eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
169.3هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ایام به کام❤️ 😍 شما کسی رو دیدین کار خونگی بکنه؟؟ یا توی خونه درامد داشته باشه ؟؟؟ چی بوده کارشون و درامدشون چقدر بوده؟؟ خیلیا دنبال کار خونگی میگردن ایده بدید بهشون اونایی که فعالن😍🙏🏻 برامون تعریف کنید😍 ادمین 👇🌹 @adminam1400 منتظریم ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 با عرض سلام و خسته نباشین خدمت ادمین محترم و اعضای بزرگوار پاسخگو. یه مشکلی داشتم
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام دیدم دوستان تو پیامهاشون خیلی نوشتند که شوهرشون به حرف مادر و خواهراش گوش میکنند اولا عزیزم اینقدر حساس نباشید چه عیب داره ان شاء الله ادمهای خوبی هستند و دعای خیرشون برکت زندگیتون باشه من خودم شوهرم همینطور بود منم مخالفتی نمیکردم ولی با دقت رصد میکردم و دروغاشون رو تحویل شوهرم میدادم مثلا یه روز خواهرشوهرم گفته بود دستمون تنگه و نداریم و..... خلاصه شوهرم کلی به من چیز گفت که تو رفاه هستی و خواهرم خیلی اذیت میشه دو روز بعد عکسی از سفربه کیش گذاشت منم خیلی اروم به شوهرم گفتم کاش یه کم پول داده بودی به خواهرت اخه سفر به کیش خیلی هزینه اش بالاست خلاصه یهویی جا خورد اروم اروم حالیش کردم که دروغ میگویند خلاصه قصه این شد که دیگه چشمی شد و گوشی فهمید خیلی دروغ میگویند 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام حبیبه خانم شرمنده من باز مزاحم شدم ببخشید خواستم خدمت خانمیکه 25 ساله ازدواج کرده اید و دختر خواهر شوهر تون 18 سالشه گوشه نیشه میزنه گلم یه دفعه تو جمع جوابشو بده خردش کن یه کم داد بیداد میکنن تموم میشه مادر شوهرم سالها تهمت زد پیش همه به من حرفهای زشت میزد اینقدر تحقیرم میکردبعدم چندتا دروغ میگذاشت رو ش تحویل شوهرم میداد منم یه روز که خونه یکی از فامیلها همه دور هم جمع شده بودیم یه جمله ای گفت خیلی ناراحت شدم منم شروع کردم رگباری هرچی تا حالا بد و بیراه گفته بود همه رو تحویلش دادم همه مات و مبهوت نگاه میکردند خودم از لحاظ اجتماعی وجهه خوبی دارم همه قبولم دارند بنابراین همه از من حمایت کردند اونم از بس عصبانی شد گفت الهی پدرت بمیره منم گفتم اگه مرد میبرند خاکش میکنند چیزی به تو نمیرسه خیلی جا خورد گفت اشی برات میپزم یه وجب روغن روش باشهگفتم من یه اش اماده برات دارم ده من روغن روش هست خلاصه با عصبانیت از اتاق رفت بیرون اومدم خونمون عصری شوهرم گفت پاشو بریم خونه مادرم منم پاشدم رفتم اصلا به رو مبارک نیاوردم بعدم دیگه تموم شد وقتی فهمید منم زبان دارم میتوانم جواب بدهم تمام شد شما هم بهتره یه بار جواب بدهید اونوقت میبینید که کمتر میشود دریا 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خدمت اقای 29 ساله که خانمشون 26 سالشه و فرمودید که به خانم تون محبت میکنید ولی ایشون از اینکه بروید خونه باباتون ناراحت میشوند پسر گلم اگر شما خانمتون رو سیراب از محبت میکردید ناراحت نمیشد منظورم اینه که با زبانتون بیانی مثلا اره خانوم خوشگلم فدات شم نمیخام ناراحتت کنم ولی پدرم انتظار داره یه موقع دلش میشگنه میدونم پدذ مدیون هست و شرعا