.
[🧨] + ذڪر پس از نـ ـگاه
بھ نامحرم . |🌪| .
{ البتهیکنگاه؛منظورهها😐 }
⇧ چون؛غیـر ارادے هس!
بقیش : گناهخالص🐾
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دیگه چه دعاییه؟؟؟😳
الهی نه آمین 😂🤣
📸¦↫#استوری"
✨¦↫#طنز_جبهه"
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
﴿بھنامخداۍشهیدهِشہیدپرۅر!ツ﴾
- بسـٰمربالحسـٰین🌹-
⊰-!ـاݪسَّݪآمُ؏ـݪیكیآـاَبآ؏َـبدـاللهّٰ...!🖐🏼🖤!-⊱
چریڪاهلنسیہنیست!
تماموجودشوقفاسلاماست..(:🤞🏻🌱
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
یه دختر خانمی روی تابوت
شهید گمنام غواص نوشته بود:
«پدرم رو قانع کن که بذاره چادر بپوشم!»
این غصه نداره. . ؟(:
پن:قدراینکہخدابهتوناینسعادتودادھ
کہچادربزارینبدونین!
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
دلتنگیشهدایی✨💫
شهداتفحصمانکنید
گم شدهایمدرایندنیا...😔
داداش شرمندتم😭🥀
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷ازشوقشھادٺ🌷
نام تعداد اندکی از آنها در روایات ذکر شده است؛ مانند: 1. راحیل: «ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ و
5. زاجر: «فَیَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَیَزْجُرُه»؛(6) هنگام خروج طفل از رحم خداوند فرشتهای را برای باز کردن رحم میفرستد که نامش «زاجر» است. این فرشته مأموریتش تسهیل در کار به دنیا آمدن نوزاد است.
6. رضوان: «إِنَّ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ رِضْوَانُ یُنَادِی لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار»؛(7) ملکی است به نام «رضوان» که ندا میدهد شمشیری نیست مگر ذوالفقار.
7. حزقائیل: «وَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حِزْقَائِیلُ لَهُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاح»؛(8)فرشتهای است به نام «حزقائیل» که 18 هزار بال دارد.
8. میخائیل: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً یُقَالُ لَهُ مِیخَائِیلُ یَأْخُذُ الْبَرَاءَاتِ لِلْمُصَلِّینَ عِنْدَ کُلِّ صَلَوَات»؛(9) رسول خدا(ص) میفرمود برای خدا ملکی است که نامش «میخائیل» است که برای نمازگزاران در هر نمازی رهایی از آتش را میگیرد.
9. سجل: «إِنَّ فِی الْهَوَاءِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ ... یُحْصُونَ أَعْمَالَ الْعِبَادِ فَإِذَا کَانَ رَأْسُ السَّنَة بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ السِّجِل»؛(10)در آسمان ملکی است که نامش اسماعیل است..... اعمال بندگان را حفاظت میکنند وقتی سر سال شد، خداوند فرشتهای را به سویشان میفرستد که «سجل» نام دارد.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟🇮🇷
جهت حس غـرور مـلـے و فاز گنگ😎🤞🏼
• اسـتقـبالگرمازرئیسـےدرروسـیـھ:))
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•••
به " خدا " که وصل شوی🔗
آرامش وجودت را فرا می گیرد!🕊
نه به راحتی میرنجی،🙁
و نه به آسانی می رنجانی…😑
آرامش🌱
سهم دلهایی است که💗
به سَمت خداست….💫
#خداےخوبم💛
#ریحانه 🌱
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#اندکی_تأمل
🔴 #برا_خــــــدا_ناز_ڪن..
#شهدا گناه نمیکردن، ولی عوضش برا خدا ناز میکردن، خدا هم نازشون و میخرید!
◽️حاج احمد کریمی تیر خورد، رسیدن بالا سرش..
گفت: من دلم نمیخواد شهید بشم!
گفتن: یعنی چی نمیخوای شهید بشی؟!
برا خدا داری ناز میکنی؟؟؟
گفت: آره؛ من نمیخوام اینجوری شهید بشم، من میخوام مثل اربابم #امام_حسین ارباً اربا بشم... .
◽️حاج احمد حرکت کرد سمت آمبولانس، بیسیمچی هم حرکت کرد،
علی آزاد پناه هم حرکت کرد، سه تایی با هم. یک دفعه یه خمپاره اومد خورد وسطشون، دیدم حاج احمد ارباً اربا شده.
