شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 گلرو( یک داستان قدیمی واقعی) یه نگاه به ماهی جون کردم با چشم اشاره داد که رفتم ا
#داستان_زندگی 🌸🍃
گلرو
پوشیدمش بی نهایت زیبا بود ماهی جون اشک میریخت و میگفت تاحالا دوختی به این تمیزی ندیده بودم خدا خیرش بده
روز چهارشنبه بود که از ده یکی اومد و خبر آوردن کدخدا حکیم گفت فردا برای بردن عروس میایم
شبش از استرس خوابم نبرد تا صبح
صبح اول وقت بیدار شدم رفتم آب داغ کردم حمام کردم لباسم رو پوشیدم و منتظر نشستم
از صبح زود توی خونمون گوسفند کشتن و دیگ غذا گذاشتن که کل روستا رو غذا بدن
ساعت نزدیک 3 ظهر بود که صدای ساز و دهول و شادی از دور به گوش میرسید و بچه های داداشام از دور صدا زدن داماد اومد
استرس تمام جونمو گرفته بود
ماهی جون منوکشید کنار و گفت ببین گلرو وقتش شد بهت بگم امشب نترسی
دخترا شب عروسیشون باید با شوهر زفاف باشن نترسی چند دقیقه بیشتر طول نمیکشه 3 روز دیگه خودم با عمه هات میام دیدنت برای سر سلامتی
نه فهمیدم چی میگه و نه چی کار میکنه
یه تور گلدوزی شده روی سرم انداخت و گفت برو پشت پنجره تا صدات کنم
ماهی جون منوکشید کنار و گفت ببین گلرو وقتش شد بهت بگم امشب نترسی
دخترا شب عروسیشون باید با شوهر زفاف باشن نترسی چند دقیقه بیشتر طول نمیکشه 3 روز دیگه خودم با عمه هات میام دیدنت برای سر سلامتی
نه فهمیدم چی میگه و نه چی کار میکنه
یه تور گلدوزی شده روی سرم انداخت و گفت پشت پنجره تا صدات کنم
از پشت شیشه میدیدم که پدر داماد اول وارد شد... چند تا گوسفند که برای قربانی آورده بودن
پشت سرش پسری خوش چهره قد بلند و گندم گون رو دیدم که سوار بر اسب وارد شد و به محض ورود جلوی پاش تیر هوایی زدن و زنا با شادی وارد شدند و به سراغم اومدن
من و شوهرم رو روی ایوان نشوندن و آخوندی که با خودشون آوردن که خطبه عقد رو بین مون جاری کرد
سوار بر 2 اسب جداگانه شروع به حرکت کردیم
حاز خونمون بیرون زدیم بهم رو کرد و گفت: من اسمم ابراهیمه
میدونمم که اسم تو گلرو هستش
از زیباییت زیاد تعریف شنیدم ...
اولین بار بود با مردی بجز پدر و برادرانم هم کلام میشم
ابراهیم دوباره ادامه داد: دل توی دلم نیست که برسیم به خونمون و اون چهره ی معصومی که پشت اون حرور گلدوزی پنهون شده رو ببینم
مشغول صحبت بود که صدای برادرش به گوش رسید ... کوه داره ریزش میکنه
اسب ابراهیم ترسید و با سرعت عقب عقب حرکت کرد و ابراهیم رو محکم به زمین زد
باورم نشد تمام صورتم گر گرفت ابراهیم غرق در خون نقش بر زمین شده بود صدای شیون مادر و خواهرانش تمام محوطه رو پر کرد
به خودم اومدم دیدم شدم یه دختر سیاه بخت که حتی به حجله هم نرسید
وقتی منو همون موقع برگردوندند صدای جیغ ماهی جون بلند شد
وقتی منو همون موقع برگردوندند صدای جیغ ماهی جون بلند شد
لباسامو همون جا توی تنم پاره کرد و بر سرش میکوبید
نمیتونست خودش رو ببخشه چون فهمید تمام شایعاتی که راجع به خیاط میگفتن راست بود
چند روز نه آبی خوردم نه غذایی از ناراحتی که من باعث مرگ اون پسر بیچاره شدم
بدجوری به سرم زده بود که به سراغ خیاط برم
پس صبح زود بدون اینکه کسی منو ببینه راهی بالای تپه شدم
در خونه ی خیاط رسیدم قبل از اینکه در بزنم در خونشو باز کرد
با حالتی غمگین که گویی میدونسته من میام سراغش گفت: توام سیاه بخت شدی ؟؟؟
منکه گفتم اینقدر اصرار نکن واست نمیدوزم
من: اما نگفته بودی به حجله نرسیده شوهرت میمیره
رفت توی خونه و گفت: برو دیگه هیچ وقت اینجا برگرد
من: هیچ جا نمیرم تا وقتی که نفهمم جریان چیه
خیاط: جریان بر میگرده به سالهای خیلی خیلی دور که یه دختر به سن تو بودم و کاری کردم که نباید میکردم
من: چکار ؟؟؟
خیاط: از اون موقع برای هرکسی لباس دوختم همون لباس واسش رخت عذا شد
من: خب چی شد که اینجور شد
آسمانه (خیاط):
