از کرخه تا شام
اين عكس 🖼متعلق به شهید #صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش✍ باقی مانده است:
"نرخ رفتن به #سوريه چند است؟
قدر دل💔 كندن از دو فرزند است"
آخرین نفر #پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و مصطفی ساعت ⏰۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی📞 صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش میگذشت خیلی #دلتنگش بودم، حرف که میزدیم گفتم: مصطفی جان! مواظب خودت باش 😢خیلی دلم برایت تنگ شده گفت: مادر! من را به حضرت #زینب (س) بسپار، دلت ❣آرام میشود، باور کنید الان هم با اینکه پسرم #شهید شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب (س)،😇 میدانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده.💯
#شهید_سیدمصطفی_صادقی🌷
💠 @azkarkhetasham
#لالہهای_آسمونے
خیلی علاقه💞 به حضرت #زینب (س) داشت. یکی از رزمندهها که مداح🎙 بود میگفت: وقتی حسین میآمد تا در هیئت سینهزنی کند، هر #روضهای که میخواندم میگفت‼️: بخوان فقط دو کلمه آخر را از #مظلومیت حضرت زینب (س) برایم بخوان.😔 وقتی #مصیبت حضرت زینب (س) را برایش میخواندم آنقدر به سر و سینهاش میزد که میگفتم:‼️ «حسین این همه به سر و #صورتت میزنی درد نمیآید؟» میگفت: «نه، به خدا من متوجه نمیشوم.»😭 یکی دیگر از صفات حسین #ولایتمداریاش بود. پیرو خط رهبری بود💯. وقتی سخنرانی امام خمینی یا مقام معظم #رهبری از تلویزیون📺 پخش میشد بیشتر مواقع گریه میکرد. میگفت: امام خامنهای هم #مظلومیت اهل بیت (ع) را دارد.😢 ما باید #قدر رهبرمان را بدانیم. باید از ایشان درس بگیریم 📝و بفهمیم که امامان ما چقدر #مظلوم بودند.
#شهید_حسینعلی_کیانی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
من #زینب هستم. اسمم را پدرم گذاشت، پدرم مهربان💞 بود. حتماً میدانید چه میگویم. مهربان، دوست و رفیق. به ما #سخت نمیگرفت. نمیگفت چادر بپوش. میگفت: میخواهی زیباتر جلوه کنی⁉️ میخواهی در امنیت و #آسایش باشی؟ وقتی میگفتم: «بله میخواهم»،😇 میگفت: #چادر برای زن خوب است. این نظر من است. حالا چادری هستیم😍. چادر انتخاب خود ماست؛ چون حرف پدرمان را درست یافتهایم. حالا هم #امنیت داریم و هم آسایش؛ همان طور که پدرمان گفته بود💯. با آقاجانم خیلی راحت بودم. همیشه با هم #صحبت میکردیم. هروقت مرا میدید، حتی زمانی که ازدواج💍 کرده بودم، مرا محکم در بغل میگرفت و #میبوسید. پدرم همیشه به مادرم میگفت: زینب مال من است😍، اون دو تای دیگر(احمد و زهرا) مال تو، و #میخندید. نمی دانم؛ شاید چون سرنوشت خودش بیشتر با حضرت زینب(س)❣ گره خورده بود، این را میگفت. وقتی میخواست به #سوریه برود، به او گفتم: آقاجان، این همه سال رفتی، بس نیست؟ مامان، ما را تنها بزرگ کرد😔. دیگر بس است. بهخاطر ما نه، بهخاطر مامان. #پدرم مکثی کرد و گفت: حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) تنهاتر از شما هستند.😥 داستان #عاشورا را شنیدهاید؟ کربلا میدانید کجاست؟‼️و بعد شروع کرد به #روضه خواندن ..😭
✍ به روایت دختر بزرگوار شهید
📎جانشین فرماندهٔ لشگر سرافراز #فاطمیون
#شهید_سیدحسین_حسینی🌷
#سالروز_شهادت
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
🔰در سال 94 #صحبت از مدافع حرم و رفتن به سوریه مطرح شد و به من گفت "خانم، اسمم را برای رفتن به سوریه نوشتم، هرچند در جایگاه مدافع نیستم."،😔 نگاهی کردم و گفتم "هرچه خدا خواهد همان میشود. وقتی این لباس #سبز را به تن کردی یعنی خداوند لیاقت و سعادت شــ🌷ـهادت در راهش را نصیبتان کرد". تا اینکه یک شب آمد گفت #خانم، رفتن به سوریه حتمی شد" بهظاهر آرامش خود را حفظ کردم 😊اما در #دلم آشوب بود تا اذان صبح نتوانستم بخوابم.❌
🔰مدام ذکر یا حضرت #زینب(س) یا حضرت رقیه(س) خواندم😢. پدر ستون محکمی برای #خانه و خانواده است، نبودنش سخت بود.‼️ اما با خودم گفتم "اکنون زمان عمل کردن است و باید نشان بدهم چقدر #قوی هستم". زمانی که روضه 🎤اهلبیت(ع) را میشنویم میگوییم ایکاش ما آن زمان بودیم، اکنون نیز #همان زمان است. معمولاً به مراسم عروسی🎊 نمیرفت، اما 18 اسفند 94 عروسی در #تهران دعوت بود، از این فرصت استفاده کرد و از پدر و مادر و تمام فامیل نزدیک خداحافظی👋 کرد و شب بعد آن تا سه صبح نشست و #وصیتنامه را نوشت. زمان اعزام وصیتنامه را به دستم داد و گفت "همسرم،😇 ظاهر و باطن زندگی من همین است، #میسپارم به شما مراقب فرزندانم باش"🌹.
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_ابراهیم_عشریه🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham