بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت #سال_جدید
#امام_زمان_عج_مناجات_سال_جدید
#قاسم_نعمتی
▶️
با نام ویادِ تو امامِ مهربانی
پیچیده در عالم نسیمِ زندگانی
از راه می آید بهاری با ترنّم
هر غنچه ای دارد به رویِ لب تبسّم
تو باعثِ پیدایشِ کُـون و مکانی
آقایِ عالم مهدیِ صاحب زمانی
تو نیل ُ تو زمزم، تو دجله، تو فراتی
تو جوشش ِ هر چشمه ای ، آبِ حیاتی
باران به اذنِ توست ، بارِش دارد آقا
بر سبزه ها دستِ نوازش دارد آقا
هر برگِ گل با یادِ تو زیباست آقا
چون مادرت انسیه الحوراست آقا
@hosenih
مانندِ خورشیدی به پشتِ ابر هستی
تو انتقامی در لباسِ صبر هستی
قلبِ همه ذراتِ هستی بی قرارت
زهرایِ مرضیه بُوَد چشم انتظارت
ای از تبارِ احمدِ مختار برگرد
با ذوالفقارِ حیدرِ کرار برگرد
ما با فسادِ این زمانه قهر هستیم
با جُرمِ دین داری غریبِ شهر هستیم
با تلخی وشیرینی اش یک سال سر شد
صبحِ ظهورِ تو کمی نزدیک تر شد
امسال آغازش چو دُرّی در صدف شد
تحویلِ سالم رو به ایوانِ نجف شد
آغازِ هر سالم امیرالمومنین است
چون احسن ُ الحالم امیرالمومنین است
تقدیر واقبالم امیرالمومنین است
امضایِ اعمالم امیرالمومنین است
حُبِّ علی در سینة ما جا گرفته
دستانِ مارا حضرت زهرا گرفته
فریادِ مظلومانِ عالم یا علی شد
معراجِ ما تا عالم ِ بالا علی شد
مثلِ نجف بر خاکِ مشهد سر گذاریم
سلطان علی موسی الرضا را دوست داریم
شاهِ خراسان سایه اش روی سر ماست
الطافِ او پشت وپناهِ رهبر ماست
سلطانِ به رعیت روزیِ سالانه دادست
بابِ عنایاتِ به ما باب الجواد است
ما در تمامِ عمرمان در زیرِ دِینیم
از کودکی خاکِ کفِ پایِ حسینیم
در سختی ایامِ فتحِ باب داریم
مثلِ حسین بن علی ارباب داریم
نسلِ جوان را در طریقِ عشق بُردیم
دستِ علیِ اکبرِ لیلا سپُردیم
یادی کنیم از لاله هایِ سرخ،نوروز
جایِ شهیدانِ بین مان خالیست امروز
فرزند هایی که پدرهارا ندیدند
با قابِ عکسی هفت سینِ عید چیدند
باعمة سادات عهدِ عشق بستیم
یادِ شهیدانِ حریمِ یار هستیم
آنانکه اطرافِ حرم صف می کشیدند
با «کُلُنا عباسکِ» در خون طپیدند
جا مانده های فکه و والفجرِ هشت اند
گمنا م هایی که به خانه برنگشتند
رفتند تا دیگر حرم آتش نگیرد
چادر سیاهی محترم آتش نگیرد
رفتند تا آقایشان تنها نماند
در زیر لبها أینَ عمار»ی نخواند
رفتند تا ما امنیت یابیم مردم
در غفلت از آنان چرا خوابیم مردم
رفتند تا دیگر زنی مقتل نبیند
جان دادن یارش زروی ِ تل نبیند
رفتند تا دیگر زنی آغازِ پیری
بر تن نپوشد لحظه ای رختِ اسیری
رفتند تا دیگر زنی در بین گودال
در بین آغوشش نگیرد جسمِ پامال
با دردِ سر یک حنجرِ پاره نبوسَد
با چشمِ تر یک حنجرِ پاره نبوسَد
@hosenih
این دردها یکجا به جانِ زینب افتاد
دیدار او با یار بر نیمه شب افتاد
آمد کنارِ پیکیری که سر ندارد
بوسید دستانی که انگشتر ندارد
هنگامِ بوسه از گلو تا رفت از حال
آمد به گوشش ناله ای از بین گودال
مادر صدا می زد «بنی» یا «بنی»
ای قطعه قطعه در دلِ صحرا «بنی»
ای یوسفِ عریان بدن، پیراهنت کو
پامالِ مرکب ها شدی اصلاً تنت کو
تاصبح گریه می کنم ،این حرفِ آخر
دیر آمدم خولی سرت را بُرد مادر ...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
.
