eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.8هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#ادامه . در حال گذر از پشت بام خانه اي بوديم که شير زن عرب، کمر بسته از خانه بيرون آمد؛ جلوي ما را
❤️🍃 حدود چهل كيلومترى عمق خاك عراق- 'كردستان' آن كشور، بنه اى بود به نام 'بنه ي خرمشكوه'. نيروهاى نسبتا زيادى در آنجا مستقر بودند. در قسمت جنوبى بنه، سنگر اجتماعى بزرگى وجود داشت كه 150 نفر براى اقامه نماز در آن اجتماع مى كردند و تا حدودى از شر بمبارانهاى دشمن مصون مى ماندند. يك روز در حين برگزارى نماز ظهر، هواپيماهاى دشمن اين سنگر را راكت زدند. بعد از تكان و رعشه اى كه بر ساختمان سنگر وارد آمد، گرد و غبار زيادى بر سر و رويمان ريخت. بى هيچ عكس العمل شتابزده اى نماز به پايان رسيد و بچه ها يكى يكى بيرون آمدند. راكت درست خورده بود روى سقف اما عمل نكرده بود. آخرين نفر سنگر را ترك كرد و ما با احتياط از محل دور شديم. چيزى نگذشت كه در مقابل چشمان حيرت زده مان راكت منفجر شد و سنگر ويران. گويى حق تعالى، حرمت نمازگزاران را نگه داشته بود. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عمليات مسلم بن عقيل بود. نيروهاي رزمنده بايد مسافتي را طي ميكردند . در منطقه سومار بايد از دهانه دره اي عبور ميكردند. آنجا پل يازده دهنه اي بود كه بر ارتفاعات ((كهزيك)) و (( ديسكت)) مشرف بود. از مرز سومار تا اين تنگه در اشغال عراقيها بود . كاملا نسبت به ما ديد داشتند . تو شبهاي عمليات كه معمولا بايد مهتاب باشد ، ميتوانستند با دستگاههاي الكترونيك و محاسبات خاص كاملا ما را زير نظر بگيرند و عمليات را تحت الشعاع برنامه هاي اطلاعاتيشان قرار بدهند . به همين دليل ما بايد قبل از غروب حركت ميكرديم؛ يعني قبل از تاريكي بايد بخشي از واحدها و ستونهايمان حركت ميكردند. مثل همه عملياتهاي ديگر ، حال و هواي خاصي حكمفرما بود. نماز ظهر و عصر را شروع كرديم ؛ آن هم با حال و هوايي كه فقط بايد در ان بود تا ان را احساس كرد . بعد از نماز ، توسل به ائمه اطهار (ع) شروع شد. هركس خودش را به وجود مقدسي متوسل ميكرد . تمام آن ناله ها ، درد دلها، دعاها و نماز هاي قبل از عملياتهاي ديگر برقرار بود. از نظر اب و هوا ، در آن فصلي كه ما بوديم هميشه معمول بود كه گرم و خشك باشد. ظهر و كمي بعد از ان هم هوا كاملا همان طور بود . گرم و افتابي. اما لطف خدا چيز ديگري ميگفت . مه غليظي امد و تمام منطقه را پوشاند. شهيد والامقام (( حاج همت)) مسئول عمليات در ان منطقه بود . نيروهاي ارتش و سپاه همكاري داشتند . ايشان تا اين مسئله را فهميد، گفت: نيروها همه به ستون يك و پشت سر هم حركت كنند و از ان دهانه رد شوند . اين در حالي بود كه قرار ، چيز ديگري بود. به خاطر ديد مستقيمي كه دشمن داشت قرار بود در يك فاصله زماني ، ماشينها تك تك عبور كنند ، كه به لحاظ زماني اين تردد خيلي سخت بود. و اين يكي از نتايج دعا و توسل رزمندگان بعد از نماز بود. راوي:سردار حاج علي فضلي ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 برای یک لحظه نگاهم کرد و جوابم رو داد .. وقتی در رو بستم هر دو نمیدونستیم چکار کنیم .. وسط اتاق ایستاده بود .. با دست اشاره کردم و گفتم بفرمایید بشینید من الان میام .. به سمت آشپزخونه میرفتم که گفت من چیزی نمیخورم .. برگشتم و با فاصله ازش نشستم .. قلبم طوری خودش رو به سینه ام میکوبید که میترسیدم صداش رو بشنوه .. با انگشتم با گلهای فرش بازی میکردم .. حس کردم نگاهم میکنه .. سرم رو بلند کردم برای یک لحظه چشم تو چشم شدیم .. ته دلم لرزید .. چقدر جذاب بود، حتما زنش هم خوشگله .. نگاهش رو ازم دزدید .. گوشه ی سبیلهاش رو گرفته بود و بازی میداد .. چند دقیقه هر دو تو سکوت نشسته بودیم .. نفس بلندی کشید و گفت میشه یه لیوان آب بیاری .. بلند شدم و گفتم بله .. حتما .. هنوز قدمی برنداشته بودم که گفت قراره همش با چادر بگردی ؟؟ مگه من نامحرمم گفتم آخه.. خجالت میکشم .. با جدیت گفت خجالت میکشیدی چرا قبول کردی؟ من الان دیگه شوهرتم از لحنش ناراحت شدم .. بدون حرف ، چادرم رو رها کردم و بدون چادر رفتم یه لیوان آب آوردم .. برگشتم و همون جای قبلی نشستم .. کمی از آب خورد و اومد نزدیک من نشست با اینکه حس خوبی بهش پیدا کرده بودم ولی معذب بودم و سرم رو کمی عقب بردم با اخم گفت مگه نامحرمم که فرار میکنی؟👇👇👇 ادامه شو اینجا بخونید👇❌ https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 داستان جنجالی مریم وعباس🙈🔞👆 سنجاق شده ها👆😍
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️ حمایت استاد شجاعی از لیست جبهه «صبح ایران» 👉 sobheiran.org (سایت صبح ایران) 👉 @sobh_iran @ostad_shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
علت حمایت.mp3
9.94M
| علّت حمایت استاد شجاعی از «جبهه مردمی صبح ایران» (دریافت لیست نهایی در سایت و شبکه‌های اجتماعی صبح ایران): sobheiran.org @sobh_iran @ostad_shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۵۳۵🌼 @azsargozashteha
2806624.mp3
3.91M
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۵۳۵🌼 @azsargozashteha
🌱 ختم مجرب سوره مبارکه حدید در شب جمعه و رسیدن به حاجات و آرزوها این ختم به جهت جمیع مطالب مهمه و حاجات مجرب فرموده است و کیفیت آن این است که شب جمعه در مکانی خلوت رو به قبله و با وضو سوره حدید را هفت مرتبه بدون فاصله بخواند سپس این دعا را بخواند: بسم الله الرحمن الرحیم «اللهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِعِزَّتِکَ یا عَزیزُ وَ بِقُدْرَتِکَ یا قَدیرُ وَ بِحِکْمَتِکَ یا حَکیمُ وَ بِرَحْمَتِکَ یا رَحمانُ وَ بِمَنِّکَ یا مَنّانُ وَ اَنْ تَحْفِظَنا بِالْاِیمانِ قائِماً قاعِداً راکِعاً ساجِداً نائِماً وَ مَیِّتاً وَ عَلی کُلِّ حالٍ اَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شَرِّ نَفْسی وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ذی شَرٍّ وَ مِنْ شَرِّ الشَیاطینَ الْجِنِّ وَ الْاِنسِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دابَّةٍ اَنْتَ اخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِهِ اَجْمَعینَ» منابع:دوهزاردستورالعمل ختم صلوات ابجدی حضرت زینب(س) 69 روز هرروز 69 صلوات هدیه به حضرت زینب س بهتر است هر روز 69 تومان انفاق در راه خدا به نیت حضرت زینب نمایید. (لازم نیست هر روز 69 تومان صدقه بدید.69روز روزی 69 تومان حدود 5000تومان میشه شما این مبلغ رو کنار بذارید روز آخر صدقه بدید) ذکری عجیب ومجرب برای رهایی از بن بست های زندگی آیت الله بهجت (ره): توصیه کرد: روزی 100 مرتبه ذکر «غرق نعمتیم، الحمدالله؛ حالی مون نیست، استغفرالله» را بیان کنید؛ این ذکر، فشرده آیات قرآنی و ذکری خودمانی بین ما و پروردگار متعال است. منابع: شفا و درمان با دعا ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
