعالیالله از آن اَبرو
که حیران میشود حتی علی از این کمان اَبرو
شجاعت را شهامت را عَلَم را محترم کرده
خدا نامِ بُلندش را به عِلیین عَلَم کرده
برای خطی از مدحش که میخواهد خدا گوید
مُرکب کرده دریا را درختان را قلم کرده
پَری در زیر پایش شَهپری هم رویِ خودِ اوست
دو بال از جبرئیلش را خدا اینگونه کَم کرده
دهانها وا ، تپشها تند ، بند آمد نَفسهاشان
عرق میریزد این لشکر زمین انگار دَم کرده
اگر جامه بِدَر کردند اگر شلوار تَر کردند
جوانیِ علی اینجاست اگر یک دشت رَم کرده
کسی میآید از غوغایِ او عالم زمین گیر است
اگر بَد میرَمَد لشکر فقط تقصیرِ این شیر است
حرم از روز روشنتر چه حاجت ماه را هرشب
حرم وقتی که دارد نورِ بسمالله را هرشب
من از نوری که دارد علقمه هر روز فهمیدم
بغل میکرده این بِرکه جمالِ ماه را هرشب
"به مژگانش سیه کرده" ... چه غوغا با مناجاتش
چه خوش با گریه تَر کرده سپاهِ شاه را هرشب
زمانِ پاسداریاش زمانِ آب آوردن
فقط میگفت یازینب تمامِ راه را هرشب
فقط از مَشک میپرسند طفلانِ پریشانش
چه رازی داشت لبخندش که پیدا بود دندانش...
#حسن_لطفی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5825692407638788847.mp3
667.6K
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دودمه تاسوعا حضرت عبّاس علیهالسلام
میشود دردم دَوا هرجا که صحبت ازشماست ۲
روضهاَت دارُالشّفاست۲
تو علمداری عَلم بر شانههایِ مرتضاست ۲
روضهاَت دارالشّفاست ۲
#دودمه #تاسوعا #یا_باب_الحوائج
#حضرت_عباس_علیه_السلام #کربلا
#بیدست_شد_تا_دست_نوکر_را_بگیرد
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5825692407638788856.m4a
614K
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
زمزمه (شور) تاسوعا حضرت عبّاس علیهالسلام سبک به سمت گودال از...
چی سرت آوُردن
گرگایِ این صحرا
چشمات پُر از خونه
دستات رویِ خاکا
چی سرم آوُردن
شکسته پشتم آه
مشکِ تو رو دیدم
پاره میونِ راه
اِنْکَسَرَ ظَهْری/۴/
چی سرت آوُردن
تنت پر از تیره
سرت عمود خورده
این زخمِ شمشیره
چی سرم آوردن
حرم پریشونه
بدجوری میلرزه
دخترِ دردونه
اِنْکَسَرَ ظَهْری/۴/
چی سرت آوردن
کشته منو روضه
بسته میشه محکم
سرِ تو بر نیزه
چی سرم آوردن
مشکت شده پاره
چنگِ حرامی رفت
به سمتِ گوشواره
اِنْکَسَرَ ظَهْری/۴/
چی سرت آوردن
چی سرم آوردن
بعد تو روضهَم رو
تهِ گودال بردن
چی سرت آوردن
چی سرم آوردن
روضهخونایِ ما
خیلی کتک خوردن
به سمت گودال از
خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود
دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود
ناله کشیدم من
سر تورو بردن
دیر رسیدم من
دیر رسیدم من ۴
#زمزمه #شور #تاسوعا #یا_باب_الحوائج
#حضرت_عباس_علیه_السلام
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5823440607825103179.m4a
606.9K
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
نوحهیِ زمینه تاسوعا حضرت عباس علیهالسلام
میر وُ سپهدارم شیر ُو علمدارم
پیکرتو از خاک چگونه بردارم
وای گلبرگِ احساسم عبّاسم
وای عبّاسم/۳/
خون چکد از دیده جسمِ تو پاشیده
سرنیزه اعضایِ..... تنِ تو دزدیده
شکسته از داغت کمرِ من عبّاس
ببین چه آوَردی بر سر من عبّاس
وای از پهلو از بازو از اَبرو
وای عبّاسم.......
مشک و عَلم افتاد رویِ شنِ صحرا
شد روضهخوانِ تو مادرِ من زهرا
حضرتِ بارانی ساقیِ عطشانی
بعد تو میآید چه بر سرِ گلها
وای گهواره خلخال و گوشواره
وای عبّاسم.....
بعد تو در آتش این خیمه میسوزد
به مَحرمت اِی وای که دیده میدوزد
سیلیِ سنگین و صورتِ یک دختر
در چنگِ گرگان است برادرم معجر
وای از جنجال از گودال از خلخال
وای عبّاسم......
#نوحه_زمینه #تاسوعا #یا_باب_الحوائج
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شهید_رضا_ایمانی #حسین_ایمانی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5825692407638788848.mp3
1.63M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
نوحه واحد حضرت عبّاس علیهالسلام تاسوعا
سبک دور منیم ای ......
آه
اِی علمدارِ سپاهم
ای امیدِ خیمهگاهم
مشکِ پارهَت رویِ خاکا
دستای تو سرِ راهم
آه
جاداره که پایِ روضهَت
آسمون جون بده عبّاس
قبلِ من کنارِ جسمت
مادرم اومده عبّاس
چشمِ تو غرقه به خون و....
دستِ تو رویِ زمینه
مادرِ تو اگه زهراست
مادرم اُمُّالبنینه
روضههاتو دونه دونه
داره مادرم میخونه
عَلمت بیفته دشمن
حرمم رو میسوزونه
ای علمدارم ابالفضل/۴/
آه
رو سرِت جایِ عموده
گونههاتم که کبوده
روضهیِ تو فاطمیه
مادرم همین جا بوده
آه
قدَّمو غمِ تو تا کرد
دشمنامو بیحیا کرد
عَلم افتاد و به خیمه
چشمای هیزی نگاه کرد
مثلِ مشک پاره پاره
آسمون باید بباره
پنجهها میره به سمتِ....
روسری و گوشواره
سیلیِ کینه به رویِ....
گلِ دُردونه میشینه
چشمِ طفلم مثلِ مادر
بعدِ سیلی نمیبینه
ای علمدارم...
#تاسوعا #نوحه_واحد #یا_باب_الحوائج
#حضرت_عباس_علیه_السلام #کربلا
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم