eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده برای آمدنت مادرت دعا کرده برای اینکه بگیری تو انتقامش را میان نافله هایش چه ناله ها کرده اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده  تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده هزار سال گذشته هنوز عزاداری تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده شنیده ام که بدست شماست پیرهنش نگه به پیرهنش بادلت چها کرده  برای زخم کبودش بیار دارویی همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده جواد حیدری @rozeh_1
ما را شکست بیش و کم ِ آخرالزمان عاصی شدیم از ستم ِ آخرالزمان گم کرده ایم بی تو عجب راهِ راست را در انحنایِ پیچ و خم ِ آخرالزمان دلتنگ و خسته ایم از آشوب های شهر از فتنه های دم به دم ِ آخرالزمان تدبیرِ گرگ ها نفس گله را گرفت تیز و بُرنده شد قلم ِ آخرالزمان سختی کشیده ایم ولی بر زمین نخورد از دست هایمان علَم ِ آخرالزمان تنها به شوقِ دیدن تو صبر می کنیم در زیرِ آخرین قدم ِ آخرالزمان جا دارد از لبان تو یکروز بشنویم صدها درود بر عجم ِ آخرالزمان «یا أیهاالعزیز» بیا و ظهور کن برگرد ای أباالکرم ِ آخرالزمان ای عشقِ هاشمی نسب ای منجیِ جوان ما را که پیر کرد غم ِ آخرالزمان! مرضیه عاطفی @rozeh_1
قسم به سینۀ مجروح مادرت زهرا   تو بر ظهور دعای فرج بخوان مولا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز شرار دود ز بیت علی رود بالا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که علی بود هنوز عزادار مادرت زهرا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز علی است مثل تو مظلوم و بی کس و تنها تو بر ظهور دعای فرج بخوان که کند همیشه مادر پهلو شکسته بر تو دعا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسن به زیر ضرب لگد دید مادر خود را تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسین فتاد پشت در خانه، مادرش از پا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز صدای نالۀ محسن رسد به عرش خدا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که به نی بوَد هنوز سر پاک سیدالشهدا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که بود شـرارۀ دل «میثم» همیشه وقف شما استاد حاج غلامرضا سازگار @rozeh_1
آقا سلام، روضه مادر شروع شد باران اشک های مکرر شروع شد آقا اجازه هست بخوانم برایتان این اتفاق از دم یک در شروع شد تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت،روضه معجر شروع شد فریادهای مادر پهلو شکسته ات تا شد فشار در دو برابر شروع شد این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب بی اختیار گریه حیدر شروع شد وقتی رسید قصه به اینجای شعر من ایام خانه داری دختر شروع شد ... دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر یک ماجرا به قافیه سر شروع شد وحید محمدی @rozeh_1
دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن دست دل در دامن آل عبا باید زدن نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی گر نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن روبروی دوستان مرتضی باید نهاد مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن در دو عالم چارده معصوم را باید گزید پنج نوبت بر در دولت سرا باید زدن پیشوائی بایدت جستن ز اولاد رسول پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن گر بلائی آید از عشق شهید کربلا عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن هر درختی کو ندارد میوهٔ حب علی اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن سرخی روی موالی سکه نام علی است بر رخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن بی ولای آن ولی لاف از ولایت می زنی لاف را باید که دانی از کجا باید زدن ما لوائی از ولای آن ولی افراشتیم طبل در زیر گلیم آخر چرا باید زدن بر در شهر ولایت خانه ای باید گزید خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن شاه نعمت الله ولی @rozeh_1
