برگرفته از #دعای_روز_پانزدهم #ماه_مبارک_رمضان
این بنده ی خسته را صمیمانه ببخش
سوگند به آیات حکیمانه ببخش
با ناله ی باالحسن ، الهی العفو
یا ربّ کریم من ، کریمانه ببخش
شاعر: #اسماعیل_شبرنگ
@hosenih
#مناجات
تو آگاهی که قلبی زار دارم
پناهم ده که با تو کار دارم
چگونه از تو من شاکر نباشم
همین بس فرصتِ دیدار دارم
دلم قرص است روزِ بی کسی ها
کنارم لااقل یک یار دارم
تمامِ اشتباه و غفلتم را
خودم بر درگهت اقرار دارم
الهی بارم از ره توشه خالیست
تو میدانی گنه بسیار دارم
من اکنون آمدم با روسیاهی
عرق از شرم بر رخسار دارم
نه اشکِ بوثمالی و نه از خود
نمازِ جعفرِ طیار دارم
نه آن حالِ دعای با خلوص و
نه آن شورِ کمیلی وار دارم
وجودم شد اسیرِ دستِ شیطان
که قلبی خسته و بیمار دارم
خدایا شرمسارم از خطایم
ز بس که زشتیِ کردار دارم
ندانستم که با کوهِ گناهم
که از خود بین تو دیوار دارم
مرا از درگهت مولا مرانی
مگر غیرِ تو من غمخوار دارم
الهی با چه رویی من بگویم
که من با تو همیشه کار دارم
به هستی گوشه ی چشمی بیفکن
که در دل مِهر هشت و چار دارم!
#مناجات_رمضانیه
#شاعر_هستی_محرابی
@deabel
#حضرت_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
اوّل تو را سرشته و انسان درست کرد
شرحِ تو را نوشته و قرآن درست کرد
بعداً گِلِ اضافیتان را اِفاضه کرد
تا از منِ خراب مسلمان درست کرد
می خواست رحمتش همه جا را بغل کند
با اشک های چشمِ تو باران درست کرد
باید برای بندگیِ سجده هایمان
یک مسجدی به نامِ حسن جان درست کرد
بالم اگر به درد پریدن نمی خورد
یک سایبان که می شود از آن درست کرد
من زنده یِ نسیمِ مسیحا دَمِ تواَم
آدم اگر شدم به خدا آدمِ تواَم
تو ابتدای نسلِ طهورای کوثری
تو رودخانه یِ زهرای اطهری
باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند
تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری
کار خداست این که پیمبر پسر نداشت
وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری
نسل مطهر نبوی، نسل دختری ست
با این حساب تو حسن اِبن پیمبری
گفتند زاده یِ اسداللّه غالبی
صبح جمل که شد همه دیدند حیدری
می خواستند پیش همه کوچکت کنند
کوریِ چشمِ عایشه ها از همه سَری
یک روز اشک و گریه برای تو میکند....
...با شصت روز اشکِ حسینی برابری
ای ارشدِ تمام پسرهای فاطمه
ای اولین حسینِ سحر های فاطمه
ای آسمان تر از همه بالا تر از همه
ای بی کران تر از همه دریا تر از همه
تو زودتر به دامنِ زهرا نشسته ای
پس این توئی تو ،بچه یِ زهرا تر از همه
ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده ایم
ای جمله یِ همیشه بفرما تر از همه
ما سالهاست رهگذر کوچه یِ توایم
مانند یک فقیر سرِکوچه یِ توایم
مهتاب چشمهای تو خورشید پرور است
هرکس که طالعش حسنی نیست کافر است
اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی
یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است
اصلاً شما نیاز نداری به معرکه
وقتی لبِ سکوتِ تو شمشیرِ حیدر است
قسمت نبود تا که ببینند مردمان
بازوی تو ادامه یِ فَتّاح خیبر است
فردا مَلَک به نام تو تکبیر می زند
صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند
امشب اگر نگات هوای قَرَن کند
امّید می رود که نگاهی به من کند
زیبنده است بال و پرِ صد فرشته را
زهرا ببافد و تنِ تو پیرهن کند
کُشتی بگیر پیش همه با برادرت
شاید کسی بیاید و جانم حسن کند
بهتر همان که در به در هر گذر شود
بالی که روی بامِ تو فکر چَمن کند
این یا کریم مثل همه قصد کرده است....
...بر روی گنبدی که نداری وطن کند
بعد از تو ای امیرِ کفن پاره ها کسی
لازم نکرده است تنم را کفن کند
/علی اکبر لطیفیان/
👇👇👇
@deabel
#امام_حسن
ریسه بندان کن، علیِ مرتضی(ع) بابا شده
نیمۂ ماهِ خدا شیرخدا بابا شده
میرسد امشب رطب از دستهای جبرییل
روزه دارن! حیدرِ آل کسا، بابا شده
حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن(ع) لبخند زد
چون أمیرالمؤمنینِ شیعه ها بابا شده
گفت امشب قلعۂ خیبر به تیغِ ذوالفقار
باخبر هستی که شاهِ لافتی بابا شده؟!
سفرۂ افطار با ذکر«حسن(ع)جان» پهن شد
جانِ عالم؛ حضرت مشکل گشا بابا شده
در فضیلت نیست امشب کمتر از شبهای قدر
چون به یُمنِ مجتبی(ع) بابایِ ما بابا شده
هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیم ِ» اهل بیت(ع)
سائلان خواندند او را «یاکریم اهل بیت(ع)»
کوثر امشب صاحب دردانۂ أطهر شده
حضرت أم أبیها حضرتِ مادر شده
عرشیان و خاکیان و سائلان و عاصیان
در کنار دست های کوچکش محشر شده
چشم و ابرویش به حیدر رفته و دل می برَد
قلبِ زهرا(س) بیقرارِ دومین حیدر شده
شد نبی(ص) غرق سرور و شادمانی پدر-
باعث آرامش ِ روز و شبِ دختر شده
قوم و خویشیِ پیمبر(ص) باعلی(ع) شد بیشتر
حالِ اصحابِ سقیفه بیشتر مضطر شده
جاهلی هم سنگ آورده برای امتحان
دید اما وقت رفتن صاحبِ گوهر شده
هست آقایم کریم إبن کریم و تا ابد
از تمام دست و دل بازانِ عالم سر شده
دید دستِ خالی ام را داد عیدیِ مرا
از میانِ جمعیت؛ زهرا(س) صدایم زد بیا...
آمدم! نوکر شدم از برکت نام ِ حسن(ع)
دام را انداخت؛ دل افتاد در دام حسن(ع)
ابر و باد و ماه و خورشیدش تماشایی تر است
فرق دارد آسمانِ آبیِ بام حسن(ع)
با جزامی هیچکس دمخور نشد جز مجتبی(ع)
همنشینی با ضعیفان هست پیغام حسن(ع)
مرد شامی را به جای ناسزا لبخند گفت
عاشقم! دیوانه ام کرده ست اسلام حسن(ع)
نام او کام مرا طعم عسل داده ست و کاش...
لحظه ای شیرین شود از نام من کام حسن(ع)
در خیالاتم صدایش را تصور میکنم
نسخۂ آرامشم شد لحن آرام حسن(ع)
میشود صحن و سرایش بازسازی با ظهور
میشوم در آستانش جزء خدام حسن(ع)
شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا
از کنار پنجره فولادِ باب المجتبی(ع)!
مرضیه عاطفی
@deabel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#علی_انسانی
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر
از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر
شبنم زپاکی تو، به گلبرگها نوشت
گل پیش روی توست زهرخار، خوارتر
باران کرَم نمود و ترنّمکنان سرود
کزهرچه ابر، دست تو گوهرنثارتر...
