eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
641 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20220202-WA0040.mp3
9.36M
▫️مجموعه سخن آوای معارف مهدوی با نگاهی به کتاب مکیال المکارم 💥موضوع: 🌸🍃 🌷 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 🌷
🔐.🔐 🌟امام حسن مجتبی علیه‌السلام در مسجد معتکف بودند که مردی نزد ایشان آمد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! من مقروضم و می‏‌خواهند به خاطر بدهی‌ام مرا حبس کنند.»😔 🌟امام حسن علیه السلام فرمودند: 💫«در حال حاضر مالی در اختیار ندارم که قرض تو را بپردازم.»💫 آن شخص گفت: «پس وساطت کنید تا به من مهلت دهند.» 🌟امام حسن برخاستند تا همراه بدهکار بروند. ((ابن مهران)) که آنجا حضور داشت به ایشان گفت: «ای فرزند رسول خدا ! آیا اعتکاف را فراموش کردید؟»😳 🌟امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: 💫«فراموش نکرده‏‌ام، ولی جدّم‏ رسول خدا فرمودند: کسی که در راه برآوردن حاجت برادر مسلمانش بکوشد، چنان است که نُه هزار سال خدا را عبادت کرده باشد. عبادت کسی که روزها را روزه گرفته و شب‌ها را به شب زنده‌داری و عبادت مشغول باشد.»💫 📚من لایحضره الفقیه، جلد۲، صفحه ۱۸۹ 📚وسائل الشیعه، جلد ۱۰، صفحه ۵۵۰ (ع) •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 رمـان‌بدون‌تو‌هرگز #پارت31 ميشه... اونجا که بريم، منم به شما مي
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 رمـان‌بدون‌تو‌هرگز چند توي اين يه سال مثل علي فقط خنديد و به روي خودش نياورد؛ اما مي دونم توي دلش غوغاست. کنار اتاق، تکيه داده بودم به ديوار و به چهره زينب نگاه مي کردم که صداي اذان بلند شد... با اولين الله اکبر از جاش پريد و رفت وضو گرفت... نماز صبح رو که خوند، دوباره ايستاد به نماز، خيلي خوشحال بود! مات و مبهوت شده بودم! نه به حال ديشبش، نه به حال صبحش... ديگه دلم طاقت نياورد... سر سفره آخر به روش آوردم، اول حاضر نبود چيزي بگه اما باالخره مهر دهنش شکست... - ديشب بابا اومد توي خوابم، کارنامهام رو برداشت و کلي تشويقم کرد... بعد هم بهم گفت زينب بابا! کارنامهات رو امضا کنم؟ يا براي کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگيرم؟ منم با خودم فکر کردم ديدم اين يکي رو که خودم بيست شده بودم... منم اون رو انتخاب کردم. بابا هم سرم رو بوسيد و رفت... مثل ماست وا رفته بودم! لقمه غذا توي دهنم... اشک توي چشمم؛ حتی نميتونستم پلک بزنم... بلند شد، رفت کارنامهاش رو آورد براش امضا کنم... قلم توي دستم ميلرزيد... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم. اصال نفهميدم زينب چطور بزرگ شد... علي کار خودش رو کرد. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسين و تمجيد از دهن ديگران، چيزي در نمياومد... با شخصيتش، همه رو مديريت ميکرد؛ حتی برادرهاش اگر کاري داشتن يا موضوعي پيش مي اومد... قبل از من با زينب حرف مي زدن... باالخره من بزرگش نکرده بودم. وقتي هفده سالش شد خيلي ترسيدم. ياد خودم افتادم که توي سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد. مي ترسيدم بياد سراغ زينب؛ اما ازش خبر ي نشد. ديپلمش رو با معدل بيست گرفت و توي اولين کنکور، با رتبه تک رقمي، پزشکي تهران قبول شد... توي دانشگاه هم مورد تحسين و کانون احترام بود، پايينترين معدلش، باالي هجده و نيم بود... هر جا پا ميگذاشت از زمين و زمان براش خواستگار ميومد. خواستگارهايي که حتي يکيش، حسرت تمام دخترهاي اطراف بود... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زينب خانم نپسنديد و جواب رد داد، دخترهاي ما رو بهشون معرفي کنيد؛ اما باز هم پدرم چيزي نميگفت... اصال باورم نمي شد! گاهي چنان پدرم رو نميشناختم که حس ميکردم مريخيها عوضش کردن. زينب، مديريت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توي دست گرفته بود... سال 72 ،77 تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شايع شده بود. همون سالها بود که توي آزمون تخصص ┄•●❥@azshoghshahadat 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 رمـان‌بدون‌تو‌هرگز #پارت32 چند توي اين يه سال مثل علي فقط خنديد
