ازخاک تاافلاک
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #بازگشت_گیسو #قسمت_58 موّدت.... باالخره به خود جرأت داد تا سربلند کن
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #بازگشت_گیسو
#قسمت_59
_تو حرف زدی من شنیدم، حاال من میگم تو بشنو.
گیسو به ناچار اطاعت کردو دوباره به جای قبلی خود بازگشت و نشست...اینبار آذین شروع
کرد:
_من بهت کمک میکنم..
گیسو با تعجب به آذین چشم دوخته بود انگار باورش نمیشد ،حق هم داشت باور نکند...
آذین بدش نمی آمد حساب کار رابدست گیسو بدهد، او آذین را
وصله ی پدرش حاج رضا میدید،خیال میکرد اوهم زورگوست و عقایدش را به زور هم که
شده به خوردِ اطرافیانش میدهد، قصد هم نداشت تغییرِ عقیده
دهد،پس باید،جوری سخن میگفت تا این دخترکِ افسار گسیخته ،کمی ادب شود اخمی
مابینِ ابروهای خود نشاند و گفت:
_من درخواستت رو قبول میکنم ،باهات ازدواج میکنم ،اما همون طور که بهت گفتم تو اون
معیار هایی که برای انتخاب همسر مدٍّ نظرِ من هست رو
نداری...اگه قبول میکنم فقط بخاطرِ اینکه بهت ثابت کنم همه مثلِ هم نیستند،حق نداری
همه رو با یه چوب بزنی ،من با کارهای حاج رضا موافق نیستم
اگه اونجوری که تو ادعا میکنی حاج رضا همچین آدمی باشه ،باید جلوش ایستاد و بهش
فهموند که کارهاش از اساس اشتباهه... ما به صورتِ صوری ازدواج
میکنیم..مدتش رو نمیدونم، فقط میتونم بگم تا زمانی که بتونیم همدیگر رو تحمل کنیم...
_ _چرا قبول کردی؟؟اینجوری زندگیِ خودت خراب میشه، تو داری بازندگیِ خودت بازی
میکنی فقط بخاطرِ خواسته ی من؟؟!
_فقط بخاطر خواسته ی تو نیست...شاید یکی از دالیلش اینه که بهت ثابت کنم این دینی که
انقدر ازش بد میگی اونقدرهاهم که نشون میده بد
نیست...تو با دیدنِ زورگویی های پدرت دین رو شناختی ،روی دیگه اش رو که
ندیدی..دیدی؟
_ _یعنی تو حاضری بخاطر اعتقاداتت از زندگیت بگذری؟؟ فقط بخاطرِ اینکه به من روی
درست و خوبش رو نشون بدی؟!
آذین سری به عالمتِ تأیید تکان داد...
حاال که از رازِ سربه مُهرِ گیسو باخبر شده بود با خیالِ راحت تری توانست تصمیم
بگیرد،هنوز این دختر در کُنجِ قلبش جای داشت،هرچند کمرنگ اما بودو
حضور داشت....
»گیسو«
امروز اخرین روز از مهلتِ یک هفته ای بود که از خانواده ی موّدت گرفته بود تا جوابِ
قطعیش را اعالم کند،در اتاق خود پشتِ میزِ کامپیوترش نشسته بود
و به صفحه ی خاموش مانیتور زُل زده بود ،هرکسی اورا میدید در همان نگاهِ اول میفهمید که
گیسو در دنیایی دیگر سِیر میکند ،دیروز که با آذین قرار
مدارهایش را گذاشت، کمی آسوده خاطر شد ،اما بااین حال دلهره ی دیگری به قلبش چنگ
می انداخت، آذین تأکید کرده بود که این ازدواج صرفاً صوری است ، بدونِ هیچ عشق و عالقه ای...گیسو این را میخواست؟؟ ازدواج آنهم صوری؟؟؟
نه...همیشه ادعا داشت تا عاشق نشود محال است ازدواج کند ،اما حاال
روزگار بد بازی را با او شروع کرده بود ، میدانست عاقبتِ این ازدواج چه خواهد شد آذین
آب پاکی را رویِ دستِ گیسو ریخته بود،گفته بود که مدتش
معلوم نیست، پس پایان دارد،یک جایی افسارش پاره میشود، اگر پاره شود باز باید به این
خانه برگردد ؟؟باز حاج رضا و زورگویی هایش ؟نه محال است
دوباره به قصدِ زندگی پا به این خانه بگذارد...پوزخندی زدوگفت:»تازه اولِ راهی دختر،فکرِ
نان باش که خربزه آب است ،اصال ببین همه چی اونجوری که
میخوای پیش میره؟!بعد واسه آخرش خودتو بکوب به درو دیوار«
صدای مادرش که از پایینِ پله ها برای شام صدایش میزد را شنید، دلش نمیخواست از این
اتاق قدمی آن طرف تر بگذارد،شبِ جمعه بودو گیتی و میعاد
طبقِ معمول چترشان را باز کرده بودند...از اینکه باز چشمش به گیتی بیُفتد و دوخواهر باز با
طعنه ی کالمشان به جانِ هم بیفتند خسته شده بود،
میدانست اگر خودش کاری نکند و ساکت بنشیند،گیتی زبان به کام نمیگیرد و به او
سیخونک میزد و این میشود شروعِ جدالِ دوخواهر...اما مجبور بود
باید میرفت وإال مادرش با کفگیر باالی سرش حاضر میشد به زور هم که شده اورا سرمیزِ
شام میکشاند.گیسو روسری سر کرد تونیکِ طوسی رنگِ آستین
بلند و دامنِ همرنگش را پوشید ،بخاطر حضورِ میعاد مجبور بود خودرا خفه کند ،وإال گیسو
می ماندو حرفهای همیشگیِ حاج رضا ،گرچه خودش هم
نمیخواست طوری مقابلِ میعاد ظاهر شو که جلبِ توجه کند،از طرزِ نگاه های میعاد خوشش
نمی آمد از اول هم میدانست این جانور شیشه خُرده دارد،اما ....
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: اعظم ابراهیمے
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
انتشار مطالب کانال #خاک_تاافلاک در جهت معارف اسلامی صدقه جاریه است.
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جشن انقلاب در دمشق، دهلی، اسلام آباد، رم و لندن
بخش چهارم تک | حسین جان آقا شهید عطشان آقا - سید رضا نریمانی.mp3
26.21M
⏯مداحی زیبا به مناسبت اربعین سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
➖سرباز پادگان حرم
➖سیدالشهدای مدافعان حرم
➖پیش زینبی به جان حرم
➖سیدالشهدای مدافعان حرم
#فجر_سلیمانی
#همه_می_آییم
------------------
🇮🇷
سلام🌷
عکس هایی که از راهپیمایی امروزتون و یا بچه هاتون گرفتید برامون ارسال کنید تا در کانال درج بشه😍
@noorozzahra313
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#ارسالی_شما /بوشهر 😍
#راهپیمایی22بهمن
#من_انقلابی_ام
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
14.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟گفتگو با کودکی که در نماز به حاج قاسم سلیمانی گل داد...🥀
بسیار زیبا👌
انتشار مطالب کانال #خاک_تاافلاک صدقه جاریه است.
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🌿 @Azkhaktaaflak 🌿
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