🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸
🌼 ༻﷽༺
🥀تلنگرشهید 🥀
#پارت_17
-همین که پدر و مادرم رفتن...همین که تنها
شدم...مگه تو نمیگی خدا رحمن...مگه نمیگی
خدا رحیمه؟پس چرا این بال رو سر من آورد؟
-مطمئن باش بهترین اتفاق همین بوده
-مردن خانواده من بهترین اتفاق بوده؟
-هر امتحانی یک پایانی داره...زمان امتحان
اون دوتا هم تموم شده بود...باید نتایجشون رو
ببینن...اعمال صالحی که تو دنیا انجام دادن
نجات دهنده اونها از عذاب جهنم خواهد بود.
-آخه من تنهای تنها چیکار کنم؟
-محمدی که داغ زهرا رو ندید...زهرایی که
داغ علی رو ندید...علی ای که داغ حسن رو
ندید...حسنی که داغ حسین رو ندید...حسینی کهداغ رقیه رو ندید...عباسی که داغ علی اصغر رو
ندید...و زینبی که داغ همه را دید و دم نزد...پناه
رقیه شد...رهبر قافله شد...تنهای تنها.
-من رو با اونها مقایسه میکنی؟
-درسته از خاندان نبوت بودن ولی باالخره
انسان بودن.
-من من نمیدونم من مامان بابامو میخوام.
لبخند زد.
-باالخره میفهمی
**********
لباسام رو عوض کردم...مثل تمام این یک ماه
بازم هم مشکی پوشیدم و ایستادم جلو
آینه...شالم رو انداختم روی سرم...چند تکه ازموهام بیرون بود...با دست پوشوندمشون... من
که دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم.
رفتم پایین و سوار ماشین شدم...نگاهم افتاد
به ماشین بابا..دوباره یاد اون تصادف لعنتی
افتادم...تصادفی که پدر و مادرم رو ازم
گرفت...توی این دنیا تنهام کرد...اون روز بابا با
مامان کار داشت رفت دنبالش و وقتی برمیگشتن
مثل اینکه دعواشون میشه و تصادف میکنن...اینم
شانس منه...دونه های اشک روی گونه هام
میریخت...عصبی کنارشون زدم...دیگه خسته
شدم از این همه غم...خدایا آخه من چرا انقدر
بدبختم؟
پامو گذاشتم رو پدال و حرکت کردم...دو تا
دسته گل و دو شیشه گالب گرفتم و رفتم پیش
مامان بابا...نشستم وسط قبراشون...مشغول
شستن شدم و در همون حال با لبخند شروع
کردم به حرف زدم
-سالم مامان بابای گلم چطورین؟بدون من
خوش میگذره؟ اینجا که بدون شما خوش
نمیگذره خیلی نامردینا منو اینجا تنها گذاشتین و
رفتین...نمیگین من بین این همه گرگ چیکار
کنم؟
-گله نکن دخترم گله نکن
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿@azshoghshahadat🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌼
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
{📓🔎}
-
وهـمچنـٰاندلمبھایـنمصر؏خهـوشاَسـت
کھخـداهمیشہبھدیوانہهـٰاحـواسشهـست...!
-
📓🖇 #پسرانہ
📓🖇 #حواسشهستッ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•----------------«☂🔗»----------------•
سلامتی روزی که اولین و مهم ترین کارم تمیز و آماده کردن اسلحه ام برای ماموریت باشع😍😍
•ـ----------------«🔗☂»----------------•
🔗⃟☂⸾⇜ #نظامی
🔗⃟☂⸾⇜ #مدیر
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#داستان_کوتاه 📗
+از این به بعد بودجھ ساخت تجهیزات نظامۍ را علیہ ایراڹ بہ نصف کاهش مۍدهیم.
-بلھ قربان✋️ اما هزینههاۍ باقی مانده را صرف چه کاری کنیم…¿¡
+ صرف ساختن لوازم آرایش‼️
سیبهاے آفت زده زودتڕ بر زمین مےافتند. تو سیب سرخۍ ببین از جاذبھ چه کسی بر زمین میافتی…¿ ツ♡
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
بہیکۍگفتن؛🖇
امـنتࢪینجـــٰا؎
جھاטּکجـٰاست؟!
گفت:🎻زیـٖࢪعلـم
حسیـنابـنعلۍ🖐🏻
••۰
بِہش گفٺم:
خیلۍ دۅسِٺ دآارم...
برگشٺ بهم گفٺ:
ببین اۅن مۅقع کہ تۅ هنۅز
بہ دُنیا نَیومدہ بۅدۍ
مَن فداٺ شُدم:)))
#رفیق_شهید
#شهیدانہ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#چادرانه 💎
هوا گرم است و آفتاب داغ☀️🔥
نگاهت قفل شده روي سياهي چادرم ..🖤
خوب ميدانم در ذهنت چه ميگذرد💭
اما بدان…!!
من! زير سايه چادرم هست که نسيم و بوي بهشتي بر صورتم ميخورد و اين آفتاب هر چه داغتر بهاي من بیشتڕ🌻
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#خادمالمہدے
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
[☘]پروفایݪ
[☘]مذهبے
[☘]کربـــݪا
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•| هر ڪسۍ یار ندارد🍃
•| بہ خودش مربوط اَستـ✋🏻
•| یارِ من بـاش حسین جان،♥️
•| ڪہ گداے تو منم🙃✋🏻
#السلام_علیڪ_یا_اباعبدالله❤️✤
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
••🕊••
گفٺند شهید گمنامہ ،
پلاڪ هم نداشٺ💔
اصلا هیچ نشونہ ايے نداشٺ ؛
امیدوار بودم روے زیر پیرهنیش
اسمش رو نوشٺہ باشہ🖤
نوشٺہ بود:
اگر براے خداسٺ،بگذار گمنام بمانم
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•