#جواد_مقدم
باز میخونم تو لحظه ی تحویل امسال
مُحول الحول و الاحوال
ولی نَه شادم و نَه خوشحال
عید شیعه وقت ظهورته آقاجون
منو ببین تو با دل خون
شدم دوباره باز هراسون
اومدم پیشت گدایی
بسه دیگه این جدایی
آقاجون تورو خدا بگو کجایی
... آقاجون دردت به جونم ، آقاجونِ مهربونم ...
خوب میدونی منم سگ آواره ی تو
آواره و بیچاره ی تو
منتظر اشاره ی تو
وقتی شادم که تو به روی من بخندی
قلاده گردنم ببندی
از من نبینی تو دورنگی
اومدم پیشت گدایی
بسه دیگه این جدایی
آقاجون تورو خدا بگو کجایی
... آقاجون دردت به جونم ، آقاجونِ مهربونم ...
غصه خوردم اگر که قلب تو شکستم
به پام نشستی و نَشِستم
رو خوبیات چشامو بستم
اگه مُردم بیا نگن صاحب نداره
نذار چشات واسم بباره
این رسم تلخ روزگاره
اگه عاشقی حقیرم
اگه حقمه بمیرم
بذار وقت جون دادن دستای گرمتو بگیرم
... آقاجون دردت به جونم ، آقاجونِ مهربونم ...
من همونم همیشه از همه فراری
که جز شما نداره یاری
شاید منو بجا نیاری
مهربونم بازم برات غزل سرودم
نگی به یاد تو نبودم
تویی تموم تار و پودم
منو از خودت نرونم
بذار عاشقت بمونم
بذار تا نفس دارم از تو و خوبیات بخونم
... آقاجون دردت به جونم ، آقاجونِ مهربونم ...
#حضرت_مهدی
#امام_زمان
#سنگین
#عید_نوروز
👇
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات
#حسن_کردی
▶️
بی خبر از تو ام و قسمت من حیرانی ست
بی تو در مملکت عشق، هوا طوفانی ست
@hosenih
تو بخندی همه ی مسأله ها حل شدنی ست
تو نخندی همه ی ناحیه ها ظلمانی ست
حُسنِ یوسف برسد عاقبت کنعان را
رنج تنهایی ما مرحله ی پایانی ست
تا نیایی، همه سر خط خبرها پوچ است
صبح نزدیک ولی زحمت شب طولانی ست
خواب آشفته نکردیم ز انبوه گناه
ما خطا کرده و چشمان شما بارانی ست
کوچه از یاد تو خالی ست اگر تاریک است
هر چه سرگشتگی از بابت نافرمانی ست
ریگی از راه ظهور تو نشد برداریم
کاخ دینداری ما در خطر ویرانی ست
@hosenih
مثل یک شهر قرنطینه شده تنهایم
گر چه مانند شما هیچ کسی تنها نیست
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
السلام علیک یا علی ابن الحسین
جوانِ بیشه شیران، چنان حیدر علی اکبر
به میدان حیدرِ غرّان، علی منظر علی اکبر
شبیه مصطفی خَلقاً، نه خَلقاً، مَنطِقاً خُلقاً
وجودش رفته سر تا پا، به پیغمبر علی اکبر
چه رعنا قدِ زیبایی، عجب ماهِ دل آرایی
که با این حُسن ها کرده، به پا محشر علی اکبر
وجودش غرقِ پیغمبر، ظهورش ظاهراً حیدر
به وصفِ او بگو طاها، بگو حیدر علی اکبر
اَنیسِ حضرتِ لیلا، تمامِ هستی بابا
پدر را نورِ چشم تر، گلِ مادر علی اکبر
شهیدِ هاشمی خِصلَت، غریبِ فاطمی سیرت
زِ نسلِ حیدر و زهرا، مَهِ اَنور علی اکبر
عبادت را شده معنا، نمازش محشرِ دنيا
نباشد در یدِ تقوا، جز او برتر علی اکبر
غلامانَش زِ اِنس و جن، همه عاشق همه مؤمن
غلامش بوذر و سلمان، دو صد قنبر علی اکبر
بُوَد اُستاد او عباس، به رزم و غیرت و اِخلاص
خودش عبداله و عون و، علی پَروَر علی اکبر