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 رمـان‌بدون‌تو‌هرگز شرکت کرد و نتيجه اش... زنيب رو در کانون توجه سفارت کشورهاي مختلف قرار داد... مدام براي بورسيه کردنش و خروج از ايران... پيشنهادهاي رنگارنگ به دستش مي رسيد. هر سفارت خونه براي سبقت از ديگري پيشنهاد بزرگتر و وسوسه انگيزتري ميداد؛ ولي زينب محکم ايستاد، به هيچ عنوان قصد خروج از ايران رو نداشت؛ اما خواست خدا در مسير ديگهاي رقم خورده بود. چيزي که هرگز گمان نميکرديم. علي اومد به خوابم... بعد از کلي حرف، سرش رو انداخت پايين... - ازت درخواستي دارم... مي دونم سخته؛ اما رضاي خدا در اين قرار گرفته! به زينب بگو سومين درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسي هستي که ميتوني راضيش کني... با صداي زنگ ساعت از خواب پريدم... خيلي جا خورده بودم و فراموشش کردم... فکر کردم يه خواب همين طوريه، پذيرش چنين چيزي براي خودم هم خيلي سخت بود. چند شب گذشت... علي دوباره اومد؛ اما اين بار خيلي ناراحت... - هانيه جان! چرا حرفم رو جدي نگرفتي؟ به زينب بگو بايد سومين درخواست رو قبول کنه... خيلي دلم سوخت... - اگر اينقدر مهمه خودت بهش بگو، من نمي تونم. زينب بوي تو رو ميده، نمي تونم ازش دل بکنم و جدا بشم! برام سخته... با حالت عجيبي بهم نگاه کرد... - هانيه جان! باور کن مسير زينب، هزاران بار سخت تره، اگر اون دنيا شفاعت من رو مي خواي... راضي به رضاي خدا باش... گريهام گرفت. ازش قول محکم گرفتم، هم براي شفاعت، هم شب اول قبرم، دوري زينب برام عين زندگي توي جهنم بود! همه اين سالها دلتنگي و سختي رو، بودن با زينب برام آسون کرده بود... حدود ساعت يازده از بيمارستان برگشت. رفتم دم در استقبالش... - سالم دختر گلم! خسته نباشي... با خنده، خودش رو انداخت توي بغلم... - ديگه از خستگي گذشته، چنان جنازهم پودر شده که ديگه به درد اتاق تشريح هم نمي خورم. يه ذره ديگه روم فشار بياد توي يه قوطي کنسرو هم جا ميشم... رفتم براش شربت بيارم... يهو پريد توي آشپزخونه و از پشت بغلم کرد... ادامہ‌دارد... ┄•●❥@azshoghshahadat 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ζ📲🍃 . سوره توبه|آیه¹¹⁰ 🌿' هرروز یڪ آیہツ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_ __ به احترام روح‌خدا کہ در درونت وجود داره گناه نکن! :) [🔖] •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
دَردِلَـم‌جـٰایۍ‌بـراۍِهیچڪَس‌غِـیرِتونیست گـٰاھ‌دُنـیـٰافَـقط‌بـٰایِـڪ‌نَـفَـرپُـرمـیـشـوَد…! ♥️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
‌ ڪاش‌در‌صحراۍ‌محشر . . .! وقتۍ‌خدا‌بپرسد: بندھ‌‌‌ۍ‌من‌روزگارت‌را‌چگونھ‌گذراندۍ؟!- مہد‌ۍ‌فاطمھ‌برخیزد‌و‌گوید: منتظر‌من‌بود. آقا‌جان‌بیا...💔🤲 🦋 🌾 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
4_5944939112300546605.mp3
4.14M
🌿 ؛ ــــ ــــــ ــــــــ چے میشہ که آدم با انرژۍ و خیلی آسون ٺقوا رو رعایت میکنہ؟
AUD-20220203-WA0056.mp3
9.33M
▫️مجموعه سخن آوای معارف مهدوی با نگاهی به کتاب مکیال المکارم 💥موضوع: 🌸🍃 🌷 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 🌷
✋🏻 حقیقتا‌رومون‌خیلییییی‌زیادھ!!! تاحالا‌یڪبارم‌ڪل‌قرآن‌رو‌با‌معنے‌ مطالعہ‌نڪردیم..! هنوز‌نمیدونیم‌هدف‌ازخلقتمون‌چیہ! هنوز‌نمیدونیم‌ازڪجا‌آمدھ‌ایم‌و‌بہ ڪجا‌خواهیم‌رفت!! هنوز‌معنے‌عبارات‌و‌سورھ‌هاۍ قرآنے‌ڪه‌تو‌نماز‌میخونیم‌‌رو‌نمیدونیم!! حتی‌تو‌قنوٺ‌نمازمون‌نمیدونیم‌ چے‌از‌خد‌‌امیخوایم!!! بعد‌ادعاۍ‌مذهبے‌بودنم‌داریم!!؟ ! ! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•