شهر مدینه با فقرا جمله واقفند
آن شهرکس نداشت زتو سفرهدارتر
ایّوب دیدصبرتو،بیصبرگشت وگفت
چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر
نامت حَسن،ولیک به هرحُسن،اَحسَنی
ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر
بودی لبالب ازغم ودرد نهان، ولیک
آیینهای نبود ز تو بیغبارتر
باشد یکی، قیام حسین و قعود تو
گشتی پیاده تا که شود او سوارتر
🔹 @deabel
#امام_حسن
عاشق آن است که در بند نگارش باشد
روز و شب خاطر معشوق کنارش باشد
سر به کف گیرد و آمادهء دارش باشد
ادعایی نکند خاک و غبارش باشد
دارم از پر زدن از عشق سخن می گویم
عاشقان شکر خدا باز حسن می گویم
این حسن کیست؟ بخوان قبلهء اهل کَرَمش
این حسن کیست که زنده است مسیحا به دَمَش
انبیاء سر بگذارند به خاک قَدَمش
اولیاء سینه زنانند به زیر عَلَمش
سخن این است که ما تا به بدن جان داریم
روی لبها همگی ذکر حسن جان داریم
کار اسلام بدون تو تمام است حسن
که قعود تو همان اوج قیام است حسن
مصطفی گفت به هر نحو امام است حسن
بی تو نان خوردن ما نیز حرام است حسن
نان اگر هست فقط نان کرم خانهء توست
عاقل آن است که شوریده و دیوانهء توست
خادمت مُلک و مَلک،مست نگاهت ملکوت
ای حسین بن علی محضر تو غرق سکوت
آرزو داشت دعایش بکنی وقت قنوت
تویی آن روضهء سر بستهء بین تابوت
اشک چشمان تو سرخ است چنان یاقوت است
چهارده قرن شده غربت تو مسکوت است
اشک تو دُرّ و گُهر،آب دهانت تسنیم
محضر تو همهء مُلک الهی تسلیم
هر چه را هست خدا کرده به دستت تقدیم
کار را داده خدا دست کریم بن کریم
هر چه را داشتی آقا همه را دادی رفت
دست شامیّ و جذامیّ و گدا دادی رفت
درد ما نیز به دست تو دوا خواهد شد
گره کار به چشمان تو وا خواهد شد
حاجت دیدن صحن تو روا خواهد شد
در بقیع گنبد و گلدسته بنا خواهد شد
به امیدی که بیایم حرم ان شاءالله
به زمینِ تو بیفتد سرم ان شاءالله
در وطن هستی و افسوس کسی یارت نیست
هیچ کس نیست که در نیّت آزارت نیست
این همه ظلم به واللهِ سزاوارت نیست
غم عالم به دلت مانده و غمخوارت نیست
خانه رفتی که نمایی نفسی را تازه
هست در خانه ات اما غمِ بی اندازه
حق تو نیست که دارد جگرت می سوزد
آنچنان زهر اثر کرده سرت می سوزد
اشک آتش شده و چشم ترت می سوزد
خانهء کودکی ات در نظرت می سوزد
آتش زهر کجا آتش در بیشتر است
زن اگر در دل آتش برود درد سر است
همه عمر شما با غم مادر سر شد
علت گریهء بی خاتمه ات یک در شد
مادری رفت،دری سوخت،گلی پرپر شد
پشت آن در به خدا مادرتان مضطر شد
با حسن گفت حسین مادرمان در خطر است
زن اگر در دل آتش برود درد سر است
مجتبی شکریان
@deabel
#امام_حسن
پرواز می کنم به خدا با حسن حسن
دردم همیشه گشته دوا با حسن حسن
مانند سال های گذشته قبول کرد
زهرا حسین حسین مرا با حسن حسن
بالاترین سعادت عالم به ما رسید
پر شد همیشه سفره ما با حسن حسن
این حاء و سین و نون به خدا اسم اعظم است
حاجت همیشه گشته روا با حسن حسن
روز دهم تمامی اشرار کوفه را
می کشت سید الشهدا با حسن حسن
بردند لذتی دگر آنانکه اربعین
رفتند سوی کرببلا با حسن حسن
ما نذر کرده ایم که روزی بنا کنیم
بین بقیع صحن و سرا با حسن حسن
محمد حسین رحیمیان
@deabel
#امام_حسن
