eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
612 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
47 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ ✍ قسمت نوزدهم از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟ گ
🌸 در عالم برزخ ✍ قسمت بیستم گناه همچنان وسط راه ایستاده بود و رفتار ما را زیر نظر داشت. در همین وقت فرشته ی فریادرس پرواز کنان ظاهر گردید و سلامی کرد و یک شمشیر،یک لباس زره مانند،یک سپر و یک خنجر به نیک سپرد و رفت. از دیدن این منظره گناه کمی جا خورد و ترس در چهره زشتش آشکار گردید، با خوشحالی رو به نیک کردم و گفتم: وسایل من بیشتر از گناه است. راستی اینها نتیجه ی کدام اعمال من هستند؟ نیک در حالیکه شمشیر را در دستش تکان میداد گفت: این شمشیر نتیجه ی راز و نیازها و دعاهای توست که در دنیا انجام دادی. سپس در حالیکه لباس را بر تن من میپوشاند گفت: این هم هم نشانه ی تقوای توست در دنیا، که البته ضخامت آن بستگی به درجه ی تقوای تو دارد. وقتی زره را پوشیدم شمشیر را به دست راستم داد و سپر را به دست دیگرم سپرد و گفت: این سپر هم نتیجه ی روزه گرفتن های تو در دنیا بوده.. و سپس در حالیکه با لبخند ملیحش به من قوت قلب میداد گفت: اصلا نهراس با یک ضربه او را از پای در خواهی آورد. سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم و به سمت گناه حرکت کردم. گناه شمشیر را بلند کرد و شروع کرد به رجز خواندن: من به نمایندگی از شیطان و دنیا در برابر تو ایستاده ام تا تو را از پای در آورم. در همان لحظه سایه ی شمیر گناه را بالای سرم حس کردم و فورا سپر را روی سرم گرفتم. ضربه ی شمشیر چنان محکم بود که از سپر عبور کرد و دو دندانه آن سرم را زخمی کرد... در همین حال شمشیرم را بر پهلوی آن شیطان فرود آوردم و او در حالیکه فریاد زنان از من دور میشد، من مشغول رسیدگی به زخم سرم شدم که ناگهان فریاد نیک را شنیدم که فریاد زد: مواظب باش از پشت سرت می اید.... بیدرنگ به عقب برگشتم و با یک ضربه ی شمشیر ضربه او را دفع و ضربه ی دیگری به پهلویش وارد کردم. نبرد همچنان ادامه داشت. من ضربات بیشتری بر پیکر او وارد می آوردم و او نیز با یک ضربه غافلگیر کننده زره ام را پاره و بدنم را زخمی کرد. اما هنوز هم با تشویقهای نیک من برنده میدان بودم. هر از گاهی صدای نیک را میشنیدم: بهای بهشت، نابودی گناه است و من روحیه میگرفتم. لحظات میگذشت و گناه خسته و خسته تر میشد. تا اینکه وسط جاده افتاد. رفتم تا ضربه ی آخر را بر فرقش بکوبم که نیک با خنجری که در دست داشت به من نزدیک شد و گفت: فقط با این میتوانی از شر او خلاص شوی وگرنه او نابود نمیشود. تازه فهمیدم که در میدان بدون خنجر بوده ام! نیک گفت: این خنجر نتیجه ی صلواتهایی است که در دنیا فرستاده ای. چون صلوات این قدرت را دارد که گناه را به کلی نابود کند. خود را به پیکر نیمه جان گناه رساندم و بلافاصله خنجر را در تنش فرو کردم و به سرعت فرار کردم. بدنش بزرگ و بزرگتر شد تا با صدای مهیبی منفجر شد و به هزاران تیکه تقسیم شد.. صدای شادی نیک به هوا برخاست. با سرعت به طرفم آمد و مرا در اغوش کشید و صمیمانه تبریک گفت. من هم از شدت خوشحالی او را در آغوش گرفتم. نیک گفت: با نابود شدن گناه تمام زخمهای بدن من هم خوب شد و از این جا به بعد با شادی و نشاط بیشتری به تو کمک خواهم کرد. من بار دیگر از شدت خوشحالی نیک را محکم در آغوش کشیدم و تبریک گفتم. سرانجام راه باز شد و ما به مسیر خود ادامه دادیم... در حالیکه فراموش کرده بودم که قول و قرارم با نیک برای رسیدن به بهشت این بود که هیچ زخم و آسیبی از گناه بر تنم بر جای نماند.... ✍ادامه دارد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 «بیعت واقعی با (عج)» •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
•🥀🌿• 🌱✨ خودت را غرق در تجوید آیات، مکن... در دل غصبی ،نمازت باطل است🙃❤️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
میگفت‌‌↓ به‌زندگیت‌نِگاه‌ڪن .. مراقب‌باش‌به‌چیزی‌یاکسی‌دل‌بسته‌نباشی؛ حتی‌اگه‌به‌یک‌مداد‌وابسته‌ای‌، اونو‌هدیه‌بده‌بہ‌دیگران وابستگی‌حتی‌به‌چیزایِ‌کوچیک‌مثل یه‌چوب‌کبریت‌توی‌انبارکاهه!
برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد رو می دیدم. رفتیم اتاقش، اما حاجی آنجا نبود! یکی از بچه هاگفت: «فکر کنم بدونم کجاست...» مارو برد سمت دستشویی ها و دیدم حاج احمد اونجاست! داشت در نهایت تواضع دستشویی ها رو تمیز میکرد. خواستیم سطل آب رو ازش بگیریم که نگذاشت و گفت: ‏«فرمـــانده زمان جنگ برادر بزرگـــتره و در بقیه مواقع کوچــــکتر از همه...» 😇¦⇔ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
امیرالمؤمنین عليه السلام: 🔰كسانى كه خود عيب دارند، علاقه مند به شايع كردن عيبهاى مردم هستند، تا جاىِ عذر و بهانه براى عيبهاى خودشان باز شود ذَوُو العُيوبِ يُحِبُّونَ إشاعَةَ مَعايبِ الناسِ؛ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ العُذرُ في مَعايبِهِم 📚غررالحكم حدیث 5198 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بارفیقم‌داشتیم‌میرفتیم‌یه‌دختر بی‌حجاب‌دید… 🦋¦⇔ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
•• میگن آسمونِ دنیا یِدونَس•🌫☝️🏻• ولی من میگم؛ کاش میشد الان زیر آسمونِ کربـلا بودیم🤍🖇(: •• 📍| ...
‹📆📝› حاج‌قاسم‌سرزده‌آمد‌به‌جلسه‌ی‌قرآن‌در‌"روستا.🛣 مثل‌بقیه‌نشست‌یک‌گوشه‌و‌شروع‌کرد‌از‌حفظ‌خواندن😍 با‌تعجب‌پرسیدم:😳 شما‌با‌این‌همه‌مشغله🖇 چه‌طور‌فرصت‌حفظ‌قرآن‌داشتید؟📘 گفت:‌در‌ماموریت‌ها ، فاصله‌ی‌بین‌شهرها‌را عقب‌ماشین‌می‌نشینم‌و‌قرآن‌می‌خوانم...🚙📓 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
•♥️🍃• رفیق‌جان!' ‌ به‌تابوت‌شهدادقت‌ڪرده‌ای‌این‌روزها؟! سن‌شون‌رودیدین؟ هجده، نوزده،بیست،بیست‌ُیڪ‌و . . . ؟(: •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
|•. 🙄☘ فحش‌میدھ‌؛میگہ‌شوخے‌بود😳 تھمت‌میزنہ؛میگہ‌حس‌ششمم‌‌بود😬 دروغ‌میگہ؛میگہ‌مصلحتی‌بود😐 بآ‌نامحـرم‌صحبت‌میکنہ؛میگہ‌ضرورۍ‌بود😑 خود‌نمآیۍ‌میکنہ‌؛میگہ‌‌تبلیغ‌‌اسلآم‌بود . . 🤥 اسم‌خودشم‌‌گذآشتہ‌بچہ‌مذهبۍ🚶🏿‍♂ •. - خسته‌نباشی‌جنــاب!/ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•