*عاشقانهاے زیبا با رنگ و بوے شهادتـــــ*🌙
*شهید امین کریمی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۳۰ / ۷ / ۱۳۹۴
محل تولد: مراغه/ساکن تهران
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرشهید← هر خواستگاری که میآمد به دلم نمینشست🥀تصمیم گرفتم چله زیارت عاشورا بردارم📿به نیت یک همسفر که ایمان و اعتقاداتش واقعی باشد نه در حرف و ظاهر🍁چله زیارت عاشورا که تمام شد چند روز بعد خواب دیدم، شهیدی بر روی سنگ مزار خود نشسته و لباس سبز پوشیده🍃یک تسبیح سبز به من داد و گفت: شما حاجت روا شدهاید📿من چهره شهید را ندیدم.🥀دقیقا یک هفته بعد از اتمام چله، مادر امین به خواستگاری من آمد💐 از خواستگاری تا جشن نامزدی من و امین فقط 14 روز طول کشید🎊 چون امین از همه نظر عالی بود و من هیچ مخالفتی نتوانستم بکنم🌙تاریخ عروسی و رفتن امین به سوریه یک روز شد🥀دلم راضی نبود🥀امین تمام زندگی ام بود💞 فقط به احترام امین که به عشقش برسد ساکت شدم🥀اما راضی نشدم که برود و خطری او را تهدید کند🥀یک شب خواب دیدم یک نفر نامهای برایم آورد📄که در آن نوشته بود: ✍🏻"جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (س) منصوب شده است" 💛و پایین آن امضا شده بود💫اون شخص بهم گفت: این امضای خانم زینب سلام الله است.»🌙امین خیلی از شنیدن این خواب خوشحال شد🍃امینم به سوریه رفت و در نهایت در هجدهمین روز از دومین اعزامش🥀در شب تاسوعای حسینی🏴 به شهادت رسید🕊️🕋*
*شهید امین کریمی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📱حڪایتے شنیدنے از شهید امین ڪریمے*
*بهعبادتےمهمانڪنید📿.tt*
*بهشفاعتےجبرانڪنند✨.tt*
*شهیدمدافعحرم🏴.tt*
*شهیدامینکریمی💛.tt*
🥀🕊 @aShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سمت تل زینبیه تکه زمین بزرگی بود با بنری روی سر در آن.
روی بنر نوشته بود موکب ستاد بازسازی عتبات عالیات.
در آن تکه زمین دو چادر خیلی بزرگ برپا کرده بودند شبیه سوله ها
و هر شب چند هزار نفر آنجا اسکان پیدا می کردند.
چند چادر کوچک تر و چند کانتینر هم بود در مجاورت همان چادرهای بزرگ.
هوا بسیار سرد بود و به هر نفر نهایتا یک پتو می رسید که جواب گوی آن سرما نبود.
دستشویی بیشتر از دویست متر با آنجا فاصله داشت و هر بار حداقل ۲۰ دقیقه معطلی در صف داشت.
گروه کوچک ما در یکی از کانتینرهای این موکب مستقر بود چرا که وسایل تصویربرداری مان زیاد بود و...
روز دوم حضورمان در کربلا بود که شهید حسین همدانی و خانواده اش برای اسکان آمدند آنجا.
باورم نمی شد فرمانده مهمی از نیروی قدس که آن زمان اشراف کاملی بر عراق داشت برای اسکان چنین جایی آمده باشد.
در شرایطی که در مجاورتمان هتلی بود در قرق...
آفتاب تازه طلوع کرده بود و من دوربین را برداشته بودم که بروم بیرون و تصویر بگیرم.
دیدم همدانی روی مقوایی نشسته و زیارت نامه ای می خواند.
از دور لنز را تله کردم و شروع کردم به تصویر گرفتن.
به محض اینکه متوجه شد، زیارت نامه را در جیب گذاشت و...
همدانی حتی یک لحظه هم نمی خواست به چشم بیاید و نگاهی را به خودش معطوف کند و سد راهی باشد برای نگاه هایی که باید سمت خدا باشند.
این فیلم مربوط است به یک روز قبل از اربعین ۹۳است
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
sharhe_ziarate_ashura_1.mp3
10.9M
❣ همسرش میگفت :
برگه ماموریتش را امضا نکرد تا نگویند مدافعان حرم برای پول می روند ...
#شهید_مدافع_حرم
#عبدالصاح_زارع 🌷
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
#شهید_حسن_علی_حمود
شهیدے ڪہ وقتے مادرش در حال صحبت ڪردن و وداع با او بود، قطرات اشڪ از چشمانش سرازیر شد
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🥀🕊 @baShoohada 🥀🍃
یکی از فرمانده ها میگفت:
شهید امین ڪریمي ڪه به شهادت رسید،
خبر شهادتشو تو هیئت به بچهها دادیم...