📅 🗓 ۱۰ اسفند | حوت ۱۴۰۲ 🗓 ۱۹ شعبان ۱۴۴۵ 🗓 29 فوریه 2024 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري (ع) ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار ❇️ روز به اسم امام حسن عسکری (ع) است روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود. روز می‌شود. ❇️  (یا ) ۳۰۸ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️20 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️25 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️28 روز تا اولین شب قدر ▪️29 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ❌ در ساعت ۶:۳۰ صبح وارد برج می گردد. ❌ ساعت ۱۷:۳۰ قمر از برج عقرب خارج می شود. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌‌‌. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست‌‌‌‌‌. ✅ برای روز مناسبی است‌. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌. ⛔️ امشب برای خوب نیست. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست‌‌‌‌‌‌. 🔰 زمان :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر. 🔸امروز روز سختی است ساعت. 🔸امروز برای شروع کارها روز سختی است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی سخت بهبود یابد. 🔹کسی که امروز گم شود، پس از یک هفته پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن موجب زیان مالی است. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹خرید و فروش و تجارت،خوب نیست. 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز متولد شود، ثروتمند و دانا خواهدبود انشاالله. 🔸رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸صدقه دادن بسیار خوب است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 انگشت پا 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹 تعبیر خواب در این شب درست نیست. 🔹مسیر رجال الغیب از میان شرق و شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. ✅ ✅ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرمود : هر کس این دعا را بخواند فقر از او کنده می شود پس در هنگام صبح و شب بگو :لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً📓 بحارالانوار ج 92 ص  296 🔹 🔹 اذان صبح ۵:۱۱:۵۸ طلوع آفتاب ۶:۳۵:۱۴ 🔹 اذان ظهر ۱۲:۱۶:۴۳ غروب آفتاب ۱۷:۵۸:۴۶ 🔹 اذان مغرب ۱۸:۱۶:۵۸ نیمه شب شرعی ۲۳:۳۵:۲۲ 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۵:۳۲ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خسته نباشید راهکاری برای درمان دنبالچه دارید یک سالی هست هر کاری کردم خوب نشد
❤️🍃 سلام خدمت همه شما دوستان عزیز خانمی که گفتن پسرش 24ساله هستن ودمل چرکی دارن،خواهش ازش می کنم در اولین فرصت بره دکتر با یه عمل جراحی سر پایی تخلیه میکن،دیگه خوب میشه ما یه آشنا داشتیم همین مشکل داشت هر وقت دمل بزرگ میشد خودش با تیغ اونو تخلیه میکرد،😞😞بعدچند سال یه بار مریض شد تب ولرز شدید ،وقتی بردنش دکتر ،دکتر گفت باید جراحی سرپایی بشه،وگرنه میشه کیست،کیست میزنه به استخوان هم استخوان سیاه می کنه میشه سرطان😔😔 متأسفانه به حرف دکتر گوش نداد،تا کیست چند وقتی یه بار عود می کرد،زد به استخوانش ،عفونت به همه جاش زد 😔😔😔،اما انشاءالله خواهر عزیز مشکل پسرتون به خوبی حل بشه ،علم پیشرفت کرده،دکتر هم محرم آدمه،بره حتمن پیش دکتر ،انشاءالله خدا خودش کمکش کنه زود خوب بشه😍😍 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 دعای عده‌ای از بندگان هیچ‌گاه به اجابت نمی‌رسد و مورد قبول درگاه الی نیست و اصلاً دعای این بندگان هیچ‌گاه شنیده نخواهد شد و دلایلی وجود دارد که باعث چنین مسئله‌ای می‌شود. رفیعی در تبیین دلایل عدم استماع دعای عده‌ای از بندگان در درگاه الهی گفت: کسی که والدین خود را نفرین کند و کسی که قرضی داده و سند نگرفته و حال دعا می‌کند، کسی که در خانه بنشیند و طلب روزی نماید، کسی که با همسرش اختلاف دارد و با دعا می‌خواهد حل‌وفصل کند، کسی که ثروت داشته و بر اثر اسراف به فقر دچار شده و کسی که برای قطع رحم دعا می‌کند، هیچ‌گاه مسموع درگاه الهی نخواهد بود. عضو هیأت علمی جامعه‌المصطفی خاطرنشان کرد: عده‌ای همواره از مشکلات اقتصادی ناراضی هستند و به دنبال کار نمی‌روند گر چه دلایل مشکلات اقتصادی امروزه مختلف است و بخشی به خاطر تحریم‌ها و کاهش فروش نفت و بخشی به خاطر کرونا که تمام دنیا را با معضل مواجه کرده و بخشی به خاطر ضعف مدیران و بخشی دیگری به خاطر اختلاس‌ها است اما بعضی از بیکاری‌ها در حقیقت بی‌عاری است. وی افزود: ظلم، حق‌الناس، قطع صله رحم و لقمه حرام از دلایل اصلی عدم استجابت دعاست و باید بندگان برای اینکه بتوانند با خداوند حرف بزنند از این‌گونه موضوعات دوری جویند. 