#عباس و #مریم ❤️
هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو که هنوز توی بازی بود رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش ..
اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود و دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم ..
آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم ..
عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم ..
دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم ..
دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم ..
در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت ..
با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی ..
قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا ..
عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟
با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت ..
ساکم رو برداشتم و دیگه منتظر یک کلمه حرف از جانب عباس نشدم و از خونه زدم بیرون .. 👇👇👇
ادامه 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5
داستان #زندگی عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻
ترکونده کل #ایتا رو💪🏻
از دستش نده این داستان #جذذذذذابو😍🔞👆🏻👆🏻
کاملش سنجاق شده✅✅
🔴دعای ترک اعتیاد ،موثر و قوی🔴
اگر همسر یا پدر و برادرتان علاقه ی شدید به قلیان ،سیگار ،شراب ، مواد مخدر و حتی گوشی موبایل دارد و هرکاری کرده اید موفق به ترک آن نشده اید
تنها یک راهکار موثر است... 👇
در یک ظرف گلاب ریخته و نام شخص معتاد را بگویید و سپس این دعا را ۱۴بار بر گلاب بخوانید و با صبحانه به شخص معتاد بخورانید ..👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
خیلیا با این دعا،مشکلشونو حل کردنا😍
#دعا_درمانی 🌱
روز جمعه قبل از نماز مغرب
دعا برای جذب خواستگاران فراوان
برای جلب خواستگار زیاد و تسهیل
امر ازدواج ، با حضور و توجه قلبی
سوره های مبارکه ذیل را بر آبی پاک
قرائت کند و در روز جمعه قبل از اذان
مغرب با آن آب غسل کند و بعد از آن
سوره مبارکه طه را سه مرتبه قرائت
کند ، به اذن خداوند متعال خواستگاران
زیادی پیدا خواهند شد.
1- سورة الفلق ( ۷ مرتبه )
2- سورة الناس ( ۷ مرتبه )
3- سورة الإخلاص ( ۷۱ مرتبه )
4- سورة طه ( ۲ مرتبه)
5- سورة الكافرون ( یک مرتبه )
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
📅 #تقویم_روز
🗓 #جمعه ۲۴ آذر | قوس ۱۴۰۲
🗓 ۱ جمادی الثانی ۱۴۴۵
🗓 15 دسامبر 2023
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️12 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️19 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️28 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️29 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
🤲 #ذکر روز #جمعه ۱۰۰ مرتبه: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما.
🤲 #ذکر روز #جمعه به اسم #امام_زمان است و در کنار این ذکر میتوانید در روز #جمعه #زیارت_امام_زمان را نیز بخوانید. خواندن ذکر روز #جمعه #باعث_عزیزتر شدن میشود.
🤲 #ذکر (یا #نور) ۲۵۶ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #عزیز_شدن در #چشم_خلایق میشود.
⛔️ برای #حجامت و #خون دادن روز خوبی نیست.
⛔️ برای #اصلاح #سر و #صورت روز خوبی نیست.
✅ برای گرفتن #ناخن روز خوبی است.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز خوبی است.
✅ برای #زایمان روز خوبی است.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز خوبی است.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
✅ برای #مسافرت رفتن روز خوبی است.
🔰 زمان #استخاره : از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
🔹امروز روز مبارکی است.
🔹امروز برای شروع کارها خوب است.
🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد.
🔸کسی که امروز گم شود، زود پیدا میشود.
🔸قرض دادن و قرض گرفتن با احتیاط باشد.
🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔸خرید و فروش و تجارت،خوب است.
🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و حویشاوندان خوب است.
🔹رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔹صدقه دادن خوب است.
🔸رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 پشت پا 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔸 تعبیر خواب این شب در هر حالی درست است.