یکی شاگرد او قاسم، که شد فخرِ بنی هاشم
چه اُستادی که دل بُرد از، دلِ دلبر علی اکبر
حسینی خوی خوش سیما، حسن کردارِ بی پروا
اذان گوی نمازِ عشق، دمِ آخر علی اکبر
وضوی خون او زیبا، لبِ تشنه، لبِ دریا
به راه دین و آزادی، شده پرپر علی اکبر
تن او ارباً اربا شد، قدِ بابای او تا شد
تمام دشت پُر شد از، علی اصغر علی اکبر
شده پهلوش چون زهرا، سرش بِشْکافت چون مولا
صدای مادرش آمد، علی اکبر علی اکبر
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_مرثیه
#حضرت_علی_اکبر
باز در شعر تو نوآوری ام گل کرده
باز انگار رگ حیدری ام گل کرده
هوس خواندن اوصاف علی کردم من
عشقِ مدّاحیِ پامنبری ام گل کرده
دفترم مست و قلم مست و خودم دیوانه
باز اشعارِ علی اکبری ام گل کرده
یک علی گفتم و صد زلزله افتاده به شعر
باز روحیّۀ ویرانگری ام گل کرده
سینیِ شربت و شیرینی وگل آوردم
باز خادم شدم و نوکری ام گل کرده
هر که با لحنِ خودش عرض ادب کرده و من
لهجۀ فارسیِ مادری ام گل کرده
شعر با نام علی رنگ طلا می گیرد
صد و ده بیت علی ، زرگری ام گل کرده
هست مرآت نبی در حرَکات و سکنات
به علی ابن حسین ابن علی صد صلوات
پسری مثل تو البته که فخر پدر است
به دلش راحتِ دل روی سرش تاج سر است
رفته روبند ببندد به روی تو زینب
چارقل خوانده پدر بس که رخت در نظر است
یل لیلاست در آغوش یل ام بنین
خانۀ حضرت ارباب قمر در قمر است
این همان است که آینده برای پدرش
یک نفر هست که در حکم هزاران نفر است
اشبه الناس به سیمای رسول الله است
نصِّ آیات پیمبر به رخش جلوه گر است
خارج از حوصلۀ عالم و آدم باشد
بس که توصیف جمالِ علوی وقت بَر است
پسر حضرت لیلاست که مجنون دارد
عاشق او شده جبریل امین دربه در است
ای جوانان جهان روز جوانش عشق است
صوت ولحنِ ملکوتیِّ اذانش عشق است
آمده تا به ابد یوسف لیلا باشد
پرچم آل علی یکسره بالا باشد
پسر ارشد ارباب ، علی آمده تا
کمترین کارِ دمش کارِ مسیحا باشد
سبک اکرام علی اکبر لیلا حسنی است
آمده تا درِ بیتش به همه وا باشد
در مرام و منش و بینشِ دینی والاست
حق همین است که الگوی جوانها باشد
پسر فاطمه روی پسرش حساس است
آمده تا که جگر گوشۀ بابا باشد
زیر پاهای پدر جای گرفته است که تا
زیر پای پدرش جنتِ دنیا باشد
بین این بیتِ پر از گل به خدا جا دارد
که گل سر سبد حضرت زهرا باشد
بادهء شُرب طهورا همه از خوشۀ اوست
گوشۀ دِنج جهان گوشۀ شش گوشۀ اوست
حمدُلله که ما را به شما مایل کرد
پیش درگاه شما نوکرِ ناقابل کرد
دمِ او گرم که اینگونه رقم زد دنیا
که تو را سید و ارباب و مرا سائل کرد
گفته شد ذکر علی هست عبادت ، شُکرش
که مُزیَّن به علی یکسره این محفل کرد
جبرئیلِ سخنم شکر خدا هر شب و روز
یک سلامی به شما را به لبم نازل کرد
قلبِ خود را به جز او رهن ندادم به کسی
که علی اکبر لیلا به دلم منزل کرد
نمک مجلس ما جمله ای از کرببلاست
شعرِ ما را نمکی ریخته و کامل کرد
مقتل اینگونه نوشته است : به یک حملۀ خود...