بدهکار ولی اگه شما خانومیکنی گذشت کنی خدا صدها برابرش رو بهمون میده و دیگه اینکه اگه واقعا پدرتون نیاز به شما دارن کاری دارندخب تشریف ببرید ولی اگر به وجود شما نیازی نیست چرا لجبازی میکنید به جای اینکه هفته ای سه مرتبه برید خونه بابا هفته ای یه مرتبه برید به جاش خانمتونوببرید بیرون بگردونید من خودم یه زنم شوهرم وقتی میرفت خونه مادرش و بعد میومد خونه اخلاقش 180درجه تغییر کرده بود ماشاالله به وجود پر فیض شون قشنگگگگگگ حسادتشونو منتقل میکردند این اواخر حتی بچه ها هم متوجه میشدند وقتی شروع میکرد بهونه گرفتن و..... 😔 بچه ها میگفتند بابا رفتی خونه مامانجون!!!!!!! بعله یه جای کار عیب داره شما متوجه تغییر رفتارت نمیشی ولی خانمت متوجه میشه ونا خواسته محبت لازم رو به جا نمیاورید کم کم این دلخوریها جمع میشه و خدای ناکرده تحمل خانوم تموم میشه و کار از کار میگدره مراقب باشید از بیاناتتون پیداست خانمتون رو دوست دارید اما در حقش کم لطفی میکنید منم دریا 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام گلم عروس خانوم عزیزی که شوهرت کارت عیدی رو داده مادرش به شوهرت بگو خیلی دلم برا مادرت تنگ شده یا بچه ااتو بفرست مرتب بروند خونه مادر شوهرت خلاصه بعد یه مدت که خرجش زیاد شد میگه این کارتتونو بگیرید وبرید ان شاء الله همینطور باشه 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خواهری که زخامت رحم داری گفتن عمل شی منم همینطور بودم دوستان گفتن پیه دور جگر بز یا بزغاله را اب کنم روزی یکبار دوقاشق بریز تو ظرف تخم مرغی توش بپز بانون بخور بعدم یک لیوان ابسرد روش بخور من سه روز خوردم خوب شدم الانم دوباره یائسه شدم یکساله براظهور مهدی صلوات 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام درجواب خواهری که گفتن تیروئیدش بزرگ شده دکترگفته بایدعمل بشن من چندسال پیش عمل کردم خداراشکرمشگلی ندارم هرروزصبح ناشتا یک ونیم قرص لووتیروکسین میخورم شماهم باچندتا دکترمشورت کن اگه همه نظرشون به عمل هست هرچه زودتر پیگیرباشید.انشاالله هرچه زودتر سلامتیتونا بدست بیارید ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😱بزاق سگ زیر میکروسکوپ با انواع کرم!!!😱 وقتی اسلام معتقد است با سگ معاشرت نداشته باشید یعنی کاملا به ضرر انسان است. اما کنار رختخواب برخی هاـ.. 😔😔😔 آیا با شستن بدن سگ و حمام کردن، شما می توانید بزاقش را پاکسازی کنید؟ ذات سگ لیسیدن مخرجش است. یعنی پس از غائط، مخرجش را با لیسیدن پاک می کند (فیلمش را قبلا در قفس مشاهده کردم) سپس با همان زبان تمام اجزای بدنش را می لیسد یا می خاراند... یعنی از زبان حیوان گرفته تا کل بدنش آلوده است. این کرم ها در بدن حیوان فعال نیستند و نمی تواند تکثیر شوند، اما همین ها وارد بدن انسان شدند، محیط خوبی برای تکثیر و رشد است... نکته: نشر حداکثری جهت اطلاع کسانی که خلاف احکام دین اسلام عمل می کنند» ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#یک_نکته_از_هزاران 🌱 ادامه ولي با درنگي كه از خود نشان دادم، پيرمرد آنچه را بايد بفهمد، فهميد. جلو
🌱 ادامه از بدهي خود را تسويه كردم، ولي به خاطر بيماري نتوانستم بقيه بدهي خود را پاك كنم. صندوق در زير تخت من است، پس از مرگ من آن را بردار و در ميان افراد نيازمند قسمت كن. تقاضاي من از تو همين است و بس! من هم به پدرم قول دادم كه در اولين فرصت به وصيت او عمل كنم. ولي متأسفانه پس از مرگ پدرم، به خاطر آمد و رفت‌ها و مراسمي كه بود وصيت پدر را فراموش كردم! ديشب در عالم خواب، صحنه دلخراشي را به من نشان دادند كه تا آخر عمر از ياد من نخواهد رفت! در عالم رؤيا ديدم كه به حساب پدرم رسيدگي مي‌كنند و او مرتب التماس مي‌كند كه من تقصيري ندارم! دخترم كوتاهي كرده است! در آن اثنا نگاه پدرم به من افتاد و با تندي به من گفت: ديدي چه به روز من آوردي؟ مگر به من قول نداده بودي كه در اولين فرصت به تنها تقاضايي كه از تو داشتم عمل كني؟ چرا محتويات صندوق را به نيازمندان ندادي؟ در آن لحظات آرزو مي‌كردم كه زمين دهان باز مي‌كرد و مرا مي‌بعليد! از شدت شرم نمي‌توانستم به چشم پدرم نگاه كنم! گفتم: چگونه مي‌توانم كوتاهي خود را جبران كنم؟ و پدرم در حالي كه دو مأمور عذاب مي‌خواستند او را با خود ببرند به من گفت: دخترم! به اين آقا خوب نگاه كن! اين آقا فردا صبح درست سر ساعت 9 از شدت فقر و درماندگي و نااميدي گوشي تلفن را بر مي‌دارد تا با خدا دو سه كلمه درد و دل كند! لطف خدا شامل حال من مي‌شود و شماره‌اي كه مي‌گيرد، شماره خانه شماست! تو بايد گوش به زنگ باشي و اين فرصت را از دست ندهي! آن صندوق متعلق به اين آقاست! دخترم! اين آخرين فرصت است! مبادا آن را از دست بدهي! به طرفي كه پدرم اشاره كرده بود، نگاه كردم. ديدم شما با همين لباس و با همين شكل و قيافه آنجا ايستاده‌ايد و به من نگاه مي‌كنيد! و امروز درست ساعت 9 صبح بود كه تلفن زنگ زد و شوهرم به سفارش من ملتماسنه از شما خواست كه تلفن را قطع نكنيد و بقيه ماجرا را كه خود بهتر مي‌دانيد! مثل اينكه از يك خواب دراز بيدار شده باشم، نفس عميقي كشيدم و نگاهي به اطراف خود انداختم. شرايط تازه‌اي كه داشت در زندگي من اتفاق مي‌افتاد به اندازه‌اي خارق‌العاده و غافل‌گير كننده بود كه نمي‌توانستم باور كنم! مگر مي‌شود زندگي يك انسان در كمتر از چند ساعت اين‌قدر دستخوش دگرگوني شود؟! من ، طلبه‌اي كه از ترس آبرو و بيم طلبكاران، همسر و فرزندانم را در شهر قم به امان خدا رها كرده و به تهران آمده بودم، الآن در موقعيتي قرار داشتم كه يكي از ثروتمندترين خانواده‌هاي اشرافي تهران عاجزانه از من مي‌خواستند كه به كمك آنها بشتابم و صندوق پول و جواهري را از آنان بپذيرم كه نمي‌توانستند آن را در جاي خود به مصرف برسانند؟! راستي از ديشب در من چه تغيير شگرفي رخ داده بود كه اين دگرگوني اساسي را به دنبال داشت؟! جز روي آوردن به خدا و از ژرفاي دل خدا را صدا زدن؟! بر درگاه كريمه اهل بيت عليها‌السلام سر ساييدن و ارتباط قلبي خود را با عوالم مارورايي برقرار كردن؟! و سفره دل خود را در پيشگاه خداوند مهربان گشودن واز او استمداد كردن؟! به دستور بانوي خانه، كليد صندوق را آوردند و او از من خواست تا قفل آن را باز كنم، و من پس از دو ركعت نماز و عرض سپاس از الطاف خداوند چاره ساز، در صندوق را باز كردم. محتويات صندوق از اين قرار بود: الف- يكصد هزار تومان پول نقد! ب – يكصد و پنجاه عدد سكه طلا! ج – پنجاه قطعه الماس و