🔸مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد. بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید. چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
🔸 #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹 اذان صبح ۵:۳۶:۱۹ طلوع آفتاب ۷:۰۶:۱۴
🔹 اذان ظهر ۱۱:۵۹:۱۲ غروب آفتاب ۱۶:۵۲:۰۵
🔹 اذان مغرب ۱۷:۱۲:۲۱ نیمه شب شرعی ۲۳:۱۴:۱۲
🌹 #دعا_برای_آزاد_شدن_زندانی
🌹 دعا اين است: اللَّهُمَّ بِحَقِّ الْعَرْشِ وَ مَنْ عَلَاهُ وَ بِحَقِّ الْوَحْيِ وَ مَنْ أَوْحَاهُ وَ بِحَقِّ النَّبِيِّ وَ مَنْ نَبَّأَهُ وَ بِحَقِّ الْبَيْتِ وَ مَنْ بَنَاهُ يَا سَامِعَ كُلِّ صَوْتٍ يَا جَامِعَ كُلِّ فَوْتٍ يَا بَارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ آتِنَا وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا فَرَجاً مِنْ عِنْدِكَ عَاجِلًا بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۰:۳۴
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #جمعه است.
#چله_شهدا ❤️🍃
#شهید_نوزدهم 🍃🌻
شهید علی اصغر خنکدار☀️🍃
ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا
هدیه به روح بلند و جاودانه ی این شهید عزیز🌱
کسانی که در چله شرکت کردند لطفا تا شب انجام بدن 🙏
به امید حاجت روایی ان شالله🤲💜
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زیارت-عاشورا-صوتی-–-کربلایی.mp3
2.68M
قرائت زیارت عاشورا❤️
صوتی 🌱
با نوای کربلایی 🌸🍃
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#چله_شهدا ❤️🍃 #شهید_نوزدهم 🍃🌻 شهید علی اصغر خنکدار☀️🍃 ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا هد
#زندگینامه 🌸🍃
زندگینامه شهید علی اصغر خنکدار
در سال 1341 در روستای "کلاکر محله" شهرستان "قائمشهر" به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. علی اصغر پیش از آغاز دوران تحصیل رسمی درمدرسه به مکتب خانه رفت و به فراگیری قرآن پرداخت. در سال 1348 در مدرسه «همام» روستای کلاگر محله تحصیلات دوران ابتدایی را آغاز کرد.
. او برای همسر خود احترام فراوان قایل بود اما حضور در جبهه را ترک نمی کرد. در مدت کوتاه بازگشت از جبهه نیز به جمع آوری نیرو می پرداخت. به هنگام تولد نخستین فرزندش برای مدت کوتاهی در یکی از بیمارستانهای شهرستان بابل حاضر شد و او را به یاد دوست و همرزم شهیدش" حمید رضا "نامید و سپس به جبهه بازگشت. علی اصغر به امام خمینی (ره) عشق می رزید، با ذکر مصیبت امام حسین (ع) و با شندیدن مصائب ائمه اطهار به گریه می افتاد. جبهه برای او از همه چیز مهم تر بود. در حالی که منزل شخصی نداشت و حقوق بسیار کمی از سپاه دریافت می کرد جبهه را رها نمی کرد. در کنار روحیه خشن نظامی از روحی لطیف و وجدانی بیدار برخوردار بود. توجه به اصلاح اخلاقی دوستان و همرزمان، اهتمام به رعایت آداب شرعی و اخلاقی تحصیل و به بطالت نگذراندن عمر در جوانی از یکی از دست نوشته هایش به خوبی مشهود است. او پس از مدت فرماندهی گردان امام محمد باقر (ع) برای گذاراندن دورة