#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آتشِ دَر بی مهابا عُمر زهرا را گرفت
دود این آتش تمام اهل دنیا را گرفت
ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد
ضربه ای که روشنی چشم حورا را گرفت
@hosenih
در سکوت شهر، دود و آتش و بی حرمتی
جان زهرا را نه تنها، جان مولا را گرفت
پاره کرد افسار خود را مردکی که بی صفت
در خیانت پیشگی جای یهودا را گرفت
صفحه ای خون رنگ در تاریخ دنیا باز شد
یک لگد از مادری فرزند فردا را گرفت
بین کوچه دامن مولا به دست فاطمه
بود تا وقتی که قنفذ راه آنها را گرفت
خانه تا مسجد قلاف پُر به پهلویش زدند
آن قلاف پُر که جان مادر ما را گرفت
@hosenih
جاهلیت در لباس اولی و دومی
انتقام خندق و بدر و احد ها را گرفت
برنخواست از شهر فریادی به یاری علی
باز بُت جای خداوند تعالی را گرفت
شاعر: #حسن_کردی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ما چه می فهمیم اندوه در و دیوار را
ما چه می فهمیم اشکِ چشم های تار را
@hosenih
ما چه می فهمیم وقتی مادری در آتش است
پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را
مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها
یا بگویم داستان میخ کج رفتار را
پشت در غوغا شده، ای کاش زینب نشنود
طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را
آتش آورده ست پشت خانه ی وحی خدا
با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را
کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد..
زد ولی انداخت از پا حیدر کرار را
@hosenih
ما چه می فهمیم از این داغ وقتی مجتبی
دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را
شاعر: #احسان_نرگسی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت #محاوره
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
درد و دل با حضرت رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سلم
رفتی و آب شدنم رو ندیدی
بابا بی تاب شدنم رو ندیدی
چشم زخمیم دیگه رو هم نمیاد
شبا بی خواب شدنم روندیدی
توی بستر یه طوری زمین گیرم
دعام این شده که زودتر بمیرم
دو قدم می رمو می خورم زمین
اگه دستمو به دیوار نگیرم
@hosenih
بس که پیر شدم میون غصه ها
که نمیشناسیم دیگه حتی بابا
نفسام خوب دیگه بالا نمیاد
از همون سیلی که خوردم بی هوا
طاقت گریمو مردم ندارن
حرفی جز شکایت این قوم ندارن
یه طوری خونمونو آتیش زدن
دیگه توی خونه هیزم ندارن
یادته دست منو می بوسیدی
از سینم بوی بهتشتو میشنیدی
جای بوسه ها تو دشمنت شکست
بابا خوب شد نبودی و ندیدی
@hosenih
پشت در هیچکی به دادم نرسید
شعله آتیش تو چادرم پیچید
اومدم تو شعله ها صدات کنم
میخ در رسید نفسهامو برید
شعله ها راه نفسهامو که بست
یه دفه دردی به پهلوهام نشست
بی حیایی زد و عمدا شیشه ی
عمر محسنم رو پشت در شکست
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دودِ هیزم در حرم آکنده شد
آتش از روی علی شرمنده شد
در چنان با شدت از جا کنده شد
یاس حیدر بر زمین افکنده شد
بانویی که حرمتش مفروض شد
استخوان سینه اش مرضوض شد
نعره ها پیوسته و ممتد شد و
هتکِ حرمت های شان بی حد شد و
حال زهرا پشت آن در بد شد و
یک نفر با ضربه از در رد شد و
قلبِ زهرا را قرار از دست رفت
غنچه ی گل در فشار از دست رفت
@hosenih
غربت شیر خدا شد بی حساب
حمله می کردند سویش با عتاب
دست هایش بسته شد بین طناب
سوخت قلب حق برای بوتراب
فاتح خیبر برای حفظ دین
شد گرفتار دو بی دین لعین
فضه زیر کتف مادر را گرفت
دید حیدر را و قلبش پر گرفت
زود زهرا شال حیدر را گرفت
با نگاهش راه لشگر را گرفت
دور حیدر بود در حال طواف
تا که شد بیهوش با ضرب غلاف
@hosenih
حیدری تنها و شمشیر و گلو
فاطمه برخاست، آمد روبرو
کل عالم می شد آن دم زیر و رو
دست بر معجر اگر می برد او
کار دشمن را علی راحت نکرد
لحظه ای با اولی بیعت نکرد
آه اما از دل زینب که دید
یک نفر موی حسینش را کشید
دیگری از راه با خنجر رسید
لشگری پیراهنش را می درید
دستباف فاطمه بود آن لباس
شد بلند از هر شکافش بوی یاس
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
در شعله ور شد غنچه اش را در خطر دید
میخواست برگردد ولی دیوار نگذاشت
سعی فراوان کرد حتی بین آتش
در را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت...