من توی همین ده توی یه خونواده پر جمعیت به جهان اومدم / پدرم دیگه توان بزرگ کردن منو نداشت به این خاطر منو که دخترش بودم به یه بیوه ی بدون بچه پیشنهاد داد تا منو با خودش ببره و بزرگم کنه
همون بدو تولد منو با خودش به شهر برد /عمه خان جان خیاط خیلی ماهری بود و از همون اول با نخ و سوزن رشد کردم و از 6 سالگی کنار دستش برش میزدم همه چیز خوب داشت پیش میرفت و زندگیم آروم بود... تا اینکه عمه خان جان از کهولت سن مریض شد و وقتی 8 سالم بود فوت شد و به ناچار من رو به روستا برگردندند
من که خیلی به خیاطی علاقه پیدا کرده بودم تمام وسایل خیاطی عمه خان جان رو همراهم به روستا آوردم
از وقتی که رسیدم به خونه ی پدریم همه مثل یه شخص اضافه... یه غریبه باهام رفتار میکردند
پدرم همون اول باهام اتمام حجت کرد و گفت: من نون اضافه ندارم بدم بهت بخوری خرج اون خواهر برادراتم به زور و کار کردن سر زمین مردم
در میارم من که اشک توی چشمام جمع شده بود و داشتم خورد میشدم گفتم ... من خیاطی بلدم میتونم کار کنم
پدرم: دیگه چی؟ اینجا شهر نیستاااااا اینجا من آبرو داشتم همینم مونده بگن دخترم کار میکنه
توی این چند روز ردت میکنم بری ..
#ادامه_دارد...
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خسته نباشین مرسی بابت کانال خوبتون لطفا اگه میشه پیام منوبزارین دوستان کمک کن
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام خانمی که پای دختر ۱۴سالش لکه های قرمز زیر پوستی زده ممکنه غلظت خون باشه یه مدت هفت تا عناب شکسته شده با یه قاشق آویشن و یه لیوان آب بجوشون و آبش که نصف شد صاف کن با عسل بده بخوره آب زرشک هم خوبه انار و رب انار هم خون صاف میکنه
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
خانمی ک پای دخترش لک قرمز دارهمیتونه ب طب سنتی مراجعه کنه احتمالا مشکل ازکبدباشه اگه اینطورباشه باید کبدش پاکسازی بشه با دستور طبیب حازق .نه این مجازیای شناخته نشده
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
خانمی که خارش مقعد داره شاید انگل داره
بهتره ازمایشی ک مربوط ب انگل هست رو بدن تامتوجه بشه داره یانه
شایدم بخاطر الرژی غذایی هست خودش دقت کنه ببینه وقتی چی میخوره دچار خارش میشه . کمتر اون غذا رو بخوره
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام گفتند عزیزان برای درمان روماتیسم اسم اب گرم اردبیل اب درمانی قوتور سویی هست روزی دو بار بی افتی اب بیشتر از سی دقیقه نمی زارند بمونی باید هرسال بیایی ودر ضمن بیماری قلبی نداشته باشند ما تجربه داریم برام دعا کنید🙏🙏🙏
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام وقت بخیر طرز تهیه مواد قاوت کنجد شاهدانه نخود گل جو خشخاش قهوه تخمه آفتاب گردان تخمه خربزه پسته بادم بادم زمینی جنسینگ هل باد هل رسمی با دیوم یارازیانه قرص کمر جوز فوفل تخم گشنیز جزوا زنجبیل دارچين گل محمدی تخم غرفه همه این مواد تهیه میکنی جدا باشن بعد جدا متل بادم بسته تخمه آفتاب گردان خوب برشته میکنی بدون آب نمک و اون مواد یک بو میدی گرم شن ولی نسوزن ونمک هم اضافه نمیکنی که خواسیت ادویه از بین نره بعد همشو مخلوط میکنی باهم مثال وزن میکنی اگر سه کیلو شدن دو کیلو هم شکر بهش اضافه میکنی بعد همشو باهم اسیاب میکنی همین
و طریق مصرفش هم شب تا شب ما اینجوری مصرف میکنیم یک قاشق غذا خوری پر دریک لیوان آب ولرم میریزیم استفاده میکنیم التماس دعا فراوان
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام خدمت همه دوستان
برای اون خانمی که برای کیست خونی تخمدان شیراز دکتر میخواستن
دکتر لیلا قائدیان روبروی اتفاقات سعدی
سر کوچه 43 ساختمان پزشکان
خودم این مشکل و داشتم و همچنین پولیپ و ضخامت دیواره رحم
با داروهای ایشون یک ماه استفاده کردم خدا رو شکر رفع شد