📚از بیانات استاد رفیعی این مطلبو بزار برا خواهرایی که زانوی غم بغل میکنن تا مشکلاتشون فقط با دعا حل شه. 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 دخترخانم 14 ساله عزیزم بزرگی وکوچکی سینه ها برا هممون هست اما حالا چرا ازشما زیادی تو چشمه نمیدونم، شایدم زیادی حساس شدی، به نظر من وقتی میخوای لباس تنگ بپوشی یه دونه ابر نازک بزار توی سوتین اون قسمتی که کوچکه تاانشاالله بزرگتر بشی درست میشه رشد شون طوری میشه که تابه تا نباشن، قدیما روشونه لباس مجلسی هامون یه تیکه ابر بود یه چیزی شبیه به اونا پیدا کن اگر زیاد ضخیم بود برشش بده بزار تو لباست یا یه پارچه کتون یا پارچه لی از شلوارهای بیرونی خودت یا خانوادت که کهنه شده بدرد نمیخوره پاره کن چهارتا کن چهارطرفش بده مامانت بدوزه یا شکل سوتین گرد بدوزش بزار اندازه میشن دختر گلم براهرچی نشین غصه بخور عزیزم دوراز جون خیلیا سرطان سینه دارن، آرزوشون این بود که کوچک وبزرگ بودن اما سالم بودن همیشه نیمه پر لیوان ببین گلم اصلآ میتونی یه تیکه پارچه ضخیم مثل کتون قسمت سوتین که کوچکه بدوزی برا همیشه باشه، البته بده مامانت یا خیاط بدوزه، اگرم خجالت میکشی برو پیش خیاطی که نشناسدت عزیزم، یا با خالت کسی که باهاش راحتی بگو برات درست کنن گلم 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام دوستان عزیزم من همون خانمی هستم که نصف تخمدان خواهرم بریدن خواهرم بعد ۶ ماه از عروسیش بار دار نشد بردیم دکتر ماما دارو داد بازم بار دار نشد عکس رنگی گرفتن از خواهرم که چسبیدگی لوله های رحم برطرف میکنه که خدا رو شکر بعد یک ماه بار دار شدن البته قبلش روغن محلی داغ کردیم و شیره ی انگور توش ریختیم بعد پریودی بهش دادیم که تخمدانش قوی بشه خدا رو شکر بار دار شد خدایا شکرت ما شهریار ساکنیم دکترقلعه حسن خان بود اسم دکترش میترا فروتن متخصص زنان اسمم باشه مامان ثنا 🥰🥰🥰 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام وخسته نیاشید خدمت سرکار خانم حبیبه عزیز خانمی که گفته کرم معجزه خاستم بگم تا زمانی که استفاده می کنی خوبه ولی وقتی که دیگه استفاده نمی کنی برمیگرده ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 مرجان آقاجون،بابای بابام،که دید مادر سعید داره شلوغ کاری میکنه اومد کنار مامان
🌸🍃 مرجان دو سه شب بعد از عقدمون یه شب مامانم سعیدو برای شام دعوت کرد. اون ی لباس ساده ای پوشیده بود و مثل همیشه بود حتی یه شاخه گل برای من نخریده بود. اومد و نشست و چای خورد وبا پدرم صحبت کرد و شام خوردیم و بلافاصله بعد شام رفت. تمام مدت عقد ما همین بود، دیدارای کوتاه ، بی هیجان، بی طپش قلب، بی دلتنگی ، بی عاشقانه و بی عشق و من احساس میکردم مشکل از منه، منم که لیاقت هیچ کدوم ازین حسای خوبو ندارم  و باید خودمو به کمترین ها قانع کنم. تو چند ماه عقد ما هیچ عاشقانه ای باهم نداشتیم حتی اگر خودم به اثرار مادرم روسریمو برنمیداشتم تا روز عروسی منو بی روسری هم نمیدید. قرار بود عروسی رو خونه سعید اینا بگیریم، وقتی برای اجاره خونه رفتیم متوجه شدم که سعید از لحاظ مالی تو سطح پایینیه و توانایی اجاره یه خونه متوسط رو نداره. وقتی مقدار پولمونو به بنگاهها میگفتیم اکثرا خونه