آموزش فرماندهی به پادگان امام حسین (ع) تهران اعزام شد. از 18 اردیبهشت 1363 تا 15 مرداد 1363 دوره مزبور را گذراند و پس از آن برای مدت کوتاهی به قائمشهر برگشت. در تاریخ 21 مرداد 1363 به عنوان جانشین واحد عملیات منصوب شد. اما دو ماه بیشتر طاقت نیاورد و بار دیگر در 1 آبان 1363 به جبهه اعزام و به عنوان جانشین گردان امام محمد باقر (ع) مشغول به فعالیت شد. در تاریخ 15 آبان 1363 بار دیگر از ناحیه پهلو بر اثر اصبت ترکش مجروح شد. لکن مداوای طولانی را نپذیرفت. در 1 اردیبهشت 1364 به فرماندهی گردان حمزة سید الشهدا (ع) منصوب شد و تا شهریور در آن گردان باقی ماند. سپس به عنوان جانشین محور دوم لشکر که فرماندهی آن بر عهده سردار عمرانی بود منصوب شد. در حالی که رزمندگان گردان امام محمد باقر (ع) اصرار داشتند او را به گردان امام محمد باقر (ع) برگردانند. در همین حال و هوا دومین فرزندش "زینب" به دنیا آمد. از نفوذ کلام بالایی برخوردار بود واین بنا به فرمایش حضرت علی (ع) به خاطر یکی بودن گفتار وعمل او بود. دربارة نفوذ کلام شیری ـ یکی از همرزمان ـ می گوید : در سال 1364 خنکدار به من اعلام کرد که روستای شما باید یک دسته نیرو به منطقه جنگی اعزام کند. من نیز به او گفتم چون تعدادی از بسیجیان روستا در جبهه هستند شاید استقبالی که انتظار می رود صورت نگیرد. وی با چهره مصمم گفت : «شما جلسه ای بر قرار کنید که من برای صحبت با مردم به آنجا بیایم.» چند ورز بعد مراسمی بر پا شد و از ایشان برای سخنرانی دعوت کردیم. وی با کلامی شیوا، چنان صحبتی کرد که فردای آن روز به تعداد بیش از یک دسته بسیجی با بدرقه مردم روستا به جبهه ها رفتند. علی اصغر در جریان عملیات والفجر 8 در تیپ 1 لشکر 25 کربلا در فاو حضور داشت و معاون محور 2 بود اما به خاطر علاقه خاصی که رزمندگان گردان امام محمد باقر (ع) به او داشتند و با به صلاحدید فرمانده لشکر به این گردان بازگشت. در 20 بهمن 1364 در دقایق اولیه عملیات والفجر 8 وقتی نیروها به آن طرف ساحل اروند رسیدند، او در حالی که نیروهای رزمنده را از درون قایقی به جلو هدایت می کرد، چندین بار فریاد کشید کربلا جلوی من است، من کربلا را می بینم. در همین حال تیری به شقیقه اش اصابت کرد و در دم به شهادت رسید. پیکر علی اصغر خنکدار در گلزار شهدای روستای" کلاگر محله"در شهرستان "قائمشهر" به خاک سپرده شد. یک سال بعد در جریان عملیات کربلای 5 برادرش "جعفر خنکدار" هفده ساله به شهادت رسید. سه سال بعد در تاریخ 4 مرداد 1367 در روزهای آخر جنگ "محمد باقر خنکدار" در منطقه عملیاتی جزیرة مجنون به اسارت دشمن در آمد و در سال 1369 به آغوش خانواده بازگشت. از شهید "علی اصغر خنکدار" یک فرزند پسر به نام "حمیدرضا" که در زمان شهادت پدر دو ساله و دختری به نام زینب که شش ماهه بود. به یادگار مانده است
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من ازتون راهنمایی میخواستم خب من با یه آقایی در حد پیام در ارتباط هستیم ما هم
#پاسخ_اعضا 💜🍃