یکصد و بیست نفر را به درک واصل کرد
گر چه قند و عسل از هر دو لبش می ریزد
آیۀ قهرِ خدا از غضبش می ریزد
یک جمال نمکین و قد رعنا داری
در صفِ لشگر عباس علی جا داری
با تو اعراب ، همه یاد علی می اُفتند
وقت شمشیر زدن ، بَه که تماشا داری
نوهء شیر اُحُد حیدرِ مرهب فکنی
داخلِ معرکه ها هیبت مولا داری
دشمن از میسره تا میمنه در هم پیچید
به گمانم مدد از حضرت زهرا داری
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
"هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری "
به خداوند قسم بعدِ ابالفضل علی
شأنِ فرما ندهیِ کل قوا را داری
آسمان تکیه به دستان ابالفضل زده
مُرشِدی در قد و اندازهء سقا داری
هرکه شد مدعی و روی تو شمشیر کشید
سرش افتاد زمین و بدنش تیر کشید
تب دلدادگی ات بود که جان داد مرا
حرف اوصاف تو شور و هیجان داد مرا
گرچه گویند عیان را به بیان حاجت نیست
خوبی ات بود عیان ، شوق بیان داد مرا
دل اگر می تپد از معجزهء عشق بُود
عشقت ای یوسف لیلا ضربان داد مرا
به ثنای تو زبان باز ، فقط باید کرد
علت این بود خداوند زبان داد مرا
اولین بار که شش گوشۀ تو بوسیدم
به خدا برقِ ضریح تو تکان داد مرا
أَشهدُ أَن علیاً ولی اللهِ تو بود
کاین چنین شوقِ نماز عشقِ اذان داد مرا
از کرامات شما اهل کرم این بس که
هرچه من خواستم ارباب همان داد مرا
رعیت خانۀ او رزق و معاشی دارد
امشب ارباب جهان ریخت و پاشی دارد
مهدی مقیمی
@deabel
#حضرت_علی_اکبر
قدري مِيِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نيت تر كردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از اين دل به سوى او
ديدم صداى هاتفى از غيب مى رسد
أُدخل الي الحرم كه شده وقت گفتگو
بالا بزن به عزم تقرب تو آستين
با اشك ديده وقت سحر ساز يك وضو
صورت بمال بر حرم و خاكِ پاى يار
تا از غبار مقدم او يابى آبرو
بر مِنبرى ز تور نشين ، وصفِ عشق كن
بي خود ز خویش گشته فقط از على بگو
امشب فقط به سوى حرم سجده جايز است
مستانه رو به روى حرم سجده جايز است
با يك سلامْ دل به هوايت روانه شد
تسبيح اشك پاره شد و دانه دانه شد
بر روى آب عكسِ ضريحى كشيده ام
درياى گريه هام عجب بى كرانه شد
گشتم دخيل گوشه اى از كَشتى نجات
ديدم كه صاحبش پسرى ناز دانه شد
از جانب بهشت نسيمى وزيد و بعد
با عطر سيب موى كمندِ تو شانه شد
بر بوسه هاى ممتد مولا ز صورتت
اين روزها نبودنِ زهرا بهانه شد
آهسته گفت گريه كنان اَيْنَ فاطمه؟
دردِ نبودنت به دلم جاودانه شد
تو آمدى و دوباره پيمبر ظهور كرد
قنداقه تو كعبه سيّارِ خانه شد
نازم به اين جمال و كمال و خصالِ تو
عاشق كُشَ است يك سحرى شرح حالِ تو
مرآتِ كبرياست جمالِ خدائى ات
بَدرُ المُنيرِ عشقْ رُخِ مصطفائى ات
چشم تمام اهل حرم خيره مى شود
بر شكل راه رفتنِ خير النسائى ات
كردى حقوق حضرت استاد را ادا
نازم به بخشش و كرمِ مجتبائى ات
گم كرده راه بودم و تا خانه كريم
من را كشانده جلوة نارُ القرائى ات