شاعر: #علی_ذوالقدر
@hosenih
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
شهری که قول داد به حیدر وفا کند
بعداز نبی چه شد که بنایی دگر گذاشت
روز غدیر کینه ی جمعی شروع شد
آن کینه ای که در دل تاریخ اثر گذاشت
@hosenih
پس آتش از همان جریان آب میخورد
آن آتشی که بر دل مولا شرر گذاشت
یک میخ سرخ روز علی را سیاه کرد
میخی که خون فاطمه را روی در گذاشت
یک سوم از ادامه ی سادات کشته شد
مسمار بود فاطمه را بی پسر گذاشت
@hosenih
راحت بگو که انسیه را بی هوا زدند
ضرب غلاف زخم به دل بی خبر گذاشت
بادی وزیدو شاخه ی یاس علی شکست
یاسی که روز های بدی پشت سر گذاشت
شاعر: #مسعود_اصلاني
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_زمان_عج_مناجات_ماه_رمضان
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ما همنشین شدیم به افطار این و آن
چون غافلیم از تو گرفتار این و آن
ما شکل روزه داری مان فرق می کند
الگو گرفته ایم ز رفتار این و آن
تکلیفمان اطاعت ِاز سیرهٔ شماست
اما شدیم تابع ِکردار این و آن
@hosenih
دلتنگ دیدن تو نگشتیم ،درعوض
رفتیم عاشقانه به دیدار این و آن
کاری که خواستی تو ،زمینش گذاشتیم
رفتیم با بهانه پی ِکار این و آن
ما جای دستگیری و واکردن گِره
تفریح مان شده فقط آزار این و آن
شرط قبول هر عمل اخلاص بود و ما
یک عده خَیِّریم در انظار این و آن
با معصیت ز چشم تو افتاده درعوض
قیمت گرفتهایم به بازار این و آن
قرآن میان خانه ما خاک میخورد
دل دادهایم بسکه به گفتار این و آن
آقا خلاصه بندگی ما درست نیست
ما تکیه دادهایم به دیوار این و آن
اثبات کرده مادرتان ، هر کسی نشد
یار امام خویش، شود یار این و آن
اما قسم به چادر خاکی مادرت
ما دستِ رد زدیم به اِصرار این و آن
هرکس که شد غبار عبایِ ابوتراب
رو هم نمی کند سوی دربار این و آن
باید شبیه مادرتان لحظه هجوم
سینه سپر کنیم به مسمار این وآن
@hosenih
مسمار گفتم و جگرم سوخت پشت در
فضه به گریه گفت چه خاکی کنم به سر
حیدر زمین که خورد مغیره دلیر شد
وقت تقاص عزت روز غدیر شد
در پنجه های میخ ، لباسی اسیر شد
از آن به بعد شیر خدا سر به زیر شد
شاعر: #قاسم_نعمتی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم
این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم
مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند
کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم
خون محسن میچکد از آن درِ آتش زده
خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم
با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو
وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم
در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح
ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم
دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش
گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم
نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند
شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم
با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین
با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم
خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان
گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم
کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب
بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم
در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین
در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم
از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین)
تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم
زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را
میکشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم
زینبی که سایه اش را چشم نا محرم ندید
شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دودِ هیزم در حرم آکنده شد
آتش از روی علی شرمنده شد
در چنان با شدت از جا کنده شد
یاس حیدر بر زمین افکنده شد
بانویی که حرمتش مفروض شد
استخوان سینه اش مرضوض شد
نعره ها پیوسته و ممتد شد و
هتکِ حرمت های شان بی حد شد و
حال زهرا پشت آن در بد شد و
یک نفر با ضربه از در رد شد و
قلبِ زهرا را قرار از دست رفت
غنچه ی گل در فشار از دست رفت
غربت شیر خدا شد بی حساب
حمله می کردند سویش با عتاب