جواهر! د- سند مالكيت قطعه زمين مرغوبي به مساحت بيست هكتار در شمال تهران. هـ - و نوزده قطعه اشياء عتيقه و قيمتي! سردفتري را به آنجا احضار كردند و في‌المجلس مالكيت زمين ياد شده را به نام من تغيير دادند و پس از صرف ناهار و ساعتي استراحت به همراه راننده به طرف قم حركت كرديم. هنگامي كه به قم رسيديم، به راننده گفتم: در نزديكي ميدان آستانه توقف كند، و من پس از تشرف به حرم مطهر كريمه اهل بيت، حضرت معصومه عليها‌السلام عرض نيايش به درگاه خدا و سپاس از مراحم كريمانه آن حضرت در گشودن گره كور زندگي‌ام، در آن مكان مقدس با خداي خود پيمان بستم كه از ثروت بي‌حسابي كه نصيب من شده، در بر طرف كردن نيازهاي اساسي نيازمندان جامعه استفاده كنم و آن را در اموري كه خشنودي خدا و خلق خدا در آنست، مصرف نمايم. اولين كاري كه پس از مراجعت به خانه انجام دادم، پرداخت بدهي‌هايي بود كه از آن رنج مي‌بردم، و بعد خانه نقلي كوچكي را به مبلغ سي و پنج هزار تومان خريدم و همسر و فرزندانم را پس از سال‌ها خانه به دوشي در خانه‌اي كه متعلق به خودم بود سكونت دادم. من مشورت با افراد خدوم و كاردان نيمي از آن ثروت هنگفت را در امور مشروعي سرمايه‌گذاري كردم و كه منافع قابل ملاحظه‌اي داشت و با نيم ديگر آن چندين باب دارالايتام، دبستان، دبيرستان، مسجد و درمانگاه و داروخانه شبانه‌روزي احداث، و آب آشاميدني و بهداشتي اهالي چندين روستا را با صدها متر لوله‌كشي تأمين كردم
از آن روز تاكنون از منافع سرمايه‌گذاري‌هايي كه كرده‌ام هزينه تحص يلي ده‌ها كودك بي‌سرپرست را از دوره دبستان تا تحصيلات عالي و نيز هزينه‌ها جاري چندين مؤسسه عام‌المنفعه را پرداخت مي‌كنم و آمار دقيق اين خدمات را به تفكيك در كتابي كه ملاحظه مي‌كنيد ذكر كرده‌ام و آرزو مي‌كنم افراد نيكوكاري كه اين كتاب را مطالعه مي‌كنند، در گره گشايي از كار بندگان خدا و تأمين نيازمندي‌هاي آنان، اهتمام بيشتري از خود نشان دهند.
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
🌻🍃 سلام برای این دوست عزیزمون مینویسم من هم شرایط مشابه شما رو داشتم پدری که در ۲۷ سالگی تصادف کرد. و به رحمت خدارفت پدربزرگم که دست دخترشو گرفت مهریه رو بخشید کل طلاهایی که پدرم خریده بودن؛به مادربزرگ پدریم پس دادن و رفتن و پشت سرشونم نگا نکردن مادری که بعضی وقتا دوراز چشم پدرشان؛یواشکی میومد منو میدید تا ۷ سالگیم و بعداز اون به پیشنهاد مادربزرگ عزیزم و معلمم دیگه نیومد دیدنم و مادربزرگ عزیزی که از یک مادر مهربانتر بود برام همون بچگی املاک پدریمو قبل از اینکه عموی نامردم بالا بکشه به نامم سند شش دانگ زد و تمام تلاش خودشو کرد تا من بهترین ها رو داشته باشم خدابیامرز آبای نازنینم(به مادربزرگم آبا میگفتم)هم پدر بود برام هم مادر بهترین کلاس و بهترین دانشگاه درس خوندم بهترین طلاها رو برای من گرفتن اندازه یک عروس طلا داشتم ولی همیشه ته قلبم جای خالی پدر رو حس میکردم شاید اگر پدرم بود من اینهمه تو ناز و نعمت بزرگ‌نمی‌شدم پس قدر دان حظور پدر تو زندگیتون باشین داستان زندگی من تا یه جایی خیلی خوب بود و اون ازدواج من بود با کسی که فرسنگها از هم از لحاظ فرهنگ؛جایگاه اجتماعی،ثروت؛و حتی اعتقادات دینی تفاوت داشتیم ۱۶ سال از ازدواج من میگذره و من نه ساله که آبای عزیزمو ازدست دادم مادرم الان کنارمه باهم رفت و آمد داریم ولی اون حس مادر دختری بینمون نیست طفلی خیلی تلاش میکنه ظلم پدرشو جبران کنه ولی خب بعضی وقتا نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود ...‌ تو این ۱۶ سال،مادر شوهر و پدر شوهرم تا تونسته جنگ شهر و روستا راه انداختن(اونا روستایی هستن بنده شهرستانی) تا تونستن بین من و همسرم اختلاف ایجاد گردن سنگ انداختن زندگیم با زبان نیش دارشون هردو تا تونستن نیش زدن ولی خب خدا خیلی بزرگه من دست دست نکردم که زندگیم بعداز مرگ آبای نازنینم از بین بره بچه دار شدم دنبال شغل مناسبی که علاقه داشتم بهش رفتم والان شکر خدا هم درآمد خوبی دارم هم سه فرزند که از خون خودم هستن تنها نیستم دیگه درحقیقت وقت ندارم تا بشینم غصه بخورم میخوام بهتون بگم من غم و غصه زیاد کشیدم حتی یه فرزند پنج ماهه مو از دست دادم و تجربه م نسبت به سنم خیلی بیشتره چون تو سن پایین ازدواج کردم و انواع ملایمات و ناملایمات دنیا رو چشیدم پس الکی دنیا رو به کام خودتون تلخ نکنین تا زنده ایم زندگی باید کرد دنیا هنوزم قشنگیای خودشو داره فرزندان صالحی بیارین و با عشق بزرگشون کنین خواهین دید که وقتی برای غصه خوردن ندارین و اوقاتتونم به بطالت نمیگذره و سرگرم شیرین ترین شیرینی زندگی یعنی بچه هاتون میشین دنبال یه شغل مناسب برین که علاقه مندین و با جدیت ادامه ش بدین تا موفق بشین هر مسیری برای رسیدن به هدف سختی خودشو داره مهم اینه که جا نزنین و با عشق از این مسیر گذر کنین انشاءالله موفق و سربلند باشید تعجیل آقامون امام زمان (عج)صلوات * اسمم باشه مهربانو* 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 کسانی که حامله میشن ولی سقط میکنن از انگور استفاده کنن خودمم دو بار حامله شدم ولی خود به خود در سه ماهگی جنین سقط میشد دکتر گفت اگه حامله بشی و این بار سقط کنی شاید دیگه نتونی حامله بشی من دریک شهر دیگه زندگی میکردم مادرم از باغ انگور هربیست روز یک بار یه جعبه بزرگ انگور میفرستاد خلا ص به همسایه ها میدادم اما این قدر زیاد بود که من صبحانه نان و انگور بین صبحانه و ناهار انگور بین نهار و شام انگور شام هم نان و انگور حتی موقع خواب هم انگور وقتی گرسنه میشدم فقط انگور میخوردم خلاصه فقط ناهار کمی برنج میخوردم آنقدر انگور دوست داشتم حیفم میومد انگور ها خراب بشه یک ماه تمام انگور خوردم تا اینکه یه دفعه از انگور بدم اومد حتی در یخچال رو باز میکردم حالم بد میشد بطوری که از اسم انگور هم حالم بد میشد هر چی تو یخچال بود ریختم بیرون یخچال رو باشیلنگ شستم یک ما بعد فهمیدم حامله ام خیلی استرس داشتم تا اینک سه ماهگی رو رد کردم دکتر هم تعجب کرده بود پیش هر کسی میگفتم میخندیدن باور نمیکردن توی کتاب دکتر برای همه هم نوشته بود که انگور برا کسانی که سقط میکنن خوبه وا از مزایای انگور خیلی زیاد نوشته وقتی دیدم کسی باور نمیکنه دیگه هیچ وقت نگفتم اما تو این کانال تصمیم گرفتم تجربه خودم رو بگم انشاالله کسانی که این مشکل رو دارن مشکلشون حل بشه وبه لطف خدا با این مائده بهشتی‌‌( انگور) دامنشون سبز بشه من الان سه تا بچه دارم خدارو شکر حتی تو حاملگی‌های بعدی دیگه هیچ مشکلی برام پیش نیومد اگه بتونید از انگور ارگانیک عسکری استفاده کنید خیلی خوبه چون خودم از این انگور استفاده کردم انشاالله که مشکلتون حل شد برا بچه هام دعا کنید برا سلامتی امام زمان صلوات🌹🌹🌹 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 با عرض سلام و خسته نباشین خدمت ادمین محترم و اعضای بزرگوار پاسخگو. یه مشکلی داشتم