صاحب دعا حسين ، مُريدانه تا سحر
دل داده پاى زمزمه ربنائى ات
الگوى هر چه عابد لله مى شود
با اين وجود غرق به نور و خدائى ات
بِيْنِ خطوط روی جبينت پُر از خداست
اِبْنُ الحسينْ ليلى ليلاى كربلاست
گيسو به باد مى دهى و دلبرى على
پا در ركاب مى كنى و حيدرى على
ابرو نهان كن از نظر خيره حسود
آئينه دارِ صورت پيغمبرى على
قامت نگو قيامت زهراست قامتت
از بس كه قد كشيده اى و محشرى على
گرم طوافِ روى تو آلِ بوتراب
غرق عبادتى و خدا منظرى على
وصف تو اين بس است كه وقت تجلى ات
شه زاده حرم على اكبرى على
در كربلا تجلّى فتاح خيبرى
همنام شهريارِ عرب حيدرى على
برقِ عرق به روى تو الماسْ اكبرا
ای هم نشین حضرتِ عباسْ اكبرا
از باده تو مستى دلها فراهم است
كارِ دلم چو زلفِ تو پيچيده دَرهَم است
لشگر كشيده ام به هوا خواهى ات على
اين قطره اشكها چو سپاهي منظم است
تو وارث تمام اولوالعزم ها شدى
وصف تو امتداد رسولِ معظم است
تركيبى از حسن و حسين است رُوى تو
ريحانه بهشت بگويم به تو كم است
من نذر كرده ام كه بميرم براى تو
خونين شدن به پاى تو سِرِّ مُحرّم است
هر جا كه حرفِ پيرِ جوان مُرده مى شود
تصوير دست و پا زدنِ تو مجسم است
بالاي نعشِ تو پدرت پير شد على
دنبال تكه هاى تنت با قدى خم است
ديدند همچنان بدن پاره پاره ات
فريادهاى يا ولدي ، نا منظم است
امروز قدرتى به صدا جمع مى كند
فردا تو را ميانِ عبا جمع مى كند
قاسم نعمتی
@deabel
#حضرت_علی_اکبر
قُنداقه را حسین گرفت و نگاه کرد
اینگونه آفتاب تبسم به ماه کرد
با خنده ی پیمبری اش از همان نخست
حال حسین را علی اش رو به راه کرد
هرکس که دیدش و صلواتی نکرد نذر
در باب احتجاج خودش اشتباه کرد
با یک نگاه دشمن خود را در اوج رزم
هر قدْر کوه بود مُبَدَل به کاه کرد
مردان جنگجوی عرب را بدون جنگ
پلکی به هم رسانده و خلع سلاح کرد
قبل از ورود شمر به گودال در وداع
روز حسین را علی اکبر سیاه کرد
برگشت با بهانه ی لب تشنگی ولی
در اصل شاهزاده تَرَحُم به شاه کرد
برگشت قطعه قطعه علی اکبر این چنین
یک دشت را برای تنش بارگاه کرد
تو آمدی علی بشود حاصل حسین
باشد سه جور آینه در منزل حسین
تلفیقی از نبوت محض وامامتی
ای شامل پیمبر و ای شامل حسین
آن سان که خلق گشت حسین از گِل علی
آمد پدید با تو علی از گِل حسین
تو آمدی که نام تو مشکل گشا شود
عشق به تو ولی بشود مشکل حسین
از بس که دوست داشت تورا٬ در مقام عشق
جان تو گشت هدیه ی ناقابل حسین
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست
آنجا که پیکر تو شود ساحل حسین
قدِّ تو را وموی تو را و رخ تورا
هرکس که دید گفت امان از دل حسین
با هر تبسمت٬ نفست٬ راه رفتنت
قبل از سنان خودت شده ای قاتل حسین
بالای پیکر تو خودش را بروز داد
در های های گریه غم کامل حسین
از خیمه تا کنار تن قطعه قطعه ات
قدّش خمیده گشت در این فاصله حسین
بعد از تو خاک بر سر دنیا که می رود
بر روی نیزه ها سر یک قافله حسین
بعد از تو روبرو بشود تا صلات ظهر
