فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی شهر مسیحی نشین بیجی توسط همرزمان حاج قاسم آزاد می شود یک زن مسیحی روی دیوار کلیسا نوشت:
🔺مریم مقدس راحت بخواب که دیگر مسیح به صلیب کشیده نمیشود چون فرزندان حضرت زهرا(س) رسیدند.😔😭
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
ازخاک تاافلاک
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #بازگشت_گیسو #قسمت_16 گیسو سربلندکردو به نیاز نگاه کردوگفت: _اه
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #بازگشت_گیسو
#قسمت_17
انداخت همه چیز خوب بود.
حرکت کرد و وارد مهمانخانه شد، عمه و شوهرعمه اش کامران خان را دید که روی مبلهای
سلطنتی لم داده اند و میوه پوست میگیرند.
پوزخنذی زدو در دل گفت:)خوشم میاد عین زیگیل چسبیدین به این بابای بیچاره ی من (
جلوتر رفت و سالم کرد تازه متوجه کیمیا و کوروش شد، کیمیا را میتوانست تحمل کند اما
کوروش را هرگز...
عمه صدیقه اش با روی باز جواب سالمش را داد:
_ _سالم عزیزم ،عمه به قربونت بره دختر نازم ، کجابودی؟؟! یه ساعته چشمام به این در
خشک شد تا بیای و یه دل سیر ببینمت.
باز پوزخندی زد و به خود گفت:)آخ آخ ،امان از این همه چاپلوسی و خودشیرینی، منکه
میدونم این قربون صدقه رفتناو ناز کشیدنا دلیلش چیه ،عمراً
راضی شم با پسر دودوزه بازت، ازدواج کنم حاال هی هندونه زیر بغلم بزار(
به ناچار جلو تر رفت و عمه اش را در آغوش گرفت؛بااین جماعت باید مثل خودشان رفتار
کرد،باید با پنبه سربرید.
_ _خوش اومدید عمه جون.
به سمت اقا کامران شوهر عمه اش،برگشت و سالم کرد و خوش آمد گفت،بعد از آن هم با
کیمیا روبوسی کرد، به کوروش که رسید اعتنایی نکرد و بدون
توجه به او عذر خواهی کرد تا برای تعویض لباس به اتاق برود ،میدانست که این جماعت تا
شب چتر باز کرده اند و خیال رفتن به این زودی را ندارند.
******************
دور میز غذا خوریِ بزرگ انتهای مهمانخانه نشسته و مشغول بودند، صدایی بجز صدای بهم
خوردن قاشق و چنگال به بشقاب ها بگوش نمیرسید ، عقیده
ی حاج رضا به این بود که نباید موقع غذا خوردن حرف زد ،همه هم بی چون و چرا تبعیت
میکردند، کم چیزی که نبود بعد از حاج رسول ،پدربزرگ
گیسو ،حاج رضا بزرگ و معتمد فامیل بود.
همه با آرامش غذایشان را میخوردند اِالّ یک نفر ،که زیر نگاه خیره ی پسرعمه ی پررو و
بیحیایش هرلقمه ی غذایش را باید باجرعه جرعه نوشیدن آب
پایین میفرستاد.
میدانست که از قصد روبه روی گیسو نشسته است تا غذا را کوفتش کند، گیسوبا اخم سرش
را بلند کردو چشمانش را در چشمان قهوه ای رنگی که تا سرحد مرگ از آنها بیزار بود دوخت و سرش را به معنیِ)چیه؟( تکان داد.
کوروش هم که انگار منتظر همچین لحظه ای بود همانطور که غذایش را میجوید ،چشمکی
زدو خیره نگاهش کرد.
نتنها غذا را زهرمارش کرده بود بلکه روانش راهم بهم ریخته بود ،گاهی از دیدن این همه
وقاحت خونش به جوش می آمد و به حد انزجار میرسید.
فقط با غذایش بازی میکرد، گرسنه بود اما محال بود بتواند در این موقعیت چیزی بخورد.
بشقابش را عقب فرستاد و گفت:
_الهی شکر،دستت درد نکنه مامان جون.
مادرش نگاهی به بشقاب گیسو انداخت و گفت :
_ _نوش جان مادر ،ولی تو که چیزی نخوردی؟
این بار گیتی به حرف آمد :
_ _البد وقتی بیرون بوده حسابی دلی از عذا درآورده که االن گشنه اش نیست.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: اعظم ابراهیمے
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
ازخاک تاافلاک
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #بازگشت_گیسو #قسمت_17 انداخت همه چیز خوب بود. حرکت کرد و وارد مهمان
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #بازگشت_گیسو
#قسمت_18
میدانست که این طعنه تالفی ِ حرفهای امروزش است. حاج رضا باشنیدن صدای گیتی
سربلند کردو به گیسو نگاه کوتاهی انداخت ،نگاهی که حساب کار
را دست گیسو میداد،میدانست که پدرش از بیرون رفتن هایش انهم وقت و بیوقت ناراضی
است ،سرش را زیر انداخت ،اما خدا میدانست که زیر نگاه
مستقیم پدرش در حال ذوب شدن است.