در ضمن فقط روزهای شنبه یکشنبه و سه شنبه از ساعت 10 صبح تا 2 بعد از ظهر
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام در پاسخ خانمی که گفتن خارش مقعد دارن این مشکل بخاطر یبوست هستش از پودرهای مسهل استفاده کنین بهتر میشین منم همین مشکل چند سال داشتم هر دکتری هم میرفتم جواب نمیگرفتم اکثرا میگفتن به گوشت کبابی حساسیت دارم اما خدا رو شکر یه دکتر گوارش تشخیص داد که بعلت یبوسته وبا اون پودر مسهل مشکلم حل شد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#مسافر_بهشت ❤️🍃
جهاد دامغان، مدتی قبل از عملیات والفجر 9، فعالیت مهندسی خود را آغاز كرد و شروع كرد به زدن جادهای كه در پشت ارتفاعات هزارقله واقع شده بود. از آن جا كه این جاده بین نیروهای ما و دشمن قرار داشت، مقداری از آن، قبل از عملیات زده شده بود و مابقی باید با شروع عملیات كار میشد.
من از ابتدای جادهسازی در آن جا حضور داشتم. در آن منطقه، همیشه برف و باران شدیدی میبارید و من همواره شاهد از جانگذشتگی برادران راننده بودم و میدیدم كه چگونه با جان و دل كار میكنند. این نكته را هم اضافه كنم كه بر اثر بارش مداوم برف و باران، منطقه و جاده شدیداً باتلاقی شده بود و ما امیدی به مطلوب شدن وضع نداشتیم؛ اما از آن جا كه الطاف الهی همیشه با نیروهای ماست، یك هفته قبل از عملیات، تمام منطقه خشك و آماده عملیات شد.
شب عملیات فرا رسید. آن شب، به خاطر مهتابی بودن هوا، منطقه بسیار روشن شده بود و امكان این كه دشمن نیروهای ما را ببیند، زیاد بود. باز هم شكر خدا، هم زمان با حركت نیروها، ابرهای سیاه منطقه را در برگرفت و باران رحمتی شروع به ریزش كرد.
برای خاكریززنی همراه با یك اكیپ، از محور هزارقله به محور اصلی عملیات اعزام شدیم. از طرف فرماندهی تیپ ویژه شهدا به ما خبر دادند كه جهت كار به منطقهای كه رزمندگان بسیج هستند، برویم. دیگر صبح شده بود. كار را شروع كردیم. هوای مهآلودی بود. من و شهید سعیدیان، با هم یك بولدوزر داشتیم. مسئول مهندسی تپهای را جهت ادامه كار به ما معرفی كرد كه باید در آن جا 8 كیلومتر راه میزدیم، در حالی كه اطلاع صحیحی از پاكسازی منطقه نداشتیم.
بالاخره حركت كردیم و بعد از سه كیلومتر كه با بولدوزر رفتیم، به روستایی رسیدیم. دلم شور میزد. به شهید سعیدیان گفتم، نرویم جلو، چون شواهد حاكی است كه دشمن هنوز از آن تپه جلوتر است. ولی شهید سعیدیان قبول نكرد و گفت اگر دشمن در آن جا مستقر بود، به ما نمیگفتند به آن جا بروید. در 50 متری روستا بولدوزر را نگه داشتیم و تصمیم گرفتیم برای شناسایی به روستا برویم. داخل یكی از خانههای ملت محروم كرد شدیم. پر از مهمات بود. دشمنان، در خانههایی كه از كردها گرفته بودند مهمات انبار كرده بودند، در همین حین متوجه یك نفر شدم كه داشت از 30 متری ما عبور میكرد. او متوجه ما نشد. برای این كه از وضعیت منطقه باخبر شویم، او را صدا زدیم. شهید سعیدیان به او گفت:
ـ حاج آقا، بچه كجایی؟
جواب نداد. برای بار دوم كه صدا زدیم، با تعجب برگشت و نگاهمان كرد. بعد، بلافاصله اسلحهاش را آماده كرد و روی رگبار گذاشت. دقت كه كردیم، از روی پوتین و شلوار او فهمیدیم كه از نیروهای عراقی است. یك لحظه به این فكر افتادم كه اسلحهاش را بگیرم. اما شهید سعیدیان پشت او ایستاده بود و اگر این كار را میكردم، ممكن بود تیر شلیك شود و به او بخورد. در این حین متوجه شدیم كه یك جیپ كه روی آن توپ 106 بود، دارد به طرف ما میآید. از بچههای سپاه بودند. گفتند چون بولدوزر را بالای تپه دیدیم، فكر كردیم منطقه آزاد شده است. تا من شروع كردم به تعریف كردن ماجرا، مزدور عراقی پا به فرار گذاشت و به یكی از خانهها پناه برد. هر چه اصرار كردیم كه از خانه بیرون بیاید، قبول نكرد. ناچار نیروهای اسلام، او را به درك واصل كردند.
حديث جبهه/ سيد مرتضي افتخاري
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 💜🍃
سلام به ادمین عزیز وقتتون بخیر .سوال داشتم
اینکه یه پسر ۱۶ ساله دارم از موقع تولدش تا دوهفته خوب وآروم بود تا یه شب که حدود دوهفتش بود من پسرم بردم بیرون از خونه .از اون روز تا الان که این بچه ۱۶ سالشه آروم قرار نداره داخل خونه باشه. همش تو خونه بیقراری میکنه همش دوست داره بیرون باشه از خونه متنفره دیگه واقعا کم اوردم از زندگی خستم کرده .نمیدونم چکار کنم مشاوره هم بردمش بدتر شد وتاثیری نداشت به حالش
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشید
دخترم ۴ ماهشه از ۳ ماهگی سینمو نمیگیره فقط تو خواب میگیره ،گفتن شاید شیرت بد مزه اس،تخمه ،شادونه،نارگیل،کنجد هر چی که شیرو خوشمزه میکنه رو میخورم بازم نمیگیره خیلی نگرانم اینجوری بمونه ،مخصوصا برم خونه ی کسی یا مهمون داشته باشم خیلی اذیت میشم ،خواهش میکنم اگه کسی همچین مشکلی داشته کمکم کنه چون شیشه هم بهش میدم عوق میزنه،ممنون میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام
ببخشید میشه یه راهنمایی بکنید درمان عفونت ادراری نزدیک یه ماهه خیلی دارم اذیت میشم چند بار دکتر هم رفتم اما بیی فایده بوده؟؟
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت حبیبه خانم عزیز خسته نباشید با این کانال عالی وبی نظیرتون❤️
یک سوال ارژانسی داشتم دختر برادر من دوازده سال داره چند روز کلیه اش درد میکنه الان بستریش کردن گفتن کلیه سمت راست سنگ ۵میلی داره که دفع نمیشه
وکلیه چپ عفونت کرده و التهاب دارن
تو رو خدا آیا هیچ کس تو این سن مشکل کلیه داشته باید کجا بره دکتر
یک دکتر خوب و حاذق کلیه در شیراز معرفی کنید
یا در کرمان ممنون میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزم من بایک نفردرحال آشنایم وخواستگارم هستن ولی دوبارجداشدن ومهریه ۲۵سکه میگن خیلی کم نمیدونم چیکارکنم مهریه بیشترکنه چون خودمم جداشدم چشام ترسیده
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام شب عزیزان گروه بخیر.دختر من حدود۳سال پیش عقد کرد وحدود ۹ ماه تو دوران عقد موند .که متاسفانه همسرش خیلی بد اخلاق وتن به کار نمیداد واهل سیگار ومشروبات الکلی .واهل خیانت بود به دخترم .که متوجه شدیم اهل زندگی نیست مجبور شدیم که زیر یک سقف نرن.چون مسئولیت پذیر نبود.ولی متاسفانه تو دوران عقد دخترم باکره بودنشون از دست دادن.به همین خاطر شوهرم گفت اینها اگه بچه دار هم بشن .ازش طلاق میگیره بس جلو این فاجعه رو الان بگیریم بهتره.
ولی این موضوع برای ما شده فکر وخیال.چون هر کس میاد خواستگاریش قبل از دیدار بهشون میگوییم که قبلا ۹ ماه عقد بوده ولی نگفتیم که دختر نیست .چون همه خواستگارهاش مجرد بوده هر چند اونها دختر من رو میپسندند ولی دختر من اونهارو نمیپسنده میگه به دلم ننشسته .نمیدانم چکار کنم نگران مادرانه خیلی اذیتم میکنه .پیش خودم فکر میکنم که مبادا سنش بالا بره ودیگه خواستگار نداشته باشه ویا اینکه اگه بدونن که باکره نیست دیگه نیان جلو.
