💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#پیامبر_اکرم__ص__روضه
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
پیامبر اکرم (ص)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسن__ع__زمینه
ای گلباغه یاسمنی ام
آقا دست رد نزنی ام
بزار همه عالم بدونن
من خیلی امام حسنی ام
آقامی / همه ی دنیامی
تو کریمی من
گدات هستم/ گدات هستم/ گدات هستم
دارم شور / از همین راه دور
چشم به راهه یک
نگات هستم / نگات هستم
سینه میزنیم ما همه
رو لب داریم این زمزمه
السّلام ای خاک بقیع
یاحسن بن فاطمه
آقام آقام آقام حسن (4)
بند دوم
جونم فدای کرم تو
خاک قبر محترم تو
یه روزی میرسه شیعه ها
میسازن آخر حرم تو
بارونه / چشمامون گریونه
بارگاهت رو
خراب کردن / خراب کردن / خراب کردن
آقاجون / به خدا که با خون
شیعه های تو
خضاب کردن / خضاب کردن
شد مادر تو روضه خون
میباره از غم آسمون
مضجع نورانی تو
مونده هنوز بی سایبون
آقام آقام آقام حسن (4)
علی اصغر رفیعی
امام حسن (ع)
زمینه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسن__ع__شور
همیشه واضح و معلومه
ماهی بدون آب می میره
دست منم توی این دنیا
فقط امام حسن میگیره
دست من و میگیره
بس که کرامت داره
دست من و میگیره
خیلی عنایت داره
دست من و میگیره
حکم شفاعت داره
زندگیم برا حسن
جونمم فدا حسن
آخرت من و فقط
میزنه صدا حسن
بند دوم:
هر روزه هفته رو حاتم هم
تو خونه ی حسن مهمونه
سخاوته حسن بی حده
پُر میشه از کرم پیمونه
واسه همه جا داره
یه عمره که این خونه
واسه همه جا داره
اینجا پر از مجنونه
واسه همه جا داره
گوشه ی این میخونه
بانی کرم حسن
سایه ی سرم حسن
سفره داره عالمه
حتی بی حرم حسن
بند سوم:
همه دیدن حسن غوغا کرد
وقتی زره پوشید تو میدون
شتر و صاحبش افتادن
تا تیغشو کشید تو میدون
دشمن داره می بینه
قدم قدم می جنگه
دشمن داره می بینه
زیره علم می جنگه
دشمن داره می بینه
چه با جنم می جنگه
مرد با جگر حسن
شیره بی سپر حسن
سربلنده تو جمل
تو دل خطر حسن
شعروسبک:
علی علی بیگی
امام حسن (ع)
شور
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#پیامبر_اکرم__ص__روضه
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده
هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده
یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم
چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده
چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟
مهمانی این بار تو تغییر کرده
چیزی شده ؟ با مرتضای من چه گفتی؟
این روزها سردار تو تغییر کرده
حس میکنم مانند یک ابر بهاری
بابای از گل بهتر من گریه داری
بابامگرنه اینکه هستم محرم تو
هستم همیشه مونس تو همدم تو
حالابگو دیگر چرا حالت گرفته ست
هستم شریک درد و آه و ماتم تو
بابا به قربان تو وموی سپیدت
بابا به قربان تو و قد خم تو
ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان
چشمان خیس و گریه های نم نم تو
میگویی از دلتنگی و دیدار مادر
ماندم چگونه تا کنم با این غم تو
سنی ندارم من یتیمی سخت باشد
بابادعاکن دخترت خوشبخت باشد
بابادعاکن ماتمی دیگرنبینم
بعدازتو مظلومیت حیدر نبینم
دعوا سر حق و حقوق و جانشینی
دعوا سر عمامه و منبر نبینم
بابا دعاکن مرتضی را دست بسته
مستاصل و درمانده و مضطر نبینم
بابادعاکن در تمام طول عمرم
برسینه ی خود جای میخ در نبینم
یا لااقل در راه برگشتن به خانه
سنگ صبورم را به چشم تر نبینم
بابابرو سه ماه دیگر خواهم آمد
باچادرخاکی بر سر خواهم آمد
شاعر : علیرضا خاکساری
پیامبر اکرم (ص)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_رضا__ع__روضه
کاش جاروکشی صحن نصیبم می شد
دل من خادم مولای غریبم می شد
می دونی می خوام چه کار کنم
می دونی می خوام کجا برم
می خوام برای کفترا
یه خورده گندم ببرم
اونجا که گنبدش طلاست
با کفتراش پر بزنم
دوسش دارم اماممه
در خونشو در بزنم
بعضی شبا تو خونمون
بابام به مادرم می گه
می خوام برم امام رضا
به خدا دلم تنگ دیگه
بابام می گه امام رضا
مریضا رو شفا می ده
دوای درد مردمُ
از طرف خدا می ده
شاعر:مرحوم آقاسی
امام رضا (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#اربعین_حسینی__ع__روضه
یا رب این قافله غم ز کجا می آید
کز نوای جرسش بانگ عزا می آید
به گمانم که بود قافله ی آل عبا
به سر تربت پاک شهدا می آید
دختر شیر خدا زاده زهرا زینب
به طواف حرم خون خدا می آید
ای صبا رو به علی اصغر بی شیربگو
که رباب از سفر شام بلا می آید
زینب بیت نبی با دو صد شور و نوا
بر سر تربت پاک شهدا می آید
اربعین حسینی (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_حسن__ع__روضه
خون جگر داد زد غریبی من را
زهر بهانه ست کوچه کشت حسن را
وای از آن مسجد و مرور بلایا
بر سر منبر مغیره بود خدایا
سبِّ علی میکنند و فکر بهشتند
نامه بیعت به عمرو عاص نوشتند
کشت مرا داغ کوثری که شکسته
خاطره ی بغض مادری که شکسته
حق بده هرروز زارزار کنم من
خاطره ی کوچه را چکار کنم من؟
آی کسی که سوال میکنی از من
تا به کنون دیده ای کتک بخورد زن؟!
