eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
611 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2هزار ویدیو
47 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
.. . بهم گفت حضرت مهدی امام جمعست؟! چشام گرد شد! گفتم نہ! ایشون امام زمانمونه :) گفت پس چرا فقط جمعه ها بہ یادش هستینو براش دعا میکنین؟! زیرِ لب گفتم .. شرمندتم آقا :)💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
📿چرا دو سجدھ در نماز ⁉️ ✨حضرت امام موسي بن جعفر علیه السلام فرمود: 🌱"در شب معراج خداوند به رسول خود امر كرد كه وضو بگيرد و نماز بخواند. پيامبر وضو گرفت و تكبير الاحرام گفت و حمد و سوره را خواند و ركوع رفت و به دستور خداوند سر به سجده گذاشت و تسبيح خدا كرد پس از سر برداشتن بدون اينكه خداوند مجدداً دستور سجده بدهد نبي گرامي اسلام به خاطر عظمت و جلالت پروردگار سر به سجده گذاشت و خدا را تسبيح نمود. 🌾به همين خاطر خداوند امر فرمود همه در نماز در هر ركعتي دو سجده نمايند. 📚‍ صدوق، علل الشرايع، ج ۲، ص ۳۱، حديث۳ ✨ امام صادق علیه السلام فرمود: 🍀"معنا و تأويل سجده اول در واقع اين است كه نماز گذار مي‏گويد: منها، خلقني؛ يعني از زمين مرا آفريدي. وقتي سر بلند مي‏كند، مي‏گويد: منها اخرجتنا؛ از خاك خارجم كردي، وقتي سجده دوم مي‏رود مي‏گويد: و اليها تعيدنا؛ به سوي زمين ما را برگرداندي و وقتي سر بلند مي‏كند، در واقع مي‏گويد: و از زمين بيرون مان مي‏سازی (و منها تخرجنا) 📚‍ صدوق، علل الشرايع، ج ۲، ص ۳۱ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بہ‌ جای اࢪایش کࢪدن ݐوشیدڹ‌ ٺنگ‌ و‌ جلۆباز بگۆ‌ و‌ بخَند‌ بآ‌ ݒسࢪ‌ها کمی بھ‌ فکࢪ‌ مہدی فاٰطمہ‌ۜ‌ باش‌ که همیشھ‌ اشک میࢪیزھ... ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
2.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‹🍂🧡› ‌ •° هر بار مےخندی پارھ می شود بند دلم خندھ هاۍ تــو رحم و مروت سرشان نمےشود بیچارھ دلم...💔 •° 🧡🍂¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
همیشہ یه راهے، هست که خدا از اون طریق به ما امید میده؛ ودلگرممون میڪنه ! ••🌱 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
واقعاباورتون‌میشه؟ خیلی‌مواظب‌باشیدمخصوصا‌کسانی‌که‌ اینستادارن‌ 📲 اینستاخودش‌زمینه‌گناه‌رافراهم‌میکنه هرکس‌به‌اینستاواردشد دیگرهمون‌انسان‌قبلی‌نشد البته‌بگیم‌کسایی‌پیدامیشن‌که‌اینستا داشته‌اندوسالم‌مونده‌اند این‌چنین‌آدما‌قبل‌ازوارد‌شدن‌به‌فضاۍ مجازی‌طناب‌ایمانشان‌رامحکم‌نگه ‌داشته‌اند ⛔️بہ‌هرحال‌بازم‌مواظب‌باشید⛔️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✍امام علے علیه السلام : از پرخوری پرهیز کنید زیرا هرکه پرخوری کند دردهای درونی اش بسیار گردد و خواب های فاسد و پریشان بیند و نیز موجب سنگدلی شخص و سبب کسالت و تنبلی در خواندن نماز میشود . 📚 آثارالصادقین ج 9 ص970 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
مادربزرگ‌شھید‌مغنیھ‌ میگفت؛ مدتِ‌طولانےبعد‌شھادتش‌اومد‌به‌خوابم بھش‌گفتم:چرا‌دیرڪردۍ!؟منتظرت‌بودم! گفت:چون‌طول‌ڪشیداز‌بازرسےها‌رد‌شدیم گفتم‌:چه‌بازرسے؟! گفت:بیشتراز‌همه‌سرِبازرسے"نماز"وایستادیم.. بیشتراز‌همه‌درباره‌ۍ"نمازصبح"می‌پرسند! نذاریم‌تنبلےمانع‌سعادت‌ما‌بشھ:)!♥️ <شهـیدجھادمغنیہ> •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور قلب در نماز. . .🌱 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 رمان‌بدون‌تو‌هرگز بالاخره يکي از معيارهاي سنجش دخترها در اون زمان، ياد داشتن آشپزي و هنر بود، هر چند روزهاي آخر، چند نوع غذا از مادرم ياد گرفته بودم... از هر انگشتم، انگيزه و اعتماد به نفس مي ريخت. غذا تفريبا آماده شده بود که علي از مسجد برگشت... بوي غذا کل خونه رو برداشته بود... از در که اومد تو، يه نفس عميق کشيد. – به به، دستت درد نکنه... عجب بويي راه انداختي. با شنيدن اين جمله، ژست هنرمندانه اي به خودم گرفتم! انگار فتح الفتوح کرده بودم... رفتم سر خورشت. درش رو برداشتم... آبش خوب جوشيده بود و جا افتاده بود... قاشق رو کردم توش بچشم که... نفسم بند اومد... نه به اون ژست گرفتن هام نه به اين مزه! اولش نمکش اندازه بود؛ اما حاال که جوشيده بود و جا افتاده بود... گريهام گرفت! خاک بر سرت هانيه، مامان صد دفعه گفت بيا غذا پختن ياد بگير، و بعد ترس شديدي به دلم افتاد. خدايا! حاال جواب علي رو چي بدم؟ پدرم هر دفعه طعم غذا حتي يه کم ايراد داشت – کمک مي خواي هانيه خانم؟ با شنيدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسيدم! قاشق توي يه دست... در قابلمه توي دست ديگه... همون طور غرق فکر و خيال خشکم زده بود. با بغض گفتم: نه علي آقا... برو بشين االن سفره رو مي اندازم... يه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد! منم با چشم هاي لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بيرون – کاري داري علي جان؟ چيزي مي خواي برات بيارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن؛ شايد بهت سخت کمتر سخت گرفت. – حالت خوبه؟ – آره، چطور مگه؟ – شبيه آدمي هستي که مي خواد گريه کنه! به زحمت خودم رو کنترل مي کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم: نه اصال... من و گريه؟ تازه متوجه حالت من شد... هنوز قاشق و در قابلمه توي دستم بود. اومد سمت گاز و يه نگاه به خورشت کرد. چيزي شده؟ ┄•●❥@azshoghshahadat 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