سلام خدمت همه ی دوستان انشاءالله خداوندمشکل همگی راحل کندخانمی فرمودن براشستن بچه کوچکش آب اول شیررایخ است چکارش کنداسراف نشه اگردستشویی میشوربش یه آفتابه بذارتودستشویی این آب یخ رابریزداخلش واسه مصارف خودتان ازآفتابه استفاده کنیداگردرحمام میشوییش درتشت آب رانگه دارواسه حمام خودت یابچه باآب گرم قاطی کن ولرم شداستفادش کن که اسراف نش
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خواهری که بچشون اسهال گرفته میگه به خاطر دندونش هست. عزیزم بچه مه میخواد دندون در بیاره چون لثش میخاره همه چیو تو دهنش میبرهذممنکنه عفونت ومیکروبی وارد دهنش شده باشه. اگه اسهالش حالت خلطی داره باید دارو بخوره
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خواهری که میگن برادر57 سالشون کم خونی داره. چون مرد هستن و خونریزی ماهیانه ندارن شاید خونریزی داخلی دارن وباید پیگیری کنن
🍃🍃🔹🔹🔹🔹🔹🔹🍃🔹
سلام خواهری که پشت سرشون درد میکنه احتمالا فشار خون یا چربی خون دارید. ان شاء الله درمان کنید. برای فراموش کاری زیاد آیت الکرسب بخونید وصبح ها 21 عدد مویز بخورید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی که میگفت برای دخترش که قدشون کوچیک مونده براشون حجامت کمر وساق پا برای دخترم که همچین مشکلی داره میخوام ببرم خواهرم برده برای پسرش قد وزنش بهتر شده پیش دکتر بلاغت قم خیابان سمیه
ودکتربیتا علی مردانی فوق تخصص غدد بیمارستان حضرت معصومه. .من خودم دخترم رو 3سال هست پیش ایشون میبرم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
برای سرفه نوزادشون من خودم به دخترم از چند ماهگی هرموقع سرفه میکنه دونه به روزی چند مرتبه میدم خیلی تاثیر گذار هستش روزی چند تادونه به رو خیس کنید با آب داغ تا خنک بشه صاف کنید در حد یک قاشق به نوزادشون بدن خیلی خوبه
و خانمی که دست وپاشون خواب میره از گردن وکمرشون هست دیسک گردن وکمرشون درگیر هست مادرم همین مشکل رو داره ودکتر برای عمل نوشتن
البته طبق سوزنی خیلی خوب هست من خودم اونجا مراجعه کردم خیلی خوب هست برای دیسک کمر خیلی بهتر شدم قم صفایه ساختمان سپهران
ممنون از کانال خوبتون یا علی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی ک کابوس میبینن خودشون و همسرشون آیه 18و 19 آل عمران رو بخونن.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی ک راهکار خواستن ک تو شستشوی بچشون آب اصراف نکنن.ی لطفی کنید ب اندازه ای ک آب لازم دارید داخل ی ظرف،روی اجاق، آب رو گرم در حد ولرم کنید ک زیاد زمان نبره و بعد از اون پوشک بچه رو باز کنید و بشورید اگر هم منظورتون برای حمام کردنه و سختتونه آب گرم کنید چند تا دبه تمیز پر کنید ک برای مواقع قطعی آب داخل دستشویی استفاده کنید یا وقتی حمام و دستشویی نیاز ب شستن داشت استفاده کنید.من خودم برای تراس شستن یا قطعی آب استفاده میکنم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
برای خانمی که گفتن یک ساله عقدن ونامزدشون شون نماز نمیخونه وپول از حسابشون برداشت کرده.
عزیزم تا تو بخوای دعا کنی این آقا هدایت بشه خودت از بین میری.