پیش روی مادری که نور کهن داشت
یک نفر آمد جلو که دست بزن داشت
غصه همین بس بوَد که شانه به شانه
دست به دیوار آمدیم به خانه
دست پلیدی به ظرف کوثر من خورد
بشکند آن دست که به مادر من خورد
داغ زدند عاقبت دل پر او را
با لگد انداختند چادر او را
آنکه به کوچه شکست شیشه و بارش
یک پسر هفت ساله بود کنارش
کشت مرا آه سینه سوز حسینم
روزی کسی نیست مثل روز حسینم
گرچه جگر بین طشت و حال خراب است
کی سر من درمیان بزم شراب است
گرچه به تابوت تیر اینهمه خورده
پیرهنم را کسی بزور نبرده
آی ابالفضل پیش زینبمان باش
دختر حیدر کجا اراذل و اوباش؟!
کاش که شمشیر بر تنم بنشیند
خواهر من را کسی اسیر نبیند
پوریا هاشمی
امام حسن (ع)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_سکینه__س__روضه
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند و ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
علی انسانی
حضرت سکینه (س)
روضه
🔻🔻🔻🔻🔻
🌐 https://www.beharalashar.ir
🔺🔺🔺🔺🔺
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
@beharalashar
#امام_زمان_عج
چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند
ناله دارند تو را دست به دامانی چند
کاش باران بزند تا که بشویَد ما را
شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند
به کجا این سرِ شب خاک به سر میریزی
تا کنارِ تو گشاییم گریبانی چند
گریه کردیم در این خیمه و آرام شدیم
چه لطیف است هوا در پسِ بارانی چند
من که از روضهی تان هیچ نمیفهم هیچ
تا به پایم نرود خار مغیلانی چند
غیر تو حال حرم را چه کسی میفهمد
کاش آواره شوم بین بیابانی چند
هرچه داریم حسین است حسین است حسین
خوشبحال جگر بی سر و سامانی چند
حتم دارم که بیایی شب عباسِ شماست
بشنوم از لبت ای کاش " عموجانی" چند
حسن لطفی
@deabel
#امام_زمان_عج
اگر تو آه کِشی خشک و تَر نمیماند
اگر تو گریه کُنی که جگر نمیماند
بیا و آه مَکش با حرارتِ جگرت
که از مجالسِ روضه اثر نمیماند
نفَس بزن که نفسهای آخرم برسد
که بی تو این نَفَس مختصر نمیماند
چنان شکسته شدی که شبیه زهرایی
که چون تو دست کسی بر کمر نمیماند
لباسِ مشکیِ مان را فقط کفن بکنید
برای ما که از این بیشتر نمیماند
مدافعان حرم سمت تو به سر رفتند
برایِ حامیِ زینب که سر نمیماند
به دردِ آخرتِ ما نخورد جز گریه...