◽️همهی حاج احمد شد یه گونی پلاستیکی!
#حاج_حسین_یکتا
#روایتگر_جبهه_ها
「👤」🌄📎..؛
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگوارانیکهعکساشونرو
میزارنپروفایلِشبکههایاجتماعی
[ ملاحظهبفرماینـد!! ]
#ڪلیپ |📲|
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🕊| #شهیدباشیم
✨سربازِ آقا
نمےمـــونھ تــــــــا
#ظهور رو ببینھ!
بلڪھ|شهید| مےشھ
تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ😇🙃
#سرداردلها❤️
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
| #تلنگرانھ 🚥✨
یه دختر اونقدر با ارزشه
که خدا در کنار قرآن قرارش
داده یعنی اگه بخوای قرآن رو
لمس کنی باید بری زحمت بکشی
وضو بگیری و بعد...
اگر هم میخوای یه دختر رو
مالک بشی باید زحمت بکشی
و بری خواستگاری..
حالا اگه منت گذاشت و جواب
بله داد اونوقته که اجازه داری
نگاهش کنی و بهش دست بزنی 🚶🏻♂
آقا پسر محترم با شمام 🙃
حواست باشه دل نشکونی💔
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
📝
دو سوره در قرآن، با کلمه "ویل" شروع شده
"ویل" یکی از شدید ترین تهدید های قرآن است،
و اون دو آیه اینها هستند:
وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ
وای بر کم فروشان...
وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ
وای بر عیبجویان طعنه زننده...
اولی در مورد مال مردم
دوم در مورد آبروی مردم...
مراقب هر دو باشیم.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part189
**************************************
!رها مشغول آماده کردن شام بود. احسان، مشغوِل سر و کله زدن با مهدی و محسن بود. صدرا
هنوز نیامده بود.
صدای احسان از دِم درِ آشپزخانه آمد: چکار میکنی رهایی؟
رها با لبخند به او نگاه کرد: برات کشک بادمجون درست میکنم!
صدای مهدی و محسن آمد: آخ جون کش ِک بادمجون.
رها خنده ی ریزی کرد و رو به احسان گفت: نزدیک بیست ساله عروس
این خانواده ام، هنوز نفهمیدم رازِ این عشِق کشک بادمجون بودن خاندان
زند چیه!
احسان روی صندلی میز غذاخوری کوچِک آشپزخانه نشست: اگه فهمیدی
به منم بگو. جای امیر خالی، کاش میومد. از وقتی شیدا رفته، خیلی افسرده شده.
رها روبروی احسان نشست: فهمیدی کدوم کشور رفته؟
احسان چهره اش متفکر و پر اندوه بود: دنبالش نمیگردم. از بابا طلاق گرفته بود، منو چرا ول کرد؟الانم که بدون اینکه به من بگه رفت. گاهی شک میکنم این زن واقعا منو به دنیا آورده؟ چرا هیچ احساسی به من نداره؟ هیچ وقت نداشت. انگار مادری بلد نبود. یا شایدم دوست نداشت بلد باشه.
رها سعی کرد آرامش کند: شیدا دوستت داشت. فقط نمیتونست از خودش بگذره!
احسان: پس چرا تو از خودت گذشتی؟نه بخاطر بچه خودت! بخاطر مهدی از خودت گذشتی!
رها: من تقدیر خودم رو پذیرفتم!
احسان: چرا شیدا از خودش نگذشت؟
رها: این انتظار زیادیه احسان! اون آرزوهای زیادی داشت.
احسان: نخیرم! بخاطر درست تربیت نشدنش بود! لوس و پر توقع! اگه
نمیخواست مادری کنه، چرا منو به دنیا آورد؟من مادر میخواستم نه زندانبان! تمام زندگیم خلاصه شده بود تو مهد کودک و مدرسه و کلاس و کلاس و کلاس! انگار اصلا نمیخواست منو تو خونه ببینه! اگه هم خدایی نکرده خونه بودم، همش میگفت
( نکن، بشین، دست نزن، حرف نزن،
درس بخون.)
بعد از یک مدت هم که فقط منو برای پز دادن به اطرافیانش میخواست!
رها: فکر میکرد بهترین کارو برات انجام داده! ببین الان چقدر هنرمندی!
احسان: من دلم بچگی کردن میخواست!من دلم بازی میخواست! برای اون کلاسا هیچ وقت دیر نمیشه، اما دیگه نمیتونم بچگی کنم!