چاره کار دعا کردن نیست تو شرایط شما
یک فکر اساسی به حال خودت بکن.قبل اینکه برید زیر یک سقف
🍃🍃🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🍃
سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون از زحمات شما خدا خیرتون بده ا دوستان تورا بخدا کمک کنید من ۲۳ ساله ازدواج کردم دراین مدت خیانت زیاد دیدم شوهرم با زن داداش خودش ومن رابطه داره و همیشه انکار میکنه جدیدا ۳ماه نگاه هم نمیکنه؟ فقط دلمو میسوزنه میگه تو فقط تو خونه نوکر هستی من فقط به خاطر بچه هام تحمل میکنم احساس میکنم ۳تا بچه هام ومن طلسم شدیم همش تو خونه و ساکت هستیم این بگم شوهر اجازه هیچ کاری بهم نمیده حتی دیدن خانواده انگار من دشمن خونی او هستم او پسر عمه من هستش پسر بزرگم ۲۲ دختر کوچکم ۱۴ ساله هستن یه جوری برادر کوچکم به برادر بزرگم هشدار داد که زنش با شوهرم سر وسری داره ولی اون نه می بینه نه میشنوه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام به همه دوستان مجازی خوبم خسته نباشید.به خانمی که دیابت حاملگی دارن هشت ماهه باردارن منم واسه دوتا حاملگیم همین مشکل را داشتم واسه دومی انسولین واسم تجویز کردن ی روز با دوز دو استفاده کردم قندخونم بیشترشد دیگه نزدم اما روزی سه قرص متفورمین ۵۰۰خوردم.انشاالله مشکلی واستون پیش نیاد ولی من بچه دومم ۳ کیلو و ۱۰۰گرم بدنیااومد و ریزتر بود
من دستگاه هم داخل خونه داشتم خودم قندمو کنترل میکردم کافی بود ی لقمه نان بخورم قندم میرفت بالا ولی همه میوه و غذا بدون نان خوردم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلامبرایخانمیکهپسریازدهسالهالتشکوچکوداخلپسرمنهموقتیبدنیااومدهمینطوریبودخیلیکوچکبودمنخیلیهمییتندادمولیالانبزرگشدهمنرومنمیشهازشبپرسمولیشماخواهربرایاینکهخاطرتجمعبشهببرشدکترانشاللههیچمشکلینداشتهباشه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#داستان_زندگی 🍃🌸 ستاره مامان گفت چایی نخور مامان جان. بعد از ظهر که اومدی بدون اینکه غذا بخور
#داستان_زندگی 🌸🍃
گفت داری دروغ میگی، تو دوست پسر نداری
گفتم دارم، عاشقشم
گفت اونروز که از کلانتری اومدیم بیرون ، من نرفتم و یه گوشه پنهون شدم
دیدم که سوار اتوبوس شدی
گفت با تاکسی دنبال اتوبوس اومدو و دیدم کجا پیاده شدی و خونتونو یاد گرفتم .
از یه طرف ناراحت بودم که دیده سوار اتوبوس شدم چون به غرورم برخورد.
از یه طرف ناراحت بودم که آدرس خونمون وپیدا کرده و میترسیدم داستان درست کنه برام.
بهم گفت مدت هاست آدم گذاشتم جلو در خونتون و ندیده از خونه خارج بشی، تو چطور دوست پسر داری که نمیری بیرون
وقتی این حرفارو شنیدم احساس کردم خلع صلاح شدم ، مثل آدمیکه تو دام افتاده.
پیش خودم گفتم ستاره خدا به دادت برسه که گیر یه گرگ افتادی.
گفتم من نمیخوام با کسی رابطه داشته باشم اونم مرد به این سن بالایی
گفت من شوق زندگی دارم
یه پیرمرد از کار افتاده نیستم.
بهم گفت میخوام باهم بریم بیرون حرف بزنیم
اولش قبول نکردم
اما ترسیدم تلافیش رو سره زهرا دربیاره و بیکارش کنه.
میدونستم زهرا چقدر نیاز مالی داره.
پس قبول کردم
هرشب گریه میکردم
میگفتم خدایا نجاتم بده
نقطه ضعفم دوستم بود، زهرا.
وضع مالی خیلی بدی داشتن ، از همون دوران دبیرستان خبر داشتم.
دوتا برادر کوچولو داشت.
تا روز قرار رسید
جلوی آینه نشستم تا آماده بشم
آینه لک داشتم و حتی دل و دماغشو نداشتم که پاکش کنم.
شروع کردم به آرایش کردن و آخرشم یه رژ خیلی قرمز زدم تا مرد موجوگندمی بدش بیاد و دلشو بزنم . از اتاق اومدم بیرون ، مامانم با دیدن رژ قرمز شوکه شد، گفت اینجوری میخوای بری بیرون؟
گفتم آره.
گفت تو که فقط اینو تو خونه استفاده میکردی. یه لبخند زدم و خدافظی کردم
جایی که قرار گذاشته بودیم یه کافی شاپ توی بالای شهر بود و تا خونه ی ما بیشتر از یک ساعت فاصله داشت.