که هیچ چیز چو اشکِ سحر نمیماند
غنیمت است نشستن میانِ این روضه
که عمر میرود و اینقدر نمیماند
هرآنچه خرج کنی صد برابرش بِبَری
در این معامله حرف ضرر نمیماند
تمامِ حاجت ما را نگفته زهرا داد
که مادر از دلِ ما بی خبر نمیماند
رسید قافله و خواهری پیاده نشد
به گریه گفت که زینب دگر نمیماند
نگاه کرد به اکبر : حسین جانِ علی
به جانِ تو که زِ باغَت ثمر نمیماند
اگر پدر برود میشود پسر باشد
اگر پسر برود نه پدر نمی ماند
حسن لطفی
@deabel
#امام_زمان_عج
دستِ خالی زِ من و تارِ عبایش با تو
مُژهای از من و خاکِ کفِ پایش با تو
زحمت روضهمان هم که فقط با زهراست
قندش از مادر تو مزهی چایش با تو
کاش میشد که در این یکدهه جان میدادیم
ضجه از ما زدن و مرثیههایش با تو
وا غریبا ز تو و جامهدریدن با من
وا حسینا زِ من و سوز صدایش با تو
بین این روضه که پاگیر شدم فهمیدم
گریهاَش از تو دماَش از تو و جایش با تو
مادرم گفت دَمِ پنجره فولادِ رضا
گوشهای در حرمِ کرببلایش با تو
یک سفر پای پیاده به زیارت با ما
یک سحر گریه در ایوانِ طلایش با تو
کاش میشد حرم عمهتان میرفتیم
آرزو از من و یک بار دعایش با تو
حسن لطفی
@deabel
#امام_زمان_عج
بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست
اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست
تو پیر گریهء مایی مرا دعائی کن
که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست
بهار بودن من دیده های نمناک است
به روضه ها که ببارم دگر خزانی نیست
چقدر دوری از تو ز گریه دورم کرد
برای وسعت این رزق جُز تو بانی نیست
شباهت من و تو این لباس مِشکی شد
وگرنه بهر رسیدن به تو توانی نیست
گذشت هم رمضان و گذشت هم عرفه
هنوز غرق گناهم غمم نهانی نیست
به دستهای عمویت بگیر دست مرا
که بهتر از تو مرا چاره و اَمانی نیست
بیا به روضهء دستِ قَلم سراسیمه
بیا و روضه بخوان جز تو روضه خوانی نیست
بیا بگو که علمدار بر زمین اُفتاد
ز چشم پاره بگو قدرت بیانی نیست
بگو چه شد که ز پهلو سرش به نیزه نشست
که بعد از آن به تن اهل خیمه جانی نیست
مگر چه بوده عمودی که بر سرش آمد
که بهر ساقیِ طفلان لب و دهانی نیست
ز علقمه که می آمد حسین شَک کردند
صدا زدند که بابای ما کمانے نیست
مجتبی صمدی شهاب
@deabel
#امام_زمان_عچ
آقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن آخرش به خدا خوب میشوم
حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب میشوم
این روزها ز دست دل خویش شاکیم
قدری تحملم بنما خوب میشوم
من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم
کِی از دعای اهل بکا خوب میشوم
جمعی کبوتر حرم فاطمی شدنم
من هم شبیه آن شهدا خوب میشوم
گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است
در چشمه سار ذکر و دعا خوب میشوم
من بدترین غلام حقیر ولایتم
ای بهترین امام، بیا، خوب میشوم
با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم
سیدمحمد میرهاشمی
@deabel
#امام_زمان_عج
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات، این قوم از موسی چه میخواهد
شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم
دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه میخواهد؟
پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی
مجنون جز این پیغام، از لیلا چه میخواهد
پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه میخواهد
تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه میخواهد
چیز مهمی نیست این که ما چه میخواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه میخواهد
ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه میخواهد
علی اکبر لطیفیان
@deabel
غروب درد
ای همسفر تو داغ در این کاروان شدی
چون گنج درد گوشه ی ویران نهان شدی
ای شاخه ی امید به نخل دو چشم من
دیدم که مثل فاطمه قامت کمان شدی
ای بی قرار از غم روی پدر بگو
آخر ز چیست این که چنین ناتوان شدی
کم کم نشست گرد جدایی به دامنت
اول شکسته گشتی و بعدا" خزان شدی
از بس که خورد بر تن پاک تو کعب نی
نیلی ترین شقایق این بوستان شدی
گفتی هزار درد خودت را به رأس باب
امشب ز چیست این همه شیرین زبان شدی
چشمت کبود گشته شبیه دو گونه ات
یاس سپید از چه چنین ارغوان شدی
خورشید و ماه جلوه ی چشمان من ، تو نیز
گلگون ترین ستاره ی این آسمان شدی
از بس که بود شوق سفر در نگاه تو
با رأس باب راهی باغ جنان شدی
«یاسر» تو نیز عطر مصیبت به جان زدی
با درد خویش جانب گلها روان شدی
**
محمود تاری «یاسر»
@deabel
روضهٔ #دیر_راهب
در فکر گلی بودم و گلزار خریدم
گل خواست دلم ، خرمن و خروار خریدم
در گلشن فردوس برین هم نفروشند
این طُرفه گلی را که من از خار خریدم
دیدم که به کف مایه و مقدار ندارم
بهر دو جهان مایه و مقدار خریدم
@hosenih
دیگر نکشم ناز طبیبان جهان را
زیرا که دوای دل بیمار خریدم
تا جلوه فروشد به جهان، گوشهی دیرم
با ذرّه، مهین مطلع انوار خریدم
در جلوهگری، غیرتِ خورشیدِ سپهر است
ماهی که من از کوچه و بازار خریدم
حیف است که با درهم و دینار بسنجم
هر چند که با درهم و دینار خریدم
خاک دو جهان بر سر صرّافِ فلک باد!