دست هایش بسته شد بین طناب
سوخت قلب حق برای بوتراب
فاتح خیبر برای حفظ دین
شد گرفتار دو بی دین لعین
فضه زیر کتف مادر را گرفت
دید حیدر را و قلبش پر گرفت
زود زهرا شال حیدر را گرفت
با نگاهش راه لشگر را گرفت
دور حیدر بود در حال طواف
تا که شد بیهوش با ضرب غلاف
حیدری تنها و شمشیر و گلو
فاطمه برخاست، آمد روبرو
کل عالم می شد آن دم زیر و رو
دست بر معجر اگر می برد او
کار دشمن را علی راحت نکرد
لحظه ای با اولی بیعت نکرد
آه اما از دل زینب که دید
یک نفر موی حسینش را کشید
دیگری از راه با خنجر رسید
لشگری پیراهنش را می درید
دستباف فاطمه بود آن لباس
شد بلند از هر شکافش بوی یاس
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
شهری که قول داد به حیدر وفا کند
بعداز نبی چه شد که بنایی دگر گذاشت
روز غدیر کینه ی جمعی شروع شد
آن کینه ای که در دل تاریخ اثر گذاشت
پس آتش از همان جریان آب میخورد
آن آتشی که بر دل مولا شرر گذاشت
یک میخ سرخ روز علی را سیاه کرد
میخی که خون فاطمه را روی در گذاشت
یک سوم از ادامه ی سادات کشته شد
مسمار بود فاطمه را بی پسر گذاشت
راحت بگو که انسیه را بی هوا زدند
ضرب غلاف زخم به دل بی خبر گذاشت
بادی وزیدو شاخه ی یاس علی شکست
یاسی که روز های بدی پشت سر گذاشت
شاعر: #مسعود_اصلاني
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#ناصر_شهریاری
▶️
ذکر تسبیح ملائک ذکر نام فاطمه
او امام مرتضی ، حیدر امام فاطمه
ذکر یا حیدر دمادم شد کلام فاطمه
هست تا آخر - غدیر خم - پیام فاطمه
می دهد با چادری خاکی پیامی این چنین
نیست جز حیدر در این عالم امیرالمومنین
کیست او آنکس که ظلمت را چراغان می کند
سائل بی آب و نان را صاحب نان می کند
نه یهودی عالمی را او مسلمان می کند
تار و پود چادرش هم کار قرآن می کند
مِهر او مُهر قبولی عبادات همه ست
حجت حق بر امامان دو عالم فاطمه است
فاطمه آیه به آیه ، آیه های داور است
حُسن اسماء خدا ، آیات نور و کوثر است
هم نبی را دختر است و هم نبی را مادر است
چادرش در یاری دین ذوالفقار حیدر است
دیده ی دنیا ندیده تا ابد مانند او
می برد غم از دل حیدر گل لبخند او
غصه او نه غم دست و نه بازو بود نه
غصه ی او نه در و نه درد پهلو بود نه
غصه ی زهرا گرفتن از علی رو بود؟ نه
ضرب سیلی و جراحتهای ابرو بود؟ نه
غصه اش شب تا سحرها غصه ی پیغمبر است
غصه ی او غصه ی بی یاوری حیدر است
نیست چون زهرا به عشق مرتضی دلداده ای
پای مولا با شکسته دست و بازو ، مانده ای
نیست جز او در ره مولا ، ز پا افتاده ای
در غم مولای خود ، عجل وفاتی خوانده ای
پشت در آمد ، نمانَد رهبرش بی یار و کس
از نفس افتاد تا مولا نیفتد از نفس
دست بر پهلو به پیش دیده طفلان خود
ریسمان تا دید بر دست و سر قرآن خود
سوی مسجد شد روانه در پی جانان خود
آورد تا از دل اهل سقیفه جان خود
می زدند او را میان کوچه ها با هر چه بود
می زدند او را به پیش مرتضا با هر چه بود
دختر پیغمبر است بر دست و بازویش نزن
پیش چشم شوهرش سیلی تو بر رویش نزن
با غلاف تیغ بر بازوی بانویش نزن
پا به ماه است او لگد را سمت پهلویش نزن
مغرب روز دوشنبه فاطمه از حال رفت
از دوشنبه روضه ها تا جمعه ی گودال رفت
از دل گودال می آید صدای مادری
می زند بوسه به رگهای بریده خواهری
روی خاک افتاده بی سر غرق در خون پیکری
رفته از دست حسین انگشت با انگشتری
فتنه ای که پشت در پهلوی زهرا را شکست
کربلا هم آمد و پهلوی مولا را شکست
⏹
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_اذان_بلال
#غلامرضا_سازگار
▶️
چو دید نقش زمین همسر جوانش را
ز دست داد همه طاقت و توانش را
به پیش دیدۀ او چون زدند زهرا را
هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را
هزار حیف که یارش نداشت یارایی
ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را
نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب
نگفت درد و غم و غصه ی نهانش را
به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم
کجا نشان بدهم قبر بینشانش را
چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب
کزاو گرفت عدو همسر جوانش را
که دیده بین قفس طایر شکستهپری
که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟
به جز به باغ امید علی و زهرایش
که دیده غنچه نشکفتۀ خزانش را
حسین مادر مظلومه را دهد از دست
اگر بلال به پایان برد اذانش را
چه قرنها که ستم بر علی شده میثم
که ریختند بسی خون شیعیانش را