#حضرت_عباس
پاره به پاره رویِ زمین قرصِ ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت
پا میشود دوباره زمین میخورَد حسین
دستِ خودش نبود که بی تکیهگاه ریخت
یک دفعه ریخت حجمِ سرش تا عمود خورد
با تیر هم تمام تنش گاه و گاه ریخت
تقصیرِ حرمله است که مویی سفید شد
تقصیرِ حرمله است که چشمی سیاه ریخت
خورده هزار تیر ولی دوهزار زخم
در فرصتِ کمی به سرش یک سپاه ریخت
یک فوج نیزه دار سویِ قتلگاه رفت
یک فوج بی حیا به سویِ خیمهگاه ریخت
آتش گرفت خیمه و یک حجمِ شعله ور
بر روسریِ دخترکی بی گناه ریخت
بر نیزه بود سایهیِ زینب ولی زَنی
آتش زِ بام بر سر این سرپناه ریخت
میخواست تا محاسنِ او را بههم زَنَد
اما به رویِ دخترکی اشتباه ریخت
این سر به رویِ نیزه مبادا که کج شود
عمه به نیزه بست ولی بینِ راه ریخت
حسن لطفی
@rozeh_1
#حضرت_عباس
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راهِ گلو گرفت
زینب شده شکسته غرورش، شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
علی اکبر لطیفیان
@rozeh_1
#حضرت_عباس
آرزوی قمرت نقش بر آب است حسین
بعد از این خیمه ی خورشید خراب است حسین
دست عباس که افتاد حرم ریخت به هم
نگرانی پس از این حفظ حجاب است حسین
مشک ساقی هدف تیر و کمان ها شده است
گوئیا بخت علمدار به خواب است حسین
آب پاکی به روی دست ابالفضل که ریخت
ناله ی اهل حرم وای رباب است حسین
عرق شرم چکیده است ز پیشانی او
عرق شرم چه گویم که گلاب است حسین
حرف تاراج حرم در دل لشکر پیچید
گوئیا غارت این خیمه ثواب است حسین
عاقبت خیمه ی خورشید ستونش افتاد
بعد از این ام بنین خانه خراب است حسین
امیر خورسند
@rozeh_1
#حضرت_عباس
هم میان دست و بازو فاصله افتاده است
هم میان هر دو ابرو فاصله افتاده است
تیر سوزن شد، که دوزد پیکر او را به هم
بین اعضا از همهسو فاصله افتاده است
نکتهای سر بسته را بر دوش با خود باد برد
اینکه بین شانه و مو فاصله افتاده است!
تیغها در پیکرش پهلو به پهلو میشوند
در دل هر زخم از این رو فاصله افتاده است
ازدحام تیر شد در سینه که بین نفس
با نفس در این هیاهو فاصله افتاده است
ناامیدی ساخت کارش را همینکه غرق زخم
دید بین مشک با او فاصله افتاده است
غیر او در هر کسِ دیگر طبیعی هست اگر
بین تیر و چشم و زانو فاصله افتاده است
شیر میگویند امّا بین ابروهای او
مثل دو بال پرستو فاصله افتاده است
امیر اکبرزاده
@rozeh_1
#حضرت_زینب
کیست زینب فخر اولاد رسول
کیست او شاگرد زهرای بتول
کیست زینب زن ولی مرد جهاد
سرشکستن را به ما او یاد داد
کیست زینب حفظ مکتب کار او
زیر بار ظلم رفتن عار او
کیست زینب حق مدار و حق پرست
زاده ی مرجانه را داده شکست
کیست زینب آنکه طوفان کرده است
شام را شام غريبان کرده است
کیست زینب زن ولی مرد آفرین
صد چو مریم ریزدش از آستین
آفرینش پیش پایش درسجود
خیمه ی عشق و شهامت را عمود
زانوی عباس از بهرش رکاب
نام زینب را خدا کرد انتخاب
جان فدایش چون حسینی منصب است
افتخارشیعه بی شک زینب است
سینه زنها از دیار زینبند
لطمه زنها از تبار زینبند
امیر کرمی
@marsiyeeh
#حضرت_زینب
هر چند پای بیرمق او توان نداشت
هر چند بین قافله جانش امان نداشت
بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت
جز گیسوان غرق به خون روی نیزهها
در آتش بلا به سرش سایهبان نداشت
آیا به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای بردن این کاروان نداشت؟
یک شهر چشم خیره و ... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
دیگر لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای طعنۀ آن خیزران نداشت!
یوسف رحیمی
@marsiyeeh
#حضرت_زینب
نام زینب را بزن بر سر در کاشانه ای
خود به خود بزم عزا آنجا فراهم می شود
روضه های سخت و جانفرسای او،زجرآور است
روضه خوان روضه بخوانددل پر از غم می شود
محسن راحت حق
@marsiyeeh
#حضرت_زینب
دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود
چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :
حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر
مرحوم قیصر امین پور
@marsiyeeh
#حضرت_زینب
روضه ی باز شنیدن سخت است
بار بر دوش کشیدن سخت است
تلخی آه چشیدن سخت است
سوی گودال دویدن سخت است
دیدم آن جا که چه غوغا کرده
بی حیا، کار خودش را کرده
حنجری سوخته شد بعد از آن ...
جگری سوخته شد بعد از آن ...
مادری سوخته شد بعد از آن ...
معجری سوخته شد بعد از آن ...
زیر و رو شد بدنت با نیزه
تا که شد در تن تو تا نیزه
وای از آن سفر شام، حسین!
وای از آن ملأ عام، حسین !
وای از طعنه و دشنام، حسین !
وای از سنگ لب بام، حسین !
آن دیاری که پر از بیداد است
شام نه، کشور کُفر آباد است
ذرّه ای رحم در آن ناس نبود
بینشان عاطفه بشناس نبود
حرفی از غیرت و احساس نبود
کاش آن جا سر عبّاس نبود ...
محمد فردوسی
@marsiyeeh
#حضرت_زینب
بَـر سـَر زدن نبود اگر زینبی نبود
عاشق شدن نبود اگر زینبی نبود
کرب و بلا اگر دارد نسیم سیب
حُب وطن نبود اگر زینبی نبود
اسم حسین اگر بخشد گناه خلق
یاد حسن نبود اگر زینبی نبود
از ابتدا شده تا انتها علی
گهنه کفن نبود اگر زینبی نبود
شام بلا سرت بردن حرامیان...
درد و محن نبود اگر زینبی نبود
دیدم تن تو را در خاک و خون حسین
شعر و سخن نبود اگر زینبی نبود
عبدالرحمن رستمیان
@marsiyeeh