سر بود که با قیمت دستار خریدم
سودایی از این گونه که دیده است به عالم؟
کم دارم و این دولت بسیار خریدم
خلق دو جهان گر بخورد غبطه، عجب نیست
چیزی که خدا بود خریدار، خریدم
شاید که چو من، راهبی اسلام برآرد
چون رأس حسین از کف کفّار خریدم
در ماتمش از دیده، چرا خون نفشانم؟
آخر سر یار است ز اغیار خریدم
دیگر نکنم واهمهی حشر که این سر
شمعی است که از بهر شب تار خریدم
از سرّ حقیقت، مگر آگه شوم امشب
زر دادم و گنجینهی اسرار خریدم
@hosenih
ای دیده! تو را گر سر و سودای تماشاست
آیینهی صد عزّت و ایثار خریدم
دوزخ دگری راست که دربست بهشتی
امشب من از این لشگر خونخوار خریدم
«نظمی»! ز هنر هر چه به بازار جهان بود
سنجیدم و این طبع گهربار خریدم
شاعر: #نظمی_تبریزی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ #دیر_راهب
بدشت ماریه کشتند امیر بطحارا
بهم زدند همه روی ملک دنیارا
رسیده امر بجائی که سبط پیغمبر
مکان و منزل خود کرد دیر تر سارا
@hosenih
در ان دمیکه بدیر یهود سکنی کرد
فتاده لرزه به نه طاق ملک سکنارا
ملائک و رسل و اولیاء گریبان چاک
زدند دوره همه دوره کلیسارا
به چرخ چار در ان لحظه جبرئیل رسید
خبر نمود از این قصه اش مسیحارا
که سبط ساقی کوثر در ان شب تاریک
نمود رشک ارم منزل نصارارا
چو کعبه اهل سماءچون طواف میکردند
بدور ان سر خونین و ماه سیمارا
به نطق امده قران ناطق داور
بخواند ایه کهف و رقیم و حسنا را
بگوش فاطمه تا که رسید صوت حسین
بکند و ریخت ز سر زلف عنبر اسارا
فتاد شور قیامت بدیر نصرانی
که خاکیان بزمین دید اشک زهرارا
بحیرتم که پیمبر چگونه صبر نمود
بدیر ارمنیان دید آل طاهارا
طناب ظلم ببازوی زینب کبرا
دوشاخه در کف ان دختران رعنا را
@hosenih
به چسم حضرت سجاد بود زنجیری
که سوختی دل هر گونه سنگ خارارا
خموش باش ((ذلیلا))بدیر نصرانی
مکن خراش جگرهای پاره پارارا
شاعر: مرحوم #ذلیل_تبریزی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ #دیر_راهب
ز کوفه آل یاسین بار بستند
به محمل جمله با افغان نشستند
به راه شام ویران بود دیری
در آنجا معتکف یک اهل خیری
یکی راهب بدان دیرش مکان بود
ز رویش نور یزدانی عیان بود
چه راهب ثانی اثنین مسیحی
چه راهب تالی تلو ذبیحی
@hosenih
چه راهب روز و شب سرگرم اذکار
چه راهب نقطه حق جوی پرگار
فراز بام آن دیر دل افروز
بر آمد از قضا راهب یکی روز
زهر سو بود سر گرم تماشا
به صنع سرمدی خلاق یکتا
که ناگه دید از یکسوی آن دشت
ز مشرق شمس رخشانی عیان گشت
ز پی طالع مه چندی منور
همه چون بدر تابان مطهر
پس آنگه دید راهب کوکبی چند
همه دنبال هم بر بسته دربند
به اطراف مه و خورشید کوکب
گرفته شش جهت دیدی یکی شب
جمال لا مکان را در مکان دید
خدا را زاهد ترسا عیان دید
سری چند همچو خورشید از بدن دور
مشعشع رویشان چون سینه طور
به پیشاپیش آن سرهای پر خون
سری دید از همه در رفعت افزون
زنان و دخترانی چندش از پی
همه بر سر زنان از غربت وی
بپای دیر او منزل نمودند
ز پشت ناقه ها محمل گشودند
فرود آمد زدیر آن طینت پاک
گشودی در بدان افواج بی باک
بدیشان گفت لشکر از کجائید
مرا واقف از این شورش نمائید
شما را این تهاجم بی سبب نیست
بگوئید این زنان و این سر از کیست
باو گفتند آن خلق تبه کار
چو باشد راهبا با این سرت کار
کنون ما این عیال و این سران را
همی این بسته پرها کودکان را
که بینی روزشان را جمله چون شام
اسیری میبریم از کوفه بر شام
چو راهب این سخن زانها شنیدی
میان دیر خود گریان دویدی
