فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه شما تو لیست انتظار قرار بگیرید تصمیمتون چیه⁉️ 🧐
🎙استاد محمد شجاعی ✨
#بهوقتمهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتمون را چطوری تقسیم کردیم ؟🕰
واسه امام زمانمون هم وقت گذاشتیم ؟ 📝
#بهوقتمهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ با کی زندگیمون را ببندیم که ضرر نکنیم ؟؟؟🤔
🎙 حاج حسین یکتا
#بهوقتمهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚
#پرسش_وپاسخ
🗂 موضوع: ارتباط با امام زمان 📿
⁉️ #سوال
سلام حاج آقا ببخشید 🙏
برای #امام_زمان و #ارتباط قوی تر با امام زمان ، چه ذکری رو مدام تکرار کنیم ؟ (بجز دعای عهد)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✅ جواب
✍سلام
ما چند نوع ذکر داریم
#ذکر_زبانی
#ذکر_قلبی
#ذکر_عملی
📌برای ارتباط قوی با امام زمان
اولین چیز به نظرم اینه که ببینیم امام زمان دوست دارند ما چه کارایی را انجام بدیم و چجوری زندگی کنیم ،همونو انجام بدیم.(ذکرعملی)
🔹برای ذکر زبانی هم بهترین چیزها
۱_دعای ندبه
۲_نماز توسل به امام زمان
۳_ذکر صلوات
۴_و پیشنهادم👌خوندن مدام زیارت آل یس هست
🔸ذکر قلبی هم باید با مطالعه و معرفت نسبت به حضرت نیازمون به حضرت را درک کنیم و مرتب در تمنای حضرت باشیم و خلوت داشته باشیم با حضرت
که البته درصدیش در اثر خوندن بعضی از دعا ها و جلسات مخصوصا جلسات دعای ندبه اتفاق میفته
📚 اما مطالعه و گوش دادن سخنرانی در مورد حضرت و کسب معرفت را دست کم نگیرید.
⁉️برای پرسیدن سوال هاتون
اینجا پیام بدید 👈 @modafe70
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
💚⃟•🤍⃟•❤️
🆔@b_iran°••°
مداحی_آنلاین_لذت_معیت_با_امام_استاد_عالی.mp3
2.21M
جایگاه مرحوم سید عبدالکریم کفاش در بهشت 🌱✨
🎤حجتالاسلام عالی
#بهوقتمهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما پای نائب امام زمان هستیم ⁉️
ما حواسمون به نائب امام مان هست ⁉️
🎤حجتالاسلام راجی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#بهوقتمهدی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۰ زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشید
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۱
صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان #اجیرشده_های_وهابی آمده تا جانم را بگیرد..
که سراسیمه چرخیدم..
و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد
_از آدمای ابوجعده ای؟
گوشه چادرم هنوز روی صورتم مانده و چهره ام به درستی پیدا نبود،..
اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمه شب به روشنی پیدا بود..
خط خون پیشانی ام دلش را سوزانده..
#وخیال_میکردوهابی_ام...
که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید...
چشمان روشنش مثل آینه میدرخشید و همین آینه از دیدن #مظلومیتم شکسته بود که صدایش گرفت
_شما اینجا چیکار میکنید؟
شش ماه پیش...
پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمیشد زنده باشد...
که غریبانه ضجه زدم
_من با اونا نبودم، من داشتم فرار میکردم...
و #دردپهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت...
و او #نمیدانست با این #دخترنامحرم میان این خیابان خلوت چه کند..
که با نگاهش پَرپَر میزد بلکه #کمکی پیدا کند...
میترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید...
از راننده خواست پیاده #نشود، خودش #عقب_تر ایستاد..
و چشمش را #به_زمین انداخت تا بی واهمه #ازنگاه_نامحرمی از جا بلند شوم...
احساس میکردم تمام استخوانهایم در هم شکسته که زیرلب ناله میزدم..
و مقابل #چشمان_سربه_زیرش پیکرم را سمت ماشین میکشیدم...
بیش از شش ماه بود حس رهایی فراموشم شده..
و حضور او در چنین شبی مثل #معجزه بود که گوشه ماشین..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۱ صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان #اجیرشده_های_وهابی آمد
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۲
گوشه ماشین در خودم فرو رفتم..
و زیر آواری از درد و وحشت بیصدا گریه میکردم...
مرد جوانی پشت فرمان بود،..
در سکوت خیابان های تاریک داریا را طی میکردیم و این سکوت مثل خواب سحر به
تنم میچسبید..
که لحن مصطفی به دلم نشست
_برای زیارت اومده بودید حرم؟
صدایش به اقتدار آن شب نبود،..
انگار درماندگی ام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم میلرزید
_میخواید بریم بیمارستان؟
ماه ها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و #عادت کرده بودم دردهایم را #پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد
_نه...
به سمتم #برنمیگشت..
و از همان نیمرخ صورتش خجالت میکشیدم که ناله اش در گوشم مانده و او به رخم #نمیکشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش خنجر زد..
و باز برایم بیقراری میکرد
_خواهرم! الان کجا میخواید برسونیمتون؟
خبر نداشت..
شش ماه در این شهر #زندانی و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم..
و شاید میدانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید
_همسرتون خبر داره اینجایید؟
در سکوتی سنگین به #شیشه_مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمیکشید تا پاسخم را بشنود..
و من دلواپس #شیعیان_حرم بودم که به جای جواب، #معصومانه پرسیدم
_تو حرم کسی کشته شد؟
سری به نشانه منفی تکان داد..
و به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت
_الان همسرتون کجاست؟ میخواید باهاش تماس بگیرید؟
شش ماه پیش..
سعد موبایلم را گرفته بود و خجالت میکشیدم..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