شاعر به هر شعر ترش دارد علاقه
آری به میز و دفترش دارد علاقه
چون با ارادت می نشیند می نویسد
از خط و خال دلبرش ؛ دارد علاقه
من دلبری دارم که بعد قرن ها هم
دنیا به ذکر اطهرش دارد علاقه
عمری به دیدار تماشای جمالش
تنها نه ما پیغمبرش دارد علاقه
آنقدر سبک خطبه هایش حیدرانه ست
اصبغ به فیض منبرش دارد علاقه
او را به جان فاطمه باید قسم داد
از بس به شخص مادرش دارد علاقه
یارب نکن بیرون مان از خانه ی او
خیلی به روضه نوکرش دارد علاقه
کی میرویم از محضر او دست خالی
وقتی به مسکین درش دارد علاقه
هر نام پاکش می برد دل را به نوعی
موسی به اسم شبرش دارد علاقه
مشغول مداحی او در عرش جبرییل
میخواند از تورات و میخواند از انجیل
هر سائلی یک دفعه شد مهمان شبر
سیراب شد از چشمه ی احسان شبر
پلکی زد و رزق خلائق را فرستاد
روزی ما می ریزد از مژگان شبر
معنای رحمانیت حق را ندیدیم
جز در میان مهر بی پایان شبر
هرگز به چشم نوکری ما را ندیده
اقا شدیم از لطف استحسان شبر
حاجت به دندان نیست وقتی می گشاید
از کار ما صدها گره دستان شبر
بعد از حدیث منزلت باید بخوانیم
موسی ست محو صورت خندان شبر
جای صفورا خالی است امشب بگیرد
گلبوسه ای از گونه ی تابان شبر
ما هم به قربان همان خال سیاهش
وقتی که هارون می رود قربان شبر
سنگین تر از ایمان کل انبیاء است
در وقت میزان کفه ی ایمان شبر
با دست تقدیر خدا پیوند خورده
از ابتدا جان شبیر و جان شبر
مضمون به این خوبی فقط جایش همین جاست
عشق برادر به برادر بیش از اینهاست
در علی دردانه ی طاها حسن بود
قبل از حسین آیینه ی زهرا حسن بود
چشمان او تنها تجلی گاه توحید
پر می شد از عطر خدا هر جا حسن بود
یوسف کمی تا قسمتی از حسن رویش
زیباتر از زیباتر از زیبا حسن بود
جبرییل هم در سایه سارش قد کشیده
روزی رسان عالم بالا حسن بود
شاگرد پای درس پیکارش ابوالفضل
اموزگار حضرت سقا حسن بود
گفتند کوه صبر زینب را ولیکن
الگوی ناب زینب کبری حسن بود
یاد خدا یاد امام عصر باشد
تسبیح قاسم یاحسین و یاحسن بود
صلحش قیامی همچو عاشورا رقم زد
بنیانگذار کربلایی ها حسن بود
در کربلا هم با حسینش دم گرفتیم
در هر زیارت ذکر پایین پا حسن بود
از اولین اجدادمان بر ما رسیده
انگیزه ی ماندن در این دنیا حسن بود
دل نازکی که هر شب خود را سحر کرد
در همنشینی با جزامی ها حسن بود
هر کس که پیدا کرد توفیق زیارت
ورد لبانش ما رایت الا حسن بود
از پاکی دامان مادر فیض برده
تا وقت جان دادن هر آنکس با حسن بود
مردی که تا پایان عمر غصه دارش
خیری ندید از کوچه ها تنها حسن بود
از غربت او دم به دم باید بخوانیم
یک بیت روضه دست کم باید بخوانیم
فرقی ندارد بزم اشک و بزم شادی
باید که باشد گفتمان اعتقادی
باید گریزی زد به افکار مدرس
در بیت هایی هم سیاسی هم عبادی
دشمن به خود ارایش جنگی گرفته
شاید نظامی نه ولیکن اقتصادی
فردا سرافرازی نصیب ملت ماست
با رونق تولید ؛ تولید جهادی
از دست رنج خویش سفره پهن کردیم
بر لقمه ی دشمن نداریم اعتمادی
ما وارث ایثار گردان کمیلیم
با اقتدا کردن به ابراهیم هادی
از مرد بودن یک کت و شلوار دارند
بر هر چه نامرد است دارم انتقادی
گفتند از اخراج مهاجر یا مجاهد !!؟؟
چشم دلم روشن... غلط های زیادی ...