پاسخ اعضا 🌙🌺 سلام خسته نباشید من بابت اون پیامی ک خانومی گفتن دوماهه خونریزی دارن خانوم شما مشکلتون باید جدی بگیرین خواهر من هم چهارماه خونریزی داشت شهرستان سه تا دکتر رفت گفتن باید کورتاج بشی، بردیمش مشهد متخصص زنان خانوم دکتر سمیه بلندی ازش از رحمش نمونه گرفتن جوابش اومد ک پیش زمینه سرطان رحمه ک علتش هم بیشتر استرس و جوش هست حالا هم هی می‌ره دکتر .توهم جدی بگیر بهترین دکتر ک هنوز زوده امکان داره فقط رحم رو بردارن وگرنه به همه جاهای بدن آدم سرایت می‌کنه .درضمن دکتر رژیم غذایی میدن ک مریضی سرعتش کمترشه ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به همه عزیزان. اون خانمی که تنگی کانال کاراپال داره حتما با ورزش کاردرمانی بهتر میشه ونیاز به عمل نداره ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به همه دوستان. خانمی که استرس زیاد دارن و فرزندانش ۱۸ و ۲۷ ساله هس داروی صد اضطراب مثل اسنترا زیز نظر پزشک مصرف کنن خیلی بهتر میشن. التماس دعا ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام ووقت بخیرخدمت شماوهمه ی بانوان سرزمینم سوال اورژانسی برای کسی ک دوره ی قائدگیش دقیقا افتاده ب سفرزیارتیش راه گیاهی وسنتی وبدون عارضه ای هست که خودتونم ازش نتیجه گرفته باشید یک هفته قائدگیش عقب بیافته ب داروهای هورمونی حساسیت داره دعاگوی همتون ممنونم ازهمه شما ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمت همه عزیزان در مورد اون خانمی که مادرشوهرش ممکنه سحرشون کرده باشه داشتم باخودمیگفتم خدایا اینا چجور انسانهایی هستن که دست به این کارها میزنم کسی که برای اولادخودش بد بخواذ برادیگران چطوره من شب سرمو میذارم بخوابم میگم خدایا هیچوقت منو پیش خودتو مخلوقات روسیاه نکن هیچ دینی به گردنم نباشه امیدوارم خداوند همه مونو براه خیر هدایت کنه و عزیزم به فرموده آیت اله بهجت هرکسی روزی ۵۰ایه ازقران رو تلاوت کنه ونماز اول وقتشم بخونه هیچ سحری بهش اثر نمیکنه ودوراز جون اگه زندگی شما خراب بشه چی به اون مادرشوهر میرسه پسرش دیگه ازدواج نمیکنه ؟ شک نکن اینا تواین دنیا تقاص پس میدان متاسفانه اینقدر ایمانشون بخدا ضعیفه که درکشو ندارن بفهمن ان شاالله وبه لطف خدای مهربان شوهرت برگرده پیشت و زندگیتون خوب روبراه بشه ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمت دوست عزیزی که پسر گلشون کاردیو میو پاتی یاهمون ویروس سرماخوردگی که از افراد مست به بچه ها منتقل میشه اینکه پزشگان تاکید براین دارندکه نوزاد تا 6 ماهگی فقط با پدر و مادر و افراد محدو د تماس داشته باشه به خاطر بروز چنین بیماریهای خطر ناکی هست من خودم یه دختر 2/5ماهه داشتم یه خانمی رفته بود کارهای مادر بیمارش رو کرده بود و از اونجا اومد خونه ما دخترم خواب بود ولی این خانوم یواشکی رفته بود