گرفت از مخزن جان بدرهٔ زر
به ایشان داد بگرفت آن جهان سر
زری داد و سر جانان خریدی
سعادت بین نگو ارزان خریدی
به دیر آمد بروی خویش در بست
پس زانو دمی در فکر بنشست
گهی در ناله گه در فکر بودی
گهی گرم دعا گه ذکر بودی
بدور شمع سر پروانه گردید
ز خویشان جهان بیگانه گردید
گشودی راهب عاشق زبان را
که جوید شاید آن سر نهان را
در اول گفت ای سر صفوتی تو
ویا گنجور پاک رحمتی تو
تو نوحی یا که ابراهیمی ای سر
و یا هستی ذبیح الله اکبر؟
تو ئی ای سر مگر موسی بن عمران
که هست از قبطیا نت دیده گریان
مسیحی ای سر این شورش صلیبت ؟
عجب دارم از احوال عجیبت
تورا ای سر قسم اول به اسفار
که آمد مر رسولان را ز دادار
بحق حرمت تورات اقدس
به انجیل و بدان سِفر مقدس
تو ای سر از کدامین خاندانی
ز بستان کدامین دودمانی؟
نشد زین گفته حل مشکل او
نروئیده ز شوره حاصل او
دوباره گفت ای محبوب سر مد
دهم سو گند ای سرور به احمد
بحق بن عم و دامادش ای سر
بحق حضرت زهرای اطهر
ز خا موشی مرا ای سر مرنجان
دمی با من تکلم کن مرا جان
چو بردی نام زهرا راهب عشق
تجلی کرد هر سو ثاقب عشق
به طورش جلوه کردی نور الله
زخود بیخود شد آن مرد دل آگاه
ز هر سو دید صد مو سی ابن عمران
فتاده محو و مات اندر بیابان
لب پر خون آن سر شد چو گل باز
تکلم کردن آن سر کرد آغاز
@hosenih
بافغان گفت کی شوریده ترسا
اگر خواهی مرا باشی شناسا
من ای راهب غریب این دیارم
بدشت کربلا افتاد گذارم
جوانان مرا لب تشنه کشتند
ز یارانم کسی راهب نهشتند
تنم را در میان خون کشیدند
سرم را از قفا عطشان بریدند
شاعر: #افسر_خونساری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضهٔ #دیر_راهب
بدادم زر , گرفتم در عوض جان
چه جان , جان جهان به به چه ارزان
اگرچه زر بدادم سر گرفتم
به عالم زندگی از سر گرفتم
همین دولت بسم در نشاتینم
که من سوداگر راس حسینم
چو من سوداگری سودا نکرده
که سودش عقل را دیوانه کرده
زسودای سری سودا زدستم
که گنج عالمین افتاده دستم
زروی گنج , گردی گر فروشم
زیانکارم به فردوس ار فروشم
چنان در ملک ترسایی به سیرم
که عیسی را فرود آرم به دیرم
اگر عیسی به چرخ چارمین است
مرا سر برتر از عرش برین است
از آنم سربلند از عرش برتر
که سر بنهاده ام بر پای این سر
ز راز این لب خشکیده ماتم
مگر خضرم لب آب حیاتم
و یا موسایم اندر طور سینا
کز این سر نور حقّم در تجلا
من آن بینم به رای العین از این نور
که موسی را ز ارنی بود منظور
اگر انجام ترسایی چنین است
خوشا آئین من آئین دین است
خداوندا من اکنون در کنشتم
و یا در غرفه باغ بهشتم
من از هر سرفرازی سرفرازم
که مهماندار سلطان حجازم
همی ناز ای مسیحا بر محمد
حسین از کعبه سوی دیرت آمد
تو ای بانوی مریم تو کجائی
که امشب بایدت بر دیرم آیی
من آن ترسا و دیرم در کنشت است
چرا مهمان من زیب بهشت است
سری که سینه زهراست مهدش
چرا دست من ترساست مهدش
شاعر: مرحوم #ذهنی_زاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد
در اول بهار زمستان شدم حسین
کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم!
آیینه ی ترک ترک در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم!
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم که تن تو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین!
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هر چند در مسیر سرت ازدحام بود
اما درست مثل همیشه امام بود
بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین!
من که به روی چشم علمدار جام بود
یادم نمی رود سر بالا نشین تو
بازیچه ی نگاه اهالی شام بود
در حرف های مرد و زن پشت بام ها
چیزی اگر نبود فقط احترام بود
با دست سنگ صورت تو خط خطی شده
از بس که آفتاب تو نزدیک بام شد
تو رفتی کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
دستی که چوب زد لب قرآنی تو را
زیر سوال برد مسلمانی تو را
بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید
تا که رفو کنم سر پیشانی تو را
می خواستند پیش همه کوچکت کنند
اما خدات خواست سلیمانی تو را
ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم
حیران نبودم این همه حیرانی تو را
این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست
یعنی کسی ندید پشیمانی تو را
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
علی اکبر لطیفیان
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
امید دل! دل سوزان برایت آوردم
خبر ز تلخی هجران برایت آوردم
بر آر سر ز لحد ای گل خزان شده ام
که یک بهار، گلستان برایت آوردم
به داغ های دلم ای شهید، کن نظری
که لاله های فراوان برایت آوردم
مزن دم از عطش ای تشنه لب که آب روان
ز اشک دیدۀ گریان برایت آوردم
به جای مُشک که بر خاک تربتت ریزم
به چهره، گرد بیابان برایت آوردم
عنایتی کن و سوغاتی مرا بپذیر
ز شام، موی پریشان برایت آوردم
سخن ز خاطرۀ بزم شام و طشت طلا
خبر از آن لب و دندان برایت آوردم
به اشک خجلت و چشمان بسته ام بنگر
خبر ز گوشۀ ویران برایت آوردم
به زیر پیرهن خویش از کبودی تن
هزار قصّۀ پنهان برایت آوردم
سخن ز خاطرۀ بزم شام و طشت طلا
خبر از آن لب و دندان لب و دندان برایت آوردم
بیار دست و سرشک سکینه را کن پاک
و راز گوشۀ زندان برایت آوردم
شکست سرو قدم زیر کوه غصۀ ولی
لوای فتح نمایان برایت آوردم
اگر چه نامه سیاهی به نزد ما "میثم"
نوید رحمت و غفران برایت آوردم
استاد حاج غلامرضا سازگار
@rozeh_1
#اربعین_حسینی
یک اربعین چو کاسه ی خون هر دو دیده شد
یک اربعین سرت به سر نیزه دیده شد
یادم نمی رود که در اینجا چه دیده ام
گلهای باغ فاطمه با خنده چیده شد
ای همسفر ز رنج سفر این قدر بدان
از داغ غصه های تو زینب خمیده شد
ای گوشوار عرش برین،بهر گوشوار
گوش تمام دخترکانت دریده شد
هر وقت بین ره به زمین خورد کودکی
آنجا صدای گریه ی زهرا شنیده شد
سربسته گویمت که مپرس از سه ساله ات
درگوشه ی خرابه یتیمت شهیده شد
درچار فرسخ است اگر حد تربتت
چون زیر نعل جسم تو هرسو کشیده شد
یادم نمی رود که عدو کاکلت گرفت
با سختی تمام سر تو بریده شد
زینب کجاو کوچه وبازار برده ها
رنگ از رخ تمام اسیران پریده شد
محمود اسدی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
آورده هرم آه بلا بر سرم حسین
بنشانده بر مزار تو خاکسترم حسین
آهسته گویمت که علمدار نشنود
کن یک نظر که خواهر بی معجرم حسین
دستی برون بیار ؛ تو دستی بکش ببین
مجموع خط کوفی بر پیکرم حسین
از گوشوار و معجر و خلخال ها مپرس
چیزی نمانده در بر اهل حرم حسین
هرجا که دست صاعقه رنگ طمع گرفت
کردم سپر برای تو برگ و برم حسین
این رد ریسمان اسیری به دست من
ارث و هویتی است که از حیدرم حسین
با نوحه های حنجره زخمی ام هنوز
بر سینه می زند زغمت مادرم حسین
شکر خدا شکسته سرم، سرشکسته، نه!!