صدای حاج رضا را شنیدو نفس راحتی کشید:
_ _ البد سیرشده که نمیخوره، حرمت سفره رو نشکن درست نیست سر سفره حرف بزنی
دخترم...
در دل خوشحال بود که پدرش به جای او جواب گیتی را داد،البته به اجبار ،آنهم بخاطر
مهمان هایش...
بعداز صرف شام به کمک گیتی و کیمیا ظرفها را جمع کردندو شستند.بعداز آن هم به جمع
باقی اعضا پیوستند.
نمیدانست چرا امشب هرسری، تنهاجای خالی برای گیسو باید روبه روی کوروش باشد...
حاضربود روی زمین چهار زانو بنشیند اما نگاه های خیره ی او را تحمل نکند،ولی چاره ای
نداشت برای اینکه بهانه بدست کسی ندهد باید عادی برخورد
میکرد.
باشنیدن صدای عمه صدیقه سر کج کرد تا اورا ببیند.
_ _ خب خان داداش به سالمتی کی شیرینی عروسی گیتی جون رو میخوریم...
لبخندکجی مهمان لبهای گیسو شد ،نمیتوانست حرف دلش را بلند بر زبان جاری کند ،پس
طوری که کسی نشنود زمزمه کرد:)ای کارد به اون شکمت
بخوره ،همین االن داشتی دولُپُی میلُنبوندی، باز حرص اون شکمتو میزنی؟؟(
خودش هم نمیدانست چرا انقدر از این ایل و طایفه بدش میآمد...اما این را خوب میدانست
که در دورویی و زبان بازی لنگه ندارند...
صدای پدرش را شنید و به سمتش سر چرخاند پدرش تسبیح دانه درشتش را در دست
چرخاند و گفت :
_ ان شااهلل ،اگه خدا بخواد ماه دیگه برای عید غدیر خواهر..
صدیقه خانم نگاهی سرسری به جمع کرد وبعد چشمانش را به گیسو دوخت ،گیسو که اصال
حواسش به آنها نبودو با موبایلش ور میرفت متوجه نگاه
خریدارانه ی عمه اش به خود نشد.استکان چایش را از روی میز برداشت و جرعه جرعه
مینوشید بدون قند ،عادتش بود چای را تلخ میخورد باشیرینی
میانه ی خوبی نداشت.
_ _خُب به سالمتی داداش، نوبتیم که باشه دیگه نوبتِ گیسو جونِ...
ناگهان جرعه ای چای در گلویش پریدو به سُرفه افتاد آنقدر که صورت سفیدش به سرخی
میزد ،سبحان از جایش برخاست و به سمت گیسو رفت چند
ضربه به پشتش زد...
گیسو که دیگر سُرفه نمیکرد ،دست سبحان را گرفت و آرام گفت:
_مگه لقمه تو گلوم گیر کرده که اینجوری میزنی؟؟
سبحان تازه متوجه ی گافی که داده بود شد ارام خندیدو گفت:
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: اعظم ابراهیمے
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
#سلام_امام_زمانم
قلب را با بے قرارے ساختند
ابر چشمم را بهارے ساختند
انتظارت افضل اعمال من
هر ڪسے را بهر کارے ساختند
فرج مولا صلواتـــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
👤 استاد فاطمی نيا :
🍃هركس روي زمين است ، به بركت وجود حضرت صديّقه كبري فاطمه زهراء سلام الله عليها ميباشد.
اگر ميخواهيد ببينيد از چشم خدا افتاده ايد يا خير ، به خودتان مراجعه كنيد ، اگر هنوز در دل خود نسبت به حضرت زهراء سلام الله عليها محبت داريد ، پس بدانيد كه از چشم خدا نيفتاده ايد.
ترك گناهان موجب ميشود اين محبت
بيشتر گردد 💗
#حضرت_مادر
💕💕💕
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
ازخاک تاافلاک
#پروفایل ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
#دلنوشته
همه ی ما ...
روزی !
غروب🌒 خواهیم کرد ...
کاش آن غروب را 🌓...
بنویسند : شهادت 🌹...
اللهمـ الرزقنا شهاده فی سبیلڪ
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
YEKNET.IR - zamine - fatemyeh 2 - 98.10.25 - javad moghaddam.mp3
6.79M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴هوا گرگ و میشه
🌴زدند سنگ به شیشه
🎤 #جوادمقدم
⏯ #زمینه
👌فوق زیبا
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گزارش شبکه انگلیسی از خطبه های نمازجمعه:
🔻آیت الله خامنه ای، ترامپ را دلقک و دولت های اروپایی را پادو آمریکا خطاب کرد، این حرکت فراتر از یک نمایش سیاسی بود
#باید_قوی_شویم
#جنتلمنهای_تروریست
#اقتدا_به_امام
#بیعت_با_ولی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