هایی که تو زیر زمین بود و شرایط مساعدی نداشت رو فقط بهمون معرفی میکردن. یه بار مریم به مادرشوهرم گفته بود اگر خونه رو برای بچه ها میخواین ما زودتر تخلیه میکنیم که اینا بیان اول زندگیشون اینجا کلی مادر شوهرم گفته بود نه اونا پولشون به اینجا نمیخوره، خودشون برن یه جا کرایه کنن اندازه پولشون ما ازین پول داریم زندگی میکنیم، در صورتیکه پدر شوهرم بازنشسته بود و حقوق بازنشستگی میگرفت. بالاخره تونستیم با پولمون یه خونه نزدیک مامانش اینا رهن کنیم. خونمون زیرزمین بود و یه هال کوچیک و یه اشپزخونه داشت و یه اتاق. دسشوییشم بیرون بود. سقفش کوتاه بود و پنجره هاش مستطیلای کوچیکی بودن که تو بالاترین قسمت دیار بودن. کلا خونه دلگیر و بی نوری بود. برای عروسیمون قرار شد مینا و شوهرشم بیان. همه خوشحال بودن جز من. که احساس میکردم باختم. احساس میکردم مشکل از منه، منم که لیاقت چیزای خوبو ندارم و همیشه باید به کمترین ها قانع باشم. یه هفته ای مونده بود به عروسیمون که  مینا و شوهرش اومدن،قرار بود همه بریم فرودگاه و بعدش شام خونه مامان حسام دعوت داشتیم. سعید گفته بود نمیتونه بیاد و با کسایی که نمیشناسه راحت نیستو میخواد بره دنبال کارای عروسی. رفتیم فرودگاه و بعد از کلی انتظار دیدیمشون که از پشت شیشه اومدن، مینا پالتوی کردم رنگ بلندی تنش کرده بود و روسری سرش کرده بود. خوش پوش تر از قبل شده بود. با لبخند از پشت شیشه برامون دست تکون داد و حسام پشت سرش داشت چمدوناشونو می اورد. اومد پیش ما و همه بغلش کردن و گریه کردن و مت فکر میکردم چقدر دنیاهای ما دوتا خواهر باهم متفاوته.مینا اومد رو به رومو بغلم کرد و گفت که دلش برام تنگ شده بود و من بغض چند ماهم ترکید. گفت شوهرت کو؟نیومده؟خیلی دلم میخواست ببینمش. گفتم نه بعدا میبینیش. از اونجا رفتیم خونه مامان حسام و شام خوردیم . حالا که خودمم شوهر داشتم بیشتر به رفتارای حسام دقت میکردم، مینا واقعا خوش شانس بود، حسام همش حواسش به مینا بود، سر شام سر سفره کنار خودش براش جا نگه داشت و هی بادمجون تو بشقاب مینا میذاشت و میگفت اتفاقا مینا چند روز پیش میگفت هوس بادمجون کردم.   مینا از زندگی تو اونجا تعریف میکرد میگفت اونجا یه اپارتمان نقلی دارن که کوچیکه ولی نورگیر و شیکه‌. میگفت حسام چون کارخونه محل کارش خارج شهره باید صبح زود بره و شب دیر میاد ولی اخر هفته هامونو سعی میکنیم حسابی خوش بگذرونیم. گفت یه دوست ایرانی پیدا کرده و یه همسایه شونم که المانیه رابطه خوبی با مینا داره. گفت اونجا داره کلاس میره که زبان المانیشو تقویت کنه که زندگی اونجا براش راحت تر باشه. مینا گفت میخواد رانندگی یاد بگیره و گواهینامه بگیره.معلوم بود با وجود همه مشکلات و شختیای زندگی اونحا مینا خوشبخته. اون شب بعد شام برگشتیم و مینا و حسام خونه مادر حسام موندن. فرداش قبل ظهر حسام اومد و مینا رو گذاشت خونه ما و خودش رفت دنبال کاراش و قرار شد برای شام بیاد،منم زنگ زدم خونه سعید اینا و به مامانش گفتم عصر که سعید اومد بگید خواهرم اومده شام بیاد اینجا‌‌. مینا از برگشتن دوبارش به خونه خیلی خوشحال بود. و همش میگفت دلم خیلی براتون تنگ شده بود. برامون سوغاتی اورده بود و میگفت حسام اونجا حقوقش زیاد نیست و دلم میخواست بهترینا رو براتون رو بخرم ولی نشد.و مامان دعواش کرد که روسریشو برداشته و مینا گفت اونجا اگه روسری سر کنم خیلی بد باهام برخورد میکنن چون مردمش خیلی نژادپرستن. وقتی باهم تنها شدیم ازش پرسیدم همه چی خوبه؟ اونجا خوشبختی؟ گفت اره ، اوتجا رو دوست دارم. اینکه هرجور بخوام لباس بپوشمو دوست دارم . فقط اوایل تنهایی خیلی اذیتم میکرد، حسام که صبح زود میره و شب میاد. .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