در روزگاری که علی بر مرده جان می داد مریم به گهواره مسیحا را تکان می داد در بین آغوش علی خورشید می خوابید مهتاب را هر شب به دست آسمان می داد تا پلک می زد صد غزل، صد مثنوی می ریخت با چشم خود مضمون به دست شاعران می داد "در نجف" از عرش روی خاک می بارید وقتی علی خاک عبایش را تکان می داد با تیغ، زیبایی رزمش بیشتر می شد بس بود لشکر را اگر ابرو نشان می داد دشمن اگر جایی به روی خاک می افتاد تا این که برخیزد ز خاک او را زمان می داد از دشمنان در صلب هر فردی اگر می دید بوده محب مجتبی بر او امان می داد . روز دوشنبه، مجتبی، کوچه و اما بعد دستی بهارش را به سرمای خزان می داد آن خنده های کودکی جای خودش را به موی سپید و گریه و لکنت زبان می داد... امید افضلی @rozeh_1
باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی درد این است که ما مدعی هجرانیم! درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی غافل از چشمِ خدابین تو مستیم همه فعل ما را همه دیدی و نفهمید کسی بی حیاییم و به جای همه ی ما آقا لبت از شرم گزیدی و نفهمید کسی هر سحر توبه به جای همه ی ما کردی جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی بارها وقت زمین خوردن ما با عجله بهر امداد دویدی و نفهمید کسی چه شد آخر وسط روضه ی ما غوغا شد؟ به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا سرمان دست کشیدی و نفهمید کسی صبح و شب گریه برای غم مادر کردی مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی دیده ای واقعه را... آجرک الله آقا شاهد قتلِ شهیدی و نفهمید کسی محمد جواد شیرازی @rozeh_1
در روزگاری که علی بر مرده جان می داد مریم به گهواره مسیحا را تکان می داد در بین آغوش علی خورشید می خوابید مهتاب را هر شب به دست آسمان می داد تا پلک می زد صد غزل، صد مثنوی می ریخت با چشم خود مضمون به دست شاعران می داد "در نجف" از عرش روی خاک می بارید وقتی علی خاک عبایش را تکان می داد با تیغ، زیبایی رزمش بیشتر می شد بس بود لشکر را اگر ابرو نشان می داد دشمن اگر جایی به روی خاک می افتاد تا این که برخیزد ز خاک او را زمان می داد از دشمنان در صلب هر فردی اگر می دید بوده محب مجتبی بر او امان می داد . روز دوشنبه، مجتبی، کوچه و اما بعد دستی بهارش را به سرمای خزان می داد آن خنده های کودکی جای خودش را به موی سپید و گریه و لکنت زبان می داد... امید افضلی @rozeh_1
دوشین به شرابخانه اندر رفتم بزنم می مقرر با پیر مغان مجال صحبت گردید برای من میسر بر دست به لاله دادمش بوس بر پای به ناله سودمش سر گفتم ز تو بنده را سؤالیست ای خواجه ی راد بنده ­پرور گویند که چون ز گرد نعلین زینت ده عرش شد پیمبر بشنید و بدید اندر آنجا دست علی و کلام حیدر الله در آن میان کجا بود گر بود علی به پرده اندر؟ گفت از پی حل این معما کافی نبود هزار دفتر لیکن کنمت ز بیتی آگاه زین سّر نهفته­ ی مستّر در حالت مستی اندر این باب می­خواند موافق قلندر در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله رفتم به طواف کعبه شاید بر دوست کسی­ام ره نماید دیدم به طواف خانه رندی این طرفه کلام می­سراید کاین مولد حیدر است و آن را کز خلق طواف و سجده باید گفتم که بدین کلام شرحی برگو که دل از گمان برآید من آمده ­ام به دفع حیرت حرف تو به حیرتم فزاید این خانه­ ی حق بود در اینجا هر بنده خدای را ستاید مخصوص علی­اش گر بدانی در مذهب مسلمین نشاید گفتا دگر این سخن نگویی زی وحدت اگر دلت گراید گفتم که ز وحدتم سخن گوی تا عقده ز کار من گشاید خندید و به پاسخ من آورد این بیت که زنگ دل زداید در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به نصیری ؛ ای زمستی از اوج گرفته جا به پستی غالی به علی شدی و غافل از صانع کارگاه هستی چون شد که ز مغز تو برون رفت کیفیت باده­ی الستی؟ در روز الست ربّ خود را گفتی تو بلی و عهد بستی امروز چه شد به دیگری دل بربستی و عهد را شکستی؟ گفتا مستیز با زبردست در حالت عجز و زیردستی پر طعنه مزن به من ، که چون من کس می­نکند خداپرستی قائل به خداپرستی من گردی چو من ار ز خویش رستی گفتم ز خدا سخن چه گویی؟ آخر تو رهین حیدر استی آشف ز گفته­ ی من و کرد این بیت بیان به شور و مستی در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به یکی ز اهل عرفان کی مشکل خلق از تو آسان با آن همه شور و شوق دیدار تسکین ز چه یافت پور عمران؟ زان ارنی و لن ترانی آخر برگو به کجا کشید پایان؟ محروم شد از سؤال یا دید دیدار خدای حی سبحان؟ گفتا که بجز به جذبه­ی حق موسی ارنی نکرد عنوان آموخت چو حق طلب به سائل بر او نکند چگونه احسان؟ گفتم که به بنده در دو عالم ممکن نشود لقای یزدان موسیش چگونه دید؟ گفتا: گردید علی بر او نمایان گفتم که من از خدای گویم گویی تو از آن ولی ذوشان؟! گفتا نشنید­ای مگر تو این بیت که مرده را دهد جان در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله گفتم به محققی که از خاک چون کرد مسیح جا بر افلاک رفت آن گل باغ حق چگونه بیرون ز میان خار و خاشاک؟ گفت از پی قتل او مصمم گشتند چو آن گروه بی­باک او برد سه ره ز ایلیا نام پس جا به فلک گرفت چالاک گفتم نشناسم ایلیا را گفتا که وصی شاه لولاک گفتم که مسیح باید آندم یاری طلبد ز ایزد پاک بر غیر پناه بردن او دور است ز رأی اهل ادراک گفت آنکه به حق دلیل خلق است بر غیر پناه برد؟! حاشاک گفتم که تو گفتی از علی جست امداد و بر آسمان شد از خاک! گفتا ز صغیر بشنو این نقل تا جان و دلت شود طربناک در مذهب عارفان آگاه الله علی ، علی است الله صغیر اصفهانی @rozeh_1
اگر که قبله نما در مدار می لرزد به شوق سجده به ایوانِ یار می لرزد شراب روی ضریح تو جمع ضدین است کنار صحن تو مست و خمار می لرزد ز هُرم آتش عشق تو«شمس» تب کرده واز رطوبت مِی شهریار می لرزد پیاده آمده ای بین دشمنان اما ز هیبتی که تو داری سوار می لرزد معاندی که به تیغ تو جان خود را داد به جبر آمد و بی اختیار می لرزد شنیده است صدای تو را نبی وقتی که تار صوتی پروردگار می لرزد میان خلوت خود از شکوه جلوت تو کسی که بود به عشقت دُچار می لرزد به یاد وصل تو آیه به آیه قطره ی اشک به روی گونه ی هر بی قرار می لرزد به پای عشق تو تمار سر فرود آورد عجیب نیست اگر روی دار می رقصد علی اصغر یزدی @rozeh_1
رسید از عرش، ذکرِ «لافتی» با خلقت حیدر دعایِ «ربّنا» شد «آتنا» با خلقت حیدر به عشقش بابِ آمرزش به روی عاصیان شد باز دو چندان شد تبِ «إغفر لَنا» با خلقت حیدر از آن روزی که انگشتر به سائل داد فهمیدم سریعاً خلق شد خیلِ گدا با خلقت حیدر به جایِ ذکر یونسیّه، یونس یاعلی(ع) میگفت به روی نیل؛ موسی زد عصا با خلقت حیدر «قسیم النّار والجنّه»! چه شیرین است این جمله بهشت از مرزِ دوزخ شد جدا با خلقت حیدر ملائک، عالم و آدم، زمین و آسمان خواندند همه «نادعلی» را یکصدا با خلقت حیدر برای دردمندان در نجف تأسیس شد امشب- پس از ایوان-طلا، دارالشفا با خلقت حیدر أمیرالمؤمنین! قرانِ ناطق! قبلۂ سیّار! بنا شد مروه و سعی و صفا با خلقت حیدر پیمبر(ص) محض ِ اثباتِ خودش شقّ القمر کرد و چه شقّ الکعبه ای کرده خدا با خلقت حیدر! مرضیه عاطفی @rozeh_1
رو زدم باز چون گــدا به علي تا شــود حاجتم روا به علي چون سپرده ست اختيار مرا حضرت "واهبُ العَطا"به علي مي رسد فصل مُقـتــدا شدنم مي كنم تا كه اقتدا به علي همچنان كز علي شدم آغــاز مي رسم من در انتها به علي مي توانم پدر صداش كنم دارم از بس كه اتّكا به علي مادرم هم خيالش آسوده ست داده ، دستِ دل مرا به علي آرزوي بزرگ من اين است همه باشــند مُبتلا به علي قصّه ي زندگي خوشايند است گـر شود ختم ماجرا به علي اي بنازم به آن طبيبي كه درد را مي كنــد دوا به علي مي زنند عاشقانه ميثم ها خنده بالايِ دارها به علي محض كوري چشم دشمن اوست فخر اگر مي كند خدا به علي ظـفـر و صبر توأمند كه بـاز ---مي سپارد نبي لوا به علي كوثرش را نه دخترش را نه جان خود داد مصطفي به علي باش بي اعتنا به خود"سائل" باش در بنـد اعتنا به علي محمد قاسمي @rozeh_1