لطفا اگه کسی راهکار میدونه راهنمایی بکنه .دعا گوشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت دوستان خواهرزادم کنارزبونش یه دونه کوچولو شده طوری سردونه زرد شده ولی سوراخ نمی کنه دکتر نرفته فک کرده گرمی مثل جوش ا صورتش خوب میشه ولی نشده میگه دوماه هست دوستان اگر راه درمانی دارید یا کسی بوده این جوری بوده راهنمایی بفرمایید چه عطاری چه دکتر. برای سلامتی آقا امام زمان صلوات
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به هم گروهیهای عزیز وادمین محترم وحبیبه خانم ببخشید اگه ممکنه راهکاری بهم بدید ممنون میشم شوهرم دست بزن داره چیکار کنم اگه اورژانسی راهنماییم کنید ممنون میشم
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🔴💥معجزه لاغری💥🔴
🟩🔻 کسانی که شکم دارن، نشون میده رطوبت معده شون زیاده به همین خاطر هرچی رژیم میگیرن و ورزش میکنن میبینن شکم و پهلو سرجای خودشه
🟩🔻اگه این علائم روداری روی لینک زیر کلیک کنید
🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢
https://formafzar.com/form/j1201
https://formafzar.com/form/j1201
🟩🔻 برای مشاوره #لاغری و رفع بلغم و سردی بزن رو لینک و فرم رو پر کنید
🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢🔻🟢
https://formafzar.com/form/j1201
https://formafzar.com/form/j1201
‼️خبر فوق العاده برای دیابتی ها‼️
🥨اگر شما هم آرزوی دیدن قندخون
زیر 100 رو دارید باما همراه باشید تا
به آرزوتون برسید👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/1809187120Cec2d2f074b
✅عضو خانواده 4 هزارنفری رویال طب
بشید و رضایت ها ومجوزها رو ببینید😍
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
‼️خبر فوق العاده برای دیابتی ها‼️ 🥨اگر شما هم آرزوی دیدن قندخون زیر 100 رو دارید باما همراه باشید ت
عالیه کانالشون واقعا👆😳
مرض قندو راحت درمان میکنن😍
#دعا_درمانی 🌱
رفع خسیسی اشخاص:
با ایمان خالص و توجه قلبی آیه
۹۲ از سوره مبارکه آل عمران را
بیست و یک مرتبه بخواند. سپس
آنرا بر کاغذ بنویسد و در آب حل کند
و به فرد مورد نظر بنوشاند ، به اذن
خداوند متعال بخل و خساست آن
فرد از بین میرود.
«لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ
وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ »
توجه شود،این عمل را میتواند به مدت
یک هفته ادامه دهد.
منابع:بحارالانوار
دستورالعمل جلب خواستگار:
در«جنة الواقیه»و«الخواص»آمدہ است
که:
امام صادق(ع)فرمودند:
اگر دختری در خانه ماندہ باشد و
کسی به خواستگاری او نیامد،سورہ
مبارکه احزاب را بر پوست آهو یا
پارہ ای کاغذ بنویسد ودر کوزہ کوچکی
قرار دهند وآن کوزہ را در خانه ای که در
آن دختر زندگی می کند،قرار دهند پس
خواستگاران آن دختر زیاد می شوند.
منابع: در کتاب جنة الامان آمدہ که این
کار برای سریع آمدن خواستگار نیز مفید
است
برای رفع آزار یڪ فرد:
يـعـقـوب بـن سـالم گـويـد:
خـدمـت حـضـرت صـادق (ع ) بـودم
پـس عـلاء بـن كـامـل بــہ آن حـضـرت
عرض كرد:
همانا فلان كس بـہ من (آزار) مى كند
(و هر چـہ خواهد) مى كند؟
اگر صلاح مى دانيد بدرگاه خداى
عزوجل بر او نفرين كنيد؟
فرمود: اين از ضعف (و ناتوانى )
تو است بگو:
« اللَّهُمَّ إِنَّكَ تـَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْءٍ
وَ لَا يَكْفِي مِنْكَ شَيْءٌ فَاكْفِنِي أَمْرَ
فُلَانٍ بِمَ شِئْتَ وَ كَيْفَ شِئْتَ وَ
مِنْ حَيْثُ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ»
منابع: اصول ڪافے ج 4 ص 278