صدای زنگ در آمد و رها گفت: صدرا اومد. کمک میکنی میز رو بچینیم؟
شام در میان شوخی و خنده های بچه ها خورده شد. کنار هم نشسته بودند که صدرا رو به رها گفت: امروز مسیح زنگ زده بود.
رها حواسش را به صدرا داد: خیر باشه!
صدرا: میگفت زینب سادات هنوز اجازه خواستگاری نداده و محمدصادق یک لنگه پا معطله!
مهدی دخالت کرد: زینب عمرا با محمدصادق ازدواج کنه!
احسان کنجکاو پرسید: محمدصادق کیه؟
صدرا: برادرِ مریم خانوم. محمدصادق و زهرا یادت نیست. خیلی اینجا
بازی میکردین.
احسان که به یاد آورده بود لبخند زد: یادش بخیر. یادم اومد. حالا چه خبر ها هست؟
محسن اینبار جوابش را داد: عاشق شده، اونم زینب! زینب هم عمرا قبول کنه.
ابرو در هم کشید: زینب اینقدر بزرگ شده که خواستگارِ احسان سمج داره؟
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part190
رها با افتخار گفت: دانشجوی پرستاریه! خانوم و نجیب! آرزوی خیلی از مادرا و پسراست!
احسان: حالا چرا محمدصادق رو قبول نمیکنه؟
محسن: محمدصادق دیکتاتوره!
مهدی ادامه داد: همش میخواد همه چیز رو کنترل کنه.
دوباره محسن: زینب میگه شبیِه عمو مسیحه.
مهدی: میترسه مثل خاله مریم خونه نشین بشه و حق نداشته باشه تنها
از خونه جایی بره.
محسن: میگه اینجور مردا زود زناشونو پیر میکنن.
مهدی: حق هم داره! با اینکه خاله مریم از مامان کوچیک تره، اما خیلی شکسته شده!
رها و صدرا نگاهشان بین پسرها در گردش بود. با سکوت آنها رها گفت:
ماشاالله اطلاعات!
صدرا: ماشاالله به َفک! شما ِکی خاله زنک شدین؟
مهدی: زینب خواهرِ ماست! باید حواسمون بهش باشه!
رها به اتاقش رفته و تلفن همراهش را برداشته، تماس را برقرار کرد. صدای آراِم آیه در
گوشی تلفن همراهش پیچید: جانم رها جان؟
رها لبخند به لبانش راه یافت: جونت سلامت استاد! خوبی؟
آیه: خوبم دکتر! شما چکار میکنید؟پسرات خوبن؟این ورا نیومدی! مادرت
چشم به راهته!
رها: پسرا خوبن.این هفته سعی میکنیم بیایم به مادر سر بزنیم. راستش
یک چیزی شده، خواستم بدونی!
آیه: خیره انشاالله
رها: آقا مسیح به صدرا زنگ زده بود که پیگیر جواب زینب سادات بشه.
میخوای چکار کنی؟ اگه که نمیخواد، ردش کنید، اگه میخواید هم بسم الله، تمومش کنید.
آیه: امانت سیدمهدی هستش. هم من میترسم هم ارمیا! چکار کنم؟پاره
تنمه، نفسمه، چکار کنم؟ خود زینبم راضی نیست دلش.
رها: پس به مریم زنگ بزن بگو جوابت منفیه. بگو راه دوره، بگو اخلاق هایشان به هم نمیخوره، بگو دلش با این ازدواج نیست.
آیه نفسش را به شدت بیرون داد: چند بار گفتم. اما آقا مسیح اصرار داره.
رها پیشنهاد داد: به آقا ارمیا بگو باهاش صحبت کنه.
آیه: با ارمیا صحبت میکنم، همین امشب تمومش کنه.
رها: خوبه. ایلیا چطوره؟خوبه؟
آیه: آره خوبه، درساشو میخونه، بیشتر ساعتای درس خوندنش رو تو اتاق
ارمیاست، ارمیا ازش درس میپرسه، درس میخونن،گاهی بازی میکنن. باورت نمیشه، ایلیا میشینه منچ و مار پله بازی میکنه، از بچگی از این بازیا بدش میومد!
رها: خدا لعنت کنه اونارو. خدا لعنت کنه. زندگیتون زیر و رو شد بعد از اون اتفاق.
رها به یاد آورد....