تاریخ از ابناء ایران می نویسد
از غیرت مردان افغان می نویسد
تا فتنه ای نسل ابوسفیان علم کرد
شمر زمان فکر جسارت بر حرم کرد
با یک اشاره ابرهه زیر و زبر شد
با فجر صادق شام ظلمانی سحر شد
امروز ناموس پیمبر در خطر نیست
جز لکه ای ننگ از دواعش بیشتر نیست
امروز هم آماده ی اذن جهادیم
محکم به پای آرمان ها ایستادیم
خاری به چشم شور عمال یهودیم
خود شاهد جان کندن آل سعودیم
سردار و سرباز مجاهد بی شمار است
انگیزه ی لشگر نشان ذوالفقار است
با این طریقت در مسیر اقتداریم
از جنس سرویم و چهل سال استواریم
رمز بقا قطعا به دست مردم ماست
این اولین تحلیل گام دوم ماست
بر نفس سرکش راه طغیان را ببندیم
با معنویت در دو عالم سربلندیم
در فصل سختی چشم تهران هم به طوس است
چون ملک ایران بیمه ی شمس الشموس است
علیرضا خاکساری
@deabel
#امام_حسن
کبوترانه رسیدم به آسمان شما
سلام می دهم از دل به آستان شما
چه عاشقانه نشستم کنار خوان شما
میان سفره ی ما هست آب و نان شما
به زیر لب همگی ذکر ربّنا داریم
چه التماس دعاها که از شما داریم
رسیده ای که همیشه پناه من باشی
کریم باشی و امّید مرد و زن باشی
نسیم روح خدا در کویر تن باشی
رسیده ای که امام همه " حسن" باشی
تو آمدی که خیالم همیشه آرام است
کسی که بی تو بماند همیشه ناکام است
سپرده ام دل خود را به دست دلدارم
من از ولایتتان دست بر نمی دارم
منی که روزه گرفتم به نیّت یارم
حسن حسن شده ذکر زمان افطارم
طواف می کنمت در مدار ماه خدا
کریم آل عبا سفره دار ماه خدا
تویی که صاحب این سفره های خیراتی
برای اهل سحر اسوه ی مناجاتی
طلوع نور خدا جلوه ی عباداتی
عزیز حیدر و زهرا بزرگ ساداتی
همیشه می رسد از چشم هایتان برکات
نثار مقدمتان هدیه می کنم صلوات
برای مساله ی عشق راه حل هستی
مشوّق همه در بهترین عمل هستی
تویی که شیر نبردیّ و بی بدل هستی
جوان شیر خدا فاتح جمل هستی
میان خانه ی گل ها تبسّم یاسی
مرید حضرت حیدر مراد عباسی
دعای این دل بی تاب من شده دائم
خدا کند که شبی با عنایت قائم (عج)
به رسم عرض ارادت شبی شوم خادم
کنار صحن ؛ ورودی حضرت قاسم
به هر مژه بکشم خاک آستانت را
ببینم آمد و شدهای زائرانت را
تو صاحب کرمی اوج رحمتی مولا
تو صاحب علمی مرد غیرتی مولا
اگرچه بی حرمی اهل غربتی مولا
همیشه محترمی با صلابتی مولا
همیشه بانی هر سفره ی کرم هستی
میان سینه ی ما صاحب حرم هستی
در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی
در این شبی که گرفتیم دور هم فالی
در این شبی که به ما داده شد پر و بالی
مدافعان حرم جای سبزشان خالی
به گوش می رسد العفوهای هر شبشان
هنوز روضه ی لایوم مانده بر لبشان
شروع روضه ی لایوم روضه ی گودال
هجوم نیزه و شمشیر وپیکری پامال
حرامیان همه رفتند در پی خلخال
چه ها گذشته به اهل حرم... زبانم لال
همینکه مجلس روضه شبی به پا می شد
مدینه با نفست خاک کربلا می شد
اسماعیل شبرنگ
@deabel
#امام_حسن
باید فقط نشست فقط با کریمها
تاکه شوی شبی تو هم از یا کریمها
بی وقت هم اگر بروی راه میدهند
دارند لحظه لحظه کرمها کریمها
بد میکنیم گرچه ، ولی رد نمیکنند
یک طورِ دیگرند خدایا کریمها
دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند
در بیتِ خویش سفرهی بی ما کریمها
وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است
بستند خانه را همه الا کریمها
حیران سفرهدارِ کریمم که تا ابد
حیران او شدند سرا پا کریمها
حیدر شدهاست جلوهی زهراییِ حسن
باید فقط نوشت از آقاییِ حسن
دارند روزِ قبل عطایای بیشتر
دارند روزِ بعد گداهای بیشتر
مهلت نمیدهند که حرفی اَدا شود
دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر
هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت
این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر
از خویش میزنند برای گدایِ خوایش
دارند از این قبلیه تقاضای بیشتر
این خانواده هرچه شنیدند ناسزا
کردند جای طعنه دعاهای بیشتر
هرقدر در کمالِ حسن فکر میکنیم
هی میشویم غرقِ معمای بیشتر
شد قبلهام قبیلهی دریایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقتی که چشمهات کمانگیر میشوند
اهل نفاق با تو زمین گیر میشوند
دیدند گرد ناقهی فتنه که با حسن
