eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
از کرخه تا شام
روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقه‌ای را گرفته بودند و دو شهید هم داده بودند. دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره بشاش گفت دیشب مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه آزاد کردند. راوی: سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده فرمانده حفاظت سپاه درباره شهید سید مصطفی موسوی (مسلم) از لشکر فاطمیون @azkarkhetasham
#کلام_شهید بخدا #قسم اگر هزار بار داعش جان مرا بگیرد و دوباره جان به تنم برگردد براۍبار #هزارویکم هم تا پاۍ #جان براۍ دفاع از اسلام و میهنم می‌جنگم. #شهید_علی_قاسمی @azkarkhetasham
#صبحت‌بخیرمولای‌من در قفس سرد و تاریک سینه ام، تمام در و دیوار دلم، پر شده از چوب خط های نبودنت؛ لحظه شماری می کنم برای روزی که با مژده آمدنت، این انتظار به آخر برسد؛ آن وقت، من باشم میان یک سپاه از همه آنهایی که در شب‌های غیبت، انتظار تو را مشق کرده بودیم. ان شاءالله... صبحتون. مهدوی اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ @azkarkhetasham
من گدای دم ِ ایوان ِ نگاهتان هستم .. آمدم تا صِلِه ای دشت کنم ، اول ِ صبح ... 📎سلام، صبحتون شهدایی @azkarkhetasham
یک شب پس از شهادتش او را به خواب دیدم و گفتم:«خب محمد آقا! آن طرف چه خبر؟» گفت: همین‌قدر برایت بگویم که اگر می‌دانستم اینطرف چه‌خبر است، شب‌ها را نمی‌خوابیدم و روزها را روزه می‌گرفتم! یاحَسرَتَنا‌عَلی‌ما‌فَرَّطنافیها ای دریغ بر ما از آنچه کوتاهی کردیم... @azkarkhetasham
#لاله‌های_آسمونی یکبار که آمده بود مرخصی. خواهرش حدوداً ۵ ماهه بود. بغلش کرده بود و با بچه حرف می زد، بازی می کرد باهاش. این بچه‏ ی کوچک قه قه می خندید، مجید کیف می کرد. از اتاق آمد بیرون، حواسم بهش بود، داشت با خودش حرف می زد: «تو با این خنده ها و شیرین کاری هات، نمی تونی منو به این دنیا وابسته کنی. با این کارها نمی شه منو از جبهه واداشت.» ساکش رو بست و رفت جبهه. #شهید_مجید_زین‌الدین
از کرخه تا شام
#لاله‌های_آسمونی یکبار که آمده بود مرخصی. خواهرش حدوداً ۵ ماهه بود. بغلش کرده بود و با بچه حرف می
دلش نمی ‌خواست کار هایش جلوی دید باشد . مدتی را که در جبهه بود ، اجازه نداد حتی یک عکس یا فیلم از او تهیه شود . آخرین بار که به مرخصی آمده بود ، قبل از رفتن همه ‌ی عکس ‌هایش را از بین برد تا پس از شهادت چیزی از او باقی نماند . همین طور هم شد و برای شهادتش حتی یک عکس هم در خانه نداشتیم . همیشه پنهان ‌کار بود . حتی زخمی ‌شدنش را هم از دیگران پنهان می ‌کرد. یک بار که به مرخصی آمده بود ، احساس کردم هنگام بلند شدن به سختی حرکت می‌ کند ، ولی چیزی را بروز نداد . وقت نماز شد . وضو که گرفت ، رفت توی اتاق و در را قفل کرد . از این کارش تعجب کردم . خواهرش که کنجکاو شده بود ، از بالای در ، داخل اتاق را نگاه کرد و متوجه شد که مجید نماز را به صورت نشسته می ‌خواند . مجید از ناحیه ‌ی پا مجروح شده بود ، اما اجازه نداد حتی ما که خانواده ‌اش بودیم متوجه شویم . یک شب ، مجید به همراه شش نیروی دیگر برای شناسایی وارد خاک عراق می‌ شود . در حین شناسایی ، نیرو های عراقی سرمی ‌رسند . به محض پیدا شدن سر و کله ‌ی نیرو های عراقی ، همراهان مجید سلاح ‌های خود را می ‌گذارند و فرار می ‌کنند ، اما مجید برای این که هم سلاح‌ ها به دست دشمن نیفتد و هم این که کار شناسایی را تمام کند ، می‌ ماند . برای این که از چشم دشمن پنهان بماند ، وارد کانالی که در همان نزدیکی بوده می ‌شود . کانالی که پر بوده از آب گندیده و جسد های بوگرفته ‌ی عراقی‌ ها . خودش را در کانال نگه می ‌دارد و بالاخره عراقی‌ ها دور می ‌شوند . مجید هم پس از پایان کار شناسایی به همراه سلاح ‌ها برمی ‌گردد ، اما به خاطر قرار گرفتن در آب آلوده ‌ی کانال تمام بدنش زخم می‌ شود . زمانی که به خانه برگشت دهان و حتی روده ‌هایش تاول زده بود . به طوری که نمی ‌توانست هیچ نوع غذایی را وارد دهانش کند و تنها مایعات را ، آن هم با سختی زیاد وارد دهانش می‌ کردیم . به روایت مادربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ اطلاعات عملیات تیپ ۲ لشگر ۱۷ علی‌ابن‌ابیطالب ولادت : ۱۳۴۳/۷/۵ تهران شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷ کمین ضدانقلاب ، جاده بانه_سردشت @azkarkhetasham
#عکس_روز | #شهادت یاد لبخندی بخیر که به قهقهه شهادت پیوست ... فرمانده لشکر۱۷علی‌بن‌ابیطالب #شهید_مهدی_زین‌الدین @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
دوست شهید: یک بار موتورش را دزدیدند. ملامتش کردم که آخر مرد حسابی، چرا یک قفل درست و درمان نمی بندی به بدنه این زبان بسته می گفت: بیخیال! صبح ها که می خواست سر کار برود، با جثه لاغرش، موتور به آن سنگینی را هل میداد و می برد تا سر خیابان. که نکند صدای روشن شدن موتور، را از خواب بیدار کند دو سال همسایه بودیم، به آداب همسایگی کاملا مسلط بود! همه چیز را رعایت می کرد. از تفکیک زباله های تر و خشک گرفته، تا سر وقت زباله ها را به دم در آوردن و تحویل نیروهای شهرداری دادن. آدم ها را باید از سبک زندگی شان شناخت. اعتقادم این است حامد قبل از عزیمت به و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم، خاص بود و خاص زیست و برای ، انتخاب شد @azkarkhetasham