خواهر شدم فدای سر تو سرم حسین
نقش بر آب زحمت زینب شده حسین
شرمنده از امانتی دخترم حسین
سعید محمدی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
پاشو از جا ای بی سر
پاشو ای پاره پیکر
پاشو از جا آرومِ ، قلب خواهر
غصه هات کرده نیمه جونم
بی تو می میرم خوب میدونم
داغ دوریت کرده اینجوری ، قدکمونم
ای حسینم بی تو من میمیرم
بی تو من خیلی تنهام
سو نمونده به چشمام
بعد تو دیگه دنیا ، رو نمیخوام
نیزه شد سهم جسم پاره ت
شد نصیب من هم اسارت
مثل تو هستیِ خواهر هم ، رفته غارت
ای حسین جان بی تو من میمیرم
رو دلم پا گذاشتی
منو تنها گذاشتی
رفتی و خواهرت رو ، جا گذاشتی
تا ابد گریون چشماتم
بیقرار کرببلاتم
از تو چی مونده واسم غیرِ ، درد و ماتم
ای حسین جان بی تو من میمیرم
بهمن عظیمی
@rozeh_1
#اربعین_حسینی
عاقبت آمدم پس از عُمری
به مزارت نه بر مزارِ خودم
آمدم های های گریه کنم
به دلِ خون و داغدارِ خودم
چند وقتیاست بغضِ سنگینی
به گلویم نشسته ، میبینی؟
کارِ خود را فراق با من کرد
کمرم را شکسته میبینی؟
شانههای ضعیفِ طفلانت
خواهرت را کشان کشان آورد
هرکه اینجا رسیده سوغاتی
سر و رویی پُر از نشان آورد
شرحِ این راه را یتیمانت
با زبانِ اشاره میگویند
با لبی زخم خورده ، چاک و کبود
با تَنی پاره پاره میگویند
شام با من چه کرده ، میبینی؟
رویِ پیشانیام پُر از چین است
بعد از این ضجهای نمیشنوم
گوشم از تازیانه سنگین است
با اشاره رُباب میگوید
هیچ داغی شبیه این غم نیست
بِینِ گهواره نه ببین زینب
کودکم بینِ قبرِ خود هم نیست
از سرت بی خبر نبودم که
هر شبی دست این و آن دیدم
با کمی لختِ خون عقیقت را
من به انگشتِ ساربان دیدم
بود بر گیسوانِ تو جایِ
پنجهی چندتا زنا زاده
زود فهمیدم از محاسنِ تو
که سَرَت در تنور اُفتاده
کاش میشد که بوریا بودم
تا نگه دارمت همیشه تو را
کاش میشد که بوسهای بزنم
باز حلقومِ ریش ریشِ تو را
اربعینی گذشته اما باز
نیزههاشان هنوز در خاک است
لخته خونهای خشک بر تیر است
تیغهای شکسته بر خاک است
یاد عصری که دیدمت اینجا
بعدِ غارت عجیب میخندند
حرفِ سوغات بود و با عجله
از تَنَت تکه تکه میکندند
پای من جان نداشت تا آیند
بی اثر بود هرچه کوشیدم
از سرِ شیبِ تُندِ گودالت
تا کنارِ تنِ تو غلطیدم
سرِ عمامه و عبایت نَه
بود دعوا برایِ پیرهنت
دستهایم بُرید وقتی که
تیغها را کشیدم از بدنت
حسن لطفی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
چهل روزه تو نیستی پیش زینب
چشش خونه، دلش آتیشه زینب
چهل روزه سرم بیسایبونه
سرت رو نی برام روضه میخونه
چهل روزه عطش دارم بیادت
شبیه ابر میبارم بیادت
چهل روزه که تاج سر ندارم
کنار خود علی اکبر ندارم
چهل روزه تنم جانی نداره
حرم دیگه نگهبانی نداره
چهل روزه دلم پیش ربابه
به یادت زیر نور آفتابه
همینجا خصم بیبالوپرش کرد
کمان حرمله بیاصغرش کرد
همینجا از فرس افتاد جسمت
همینجا از نفس افتاد جسمت
همینجا از اراذل تیر خوردی
عمود و نیزه و شمشیر خوردی
همینجا پیکرت سنگجفا خورد
تنت از پیرمردی هم عصا خورد
همینجا بود بد شرّی بپا شد
به دست شمر جسمت جابهجا شد
همینجا پنجه در گیسوت انداخت
جسورانه بزاقی روت انداخت
تو رو وقتی ذبیحاً بالقفا کرد
سرت رو از تنت وقتی جدا کرد
تنت وقتی که غارت شد سرت رفت
به دست ساربان انگشترت رفت
حرم تنها شد و شد وقت غارت
جسارت، هیجسارت، هیجسارت
هجوم از دشمن تو، زیور از من
عمامه از تو بردن، معجر از من
دلم خیلی برای دخترت سوخت
موهای اون مثِ موی سرت سوخت
سر تو توی آغوشش نمیرفت
دیگه گوشواره تو گوشش نمیرفت
امیر عظیمی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
نمیخواهم بگویم آنچه دیدم
نمیخواهم بگویم ماجرا را
کجا رفتم چه ها دیدم بماند
نکرده هیچ کس با من مدارا
به روی شانه بار غم کشیدم
میان سینه ام غیر از تبت نیست
همین اندازه می گویم برادر
دگر این زینبت آن زینبت نیست
اگر چه زنده ام-اما به سختی
خودم را تا مزار تو رساندم
مرا با زور از پیش تو بردند
خودم ناراحتم این جا نماندم
تنت روی زمین ماند و سرت هم
فراز نیزه بالای سرم بود
چهل روزه است روز وشب ندارم
غم تو بغض و آه حنجرم بود
رسیدم از سفر آن هم چگونه
پر از دردم، غمینم ،نیمه جانم
شکسته حرمتم در کوچه بازار
شهیدِ طعنه و زخم ِ زبانم
دم دروازه ها یادم نرفته
سرت را نیزه دار تو تکان داد
میان حلقه ی نامحرمان هم
یکی با دست طفلت را نشان داد
همان بهتر که سر بسته بماند
مصیبت های سنگینی که دیدم
اگر چه دور بودم از تو اما
ولی شکر خدا پیشت رسیدم
محمدحسن بیات لو
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
نمیخواهم بگویم آنچه دیدم
نمیخواهم بگویم ماجرا را
کجا رفتم چه ها دیدم بماند
نکرده هیچ کس با من مدارا
به روی شانه بار غم کشیدم
میان سینه ام غیر از تبت نیست
همین اندازه می گویم برادر
دگر این زینبت آن زینبت نیست
اگر چه زنده ام-اما به سختی
خودم را تا مزار تو رساندم
مرا با زور از پیش تو بردند
خودم ناراحتم این جا نماندم
تنت روی زمین ماند و سرت هم
فراز نیزه بالای سرم بود
چهل روزه است روز وشب ندارم
غم تو بغض و آه حنجرم بود
رسیدم از سفر آن هم چگونه
پر از دردم، غمینم ،نیمه جانم
شکسته حرمتم در کوچه بازار
شهیدِ طعنه و زخم ِ زبانم
دم دروازه ها یادم نرفته
سرت را نیزه دار تو تکان داد
میان حلقه ی نامحرمان هم
یکی با دست طفلت را نشان داد
همان بهتر که سر بسته بماند
مصیبت های سنگینی که دیدم
اگر چه دور بودم از تو اما
ولی شکر خدا پیشت رسیدم
محمدحسن بیات لو
@deabel
#اربعین_حسینی
عاقبت آمدم پس از عُمری
به مزارت نه بر مزارِ خودم
آمدم های های گریه کنم
به دلِ خون و داغدارِ خودم
چند وقتیاست بغضِ سنگینی
به گلویم نشسته ، میبینی؟
کارِ خود را فراق با من کرد
کمرم را شکسته میبینی؟
شانههای ضعیفِ طفلانت
خواهرت را کشان کشان آورد
هرکه اینجا رسیده سوغاتی
سر و رویی پُر از نشان آورد
شرحِ این راه را یتیمانت
با زبانِ اشاره میگویند
با لبی زخم خورده ، چاک و کبود
با تَنی پاره پاره میگویند
شام با من چه کرده ، میبینی؟
رویِ پیشانیام پُر از چین است
بعد از این ضجهای نمیشنوم
گوشم از تازیانه سنگین است
با اشاره رُباب میگوید
هیچ داغی شبیه این غم نیست
بِینِ گهواره نه ببین زینب
کودکم بینِ قبرِ خود هم نیست
از سرت بی خبر نبودم که
هر شبی دست این و آن دیدم
با کمی لختِ خون عقیقت را
من به انگشتِ ساربان دیدم
بود بر گیسوانِ تو جایِ
پنجهی چندتا زنا زاده
زود فهمیدم از محاسنِ تو
که سَرَت در تنور اُفتاده
کاش میشد که بوریا بودم
تا نگه دارمت همیشه تو را
کاش میشد که بوسهای بزنم
باز حلقومِ ریش ریشِ تو را
اربعینی گذشته اما باز
نیزههاشان هنوز در خاک است
لخته خونهای خشک بر تیر است
تیغهای شکسته بر خاک است
یاد عصری که دیدمت اینجا
بعدِ غارت عجیب میخندند
حرفِ سوغات بود و با عجله
از تَنَت تکه تکه میکندند
پای من جان نداشت تا آیند
بی اثر بود هرچه کوشیدم
از سرِ شیبِ تُندِ گودالت
تا کنارِ تنِ تو غلطیدم
سرِ عمامه و عبایت نَه
بود دعوا برایِ پیرهنت
دستهایم بُرید وقتی که
تیغها را کشیدم از بدنت
حسن لطفی
@deabel
#اربعین_حسینی
یک اربعین چو کاسه ی خون هر دو دیده شد
یک اربعین سرت به سر نیزه دیده شد
یادم نمی رود که در اینجا چه دیده ام
گلهای باغ فاطمه با خنده چیده شد
ای همسفر ز رنج سفر این قدر بدان
از داغ غصه های تو زینب خمیده شد
ای گوشوار عرش برین،بهر گوشوار
گوش تمام دخترکانت دریده شد
هر وقت بین ره به زمین خورد کودکی
آنجا صدای گریه ی زهرا شنیده شد
سربسته گویمت که مپرس از سه ساله ات
درگوشه ی خرابه یتیمت شهیده شد
درچار فرسخ است اگر حد تربتت
چون زیر نعل جسم تو هرسو کشیده شد
یادم نمی رود که عدو کاکلت گرفت
با سختی تمام سر تو بریده شد
زینب کجاو کوچه وبازار برده ها
رنگ از رخ تمام اسیران پریده شد
محمود اسدی
@deabel