مرد مو جوگندمی بهم گفت بود بیام دنبالت ، منم گفته بودم نه.
چند روز پول جمع کرده بودم تا بتونم پول تاکسی اونروز رو بدم و خودمو بدون اتوبوس به اونجا برسونم
جلو دره کافی شاپ منتظر ایستاده بود ، بهش سلام کردم.
از دیدن رژ لبم و شوکه شده بود. بهم گفت قبل از اینکه بریم تو کافی شاپ بیا تو ماشین کارت دارم. سوار ماشین شدم سریع یه دستمال کاغذی بهم داد گفت رژتو پاک کن.
گفتم من پاک نمیکنم ، من همیشه رژ میزنم و به تو ربطی نداره.
گفت پس خودم پاک میکنم.
دستشو با دستمال اورد جلود که پاک کنه
دستشو گرفتم و تا تونستم گازش گرفتم ، اونقدری که متوجه شدم دندونم رفت تو پوستش
شوکه شده بود، عصبی بود از حرص میخواست ماشینو روشن کنه که سریع پیاده شدم.
خودم از ترس داشتم میمردم ، شروع کردم به دوییدن ، میخواستم ماشین بگیرم برگشتم ماشینشو نگاه کردم که دیدم سرشو گذاشته روی فرمون.
پیش خودم جیگرم خنک شد که اونقدری ناراحت شده که سرشو گذاشته رو فرمون ...
رفتم به ماشینش نزدیک شدم از بیرون داخلو نگاه کردم دیدم از دستش خون میاد.
با ترس سوار ماشینش شدم صداش زدم ، جواب نداد. دستمو زدم به سرش دیدم از درد دستش ضعف کرده.
وقتی دستشو دیدم انگار گرگ بهش حمل کرده بود
سریع رفتم تو همون کافی شاپ و گفتم آب سرد بدید.
دیده بودم تو فیلما آب سرد میریزن رو اینایی که از حال میرن.
سرشو چسبوندم به صندلی ، آبو گرفتم ریختم تو صورتش
هوشیار شد ، بهم گفت عقل نداری راحتی ...
گفتم تقصییر من بود که دلم سوخت اومدم ببینم مرده ای یا زنده ای.
گفت میبینی که زنده ام ولی زخمی
آب سردم ریختی روم و سگ لرز شدم
با همون حالش منو رسوند خونه . البته نه نزدیک . سره خیابون به اصرار خودم که آشنا نبینه.
از اون روز قرار های ما بیشتر شد
گاهی تو کافی شاپ ، گاهی رستوران.
هنوز در مورد بچه هاش چیزی بهم نگفته بود
نمیدونستم چطور در مورد دخترش حرف بزنم.
چطور بهش بگم چرا انقدر با دخترت بیرحمانه رفتار میکنی!
همزمان یکی از همون دخترخاله هام که تو زندگیم همیشه اذیتم کرده بود من و عموی دوستمو تو خیابون دید و تو فامیل پر شد که ستاره با یه پیرمرد رابطه داره
خاله هام یکی یکی زنگ میزدن به مادرم که شنیدیم ستاره با یه پیرمرد دوسته.
نوبت داییام شد.
خاطرات تلخ بچگیم و رفتاراشون برام زنده شد.
دوست داشتم بمیرم اما این حرفارو نشنوم.
مادرم سعی میکرد به گوش بابام نرسه اما به گوش عمه هام رسیده بود و اونا به پدرم گفتن.
خودمو تو اتاق حبس کرده بودم.
زورکی دو قاشق غذا میخوردم
جواب تلفن های کیامرث رو نمیدادم...
نگران شده بود
چند کیلو وزن کم کرده بودم
به زهرا ماجرای خودم و عموش رو گفتم
بهش در مورد خاله ها و دایی هام و عمه هام و حرفاشون گفتم.
اونم همه شو به عموش گفت
یه روز زنگ خونمون زده شد.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