کابوسهایشان همه تعبیر میشوند
فریاد میزنند سپاه جمل : امان
تا که اسیر حذبه ی تکبیر میشوند
رَم میکنند هر طرفی این وحوشها
وقتی شکارِ هیبت این شیر میشوند
یک ضربه میزنی و دوصد زَهره میدری
انگار ضربههای تو تکثیر میشوند
در کربلا شبیه حسن جلوه میکنند
نسل حسن که صاحب شمشیر میشوند
جانم فدایِ ضربهی مولاییِ حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقت شکست پشت ستمها یکی یکی
خَم میشوند قامت غمها یکی یکی
یک روز میرسد که مدینه برای ماست
تا که بنا شوند حرمها یکی یکی
باید کبوترانِ رضا را بیاوریم
تا پر زنند گرد عَلَمها یکی یکی
باید برای صبح ظهورش امید داشت
چون جمع میشوند قدمها یکی یکی
آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب
جانمحسن زنند قلمها یکی یکی
قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما
از هفت قبله اهل کرمها یکی یکی
جانم فدای روز پذیرایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد
داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد
الماس ریزهها جگرت را بهم زدند
اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد
حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو
با روزِ تو چه سایهی دستی پلید کرد
« یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
آن نانجیب امید مرا ناامید کرد
آه ای حسینجان بفدای لبت که زهر
با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد
باید گریست از غمِ تنهایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
حسن لطفی
@deabel
#امام_حسن
شاداست پیغمبرکه یک گوشه جگردارد
وشادترحیدرکه چون او یک پسردارد
زهرانگوکه قنددردل آب کرده چون
ازبخشش این گلپسربی بی خبردارد
زینب دگرقرص است قلبش چونکه میداند
درزندگانی همچو او یک سایه سر دارد
درجنگ صفین آنقدرچون برق آمدکه
فرصت نشددشمن ببیند او سپردارد؟!
آری حسن آن مهربان آقای خوبی که
چون من گدایان زیادی دوروبردارد
آقابه جزتوکیست آن صاحب عطایی که
ازحال و روز قلب زارمن خبردارد
حالاکه چندین قرن ازهجرتو بگذشته
شیعه دلی ازغربت تو پر شرر دارد
"قبرتورا مهجور میدارند و میگویند
اوشیرصفین است قبرش هم خطردارد"
مانوحه میخوانیم و میگرییم و میدانیم
این گریه ها یک روزآقاجان اثردارد...
محمد کابلی
@deabel
#امام_حسن
رمضان سفره احسان خودش را انداخت
سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت
تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم
پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت
آمد و شهر مدینه نفسی تازه گرفت
شور و حال دگری بر دل شیدا انداخت
با نگاهش دل زهراست که آرام شده
چون نظر در نظر حضرت زهرا انداخت
مصطفی بوسه گرفت از رخ همچون عسلش
اینچنین بر رخ او یک گل زیبا انداخت
مرتضی شاد شد و "حَول ولا.."یی خواند و..
بر کف دست گدا سکه ی اعلا انداخت
ماه تصویر خودش را به دو چشمانش دید
بعد از آن سوی حسن چشم تماشا انداخت
آن طرف خیره به رویش شده خورشید افق
این طرف زهره نظر بر قد و بالا انداخت
از دمش بوده اگر حضرت عیسی زنده است
او نفس را به دمِ گرمِ مسیحا انداخت
اذن او بوده که دریا شده بر موسی باز..
دست او بوده عصا در دل دریا انداخت
آمد و در دل دلداده ی خود گرمی عشق،
بر دل دشمن خود وحشت سرما انداخت
در جمل هم پسر فاطمه با یک ضربه
شتر قائله را، شادیِ مولا انداخت
صلح او اولِ پیروزی عاشورا بود
صلح او عایشه را از نفس حتی انداخت
هم به ارباب خودش ذکر حسن را آموخت
هم خودش حرزِ حسن گردنِ سقا انداخت
عزّت عالم و آدم، ثمرش قاسم بود
که سر ازرقیان را همه در جا انداخت
کربلا صحنه ی ایثار حسن ها شد که..
..گفت"لایوم.."نظر جانب صحرا انداخت
کودکی بود که بین گذر کوچه شکست
عاقبت هم گذر کوچه اش از پا انداخت
میرسد مهدی و..، روزی همگان می گویند
حسنی باز نقاب از روی سیما انداخت
حرمش هم به خدا حال و هوایی دارد
او خودش شوق حرم را به دل ما انداخت
تا که گفتیم حسن حاجت ما را دادند
کار ما را نشد اصلاً که به فردا انداخت
خوش به حال دل آن شاعر دلسوخته که
بر عبای کرمش دست تمنا انداخت
آمدم "ملتمس" کوی حسن جان باشم
قرعه ی شعر به نام مَنِ رسوا انداخت
مصطفی دسترنج
@deabel