با شمر وخولی و انس و حرمله حسین
برای گفتن از تو سخن نمی ماند
که روضه ات به دل انجمن نمی ماند
چه کرده است به اعضای دَرهَمَت شمشیر
که بر سیاهی زلفت شکن نمی ماند
علی نماند اگر از حسین٬ قاسم هم
به احتمال قوی از حسن نمی ماند
چنان میان تن دشت ارباً اربایی
که بر تنت اثر پیرهن نمی ماند
برای روضه ش ناسان اشاره ای کافی ست
تن تو آه میان کفن نمی ماند
مؤذنی که بگوید علی ولی الله
مُسَلَم است برایش دهن نمی ماند
میان این همه شمشیر ونیزه معلوم است
که عضو سالمی از این بدن نمی ماند
مهدی رحیمی
@deabel
#حضرت_علی_اکبر
وقتی خدا به لطف مجدد نظر کند
بر خلق با جمال محمد نظر کند
خواهد خدا تجلیِ اعظم کند به خلق
پس می سزد به جلوۀ سرمد نظر کند
روی خداست، روی محمد، علی، حسین
یعنی خدا به صبغۀ احمد نظر کند
بر انبیاء یکصدوبیست و چهار هزار
دفعه علیِ اکبرِ ایزد نظر کند
آیا علیِ اکبرِ مرسل شنیده ای
شاید خدا بخواهد و ممتد نظر کند
اصلاً پیمبر اینهمه اکبر نمیشود
کرب و بلا بدون پیمبر نمیشود
این ریسمان که رشتۀ پیوستۀ خداست
سِرّالنبی حقیقت سربستۀ خداست
یک ذرّه هم جدا ز خدا خواندنش خطاست
عبدِ امام و بندۀ وارستۀ خداست
وقتی که دید حال مناجات اکبرش
گفتا حسین؛ وه که چه دلبستۀ خداست
سروی که جز برای خدا خم نمی شود
در دشت خون، صنوبرِ بشکستۀ خداست
صوت اذان او سخن دلربای عشق
همچون حسین، عاشق و دلخستۀ خداست
بس دیدنی است، چونکه به سجاده می رود
معراج را چو آینه شهزاده می رود
او را خلیل آمده ایمان بیاورد
یا جبرئیل آمده قرآن بیاورد
پیغمبران به مقدم او صف کشیده اند
یوسف به دیدنش گل رضوان بیاورد
طرز نگاه جاذب و عاشق کُشِ علی
لشگر برای حضرت سلطان بیاورد
نذر قدوم زادۀ لیلاست، هر چه جان
مجنون ز نسلهای جوانان بیاورد
حالا که کعبه، بتکده جاهلیّیت است
پس بت شکن تَبر به گریبان بیاورد
اَبروی خَم، بتابد اگر بیش و کم علی
بتخانه را دوباره بریزد بهم علی
آنانکه آشنای ولایت نمی شوند
با خطبۀ امام هدایت نمی شوند
صد بار اگر رسول خدا جلوه گر شود
برخی مطیع امر ولایت نمی شوند
سفیانیان ز بیت و حرم دل نمی کَنند
تسلیم حق بدون درایت نمی شوند
درس مقاومت ز تعالیم اکبر است
لشگر که بی دفاع، حمایت نمی شوند
باید فدائیانِ حرم کُشته می شدند
وَرنه مدافعان که روایت نمی شوند
ما از حریم زینبیه مکّه می رویم
از تربت رقیه سوی کعبه می رویم
اکبر چو سوی لشگرِ گمراه می رود
تا عرش از خیام حرم، آه می رود
پیشِ پدر، پسر چو خرامان سفر کند
از قلبِ کوه، نالۀ جانکاه می رود
زُلفت بِبند تا که نریزد به روی چشم
حِرزی بِبند، وَرنه رخِ ماه می رود
با حیله می کِشند وَ با نیزه می کُشند
صد پاره یوسفم به تهِ چاه می رود
برخیز و راه را تو به عمه نشان بده
بر آل فاطمه رهِ خیمه نشان بده
محمود ژوليده
@deabel
#حضرت_علی_اکبر
باید شنید از دو لبت یاحسین را
باید که دید رویِ تو را با حسین را
از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد
هرشب علی علی شده لالا ، حسین را
با هیچ چیزِ عالم عوض ، نه نمیکند
اربابِ ما شنیدنِ بابا حسین را
هر پنج وعده تا که اذانِ تو میرسد
مبهوت میکند همه حتیٰ حسین را
اینسان که خیره خیره تو را میکند نگاه
باید که دید وقتِ تماشا حسین را
طوری به رویِ دامن زینب نشستهای
گویا گرفته حضرت زهرا حسین را
باغ بهشت را گِروِ باده دادهایم
دیوانگانِ حضرتِ ارباب زادهایم
روزی که بال میزدم اما پری نبود
روزی که حلقه میزدم اما دری نبود
روزی که باده عربده میزد حریف کو؟
حل میشدم درونِ مِی و ساغری نبود
روزی که در میانِ تمامیِ عقلها
مستانه نعره میزدم و حنجری نبود
روزی که عشق بود و خداوندِ عشق را
غیر از حسین آینهی دیگری نبود
دیدم حسین بود و حسین و حسین هم
وقتی که بود جلوهی بالاتری نبود
میخواستم که دل بسپارم نیافتم
میخواستم که سر بدوانم سری نبود
آنروز لطفِ حضرتِ حق حیدری شدیم
ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم
وقتی که باز میکنی از رُخ نقاب را
بیچاره میکنی زِ پِی ات آفتاب را
انگشت بر لب اند تمامیِ قابها
داری زِ بس که چهرهی ختمی مآب را
جبریل هم گمان کنم اینجا مُردَد است
آورده در حضورِ تو اُمّ الکتاب را
شُکرِ خدا برای گرههای کورِ ما
آوردهای هزار دَمِ مستجاب را
چشم پدر زِ شوق و شعف برق میزند
وقتی سلام میکنی عالیجناب را
میدان برایِ عرضِ ادب سجده میکند
تا دست میکشی سر و یالِ عقاب را
تو حیدری که آمده تکرار میشوی
وقت نبرد تیغ علمدار میشوی
در خاک میروند تمامِ سوارها
با دیدنِ تو ای نفسِ ذوالفقارها
حتیٰ هنوز بین دلیران زبانزد است
یک صحنه از حضور تو در تار و مارها
تو میزدی به سینهی لشگر ولی چه سود
یک تن نبود دور و برت از فرارها
تیغ تو چرخ میزند و چرخ میزند
صدها هزار دست و سرِ نابکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو بد مست میشود
شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو تکبیر میکشد
عباس ، وقتِ دیدنِ این کار زارها
نامت حماسهای ست که پیدا نمیشود
هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمیشود
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_علی_اکبر
برسان زود جوانان حرم را عباس
كه بيارند به خيمه پسرم را عباس
دسترنج همه ی عمر مرا باد تكاند
جمع كن روی عبايم ثمرم را عباس
به زمين ميزندم،داغ جوان سنگين است
پس بگير از دو طرف زير پرم را عباس
زخم تيری كه قرار است نصيب تو شود
كاش ميدوخت به هم چشم ترم را عباس
تا نميديدم از اين سوی به آن سوی زمين
پخش كردند تمام جگرم را عباس
زانويم تا شده اما به تو پشتم گرم است
نشكند كاش بلايی كمرم را عباس
اكبرم رفت تو هم گر بروی از دستم
پس به كی بسپرم اين اهل حرم را عباس
بعد آن دير نباشد كه ببيند زينب
پنجه ای چنگ زده موی سرم را عباس
علی صالحی
@deabel
#حضرت_علی_اکبر
#مدح_حضرت_علی_اکبر
شاه امروز آفریده شاهکار دیگری
احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری
لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری
مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری
بیشتر امشب شب خوشحالی سقا شده
چونکه حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده
او برای زینب کبری رکاب آورده است
عمه زینب هم برای او نقاب آورده است
هدیه ای را هم برایش بوتراب آورده است
مرکبی در شان پیغمبر، عقاب آورده است
نیست جایی خوش قدو بالاتر از این آینه
ام لیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه
از فراز خانه اش نور کرامت می گذشت
قدر او که هیچ قدش از قیامت می گذشت
غرق در ذات خدا بود از علامت می گذشت
بود در شانش ولیکن از امامت می گذشت
شیر دارد بی امان با شیر بازی می کند
تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند
پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجاده ای
بعد پیغمبر به او دل داده هر دل داده ای
ای فقیران سفره دارد ، سفرۀ آماده ای
اوست آقا زاده ام آن هم چه آقا زاده ای
در مقام او جهانی بانگِ یا هو می زند
وقت مدحش ناصرالدین شاه زانو می زند
وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی
بین خانه چون پیمبر، بین لشکر مرتضی
سر ، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی
نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی
دستهایش چونکه بر هم سخت محکم میشود
باز هم عید غدیر خم مجسّم میشود
مثل مادر آسمان ها را تماشا میکند
آسمان در گیسویش خورشید پیدا می کند
کیست این آقا که ما را نیز آقا می کند
خواهر کوچکترش هم کار زهرا می کند
صاحب بالاترین عنوان و منصب می شود
شانه ی او تکیه گاه عمه زینب می شود
کعبه از شش گوشۀ ارباب کم می آورد
نام او افلاک را زیر قدم می آورد
صحبت از شش گوشه شد، حرفی که غم می آورد
باز هم دارد مرا سمت حرم می آورد
هرچه باداباد من این روزها لیلایی ام
هرکه جایی را پسندد من که پایین پایی ام
مرهمی بعد از تو بر داغ پدر پیدا نشد
خواست برخیزد حسین بن علی از جا نشد
خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد
آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد
داد زد بابای پیرت ، آه زینب ، اکبرم...
ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم
🔸شاعر:
#مجید_تال
___________________
@deabel
#حضرت_علی_اکبر
تپشِ نبض جهان از ضربان افتاده
به رویِ خاک نه یک تن که جهان افتاده
دشت در بُهت فرو رفته و ساکت شده است
چرخ وامانده و از دور ِ زمان افتاده
یک طرف جسم که نه، سایهای از جسم علی
در کنارش پدری گریه کُنان افتاده
یک طرف پیکر بیجان و کمی آنسوتر
سپر و نیزه و شمشیر و کمان افتاده
برگریزانِ قدش طعنه به پاییز زده است
هر طرف پیکرش از بادِ خزان افتاده
گوهر سرخ نشسته به لب او خون است
که برون از صدفِ سرخ دهان افتاده
زیر پا له نشود شاخه اگر پیر افتاد
چه توان کرد زمانی که جوان افتاده؟
محمد رسولی
@deabel