eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی! عجیبتر که چه آسان نبودنت، شده عادت!!!! چه بیخیال نشستیم، نه کوششی نه وفایی...! فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی!! #جمعه_های_بدون_مهدی...😔 @azkarkhetasham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از کرخه تا شام
🔹 وصیت نامه برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که می‌خواستم رسیدم و برای امام حسین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها ) مجلس بگیرید و گریه کنید.   پشت سر ولی فقیه باشید و با بصیرت، چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید. از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجاب‌های روز، چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نمی‌دهد. جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست،امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه الشریف) را تنها نگذارید  وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس می‌خوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند. @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
♦️همیشه روی لبش لبخند بود نه از این بابت که مشکلی ندارد من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد... ♦️اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن شادی هایش در چهره‌‌اش وحزن و اندوهش در درونش می باشد. ♦️اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهره‌ای بـود کـه با لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت با او هیچ کـس را خسته نمی کرد. 🌷 @azkarkhetasham
🔹طی سه سالی که در جبهه بود، یک دست لباس بیشتر نگرفت. مرتب آن را می‌شست، وصله می‌‌کرد و می‌پوشید. به قول دوستانش: «علی را از دور، به لباس رنگ و رو رفته‌اش می‌شناختند.». 🔸در سرمای سخت مریوان، برای این‌که بر نفس امّاره‌ی خویش فائق آید، نه پوتین داشت، نه پالتو. گاهی جوراب هم نمی‌پوشید. آخرین روزهایی که به خانه آمد، سر زانوی شلوار مندرسی که به پا داشت، پاره شده بود. 🔹شلوار را پس از خشک شدن به مادرش داد و گفت سر زانوی این را وصله کند. مادرش گفت : که برود و یک شلوار نو بخرد یا از پادگان بگیرد. علی گفت: «مادر جان، تو این را وصله کن، ان‌شاء‌الله من چند تا شلوار می‌خرم…» 🔸وقتی وصله‌ی شلوار تمام شد، علی آن را دست گرفت و به مادر نشان داد و گفت: «این شلوار چه عیبی دارد؟» آن را اطو کرد و پوشید و گفت: «یک شلوار هم که از بیت المال کم شود، خودش یک شلوار است.» 🔹نظافت و پاکیزگی لباس برایش بسیار مهم بود، ولی نسبت به دوخت لباس حساس بود که تنگ و مدل‌دار نباشد. لباس و وسایل زندگی را برای رفع نیاز می‌دانست، نه تجمّل و تشریفات و مُد. 🔸در طی ۲۹ ماه حضور در جبهه، یک ریال حقوق دریافت نکرد. همواره یک جفت کفش کتانی به پا داشت. روزهای آخر بود که یک جفت پوتین را از بیت المال گرفت. 🔹قرار بود برای جلسه‌ای قبل از عملیّات به قرارگاه برویم، همه فرماندهان آن جا بودند. ناگهان متوجه شدم جوراب علی پاره است. گفتم: «برادر بیا من یک جفت جوراب به شما می‌دهم. این طوری خیلی ناجور است در جلسه شرکت کنید…» 🔸علی نگاه تندی به من انداخت و گفت: «همین جوراب پاره خوب است. آن‌ها با اطلاعات و آگاهی‌های من کار دارند، نه با جورابم. اگر با جورابم جلسه دارند، امر دیگری است». 📎فرماندهٔ تیپ ذوالفقار لشگر ۲۷محمدرسول‌الله(ص) 🌷 ولادت : ۱۳۳۹/۱۲/۱ تهران شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۷ فکه ، عملیات والفجرمقدماتی @azkarkhetasham
🍃🌺🍃 توی انتخابات مجلس شورای اسلامی رأی آوردیم با حاج آقا راه افتادیم بریم افتتاحیه نزدیک ساختمان مجلس که رسیدیم، مرحوم ابوترابی گفت: نگهدار... ایشون با یه حالت خاصی به درب ورودی مجلس نگاه کرد و گفت: این در رو ببین! اگه ما به وظیفه خودمون در قبال مردم عمل نکنیم، این در برای ما دروازه جهنم خواهد شد... ‌ 📌 سیدالأسرا مرحوم سید علی اکبر ابوترابی 📚 کتاب "به لطافت باران" #انتخابات #مجلس_انقلابی
📌رفاقت تا خدا در این.... ♦️زمانہ ڪہ شرط حیات نیرنگ است ♦️دلم بـراے رفیقان با وفا تـنگ است #شهید_حسین_یوسف_الهی @azkarkhetasham
پنج شنبه ها دعایم این است قدم قدم فدایت شوم .. بترکانم بُغض نفس گیر را تـــو همراهیم کنی .. حتی در سکوت .. 📎مزارشهیدان #سپهبد_حاج‌قاسم_سلیمانی🌷 #محمدحسین_یوسف‌الهی🌷 📎 پنج شنبه های دلتنگی هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷 @azkarkhetasham
🔰قسمتی از وصیتنامه سپهبد شهید قاسم سلیمانی خطاب به سیاسیون: در رقابت‌ها و مناظرات، دین و انقلاب را تضعیف نکنید. #مکتب_سلیمانی @azkarkhetasham
⭕️ مسؤلین با دقت بخوانند! #شهید_دکتر_چمران: توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود... سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد... رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ... اما روحم شفا پیدا کرد چه مریضی لذت بخشی ... شهید_دکتر_چمران