بغلش کرده و بوسش کرده بود از همون شب حال دخترم بد شد تا فرداصبح بچه اروم وقرار نداشت ظهر که بیمارستان بستریش کردیم تا اومدند اکوازش بگیرند در عرض چند ساعت قلب دخترم دو برابر شده بود البته چون خیلی کوچک بود ومقاومت بدنیش کم بود در عرض 24 ساعت فوت کرد ولی ان شاء الله فرزند شما به زودی سلامتی سون رو بدست میارند حرف دکترها رو خوب گوش بده و داروهاش رو به موقع بده مراقب باش داروی گیاهی بهش ندی که با داروهاش تداخل پیدا میکنه و حالشو بدتر میکنه بسم الله الشافی بسم الله الکافی بسم الله المعافی به امید سلامتیه گل پسردوست عزیزمون ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍽 غذاهای مفید در باروری ✅ سیب شیرین(به اشکال مختلف: سیب خام، مربای سیب، کمپوت سیب، خورش سیب، فالوده سیب، حلوای سیب و حتی بوییدن آن) ✅ به شیرین (به اشکال مختلف: مربای به، کمپوت به، خورش به، فالوده به، حلوای به ، دم نوش به و حتی بوییدن آن) ✅ هویج یا زردک علاوه بر خانم ها در آقایان هم بسیار مقوی باروری است (به صورت پخته بهتر است: داخل انواع غذاها، مربای هویج و زردک، حلوای هویج و زردک) ✅ مربای بالنگ ✅ انجیر، کشمش، مویز، پسته تازه غیرشور ✅ بادام (به اشکال مختلف: شیربادام، حریره بادام، خورش فسنجان بادامی، خورش خلال بادام) ✅ رطب با بادام درختی (روزانه حدود در حد 2-3 عدد) ✅ شیربرنج با شیره انگور ✅ ماش (در انواع غذاها استفاده شود) و جوانه ماش ✅ نخود (به اشکال مختلف: جوانه نخود، نخودچی، نخوداب با کمی برنج، آبگوشت نخود و گوشت گنجشک، نخود پلو) ✅ زرده تخم مرغ عسلی ✅ پیاز پخته ✅ میگو ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 نازنین فرداش نازنین رفت کلاس اونجا فضا راحت و خوب بود اما نازنین ی دختر حجابی ب
🌸🍃 نازنین لبخند زدم مات شدم مونده بودم انگار عهد کرده بود اون با هر کلمش منو تا مرز جنون ببره منی که تو زبون هیچکس حریفم نمیشد در مقابل اون انگار زبونمو از ته قیچی کرده بودن لال میشدم فقط میخواستم ب این بهونه ک ببینم شبیه کیه خیره خیره نگاهش کنم  یهو اون پسره پیشنهاد داد موافقین یکم اینجارو تغییر بدیم مرتب کنیم من ک میخواستم از این گوشه گیری خلاص بشم و حوصلمم از فکر کردن سر رفته بود بلند شدم یکم اونا گشتن ی لیوان پیدا کردن خودکار هارو توش گذاشتیم میز هارو مرتب کردیم رفتم ی دستمال خیس کردم اوردم روی میز هارو دستمال بکشم غرق فکر بودم یهو دیدم تو چندسانتی متری من ایستاده استرس گرفتم گفتم الانه ک صدا قلبمو بفهمه الانه این قلب دیوونه همه جیزو لو بده اروم کنارم ایستاد با اون دستمال خشک جاهایی ک من دستمال میکشیدمو پاک میکرد تا لک نیوفتن  ی حال عجیب و غریبی داشتم قلبم ی جوری بود هرچی میخواستم بهش محل نزارم قلبم بدتر میکرد شبش بابام اومد وقتی جو دختر پسری اونجارو دید دیگه رضایت ب اومدنم نمیداد😔 غم تو دلم نشست گفتم شاید نبینمش از سرم بیوفته... ی روز دیگه کلاس رفتم اما تو جمع هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد .و بعدش پدرم منو از نگاه به این غریبه اشنا محروم کرد... حالم خیلی بد بود تو خونه مدام سر هرچیزی فریاد میزدم تو اتاقم درو میبستم اهنگ غمگین با صدای بلند گوش میدادم و خود زنی میکردم همیشه دست چپم پر زخم بود همیشه تو سطل زبالم پر دستمالای خونی بود هر شبم پر گریه بود حالا غیر دردای خودم مدام چهره سید جلو چشمم بود مدام همون دوتا شوخی کوچیکش تو ذهنم بود و ترس از اینکه نکنه با کس دیگه ای هم حرف بزنه حالا دلیل خود زنی هام دوتا شده بود یکی خیانتی ک از اریا و شهلا شاهدش بودم و یکی دوری از اون چشمایی ک انگار دلم بهشون گره کور خورده بود بعضی شبا میرفتیم بیرون ی دور میزدیم یکی از اون شبا یهو تو خیابون ی چهره اشنا دیدم ی لبخند لبخند اونی ک هرشب تو فکرم بود خودش بود دم ی مغازه  امیدم شده بود باز اونجا ببینمش هرشب میگفتم بریم دور میرفتیم و بعدش نا امید میومدم زار میزدم و دوباره تنهایی دوباره درد دوباره تیغ سرد و خونای گرم مثل امسال محرم اومد عاشق محرمای شهرمونم خیلی خوبه همه مراسمارو با عشق میرفتم و اونجا زار میزدم تا این که دیدمش انگار دلم پرواز کرد انگار نگاهم تا پیدا کردن چشماش پر کشید و با دیدنش تشویش و ارامش سراغم اومد تضادی ک دلم وقت دیدنش داشت برام عجیب بود من این حسارو کنار اریا نداشتم تو اون مراسما اریا هم بود اما نگاهم پی سید بود انگار اریا برام مرده بود وقتی روضه میخوندن نگاهم بهش بود و اشک میرختم دروغ نیست اگه بگم عاشق موهاش شده بودم ارزو میکردم ی بار دستمو بین موهاش بکشم انگار خدا دونه دونه با نظم رو سرش چیده بود مثل یه دسته گل رز مشکی  قشنگترین حالتو داشت ولی بر عکس بقیه سادگی رو ترجیع میداد ن ژل میزد ن اسپری از بالا نگاهش میکردم و با دل شکته اشک میخریختم زندگیمو مرور میکردم میگفتم خدایا کجای این زندگی من خوشبخت بودم؟ الان بزار خوشبخت بشم نمیدونستم این عشق خودش میشه خنجری واسه قلبم نمیدونستم این عشق چقد سختی داره اون زمان فکر میکردم عشق درمانه نمیدونستم هم درده هم درمون نمیدونستم با خودش میمیرم و با خودش زنده میشم فک میکردم ندیدنش باعث بشه از سرم بپره اما فایده نداشت همه دوستام میدیدن چطوری نگاش میکنم من اون زمان ی لشکر دوست داشتم ی اکیپ بزرگ بودیم  ی بار پیش ی دوستام اسمش مبینا بود نشستم بهش گفتم مبینا من حس میکنم اینو خیلی میخوام خیلی ی بار بعدش دوستم میگفت نازی من حس میکنم داره کسی رو نگا میکنه بالا هیچی دیگه رفتم تنها ی گوشه اشک ریختم بعد اونده بود میگف خله من حس میکنم نگاهش ب خودته همش امید میداد بهم ک دوستت داره و این حرفا ی بار دیدم از در حسینیه رفت بیرون منم دوییدم برم بیرون اصلا انگار عقل تو سرم نبود برا ی لحظه بیشتر دیدنش حاضر بودم جون بدم اونم واسه کسی ک هیچی از ش نمیدونستم اما انگار حیا و سادگیش شده بود افت دل من شده این عشق شده بود مرگ تدریجی نازنین رفتم بیرون پیداش نکردم دوستم گفت بیا بریم تو تا داشتیم رد میشدیم یهو دیدم کنارشم دوستم بهم تنه زد هولم داد کفشام پاشنه بلند بود گفتم الانه ک بیوفتم و جریان هندی بشه اما به سختی وایسادم قلبم بوم بوم میزد خودمو کنترل کردم میدونستم اگ وایسم انقد نگاهش میکنم ک بی ابرو میشم مثل ی دیوونه شروع کردم ب دوویدن و ازش دور شدم تا بتونم نفس بکشم دستمو رو قلبم گذاشتم و تند تند پله هارو بالا رفتم هرچی هم مبینا صدام زد نازی نازی محل نزاشتم  .... ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