میگفت:
بعد از خبر شهادت امین
بچهها همه بیتاب شده بودن و ...
محمّد هم حتما اونجا دیگه نمیتونه طاقت بیاره...
امین ڪریمی شب تاسوعا شهید شد
و
محمدرضا دهقان آخرین شب محرّم
در عملیات محرم...
هردو شهید هم یڪجا دفن شدند...
امامزاده علیاڪبر چیذر
چه زیباست داستان های شهدا...
خدایا کمک کن مارا ڪه ادامه دهیم راه و آرمان شهدایمان را...
#شهید_امین_کریمی
#شهید_محمدرضا_دهقان
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
🌹#بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
توی این همه عملیات، فقط یک بار دیدم گفت: «راه دشمن را از یک طرف باز بگذارید که بتواند فرار کند.»
توی عملیات آزادسازی سد بود. می گفت: «اگر نتوانند فرار کنند، به فکر خراب کردن سد می افتند.»
وارد تأسیسات سد که شدیم، دیدم کف ورودی سد نوشته اند محمود کاوه؛ که هر کس آمد، اسم محمود را لگد کند و تو برود. بس که از محمود متنفر بودند.
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
جاے شهید بیضائی خالی ڪه😔
رفیقش میگفت:
خیلی دلتنگش بود یه شب تو خواب دیدمش پرسیدم الان کجایی؟چیکار میکنی؟ گفت همیشه و همه جا همراه #اصحاب_اباعبدالله هستم
#شهیدمحمودرضابیضائی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
*آخـریـن نـَبـَرد...*🌙
*شهید محمد ظهیری*🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۱۱ / ۱۳۶۸
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: منبع آب ، اهواز
محل شهادت: سوریه
*🌹پدر شهید← به دلیل شرایط و محدودیتهای شغلی محمد هیچ اطلاعی به ما ندادند.🍁ابتدا فکر میکردیم برای انجام ماموریت در تهران به سر میبرد.💫 بعد از گذشت یکهفته بیخبری تماس گرفت📞 و گفت برای انجام ماموریت با عدهای از بچههای نیرو زمینی سپاه در سوریه مستقر شدهاند.🌙 برادر شهید← محمد برای همه خیلی دلسوز بود🥀و در حدّ توان به من و دوستانش از همه لحاظ بهویژه از نظر مالی کمک میکرد.🍃یکی از مهمترین ویژگیهای خوب برادرم، یاریرساندن به مردم بود🌙 و این مسئله را چندین بار مشاهده کردیم.🌷اگر کسی مشکل مالی داشت و نمیتوانست به او کمک کند،🥀در حدّ توان کارهایی انجام میداد تا بتواند در جهت رفع آن مشکل قدم بردارد.🪄 در بحث کمک به فقرا همیشه پیشقدم بود.💫حتی چندینبار به منظور محرومیت زدایی در قالب اردوهای جهادی به نقاط مختلف کشور سفر کرد.🍃راوی← ساعت 2 بعد از ظهر، مصادف با تاسوعای حسینی،🏴در شهر حلب در نبردی چند ساعته با تروریستهای تکفیری💥محمد و همرزمانش محاصره میشوند؛🥀سپس عقبنشینی میکنند.🥀در حالیکه یکی از همرزمانش در گودالی محاصره میشود؛🥀محمد برای نجات و پشتیبانی از همرزمش به مقاومت ادامه میدهد،💥 که توسط تک تیرانداز دشمن💥 سر محمد مورد اصابت گلوله قرار میگیرد🥀و او در روز تاسوعا🏴 به درجه رفیع شهادت نائل میآید*🕊️🕋
*شهید محمد ظَهیری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
﷽ 🕊🖤 🕊﷽
🌹 خاڪریز خاطرات (خدایا ما را سعید بدار و شهید بمیران!)
♦️ برخے اوقات ڪه توفیق حضور در منزل شهدا را پیدا میڪردم
و به همراه سید عبدالحسین به دیدار خانواده شهدا میرفتیم،
طبق روال جارے زیارت عاشورا میخواندیم
و سید از من میخواست ڪه زیارت را بخوانم.
🌷 وقتے هم ڪه شروع میڪردم
اولین نالهایے ڪه بگوشم میرسید
صداے سید بود
و بعد از پایان زیارت عاشورا از ایشان میخواستم ڪه دعا ڪند
و تنها دعایے ڪه همیشه آن را تڪرار میڪرد این دعا بود:
🔆《خدایا ما را سعید بدار و شهید بمیران!》
🎤 #راوے: همرزم شهید
#امام_حسین_علیهالسلام
#زیارت_عاشورا
#شهید_سید_عبدالحسین_موسوینژاد
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