آن روزها پر از اضطراب بود، پر از ترس... پنج نفر از عزیزترین هایشان روی تخت اتاق عمل بودند، پنج نفر که عزیزتر از عزیز بودند. امانت سید مهدی، کمرِ سیدمحمد را خم کرده بود. امان از امانت های سیدمهدی...
همه بهوش آمدند جز ارمیا. رفت و آمد همه را خسته کرده بود و بیشتر از همه، پیگیری علت و عوامل ترور بود. تمام دنیای مجازی و حقیقی پر بود از ترور امیر ارمیا پارسا و خانواده اش، ترور امیر مسیح پارسا و همسرش. شایعه باحقیقت در آمیخت. تا آنکه آن روز صبح که رها هرگز از یاد نمیبرد.
سرهنگ فرهنگ را از بس این روزها میدیدند، خوب میشناختند، احوال ارمیا را پرسید که هنوز بیهوش بود، بعد رو به سیدمحمد ادامه داد:
عوامل ترور دستگیر شدن، بازجویی ها تموم شده و برای رسیدگی به پرونده در دادگاه به وکیلتون بگید اقدام کنه.
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️حاج قاسم را از این زاویه دیده بودید؟!
🔹️پاسخ جالب مردم را ببینید.
#سردار_آسمانی
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•🔔•
-ﻣﻮﺑﺎﯾﻞاﺯسبڪتࢪینﭼﯿﺰﻫﺎئیہکھ!📱
ﺩࢪﺩﻧﯿﺎﺣﻤﻞمیشہ!🌍
-ﻭﻟﯽﺍﺯسنگینتࢪینﭼﯿﺰﻫﺎئیھڪہﺩࢪآﺧﺮﺕباید✨ بخاطرنحوہاستفادہاشپاسخگوباشیم❗️
-مواظبباشیماینموبایلماࢪا☔️
جهنمےنڪند🔥
#تلنگرانه 🦋
عشق فقط خدا↳🍁↝
#خدا_جانمـ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
داریم به سمتے میریم ڪہ؛
بی حیایی = مُد..😌
بی آبرویی = کلاس..😎
دود = تفریح...😄
رابطہ با نامحرم = روشنفڪری...😇
گرگ بودن = رمز موفقیت...✅
بی فرهنگی = فرهنگ...👌🏻
پشت ڪردن به ارزشها و اعتقادات = نشانه رشد و نبوغ...🙃
خوردن حق دیگران = زرنگی...😜
ای اشرف مخلوقات خدا ؛
به ڪجا چنین شتابان😞💔
#تلنگــرانه
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⇦😎 #خانہامݩ🔥
اولیݩبارۍڪہ↯
ترسازقاسمسلیمانۍُ
توچھرتوݩدیدم؛ خوبیادمہ👊
#بقیشوببینید✅
#عالیھ_پیشنھادِدانلود😍
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
[هیچچیزیترسندارههیچچیزی...
بجزوقتۍڪهتوۍدومتر
جـٰـاتنهاخوابیدیم!
و فرصتجبرانهیچڪدومازاشتباهامونونداریم:)
اونوقتهکهبایدبهتکتککارامونجوابپسبدیمرفیق
بیادیگهگناهنکنچونآخرتتسختتموممیشههامنکهگفتم
بقیشباخودت:)
ببینچندچندی:/
ماهرچیشوخیشوخیگفتیماوناشوخیشوخینوشتن]
#حرف_حساب
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
‹🖤🎬›
-
وقتے
عقل
عاشقشود؛
عشق
عاقل
میشود؛
آنگاه
|شهید♥️|
میشوی...
-
🎬⃟🖤¦⇢ #استـورۍ••
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
از شهدا به شما
الو............📞
صدامونو میشنوید!؟؟؟....
قرارمون این نبود.........🤔
قرارمون بی حجابی نبود...
بی غیرتی نبود...💔🥀
قرارشد بعداز ماها
《راهمون》روادامه بدید...👊
امادارید《راحت》ادامه میدید....😳😔
چفیه هامون خونی شد
تاچادرتون خاکی نشه....😉
عکس ماهارو میبینید...
ولی❌عکس ما عمل میکنید...
ماشهید نشدیم که مرغ ومیوه ارزون بشه...
ماشهید شدیم که بی حیایی اروزن نشه....😌
حرف اخر:
این رسمش نبود🥀
حرف دل...
🌹
#الّلهُـمَّ.عَجِّــلْ.لِوَلِیِّکَـــ.الْفَـــرَج 🦋
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•