سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر جواد هست🥰✋
*کراماتِ شهید*🌙
*شهید سید جواد موسوی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۱ / ۱۳۶۴
محل تولد: شنبه بازار،فومن،گیلان
محل شهادت: فاو
*🌹علی بر تخت اتاق عمل آرام گرفته بود و او تنها پسر خانواده بود که بر اثر سانحه تصادف💥پس از عملی سخت پزشکان از سلامتی وی قطع امید کرده بودند🥀او ساکن قزوین بود و خانوادهاش پس از صحبت با یکی از پرستاران اتاق عمل🩺از زنده ماندن وی نا امید شده و قرار بود پس از پزشک قانونی...🥀اما ساعتی نگذشت که پرستاری با تعجب فریاد زد آقای دکتر بیاید مریض به هوش آمد‼️بعد از وصل کردن اکسیژن دقایقی بعد علی حرف زد: مادر جان وقتی از هوش رفتم حس کردم روحم قصد جدا شدن از بدنم دارد💫بسیار پریشان شدم که ناگهان جوان زیبا رو و نورانی که نشانی سبز بر گردن داشت را دیدم🍃که بر بالینم ایستاده و میگفت: علی جان نگران نباش.🌙من از دردم با او میگفتم🥀و او مرا دلداری داده و میگفت: علی جان نگران نباش تو شفا پیدا کردی💫 در کمال صحت و سلامتی زندگی خواهی کرد.»🌙از او سوال کردم شما کیستید ؟⁉️با مهربانی پاسخ داد من سید جواد موسوی هستم...🌙و برای شفایت آمدهام.»💫هنگامی که چشمهایم را باز کردم در کنارم نبود او مرا شفا داد مادر.»🍃این خانواده بعد از این موضوع مزار و آدرس شهید را در گیلان پیدا🌙و برای قدردانی از مقام شهید در منزل ایشان حاضر شدند🌷شهید سید جواد موسوی خطشکن و نیروی غواص از لشکر ۲۵ کربلا بود🕊️و عاقبت آن طرف اروند با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پهلو و صورت و دست🥀به شهادت رسیده بود*🕊️🕋
*شهید سید جواد موسوی فومنی*
#کوخ نشینان کُرد
دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر.
چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا.
پرسید: «کجا می رین؟»
مرد کُرد گفت: «کرمانشاه»
– رانندگی بلدی؟
– کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!»
علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.»
مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!
باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم.
لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟»
اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت:
«آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....
#شهید_علی_چیت_سازیان
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5823646877924461080.mp3
15.1M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «پاسخ به حواشی اخیر پیرامون سلبریتیها»
از انتقاد به فيلم موهن عنکبوت مقدس تا بحث افشاگری بازیگران زن بابت تجاوز برخی از مردان این صنف
🗓 ۱۲ خرداد ماه ۱۴۰۱ - مشهد مقدس
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر محمدعلی هست🥰✋
*پلیس تازه داماد...*🕊️
*شهید محمد علی بایرامی*🌹
تاریخ تولد: ۱۵ / ۸ / ۱۳۷۶
تاریخ شهادت: ۳۰ / ۱۱ / ۱۳۹۶
محل تولد: تهران
محل شهادت: فتنه دراویش،تهران
*🌹مادرش← پسرم پلیس بود شايد فكر كنيد چون مادرش هستم اينطور تعريف میكنم🌙اما پسرم واقعاً به انجام فرايض دينی مثل نماز اول وقت مقيد بود.📿وقتی نماز میخواند كتفش را خم میكرد و با حالت تضرع خاصی قامت میبست.🍃من که مادرش بودم نمیتوانستم مثل او نماز بخوانم.»🍂فقط 40 روز از نامزدی پسرم میگذشت که به حجله شهادت رفت.🎊30 بهمن ماه بود،🌙معمولاً زود به سرکارش میرفت و نماز صبحش را يا در مترو میخواند يا سركارش،📿 اما آن روز نماز را در خانه خواند. بعد از خوردن صبحانه تا دم درهمراهش رفتم.🌷صبحها پشت سرش آب میريختم. آن روز هم تا دم خانه مشايعتش كردم🌙و چشم از او برنداشتم تا اينكه از خم كوچه پيچيد.»🕊️تا بعد از ظهر سه بار با او تماس گرفتم📞 که بار سوم دم غروب بود که صداهای عجیبی میشنیدم💥 پسرم گفت: درگیری شده مادر بعدا زنگ بزنید📞نخواستم مزاحم کارش بشوم و زود قطع کردم،🥀نزدیک به دو ساعت دیگر تماس گرفتیم اما جواب نمیداد🥀دلمان خیلی شور میزد، برای اينكه سرم را گرم كنم تلويزيون تماشا كردم كه ديدم در زيرنويس نوشته شده:‼️سه نفر از مأموران نيروی انتظامی در درگيری با اشرار به شهادت رسيدند.🕊️دلم گواهی داد يكی از آنها پسر من است.»🥀به محل کارش رفتیم هیچکس جواب درستی به ما نمیداد🥀فقط احترام و عزت به ما میکردند🌷تا اینکه با اصرار گفتند: خدا صبرتان بدهد محمدعلی شهید شده*🕊️🕋
*شهید محمد علی بایر
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #محمدرضا_دهقان
♨️مدافعحرمی با موهای اتوکشیده
🌻مادر شهید نقل میکند: وقتی میخواست به مسجد برود، بهترین لباسهایش را میپوشید. اگر در آن لحظات، کسی محمدرضا را میدید که داشت به موهایش اتو میکشید و لباس نو میپوشید یا کفشش را واکس میزد، فکر میکرد محمدرضا به مراسم عروسی میرود یا جایی دعوت است؛ درحالیکه میخواست به مسجد برود، نماز بخواند و برگردد.
❤️حرفش هم این بود که حزباللهی باید شیک و مجلسی باشد. با دو کلمه شیک و مجلسی، همه آن فعالیتهایی را که میکرد، به طرف مقابلش نشان میداد. همیشه میگفتم تو میخواهی بروی نماز بخوانی و بیایی؛ اتوکشیدن مویت برای چیست؟ برای چی لباست را عوض میکنی؟ آخر کفشت نیاز به واکس ندارد! اصلا با دمپایی برو!
🌻میگفت من دلم میخواهد وقتی به عنوان یک بسیجی وارد مسجد میشوم و وقتی از در مسجد بیرون میآیم، اگر کسی من را دید، نگوید که حزباللهیها را نگاه کن! همه شلختهاند! ببین همهشان پیراهن این مدلی دارند و کفششان لخلخ میکند.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada